Search

English

چهار انقلابی پشیمان

در ماه های داغ سال ۵۷ انقلابی گری سکه رایج بازار بود. خاص و عام به خیابان ها ریختند و خواستار خروج «دیو» و ورود «فرشته»ای چون آیت الله خمینی شدند. اما با این حال چهره های مشهوری بودند که پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی و فعل و انفعلات پس از آن، از انقلاب اسلامی و نقش خود برائت جستند؛ اگرچه این برائت در دوره های زمانی مختلف صورت گرفت. درواقع، نکته مهم در اینجا این است که اگرچه حتی از خود نیروهای اسلامگرا نیز بسیاری از چهره ها، منتقد رفتار و عملکرد جمهوری اسلامی شدند، اما بودند و هستند انقلابیونی که از اصل انقلاب علیه حکومت شاهنشاهی انتقاد کردند. این انتقاد البته وجوه مختلفی داشت. برخی نفس مبارزه علیه «دیکتاتوری» شاه را ارزنده می دانند اما انقلاب را ناضروری و مخرب می پندارند و کسانی که امروزه به این نتیجه رسیده اند که اساسا حکومت شاه، حکومتی بود که بهتر می توانست خیر و صلاح ایرانیان را تامین کند. در ادامه به چهارتن از شخصیت های برجسته ای می پردازیم که از گذشته فکری – انقلابی خود انتقاد کرده اند. 

داریوش شایگان

داریوش شایگان یکی از نام آورترین روشنفکران ایرانی است که پیش از انقلاب اسلامی در محافل فکری ایران حضوری فعال داشت. او در عین حال که با دربار غربگرای ایران و دفتر شهبانو فرح پهلوی روابطی داشتِ، نویسنده کتاب «آسیا در برابر غرب» نیز بود که از چشم اندازی شرق گرایانه، مطرح کننده برخی تمایلات «ضدروشنگری» بود. این کتاب در سال ۱۳۵۶ نوشته شد.«سروش دباغ» درباره شایگانی که نویسنده «آسیا در برابر غرب» است می گوید: «مشی او در آن کتاب، تحت تأثير فضای سنت گرايانه، نوعی غرب‌ستيزی با سودای بازگشت به خويشتن، نقد بنيادينِ تمدن غربی و برجسته کردنِ نهيليسم غربی است». با این وصف قابل انتظار بود که شایگان به روند انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ و سقوط رژیم غربگرای محمدرضاشاه با دیدی مثبت نظر کند. اما ۳۹ سال پس از آن رخداد دوران ساز، شایگان نسل خود را بابت عدم شناخت صحیح موقعیت سیاسی سرزنش می کند.

 داریوش شایگان: «به قول فرانسوی ها فقط ابلهان متحول نمی شوند!»

او یک بار در گفتگویی از «تحول» خود سخن گفت:‌«متحول شده‌ام. خب، آدم متحول می‌شود دیگر! به قول فرانسوی‌ها فقط ابلهان متحول نمی‌شوند!…مثلاً وقتی آدم می‌بیند چگونه یک دین تبدیل به ایدئولوژی می‌شود، چنانکه در کتاب «انقلاب مذهبی چیست؟» توضیح داده‌ام، وقتی می‌‌بینید که فرم‌های غالب تفکر امروز چنان قدرتی دارند که سنت را تمام و کمال به قالب خودشان درمی‌آورند، طبیعتاً نگاه‌تان به این مفاهیم عوض می‌شود». او در گفتگویی دیگر از نگاه دیگری گفت که نسبت به کارکردهای حکومت پادشاهی پیدا کرده است: «ایران در سال‌های دهه‌های چهل و پنجاه داشت جهش می‌کرد. ما از آسیای جنوب شرقی آن موقع جلوتر بودیم، ولی بعد آن‌ها پیش افتادند و موفق‌تر شدند. علت عدم موفقیت ما به نظر من این است که ما شتاب تغییرات را تحمل نکردیم. حالا چرا؟ نمی‌دانم. همچنین ما روشنفکران آن دوره هم پرت بودیم و تحلیل درستی از جایگاه خود در جامعه و جامعۀ خود در جهان نداشتیم…باید اعتراف کنم شرمنده‌ام که نسل ما گند زد!».

 محسن سازگارا

«محمد محسن سازگارا» در سال های منتهی به انقلاب اسلامی، دانشجوی فیزیک نظری در آمریکا بود و در قامت یک جوان انقلابی و مخالف سرسخت حکومت شاه، در آمریکا به سازماندهی تظاهرات دانشجویی علیه شاه می پرداخت. با اوج گیری انقلاب اسلامی، او تحصیل دانشگاهی در آمریکا را رها کرد و به نوفل لوشاتو – اقامت گاه آیت الله خمینی – در فرانسه رفت و با هواپیمای حامل خمینی به ایران بازگشت. او از مدیران ارشد جمهوری اسلامی در سال های دهه ۶۰ و دهه ۷۰ بود. اما از اواخر دهه ۷۰ با اوج گیری نظرات انتقادی اش نسبت به جمهوری اسلامی زندانی شد و پس از چندسال زندان، دست به اعتصاب غذایی سخت زد. مقامات قضایی به اجبار او را آزاد کردند. سازگارا برای معالجه به خارج از ایران آمد. پس از آن دیگر به ایران بازنگشت و در حالتی تبعیدی بسر می برد. سازگارا اکنون خود از مخالفان برجسته حکومتی ست که برآمده از آن انقلاب اسلامی ست.

محسن سازگارا در سال های جوانی؛ او می گوید از مبارزه علیه دیکتاتوری پشیمان نیست اما از انقلابی گری پشیمان است

محسن سازگارا نیز مانند داریوش شایگان به تحولات فکری – سیاسی خود در طول این چند دهه اذعان می کند و از اینکه این تحول فکری را بیان کند، ابایی ندارد. او در یک گفتگوی تلویزیونی درباره نگاه خود به انقلاب اسلامی می گوید: «این هنری نیست که آدم مانند ۴۰ سال پیش فکر کند…اینکه آدمی پابه پای تحولات جهانی تغییر بکند نه تنها چیز بدی نیست بلکه خیلی هم واجب است». سازگارا درباره موضع امروز خود درباره انقلاب علیه حکومت محمدرضاشاه، در گفتگویی این نکته را صراحتا بیان کرد که اگرچه از مبارزه علیه «دیکتاتوری نظامی» شاه پشیمان نیست اما از انقلاب علیه حکومت او پشیمان است. او در این گفتگو گفته بود: «اگر ۱۰ بار دیگر به دنیا بیایم و دیکتاتور نظامی مانند شاه سر کار باشد، علیه او مبارزه می‌کنم اما دیگر انقلاب نمی‌کنم. ایدئولوژی انقلابی آن هم از نوع قرائتی ایدئولوژیک از دین، به نظرم چیزی بود که کسی در آن مقطع نمی‌فهمید که چه فاجعه‌ای می‌تواند خلق کند».

 هما ناطق

«هما ناطق» که در سال ۱۳۹۴ درگذشت، در مقطع پیش از انقلاب اسلامی، استاد تاریخ در دانشگاه تهران بود، و در دانشکده ادبیات، قاجاریه و عثمانی را تدریس می کرد. او از نزدیکان «فریدون آدمیت» – تاریخ نگار برجسته ایرانی – بود. ناطق از سال ۱۳۳۳ تمام مقاطع دانشجویی را در فرانسه گذرانده بود. او مدرک دکترای خود در تاریخ را از دانشگاه سوربن فرانسه دریافت کرد.در اروپا در کنفدراسیون دانشجویان ایرانی نیز فعال بود که یک نهاد دانشجویی – سیاسی مخالف حکومت محمدرضاشاه بود. پس از بازگشت به ایران نیز اگرچه به استادی دانشگاه تهران برگزیده شد اما روحیات انتقادی خود را حفظ کرد و در روزهای منتهی به سرنگونی نظام شاهنشاهی که مجال انتقاد از حکومت نیز فراهم شده بود، ناطق از هواداران سرنگونی حکومت شاه بود. اما دو سال پس از انقلاب اسلامی و در جریان انقلاب فرهنگی در سال ۱۳۵۹، هما ناطق به فرانسه بازگشت.

 هما ناطق بابت نقش خود در انقلاب اسلامی از تعبیر «خیانت به ایران» استفاده کرد

«ماشالله آجودانی» – مورخ برجسته ایرانی ساکن لندن – درباره نگاه ناطق در پس از انقلاب اسلامی می گوید: «خانم ناطق بعد از انقلاب ایران به نقد همه جانبه‌ای به گذشته فکری خودش پرداخت و این هم از شهامت‌های اخلاقی او بود که صریح و روشن آمد گفت ما اشتباه کردیم». او در مقاله ای مشهور به نام «خودم کردم که لعنت بر خودم باد» که در فوریه ۲۰۰۳ در کیهان لندن منتشر شد، به شدت به انتقاد از کسانی پرداخت که برای مبارزه با جمهوری اسلامی به دنبال پیوند و اتحاد با کسانی هستند که از لحاظ فکری با بن مایه فکری این نظام اشتراک نظر دارند. او اما در پایان این مقاله بابت نقش خود در انقلاب اسلامی نیز به سختی از خود انتقاد کرد و صراحتا نوشت: «پرونده بنده چه بسا نابخشودنی‌تر از دیگران باشد. چرا که در انقلاب، هم مدرس بودم و هم محقق! بدا که شور چنان ورم داشت که اندوخته‌ها و دانسته‌ها را به زباله‌دانی ریختم و در همرنگی با جهل جماعت به خیابانها سرازیر شدم. ادیبانه‌تر بگویم: گُه زدم؛ و به قول صادق هدایت اکنون آن گه را «قاشق قاشق» می‌خورم و پشیمان از خیانت به ایران، گوشه‌ای خزیده‌ام تا چه پیش آید».

 محمد نوری زاد

«محمد نوری زاد» که متولد ۱۳۳۱ در شهریار کرج است و پیش از انقلاب نیز مدتی برای تحصیلات مهندسی به آمریکا رفته بود، با اوج گیری انقلاب اسلامی تحصیلات را نیمه تمام باقی گذاشت و به ایران بازگشت. او که انقلابی تندی بود با آشنایی با «مرتضی آوینی»به ساحت تصویر نیز وارد شد و دست به ساخت برخی مجموعه های تلویزیونی و سینمایی زد. در عین حال مقالات نوری زاد در نشریاتی چون کیهان نیز منتشر می شد که حاکی از مواضع آشتی ناپذیر او در قبال تجدیدنظرطلبان جمهوری اسلامی و وفاداری او به رهبر جمهوری اسلامی بود. اما با انتخابات جنجالی و مشکوک ریاست جمهوری سال ۸۸ و سرکوب متعاقب معترضان بود که نوری زاد اندک اندک از نظام اسلامی روی گرداند و از رهبری جمهوری اسلامی انتقادهای شدیدی کرد. او در جریان تحول فکری خود آن اندازه پیش رفت که حتی انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ را نیز نفی کرد.

محمد نوری زاد انقلاب اسلامی ایران را یکی از «خسارت بارترین انقلاب های تاریخ» می داند

او در نقد رویکردهای انقلاب اسلامی می گوید: «این که می گویم انقلاب پنجاه و هفت یکی از خسارتبارترین انقلاب های تاریخ است، نه از این روی که با بر آمدن جمهوری اسلامی، بسیاری از سرمایه های انسانی و پولی و بین المللی ما دود شد و بهوا رفت، نه، بل بجای این که ما با انقلاب، خیز برداریم به سمتِ دستاوردهای نوینِ بشری، به سمتِ دوردست هایِ بدویِ تاریخی خیز برداشتیم و تا توانستیم در همان دوردست ها، خود را و هستیِ خود را فدای گمگشتگی ها و عصبیت های هیچ درهیچ مذهبی کردیم». او در نوشته دیگری با عنوان: «ای کاش انقلاب نمی کردیم»، از تبعات منفی انقلاب اسلامی برای مذهب می گوید و می نویسد: «مردم، اگر انقلاب نمی شد، به خدا نزدیکتر بودند. و یعنی: انقلاب مردم را از خدا راند و مردم را به سمت نفرتی ناگزیر از مقدسات و مذهب هدایت کرد و آنچه را که باقی گذاشت پوسته ای آذین شده به شعارهای پوک و سطحیِ مذهبی است. به هیاهوی مداحان و مرثیه خوانان و روضه خوانان و پیدا شدن هفده هزار امامزاده ی تازه تأسیس دقت کنید!»

 

 

 

 

 

انتشارات بیشتر ...