Search

English

به مناسبت سالگرد تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر

در دهم دسامبر سال ۱۹۴۸ میلادی، مجمع عمومی سازمان ملل متحد، که در آن زمان تنها ۵۶ عضو داشت، «اعلامیه جهانی حقوق بشر» را در پاریس به رأی گذاشت. این اعلامیه با ۴۸ رای موافق، ۸ رای ممتنع و  بدون مخالف به تصویب رسید. اعلامیه حقوق بشر در واقع عکس‌العملی بود به جنایات نازیسم پیش از جنگ دوم جهانی و میانه آن.

این اعلامیه دارای ۳۰ ماده است که با زبانی بسیار ساده و روشن بیان شده‌اند. اولین ماده اعلامیه حقوق بشر این دو جمله است: «تمام افراد بشر آزاد به دنیا می‌آیند و از نظر حیثیت و حقوق با هم برابرند. همه دارای خرد و وجدان هستند و باید با یکدیگر با روح برادری رفتار کنند.»

در اینجا برای اولین بار «حیثیت» به عنوان یکی از حقوق انسان‌ها مطرح می‌شود؛ همان‌گونه‌ که حدود دویست سال پیش ساموئل پوفندورف، پروفسور آلمانی، به صورت یک مقوله قضایی بیان کرده بود. از نگاه پوفندورف، حیثیت انسان دارای جایگاه و مقامی برجسته و خدشه‌ناپذیر است.

اما حيثيت انسان يعنی چه؟ يعنی اين‌که انسان موجودی مستقل، خودبنیاد و فردی حاکم بر سرنوشت خویش است. يعنی او هم برای خود «کسی» است و هم «کس»بودن دیگران را می‌پذيرد. انسانِ بی‌هويت حل‌شده در اُمت يا توده انسان‌ها وجود ندارد. انسان، خردمند و توانا در پذيرش مسئوليت زندگی خويش است. خرد او همان خرد ديگران است و مانند همه خطاکار. انسان معصوم و عاری از گناه تنها یک خیال است که وجود خارجی ندارد. انسان همواره در حال تکامل، رشد و شدن است و تکامل‌اش نسبی است؛ نسبت به جامعه و تاريخ. او دارای خرد است و رفتارش صرفا برآيند داده‌های بيرونی نيست؛ بلکه می‌تواند بر اساس خرد و تجربه‌اش تفکر کند و تصميم بگيرد. او مسئول خويش است و چون در گوهر وجودش با ديگران يکسان است، پس نبايد بدل به ابزار دست‌يازی به اهداف «خواص» گردد.

از آنجا که انسان موجودی اجتماعی است، پس شرف و حيثيت او در رابطه‌ای برابر و متقابل با ساير افراد جامعه و در ارتباطی ديالکتيک با ديگران قرار دارد. محترم‌شمردن اين گوهر انسانی از سوی حکومت، ابتدا باید در قوانين حکومتی شکل حقوقیِ مشخص پيدا ‌کند. اين قوانين مجاز به خدشه‌دارکردن حيثيت انسان نيستند. تقسيم «حقوقی» انسان به سیاه و سفید، مسلمان و کافر، زن و مرد و تبعيض حقوقی ميان آن‌ها نقض روشن و آشکار يکی از اصول حقوق بشر، حقوق اساسی و حقوق شهروندی است.

در چهار دهه حیات جمهوری اسلامی، حقوق بشر در ایران به اشکال گوناگون نقض شده است. از اجرای مجازات در ملا عام تا سرکوب شهروندان معترض و روزنامه‌نگاران و فعالان سیاسی و بسیار موارد دیگر.

حقوق طبيعی و حقوق بشر، به اين دليل حقوق «طبيعی» یا «بشر» نام گرفته‌اند، که بر فراز فرد و جامعه و بر فراز زمان و مکان، یعنی بر فراز اشکال حکومت، ادیان و فرهنگ‌ها قرار داده شوند تا از اين راه، هيچ نهادی از جمله نهاد حکومت یا نهاد دين، نتواند آن را خدشه‌دار کند. تا حکومت‌گران موظف به رعايت آن‌ و حفاظت از آن‌ شوند. یعنی این حقوق، تعریفی پیشاحکومتی دارند و حکومت باید متضمن آن‌ها باشد.

مصونيت و حفظ فرد در برابر تهاجمات و تعرضات حکومت، محتوای اساسی و هدف فلسفه و انديشه حقوق طبیعی، حقوق بشر، حقوق اساسی و حقوق شهروندی است. عملکرد و وجه تمايز اساسی اين حقوق با سایر حقوق، در همين مهم نهفته است: در حفظ حیثیت انسان و تضمین حقوق او در برابر نهاد حکومت.

حقوق اساسی، «حقوق بشر» و «حقوق شهروندی» نيست اما دربرگيرنده هر دو آن‌ها ست. حقوق شهروندی دربرگیرنده بخشی از حقوق اساسی است که بنا بر قانون اساسی تنها ويژه شهروندان آن جامعه است. تفاوت حقوق بشر با حقوق شهروندی در محدودشدنِ حقوق شهروندی به يک نظام سياسی است.

حقوق اساسی، در قیاس با حقوق بشر، در اساس و بنياد يکی است. تفاوت آن‌ها در اين است که حقوق اساسی در چهارچوب قانون اساسی، يعنی در چهارچوب ساختار سياسی-حقوقي مشخصی قرار دارد و به همين دليل سرچشمه و مبدا ساير حقوق است.

تساوی حقوقی انسان‌ها، يعنی برابری حقوقی همه در برابر قانون، يکی از ابتدایی‌ترين حقوق اساسی فرد است. هيچ‌ کس به دليل جنسيت، موقعيت اجتماعی، دين و مسلک، زبان، نژاد، عقيده، مقام و موقعیت اجتماعی، از دیگران برتر يا پست‌تر نيست. آیا در جمهوری اسلامی ایران چنین است؟

انتشارات بیشتر ...