مشاور مدیرعامل صندوق بینالمللی پول، رئیس بانک مرکزی، مدیر بخش خاورمیانه صندوق بینالمللی پول، رئیس سازمان برنامه، مشاور بانک جهانی، سفیر ایران در فرانسه و موسس بانک خصوصی ایرانیان، همه از جمله سمتهای ابوالحسن ابتهاج در طول سالهای خدمتش است. بسیاری او را پایهگذار برنامههای توسعه ایران در دهه ۳۰ خورشیدی میدانند. بعد از انقلاب اسلامی تمام اموالش مصادره شد و هیچ گاه به ایران بازنگشت.
از کارمند بانک شاهی تا ریاست بانک ملی
ابوالحسن ابتهاج از سال ۱۲۹۹ به مدت شانزده سال در بانک شاهی، که یک بانک انگلیسی در ایران بود، کار کرد و به پیشنهاد علیاکبر داور – وزیر وقت مالیه – در سال ۱۳۱۵ به خدمت دولت درآمد. خود درباره استعفایش از بانک شاهی میگوید: «اگر شانزده سال تبعیض در بانک شاهی را تحمل کردم برای این بود که امیدوار بودم وضعی را که ایرانیان در آن موسسه داشتند، عوض کنم تا دیگر تفاوتی بین آنان و انگلیسیها نباشد. ولی وقتی بر من مسلم شد که رسیدن به هدفم با توجه به روحیه هیئت مدیره بانک شاهی در لندن میسر نیست، باید در اولین فرصت خدمت در آن موسسه را ترک میگفتم.»
فردای روز استعفا از بانک شاهی، یعنی ۱۲ تیر ۱۳۱۵، به صورت قرارداری با حقوق ۶۵۰۰ ریال به عنوان «کمیسر و مفتش دولت در بانک فلاحتی ایران» مشغول به کار شد. پس از مرگ داور و به پیشنهاد رئیس وقت بانک ملی در بهمن ۱۳۱۶ معاون بانک ملی شد.
اگرچه ابتهاج در کتاب خاطرات خود مینویسد که رضاشاه نظر مساعدی نسبت به او نداشت و او را «دیکتاتور» خوانده بود، در سال ۱۳۱۹ با موافقت رضاشاه به مقام ریاست بانک رهنی رسید و در سال ۱۳۲۱ به دستور قوام، نخست وزیر وقت، به ریاست بانک ملی منصوب شد و بیش از هفت سال در این پست خدمت کرد.
ابتهاج در دوران ریاستش بر بانک ملی خدمات ارزندهای داشت؛ از جمله تبدیل پشتوانه پول ایران از نقره به طلا، تامین بودجههای عمرانی از جمله برای لولهکشی شهر تهران، تصویب حقوق بازنشستگی و وام مسکن برای کارکنان بانک ملی و بازگرداندن طلاهای ایران از آفریقای جنونی.
در کتاب شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، در باب توانایی و لیاقت او در این سمت آمده است: «ابتهاج با وجود بحرانهای شدید مالی و پولی به امور اقتصادی سر و سامان داد و با تلاش و کوشش فراوان به توسعه شعب بانک ملی پرداخت و سرمایه بانک را چند برابر افزایش داد. یکی از اقدامات جالب ابتهاج در سمت ریاست بانک ملی، پایاندادن به دوره قرارداد بانک شاهی برحسب تاریخ قمری بود؛ زیرا به موجب آن قرارداد، بانک شاهی تا دو سال دیگر، امتیاز بانکداری در ایران داشت. ابتهاج به اتکای عبدالحسین هژیر میگفت: “چون قرارداد در ایران بر حسب سال و ماه قمری منعقد شده است، پس سالها را ۳۵۵ روز محاسبه کرد و بر این اساس، این بانک باید ۶۰۰ روز زودتر بساطش را جمع کند و سرانجام این چنین شد”.»
یکی از اتفاقات خبرساز در دوره ریاست ابتهاج بر بانک ملی، استعفا و خروج آرتور میلسپو، رئیس کل دارایی، از ایران بود. میلسپو، اقتصاددان آمریکایی، برای ساماندادن به امور مالی ایران به این عنوان منصوب شده بود. اختلافات ابتهاج و میلسپو در نهایت به خروج این اقتصاددان آمریکایی انجامید؛ امری که موجب شد محمدرضاشاه پهلوی پست نخست وزیری را به او پیشنهاد کند. البته ابتهاج آن را رد کرد: «شاه با تعجب پرسید چرا نخست وزیری را قبول نمیکنید؟ شما در جریان کار میلسپو نشان دادهاید که لیاقت و شایستگی نخست وزیری را دارید. جواب دادم اگر من نخست وزیر باشم و سفیر انگلیس یا روس بیاید و تقاضا کند که فلان شخص را به سمت رئیس مالیه فلان شهر منصوب کنم او را با اردنگ از دفترم بیرون خواهم کرد و چون اینگونه رفتار با اشغال مملکت امکانپذیر نیست از قبول این مقام معذورم. کسانی هستند که چنین مسائلی برایشان اهمیت ندارد و از من مناسبتر هستند.» (خاطرات ابوالحسن ابتهاج، جلد اول، ص ۱۵۵)
میلسپو در کتاب «آمریکاییها در ایران» درباره ابتهاج مینویسد: «ابتهاج مردی است ضدخارجی و بالاخص ضدانگلیسی و دارای غرور ملی فراوانی است و از حیث لیاقت و شایستگی، خود را برابر بلکه برتر از هر آمریکایی میداند و از ابراز آن ادعا هم باکی ندارد. هر کسی که با ابتهاج تماس پیدا کند، زود متوجه میشود که او شخصی سریع التاثر و عصبی است و زود از کوره در میرود و خیلی تندخواست. با مخالفین خود خارج از اندازه خشونت میکند و استبداد رأی دارد. این خصوصیات در بعضی از جاها به نفع او و در برخی مواقع به زیان او تمام شده است. با این وصف استنباط شخصی من این است که ابتهاج مدیری است قویالاراده و مقتدر که در بانکداری مهارت فنی دارد و شخصا مرد با شهامتی است.» (خاطرات ابوالحسن ابتهاج، جلد اول، ص ۱۵۳)
از دیگر اقدامات مهم ابتهاج به عنوان رئیس بانک ملی، کاهش اختیارات و سود بانکهای خارجی بود. در اسفند ۱۳۲۷ به پیشنهاد او، هیئت وزیران مصوبهای صادر کرد که به موجب آن، بانکهای خارجی مستقر در ایران – شامل بانک انگلیسی شاهی و بانک ایران و روس – موظف شدند معادل حداقل ۵۵ درصد از سپردههای دیداری خود را بدون بهره نزد بانک ملی بگذارند. [سپردههای دیداری یعنی وجوهی که اشخاص یا موسسات در بانک دارند و هر آن میتوانند آن را از بانک مطالبه کنند.] همچنین در این مصوبه پیشبینی شده بود که در صورت لزوم، صددرصد موجودیهای این دو بانک به بانک ملی سپرده شود. در نهایت با کشمکش فراوان هم بانک شاهی و هم بانک ایران و روس این مصوبه را پذیرفتند.
ابتهاج (با لباس سفید) پشتوانه پول ایران را از نقره به طلا تبدیل کرد
فارت فرانسه و مشاور در صندوق بینالمللی پول
سپهبد رزمآرا در اوایل دوران نخست وزیریاش در سال ۱۳۲۹ ابتهاج را از ریاست بانک ملی برکنار کرد؛ امری که موجب رنجش شدید او شد. ابتهاج در شهریور همان سال سفیر کبیر ایران در فرانسه شد و علاوه بر آن نمایندگی سیاسی ایران در اسپانیا و پرتغال را نیز بر عهده گرفت.
فروردین ۱۳۳۱ ابتهاج به پیشنهاد زکی سعید، از اعضا هیئت مدیره صندون بینالمللی پول، به عنوان مشاور مدیرعامل صندوق بینالمللی پول منصوب شد و پس از دو سال به ریاست اداره خاورمیانه این سازمان رسید.
ریاست سازمان برنامه
شهریور ۱۳۳۳ ابتهاج با پایان قراردادش با صندوق بینالمللی پول به ایران بازگشت و بلافاصله به ریاست سازمان برنامه منصوب شد. او در کتاب خاطرات خود درباره روزهای اول کار در سازمان برنامه و مشکلات تامین بودجه ساخت «سد دز» میگوید: «وقتی من به سازمان برنامه رفتم یک شاهی پول در بساط نبود. … یک دینار درآمد نفت نداشتیم. … وضع غریبی داشتم، چون نه ریالی برای هزینههای محلی موجود بود و نه حاضر بودم آنقدر صبر کنم تا طرح جامع و کامل سد دز تهیه شود و دو الی سه سال هم برای مطالعه در دست بانک جهانی به تعویق بیافتد.» (خاطرات ابوالحسن ابتهاج، جلد اول، صص ۳۹۳ – ۳۹۴) با این حال او در نهایت توانست برای تأمین اعتبار، موافقت مسئولان بانک جهانی را برای گرفتن ۷۵ میلیون دلار وام به دست آورد، که دستاورد قابل ملاحظهای بود.
ابتهاج در سازمان بودجه نیز خدمات بسیاری کرد. او متخصصان و کارشناسان کشورهای مختلف را به کار گرفت. برای مثال یکی از این افراد شخصی به نام کنت هانسن بود که بعدها به سمت معاونت دفتر بودجه کندی، رئیس جمهور پیشین آمریکا، منصوب شد. همچنین برای تامین هزینههای این کارشناسان از «بنیاد فورد» کمک گرفت و در مجموع بیش از یک میلیون دلار کمک بدون قید و شرط از این بنیاد دریافت کرد.
در سال ۱۳۳۷ سازمان بودجه و دولت بر سر یکی از طرحهای عمرانی اختلاف پیدا کردند. در نهایت این اختلاف موجب شد ابتهاج از سمت خود استعفا کند و بهمن همان سال دولت لایحه تفویض اختیارات و مسئولیت سازمان برنامه به نخست وزیر را تصویب کرد.
تاسیس نهادهای خصوصی و بازداشت
ابتهاج سالها به فکر تاسیس یک بانک خصوصی بود و بالاخره در سال ۱۳۳۸ بانک ایرانیان را تاسیس کرد و همسرش «آذر ابتهاج» اولین سهامدار آن شد. در سال ۱۳۳۹ احمد آرامش، قائممقام وقت نخستوزیر در سازمان برنامه، مدعی شد ابتهاج در دوران ریاستش بر سازمان برنامه سابقه سوءاستفاده مالی داشته و پولهای کلانی به مقاطعهکاران داده است. پس ابتهاج بازداشت شد و پس از هشت ماه زندان از تمام اتهامات تبرئه شد.
چندی بعد در سال ۱۳۴۱ ابتهاج به پیشنهاد جرج وود، رئیس وقت بانک جهانی، برای راهنمایی دولت الجزایر و تهیه برنامه عمرانی به این کشور رفت. پس از بازگشت با همکاری شرکت بیمه آمریکایی «ای.آی.جی» در سال ۱۳۵۳ «شرکت سهامی بیمه بینالمللی ایران و آمریکا» را تاسیس کرد.
در سال ۱۳۵۶ تمام سهام خود از بانک ایرانیان را فروخت و سرمایه خود را به خارج از ایران منتقل کرد. یک سال بعد در اردیبهشت ۱۳۵۷ برای معالجه چشم به اروپا رفت. انقلاب اسلامی که به وقوع پیوست او در پاریس بود. چندی بعد نیز انقلابیون تمام اموالش را مصادره کردند.
کودکی و نوجوانی
ابتهاجالملوک، پدر ابوالحسن، از متمولین رشت به حساب میآمد و مستوفی املاک بزرگترین مالک گیلان به نام سپهدار اعظم بود. مدتی نیز رئیس گمرک بندر انزلی بود. ابوالحسن در هشتم آذر ۱۲۷۸ به دنیا آمد و از کودکی به اعداد و ارقام علاقه داشت و آنطور که خود میگوید پدرش او را با امور حسابداری و دفترداری آشنا کرد. اگرچه آن زمان بانک و امور بانکی معمول نبود، ابوالحسن برای فرزندان و مستخدمین پدرش نزد خود حساب بانکی باز کرده بود و به امورات مالی آنها رسیدگی میکرد.
پدر، او و برادر بزرگش ـ غلامحسین ـ را وقتی ۱۲ و ۱۵ ساله بودند برای تحصیل فرانسه به پاریس فرستاد. آنها پس از دو سال به «کالج پروتستان سوریه» رفتند؛ جایی که تعداد زیادی از شاگردان ایرانی در آن درس میخواندند. یک سال بعد ابوالحسن و برادرش برای تعطیلات تابستان به ایران آمدند. در همان زمان جنگ جهانی اول آغاز شده بود و راههای خروج از کشور همگی مسدود بودند.
ابوالحسن به مدت سه سال در تهران در منزل دو خانم آمریکایی، که یکی از آنها طبیب بود و دیگری معلم، زندگی کرد و دروسی مانند ریاضی، عربی، فارسی، موسیقی و انگلیسی را توسط معلمهای خصوصی فرا گرفت.
پدر، یکی از خانههایش را به قوای انگلیس اجازه داده بود. وقتی ابوالحسن از تهران بازگشت به عنوان مترجم به همکاری با آن انگلیسیها پرداخت. مترجمی اولین شغل او بود با دستمزد ماهانه هفتادهزار تومان که برای آن زمان رقم قابلتوجهی به حساب میآمد.
پس از آن که پدرش به دست نیروهای میرزا کوچک خان جنگلی در جنگل کشته شد و همزمان با هجوم نیروهای روسیه به شمال ایران، ابوالحسن به همراه برادرش به تهران رفت. بعدها با مریم، دختر محمدتقی معززالدوله نبوی، دیپلمات ایرانی ازدواج کرد. اما پس از آشنایی با آذرنوش صنیع در یک مهمانی، پس از ۲۶ سال زندگی مشترک از مریم جدا شد و در سال ۱۳۳۵با او ازدواج کرد. ابتهاج از ازدواج اولش فرزندی نداشت اما حاصل ازدواج دومش دو فرزند به نامهای شهرزاد و داور بود. امیرهوشنگ ابتهاج (ه.الف. سایه)، شاعر معاصر، نیز برادرزاده او است.
ابوالحسن ابتهاج سرانجام در اسفندماه ۱۳۷۷ در لندن درگذشت.