Search

English

اکبر گلپایگانی؛ گلپای جاویدان ایران

در بهمن ۱۳۱۲ در تهران به دنیا آمد. پدر او از هنرمندان بود؛ «حسین گلپایگانی»، که به اصطلاح از آوازخوانان اهل منبر بود. پنج‌ساله بود که مادرش را بر اثر بیماری کزاز از دست داد. از هشت‌سالگی نزد پدر یادگیری موسیقی را آغاز کرد. در دبستان «فرهنگ» درس خواند و به علت صدای خوشی که داشت در آن دبستان قرآن تلاوت می‌کرد. به دبیرستان که رفت جنبه فوتبالی او نیز رو شد و عضو نوجوانان باشگاه تهران جوان شد. با این تیم قهرمان تهران شد.

اما اکبر گلپایگانی دل در گرو موسیقی داشت. در سال ۱۳۲۶ در یک گروه ارکستر کر شرکت کرد. در سال ۱۳۲۷ به مدرسه نظام رفت و در انجمن موسیقی آن مدرسه عضو شد. در آن مدرسه «حسین خواجه امیری» – که بعدها نام هنری ایرج را بر خود نهاد – دید و دوستی با او را آغازید. در همان سال‌ها نزد اساتیدی چون «ابوالحسن صبا»، «عبدالله دوامی» نیز آواز را تعلیم دید. او به گفته خود ۱۰ سال نزد «نورعلی‌خان برومند» شاگردی کرد؛ مردی که همه می‌دانستند هر کسی را به شاگردی نمی‌پذیرد. 

در سال ۱۳۳۶ بود که وارد دانشکده نقشه برداری شد. یک سال بعد نیز به دعوت «داوود پیرنیا» به برنامه مشهور «گل‌ها» در رادیو رفت. در سال ۱۳۳۷ در سازمان برنامه استخدام شد. اولین آواز او با ساز که می‌توان گفت اکبر گلپایگانی با آن به آن «گلپا»ی حنجره طلایی مشهور شد، اجرای آوازی شعر «مست مستم ساقیا دستم بگیر» بود که در فروردین ۱۳۳۸ آن را اجرا کرد.

Image result for ‫گلپا و ایرج‬‎

با ایرج در سال های دور

از سال ۱۳۴۰ به کشورهایی چون آمریکا و انگلستان رفت و برای ایرانیان آن کشور آواز خواند. مدت کوتاهی نیز در دانشگاه USLE موسیقی ایرانی تدریس کرد. در ۳۴‌سالگی و در سال ۱۳۴۶ با «گلرخ گرایلی» ازدواج کرد. دو فرزند دختر به نام‌های «ساغر» و «ساقی» محصول ازدواج او و گلرخ گرایلی ست.

در سال ۱۳۴۸ در فیلم سینمایی «حنجره طلایی» به‌ عنوان هنرپیشه نقش اول بازی کرد. فیلمی که «مهدی میثاقیه» آن را کارگردانی کرد. کنسرت‌های متعدد او در خارج از کشور ادامه داشتند. کویت، هلند، هندوستان و افغانستان از جمله این کشورها بودند. در سال ۱۳۵۵ در افغانستان یک اجرای آواز مشترک با «احمد ظاهر» – خواننده بسیار مشهور افغانستانی – داشت.

انقلاب سال ۱۳۵۷ اگر کسانی را بر صدر نشاند، بسیاری را نیز قربانی ساخت. اکبر گلپایگانی نیز از قربانیان انقلابی بود که لقب اسلامی به خود گرفته بود. از سال ۱۳۵۸ از اجرا در رادیو و تلویزیون منع شد. دهه ۶۰ برای او به خاموشی گذشت.

انتقادی سخت از محمدرضا شجریان و محمدرضا لطفی

گلپا از دهه ۶۰ به تلخی یاد می‌کند و درباره هم‌صنف‌های خود که از خوانندگان مغضوبی چون او حمایت به عمل نیاوردند انتقاد سختی می‌کند. او در یک گفت‌وگو با روزنامه «قانون» در سال ۹۶ درباره محمدرضا شجریان می‌گوید: «آن خواننده‌ای که نامش را بردید (محمدرضا شجریان) که در دهه شصت در موسیقی ایران برای خود امپراتوری ایجاد کرده بود، چرا اکنون معترض شده است؟ مگر نه آن که وقتی که من در دهه ‌شصت خانه‌نشین بودم، او برای خود یکه‌تازی می‌کرد. من که هیچ‌ گاه از مواهب قدرت بهره‌مند نبوده‌ام».

او در گفت‌وگویی دیگر در همان سال با نشریه «شهروند» نیز از «محمدرضا شجریان» و «محمدرضا لطفی» انتقادات سختی به عمل آورد. او با اشاره به این نکنه که پس از انقلاب مانع ادامه کار «ستاره»های موسیقی ایران شدند، ادامه داد: «در عوض فضا را برای یک‌سری از توده‌ای‌ها باز کردند که هم در جشن شیراز حاضر شدند و هم بعدها برای امام خمینی شعر و موسیقی ساختند. این دو موضوع مگر کنار هم می‌گنجد؟ باید یکی از آن‌ها را انتخاب می‌کردند».

نکته جالب توجه این است که حتی یک مدیر سابق دولتی از انتقادات گلپا حمایت کرد و گناه او را در این دانست که «اسطوره» شد و موفق شده بود موسیقی سنتی ایران را به میان توده های مردم ببرد.

«پیروز ارجمند» که از سال ۹۲ تا ۹۴ مدیر کل دفتر موسیقی وزارت ارشاد اسلامی بود، در یادداشتی که نوشت با انتقادات گلپا هم‌آوا شد و با انتقاد از «همین افراد» که در نقش اپوزیسیون ظاهر می‌شوند اما روابط حسنه‌ای با دولتی‌ها دارند و امتیازات خاص دریافت می‌کنند، آن‌ها را به «نامهربانی» و «دوگانگی رفتار» متهم کرد و تلویحا به این نکته اشاره کرد که اگر فضای قبل از انقلاب ادامه پیدا می‌کرد، این افراد به این درجه از شهرت و محبوبیت نمی‌رسیدند.

Image result for ‫گلپا‬‎

او یکی از قربانیان انقلاب اسلامی بود؛ پس از انقلاب ۵۷ سال‌ها خانه نشین شد

ارجمند در یادداشت خود نوشت: «تصور می‌کنم خشم استاد گلپا از این است که تصور می‌کند بسیاری از استادان معروفِ کنونی، اگر انقلاب به وقوع نپیوسته بود و موسیقی پاپ ممنوع نمی‌شد و بسیاری از استادان موسیقی اصیل خانه‌نشین نمی‌شدند و صدای زن ممنوع نمی‌شد، این افراد نمی‌توانستند به این درجه از شهرت و محبوبیت برسند».

«رضا مهدوی» – منتقد موسیقی – نیز بر این باور است که انتقادات گلپا، انتقاداتی رواست و هنرمندانی چون شجریان و لطفی می‌توانستند با توجه به نفوذ خود در دهه ۶۰ و نزدیکی‌ای که با دولتی‌ها داشته اند راه ورود اکبر گلپایگانی و ایرج را به رادیو باز کنند. او می‌گوید در سال ۶۵ از گلپا دعوت شد که در یک برنامه رادیویی آواز بخواند اما این مسئله از سوی خود هنرمندان با اعتراض مواجه شد و دیگر از گلپا دعوت به عمل نیامد.

با این همه گلپا ابایی از ابراز «تنفر» خود از سیاست ندارد. می‌گوید این تنفر و عدم تخصص در مسئله سیاست مانع از آن می‌شود که او بخواهد درباره سیاست سخنی بگوید؛ حتی اگر این سیاست باشد که برای مدتی بسیار طولانی خاموشی صدای او را رقم زده باشد. او درباره نسبت خود با سیاست می‌گوید:

«به ‌زعم همه هفت نت در موسیقی وجود دارد اما من معتقدم نت هشتمی نیز هست که «سکوت» نام دارد. من نه به سیاست علاقه‌مندم و نه از آن سررشته‌ای دارم. … ترجیح می‌دهم نت سکوت را انتخاب کنم و بیرون از گود بنشینم و ببینم که دست سرنوشت ما را به کجا می‌برد. من نزدیک به چهار دهه است که در رادیو برنامه‌ای اجرا نکرده‌ام. شاید هر خواننده دیگری در این شرایط مصاحبه‌های تند و تیزی انجام می‌داد و با انتقاد از شرایط موجود سعی می‌کرد فضا را به نفع خود تغییر دهد اما من همان زمان هم به دوستان گفتم بهتر است مدتی آواز نخوانم تا جو کمی تلطیف شود».

۳۸ سال به من گفتند نخوان

از دهه ۷۰ دگرباره اجرای کنسرت در خارج از کشور را آغازید. در سال ۱۳۷۱ در آمریکا کنسرت اجرا کرد و کشورهایی چون چین و ژاپن و انگلستان نیز میزبان او در دهه ۷۰ شمسی بودند. در آغاز دهه ۸۰ و با رفع ممنوعیت کاری دو کاست «مست عشق» و «عقیق» را به بازار عرضه کرد که با استقبال بسیار زیادی از سوی مردم روبرو شد. اما هیچ‌گاه در ایران کنسرت اجرا نکرد.

گلپا در گفتگویی در سال ۹۶ درباره این‌که چرا در ایران کنسرت نمی گذارد می‌گوید: «مشکلی برای برگزاری کنسرت وجود ندارد. ۳۸ سال به من گفتند نخوان، در‌صورتی‌ که هیچ‌ دلیلی برای این دستور وجود نداشت. من فعال سیاسی نبودم، من معاند با مردم نبودم؛ فقط و فقط ‌خواننده‌اي مردمی بودم که برای خدا، وطن و مردم می‌‌خواندم. چه دلیلی برای این ظلم وجود داشت؟ آیا کسی پیدا می‌شود که پاسخ سال‌ها محرومیت گلپا از خوانندگی را بدهد؟ خیر، هیچ‌ کس یافت نمی‌شود. پس نمی‌خواهم در شرایطی که ۳۸ سال از فعالیت هنری من ممانعت شده است، کنسرت برگزار کنم».

Image result for ‫اکبر گلپایگانی آلمان‬‎

علی‌رغم رفع ممنوعیت برگزاری کنسرت، هیچ گاه پس از انقلاب در ایران کنسرت برگزار نکرد

دوران خاموشی اجباری گلپا فرصتی برای او فراهم کرد که به سمت دیگر علاقمندی‌های خود برود و در آن حوزه‌ها از خود اثر ماندگار بر جای گذارد. او که به روایت خود از جوانی اهل کتاب بود، در سال‌های برکناری‌اش از آوازخوانی، به تحقیق و تالیف روی آورد و در مصاحبه‌ای در سال ۹۶ به این اشاره کرد که نزدیک به ۵۰ جلد کتاب از او در داخل و خارج از کشور به چاپ رسیده است.

برای دل جوانان می‌خوانم

گلپا خود در یک مصاحبه می‌گوید به او ایراد می‌گرفتند که برای «جوان‌ها و عامه مردم» می‌خواند. او این را نه تنها ایراد نمی‌داند بلکه آن را شاخصه موسیقی خود ارزیابی می‌کند و می‌گوید: «اتفاقا من فقط برای مردم می‌خوانم، برای دل جوانان می‌خوانم. همه موفقیت من در طول سال‌ها این بوده است که علیه مردم چیزی نخوانده‌ام. … منتقدان می‌خواستند که گلپا تا پایان عمر «دل‌ ای‌ دل‌ ای، امان‌ امان …» بخواند؛ اما من این‌طور نمی‌خواستم زیرا مردم از من چنین توقعی نداشتند».

اکبر گلپایگانی درباره آغاز کار خود و جایگاه آواز در کارنامه کاری‌اش می‌گوید: «من وقتي شروع كردم، ۱۷ سال فقط آواز خواندم، نه ترانه. استاد من نورعلي‌خان خوشش نمي‌‌آمد، من ترانه بخوانم و مي‌گفت ترانه براي خانم‌ها ست. البته اين عقيده شخصي او بود، عقيده من نيست. من هم ۱۷ سال آواز خواندم و با «مست مستم ساقيا دستم بگير» معروف شدم و بعد در يك موقعيتي كه فكر كردم مناسب است شروع كردم به خواندن ترانه».

تدریس رایگان به هنرجویان

اکبر گلپایگانی به خصایص نیک اخلاقی خود نیز شهره است. جدای از این‌که از شاگردانش هیچ مبلغی دریافت نمی‌کند، حتی سعی می‌کند به دانشجویان و شاگردان خود و علاقه‌مندان موسیقی در صورت نیاز کمک مالی بکند.

این روایت او – در مصاحبه ای در سال ۱۳۹۰ – از کمکی ست که به یکی از علاقمندان موسیقی کرده بود: « يك آقاي نابينا با يك آقايي كه ويلن مي‌زند، از اصفهان آمده بودند و باورتان نمي‌شود كه او آنقدر زيبا ويولن بزند. قسمت‌هاي بم را خيلي خوب مي‌زد اما زير را نه. ساز جيغ مي‌كشيد. گفتم شما خيلي زيبا ويولن مي‌زنيد اما بايد يك ويولن ديگر تهيه كنيد. گفت من يك مسئله را يواشكي خدمتتان عرض كنم. گفتم نه من دوست دارم كه شما همه چيز را بلند بگوييد و اين آقاي نابينا هم محرم هستند. گفت: من پول ندارم ويلن بخرم. وقتي اين را گفت مثل اينكه دنيا را روي سر من خراب كردند. گفتم من رفتم تا يك ويولن خوب براي تو تهيه كنم … . ما كه كاري از دست‌مان برنمي‌آيد، همين‌طور بايد رايگان براي جوان‌هايي كه مستعد هستند، كار كنيم».

منتظر مرگ هستم

در واقع او خود راوی این نکته جالب‌توجه است که همه چیز را برای موسیقی رها کرد. او را می‌توان به نوعی فدایی موسیقی خواند. این رویکرد البته بی پاسخ نماند و خود مدعی است که در موسیقی به هر آن‌چه خواست، رسید: «من در مدرسه نظام و دانشکده افسری درس خواندم و بعدها هم مهندس نقشه‌برداری شدم اما همه این‌ها را رها کردم و به سراغ موسیقی رفتم. در موسیقی هم هر آن‌چه یک جوان انتظارش را دارد، به دست آوردم. از این طریق به خانه، باغ، زندگی، همسر و فرزندان خوب رسیدم. بچه‌های خوبی دارم و از این بابت خیلی خوشحالم. یکی از بچه‌های من نابغه است. من در این دنیا به صفا و صمیمیت رسیدم و همه چیز را به دست آوردم. الان به هیچ چیزی احتیاج ندارم و منتظر مرگ هستم».

انتشارات بیشتر ...