در ایران یکی از راههای اعتراض و انتقاد از وضع موجود، هنر و خصوصا ادبیات بوده است که آواز و تصنیف ایرانی نیز به صورت مستقیم از آن متاثر است.
از تیپهایی چون عارف قزوینی که بگذریم، و به سالهای نزدیکتر نگاه کنیم میبینیم که محمدرضا شجریان در سالهای آغازین دهه ۶۰ شمسی، دو غزل از حافظ را دستمایه چنان آواز و تصنیفی کرده بود که هنوز که هنوز است پس از بیش از سیسال، طعم اعتراضی آن همچنان زنده است و حتی اعتراض سیاسیون وقت برانگیخته شده بود. غزلی با ابیاتی همچون: «شهر یاران بود و دوستداران این دیار / مهربانی کی سر آمد، شهریاران را چه شد؟» یا غزل: «روز وصل دوستداران یاد باد».
در خیزش اعتراضی سال ۸۸ نیز، یکی از وجوه بسیار برجسته آن خیزش، تصنیفی بود که محمدرضا شجریان همراه و همدم آن ساخت: «تفنگت را زمین بگذار». تصنیفی که خطابی انتقادی اعتراضی به سوی حکومت داشت و موجب شد رابطه محمدرضا شجریان با صداسیمای جمهوریاسلامی به طور کامل گسسته شود.
این جدای از آوازهای میهنپرستانه ایرانی همچون «ای ایران! ای مرز پرگهر» یا «همه جان و دلم! وطنم وطنم وطنم» است که از دهانهای مختلف به صورت موزیکال سر داده شدهاند. در اینجا میخواهیم تجربه کشوری را به میان بیاوریم که اساسا انقلاب استقلالخواهانه اش به انقلاب آواز شهره گشت.
استونی کشوری بود که آوازهای میهنپرستانه زیادی را در خود به یادگار داشت. آوازهایی که هویت جمعی مردمان استونی را بیان میکرد و حتی فستیوالی سالانه برای آوازخوانی این آوازهای جمعی وجود داشت. در دوره استیلای حکومت شوروی بر استونی که بیش از ۵۰ سال طول کشید، حکومت شوروی به دشمنی این آوازهای ملیگرایانه رفت و صرفا به آوازهایی اجازه انتشار و همخوانی میداد که کمونیسم یا شوروی تجلیل کنند؛ طبیعی بود که این آوازها هیچگاه از یاد مردم استونی نروند.
چنانکه وقتی در اواخر دهه ۸۰ میلادی، اندک اندک اعتراضها علیه سلطه شوروی آغاز شد و رویای استقلال در ذهن و ضمیر اهالی استونی ریشه دوانید، این آوازهای میهنپرستانه چنان محور و زبان گویای این استقلالخواهی بودند که اساسا انقلاب استونی به انقلاب آواز شهره گشت. انقلابی که از ۱۹۸۸ آغاز شد و در ۱۹۹۱ پیروز شد. سه سالی که جشنوارههای مختلف مردمی، جشنوارههای شور و آواز بودند.
نمایی از یکی از جشنوارههای اعتراضی در استونی
درواقع کنسرتها و مجامع آوازخوانی تبدیل شده بودند به مکانهایی برای تظاهرات پرجمعیت. ابتکارات نیز در این میان جایگاه خود را داشت؛ چنانکه وقتی حکومت شوروی، نشاندادن پرچم استونی را ممنوع کرد، تظاهراتکنندگان استونیایی، پلاکاردهایی به رنگهای آبی، سیاه و سفید را تکان میداند که رنگهای پرچم ملیشان بود. در تابستان ۱۹۸۸ در یک جشنواره در تالین در استونی، ۱۰۰ هزار شرکتکننده تا صبح آوازهای میهنپرستانه خواندند و وقتی عوامل حکومتی این جشنواره را توقیف کردند، جمعیت به جای دیگری رفتند و همچنان آواز خواندند.
یکی از شرکتکنندگان در تظاهرات درباره انقلاب آواز و موفقیت آن گفته بود: «اگر ۲۰هزار نفر شروع به آوازخواندن کنند، شما نمیتوانید آنها را خفه کنید، این غیرممکن است».
طبیعیست که تنها عامل موفقیت انقلاب استونی در کسب استقلال، آوازخوانی اعتراضی نبود. تحولات سیاسی کلانی نیز در حال رخدادن بود که به استقلال استونی از شوروی کمک میکرد که مرور مهمی از آن را میتوانید در اینجا بخوانید. ولی این دست کنشها به شکلگیری روحیه جمعی کمک میکردند. چنانکه کنشهای اعتراضی دیگری نیز از سوی مردم در این راستا انجام میگرفت. به عنوان مثال یک جنبش زیرزمینی در استونی، جزوههایی به نام «نیمساعت سکوت» تولید میکرد که از مردم دعوت میکرد از ساعت ۱۰ تا ۱۰:۳۰ صبح هر روز، مردم در محل کار خود نیم ساعت سکوت کنند.
بهنظر میرسد با توجه به حساسیتی که جمهوریاسلامی به مسئله آواز و خصوصا آواز زنان دارد، این مسئله قابلیت آن را دارد که تبدیل به محملی برای اعتراضهای خیابانی و کنشهای دستهجمعی علیه جمهوریاسلامی شود.
جمهوریاسلامی بنا به ماهیت توتالیتر خود، آواز زنان را خواسته یا ناخواسته تبدیل به اکتی معنادار در حوزه سیاست کرده است. علت روشن است؛ برای آن مجازات تعریف کرده است و هنگامی که حرکتی هنری قابل مجازات شناخته شود، دیگر حرکتی هنری نیست بلکه انجام آن میتواند به اکتی اعتراضی تاویل شود. آخرین نمونه آن حکمی بود که برای خانم «نگار معظم.» صادر شد که به علت آوازخوانی در روستای ابیانه در جمعی از مردم به یکسال حبس محکوم شد.
آواز زنان و نیز تصنیفهای اعتراضی میهنپرستانه، که در تقابل با رویکرد امتگرا و فقهی حکومت جمهوری اسلامی قرار میگیرند، کاملا قابلیت آن را دارند تبدیل به قالبهایی برای اعتراضات سیاسی در ایران شوند.