Search

English

عزیز نسین؛ راوی طنز گریان

مَحمَت نصرت که با نام عزیز نسین شناخته‌ شده است نویسنده، مترجم و طنزنویس اهل کشور ترکیه است. او در بیستم دسامبر ۱۹۱۵ در نزدیکی استانبول در خانواده‌ای فقیر دیده به جهان گشود. عزیز در محیطی مذهبی و خانواده‌ای سنتی پرورش یافت. عزیز نسین در واقع نام پدر محمت نصرت بود که نام پدر را به شهرتی جهانی رساند. عزیز نسین در زندگی‌نامه‌ خود که در سال ۱۹۶۴ نوشته شده است شروع زندگی‌اش را با زبانی طنز این‌گونه بیان می‌کند: «پدرم در ۱۳ سالگی از یکی از روستاهای آناتولی به استانبول آمد. مادرم هم وقتی خیلی بچه بود از روستای دیگری در آناتولی به استانبول آمد. 

نسین پشت میز کارش

آن‌ها مجبور بودند سفر کنند تا یکدیگر را در استانبول ببینند و با هم ازدواج کنند تا من بتوانم به دنیا بیایم. دست خودم نبود، به همین خاطر در زمانی بسیار نامناسب، در کثیف‌ترین روزهای جنگ جهانی اول، یعنی سال ۱۹۱۵ در جای بسیار بدی به نام جزیره هیبلی، متولد شدم. آن‌جا ییلاق پولدارهای ترکیه در نزدیکی استانبول است و از آن‌جا که پولدارها نمی‌توانند بدون آدم‌های فقیر زنده بمانند، ما هم در آن جزیره زندگی می‌کردیم.» عزیز نسین پس از پایان مدرسه در استانبول به مدرسه‌ نظام رفت؛ چرا که برای خانواده‌های فقیر در آن زمان ورود به ارتش امکان مناسبی محسوب می‌شد. او پس از آن در آنکارا به تحصیلات نظامی ادامه داد اما ارتش و نظام چیزی نبود که با روح عزیز نسین هماهنگی‌ داشته باشد. او همواره مترصد بود که به قصد نویسنده‌شدن از ارتش بیرون بیاید. خود در این‌ باره می‌گوید: «از بچگی آرزو داشتم نمایشنامه‌نویس شوم. در ارتش، واحدهای پیاده‌نظام، توپخانه و تانک داشتیم اما واحد نمایشنامه‌نویسی وجود نداشت؛ بنابراین به دنبال راهی برای خارج‌شدن از آن‌جا بودم و سرانجام در سال ۱۹۴۴ از ارتش آزاد شدم.» عزیز نسین از کودکی آرزو داشت نویسنده شود و به تعبیر خودش مطالبی بنویسد که اشک مردم را در بیاورد: «از بچگی آرزو داشتم مطالبی بنویسم که اشک مردم را در آورد.

عزیز نسین، نویسنده ترک‌تبار، در میانسالی

با همین هدف داستانی نوشتم و آن را برای مجله‌ای فرستادم. سردبیر مجله آن را درست نفهمید و به جای گریه‌کردن، قاه قاه خنده سر داد، ولی بعد از کلی خندیدن، مجبور شد اشک‌هایش را پاک کند و بگوید: عالی است. باز هم از این داستان‌ها برای ما بنویس.» عزیز نسین تصویرگر رنج زندگی و مشکلات عدیده‌ مردم با زبان طنز بود و هر روز بر خیل طرفدارانش افزوده می‌شد. او که روزگاری قصد داشت با کارهایش اشک مردم را در بیاورد تا از این طریق درباره مشکلاتشان آگاهی‌رسانی کند، خنده‌ مردم را در آورد: «خوانندگان کارهایم به بیش‌تر چیزهایی که برای گریاندن آن‌ها نوشته بودم، می‌خندیدند. حتی بعد از آن‌که به عنوان طنزنویس شناخته شدم، نمی‌دانستم طنز یعنی چه. حتی هنوز هم نمی‌دانم. طنزنویسی را با انجام‌دادنش یاد گرفتم. خیلی‌ها یک جوری از من می‌پرسند طنز چیست که انگار طنز یک نسخه یا فرمول دارد، تنها چیزی که من می‌دانم این است که طنز موضوعی جدی است.» عزیز نسین بارها به زندان افتاد. نه تنها آثارش ممنوع شد بلکه حتی نام او نیز ممنوع شد و با سانسور گسترده روبه‌رو شد. در این مسیر حتی همکار و دوست صمیمی عزیز نسین، صباح‌الدین علی به قتل رسید. به جان عزیز نسین نیز سوءقصد شد که او توانست جان سالم به در ببرد اما نزدیک به شش سال از عمر خود را در گوشه‌ زندان سپری کرد.

نزدیک به شش سال از عمر خود را در زندان سپری کرد

عزیز نسین اندک‌ اندک محبوب‌ترین نویسنده‌ ترکیه شد اما این مسئله موجب نشد که او بتواند آزادانه و بدون ترس از جانش بنویسد. او در زندگی‌اش بیش از دویست بار به دادگاه احضار شد. عزیز نسین در زندگی‌نامه‌ شخصی خود نوشته است: «با بیش از دویست نام مختلف برای روزنامه‌ها مطلب می‌نوشتم، از سرمقاله و لطیفه گرفته تا گزارش و مصاحبه و داستان‌های پلیسی. همین که صاحب روزنامه متوجه می‌شد یک نام مستعاری مال من است، نام دیگری اختراع می‌کردم.» زندگی عزیز نسین همواره با خطر رو‌به‌رو بود. او بارها مجبور شد به خاطر گذران زندگی‌اش به کارهایی مانند دست‌فروشی، عکاسی و حسابداری دست بزند. عزیز نسین در زندگی‌اش بیش‌تر از صد کتاب داستان و شعر و نمایش‌نامه منتشر کرد. او با فروتنی دلیل این فراوانی آثارش را امرار معاش می‌داند: «مردم تعجب می‌کنند که تا حالا بیش از دو هزار داستان نوشته‌ام. اما این‌که تعجب ندارد. اگر خانواده‌ام به جای ده نفر بیست نفر بودند، مجبور می‌شدم بیش‌تر از چهار هزار داستان بنویسم.»

با خانواده‌اش

عزیز نسین در سال ۱۹۷۲ نهادی تاسیس کرد و نام آن را «بنیاد نسین» گذاشت که کار آن کمک به کودکانی بود که به دلیل فقر و محرومیت نمی‌توانند تحصیلات مناسبی داشته باشند. این بنیاد از بدو تاسیس به هزاران کودک آواره کمک کرده است تا بتوانند تحصیل کنند و آینده‌ بهتری داشته باشند. عزیز نسین در سال‌های پایانی عمرش نیز آرامش نداشت. بعد از انتشار فتوای روح‌الله خمینی و دستور ترور سلمان رشدی به خاطر انتشار کتاب «آیات شیطانی»، عزیز نسین بخشی از کتاب سلمان رشدی را ترجمه و منتشر کرد. نسین گفت که این عمل را در وهله‌ نخست به خاطر دفاع از آزادی بیان و عقیده انجام می‌دهد اما محافل تندرو اسلامی این عمل را تحمل نکردند و حکم ارتداد و دستور قتل عزیز نسین را صادر کردند.

محافل تندرو اسلامی حکم ارتداد و دستور قتل عزیز نسین را صادر کردند

عزیز نسین که برای شرکت در جمع نویسندگان آزادیخواه به شهر سیواس رفته بود مورد حمله‌ افراد تندرو اسلامی قرار گرفت. در ژوئیه سال ۱۹۹۳ و پس از نماز جمعه، تندروهای مذهبی به هتل محل اقامت عزیز نسین حمله کردند و ساختمان هتل را به آتش کشیدند. عزیز نسین موفق شد از این حادثه جان سالم به در ببرد اما ۳۷ نفر در آتش سوختند و کشته شدند. دو سال و چهار روز پس از این اتفاق و در ششم ژوئیه سال ۱۹۹۵ عزیز نسین پس از یک جلسه‌ کتاب‌خوانی در ازمیر دچار حمله‌ قلبی شد و درگذشت. او در وصیت‌نامه‌ای که از او باقی‌ مانده است نوشت که به هیچ دینی معتقد نیست از این‌ رو او بر اساس تشریفات مراسم خاکسپاری اسلامی به خاک سپرده نشود.

به همراه دوستانش

او وصیت کرد در گوری بدون نام و نشان در روستای کودکان به خاک سپرده شود. از آثار به جا مانده از عزیز نسین می‌توان به چیزهای به جا مانده، دم سگ، دیوانه‌ای روی بام، مراسم دیگ، خر مرده، دیوانه‌ها طلاق گرفتند، آقای سوت، آفرین، دعوای کور، اعتصاب بزرگ، مردی که زن شد، زیبایی مردانه، لقب و تنها راه اشاره کرد.

انتشارات بیشتر ...