Search

English

بهمن فرزانه؛ صد سال تنهایی

شمردن آثار درخشانی که بهمن فرزانه ترجمه کرده است کار دشواری است؛ اما شمردن تعداد افراد شرکت‌کننده در مراسم خاک‌سپاری‌اش بسیار آسان.  او مترجم کتاب مشهور «صدسال تنهایی» و بسیاری از آثار با ارزش ادبی و غیرادبی بود؛ همو که در تنهایی و انزوا درگذشت و در خاک‌سپاری‌اش جز خانواده و تعدادی از ناشران آثارش کسی حضور نداشت.

بهمن فرزانه در سال ۱۳۱۷ در تهران پا به هستی گذاشت و در هفدهم بهمن‌ماه ۱۳۹۲ با «هفت‌هزارسالگان سر‌به‌سر» شد «و پشت حوصله نورها دراز کشید». او دیپلم را در شهر تهران و در دبیرستانی در قلهک گرفت.

فرزانه در سال ۱۳۳۸ به قصد تحصیل در رشته  معماری به ایتالیا رفت اما این رشته را پس از سه روز نشستن سر کلاس معماری رها کرد: «سه روزى سر کلاس معمارى در دانشگاه نشستم. دیدم هیچى سرم نمى‌شود. رها کردم. تصمیم گرفتم به مدرسه عالى مترجمى بروم. سازمان ملل اداره‌اش مى‌کرد و پنج سالى دوره‌اش بود که طى کردم. زبان انگلیسى و ایتالیایى و زبان فرانسه را مى‌آموختیم. البته ترجمه همزمان را هم.» (مجله بخارا، شماره ۵۵)

بهمن فرزانه پس از پایان دوره آموزش زبان قصد داشت که به تهران بازگردد اما در ایتالیا ماندگار شد و در «سازمان خواروبار و کشاورزی» در رم استخدام شد و در آنجا به کار ترجمه مشغول شد. فرزانه هشت سال در این سازمان کار کرد و پس از آن در تلویزیون ایتالیا به کار مشغول شد و در آنجا به همراه دو زن دیگر متن سریال‌های ایتالیایی را می‌نوشت.

اولین ترجمه بهمن فرزانه در ۲۵‌سالگی انجام شد و آن ترجمه نمایشی بود از «تنسی ویلیامز» به نام پرونده شیرین جوانی که بنگاه مطبوعاتی فریدون علمی آن را منتشر کرد.

Image result for ‫بهمن فرزانه‬‎

 سال‌هایی طولانی در غرب اقامت داشت

دوستی و دیدار بزرگان

آشنایی فرزانه با ویلیامز تنها از طریق ترجمه این کتاب نبود بلکه در دهه شصت میلادی یکی از دوستان آمریکایی فرزانه، ویلیامز را به او معرفی می‌کند. آن‌ها هیچ‌گاه دیداری با هم نداشتند اما از طریق نامه با یک‌دیگر در ارتباط بودند. فرزانه نامه‌های ویلیامز را بعدها دور ریخت؛ کاری که از آن با عنوان «حماقت محض» نام می‌برد: «ما با همدیگر دوستی داشتیم، اما همدیگر را ندیدم. سال‌ها را با همدیگر قاطی می‌کنم. یادم نمی‌آید که مکاتبه‌مان از چه سالی آغاز شد؛ اما مکاتبه‌ها قبل از چاپ ترجمه‌ام از تنسی ویلیامز بود. تقریبا به اوایل دهه‌ ۶۰ میلادی برمی‌گردد؛ همان سال‌هایی که کِندی کشته شده بود. در مکاتبه‌های‌مان درباره‌ کتاب‌هایی که می‌خواندیم، حرف می‌زدیم. بعد از آن مکاتبه‌ها ترجمه را شروع کردم … در نامه‌هایش به من بسیار کمک کرد و چندین نویسنده‌ امریکایی را به من معرفی کرد که اصلا آن‌ها را نمی‌شناختم.»

بهمن فرزانه با نویسنده مشهور ایتالیایی، ایتالو کالوینو، نیز دوستی داشت: «با کالوینو از طریق خانم آرژانتینی‌اش آشنا شدم. کالوینو هم آرژانتین دنیا آمده است. دیدمش گفتم، آقای کالوینو من هم نویسنده‌ام. می‌گفت، اوه چه خوب تو رو خدا فردا شب بیا خانه‌ ما. به خانه‌شان رفتم و چه پذیرایی خوبی انجام شد. یک دختر هم دارند. بعد دیگر اغلب همدیگر را می‌دیدیم. در روز‌های خاصی از هفته همدیگر را نمی‌دیدیم و هر وقت پیش می‌آمد».

آشنایی فرزانه با «فدریکو فلینی»، کارگردان و نویسنده ایتالیایی هم جالب است. بهمن فرزانه روزی او را در خیابان می‌بیند و همین دیدار جالب اولیه سبب ارتباط نزدیک می‌شود: «یک روز وسط خیابان فلینی را دیدم، رفت در یک مغازه‌. من رفتم امضا بگیرم. دختری‌ گفت، عمرا بتوانی امضا بگیری! او به هیچ‌کس امضا نمی‌دهد. رفتم و با امضا برگشتم. بعد منتظر ماندم بیاید بیرون یک‌ چیز دیگر بهش بگویم. از مغازه آمد بیرون و گفت، منتظر من بودی؟ گفتم آره. گفت بیا با هم برویم یک قهوه بخوریم. قلبم تند تند می‌زد، دوست داشتم یکی مرا همراه فلینی ببیند.»

«صد سال تنهایی»

در ایران ترجمه کتاب «صدسال تنهایی»، گابریل گارسیا مارکز، با نام بهمن فرزانه در هم تنیده شده است. عبدالرحیم جعفری، مدیر آن‌زمان نشر امیرکبیر، به فرزانه پیشنهاد می‌دهد تا رمان‌های «یک مشت تمشک» و «روباه و گل‌های کاملیا»، نوشته‌های اینیاتسیو سیلونه را ترجمه کند.

در این بین فرزانه ترجمه کتاب «صدسال تنهایی» را که در ایتالیا خوانده بود به جعفری پیشنهاد می‌دهد و او می‌پذیرد و آن را چاپ می‌کند. (مجله بخارا شماره ۵۵) فرزانه در این باره  می‌گوید:« پيش از انتشار اين كتاب، ماركز هنوز در اروپا هم  شناخته شده نبود و زمانی كه من كتاب «صد سال تنهايی»، را ترجمه كردم كسی اين نويسنده را به طور كامل نمی‌شناخت .ماركز سال‌های بعد با اين كتاب به شهرت رسيد …».

Related image

در ایران با ترجمه صدسال تنهایی شناخته می شود

عبدالله کوثری، مترجم نام‌آشنای ادبیات در حوزه آمریکای لاتین در مورد ترجمه صد سال تنهایی چنین می‌گوید: «ما رئالیسم جادویی و مارکز را با ترجمه بهمن فرزانه از «صد سال تنهایی» شناختیم. بعدها کارهای دیگری از مارکز و همچنین «صد سال تنهایی» از سوی مترجمان دیگری ترجمه شد، اما هیچ‌کدام به پای ترجمه بهمن فرزانه از «صد سال تنهایی» نرسیدند.»

کتاب صدسال تنهایی به صورت غیر قانونی توسط دست‌فروشان و حتی برخی کتاب‌فروشی‌ها فروخته می‌شود که سهمی از آن عاید فرزانه نمی‌شده است اما او از این موضوع شکایت نمی‌کرد و با همان طنز همیشگی که در کلامش بود می‌گفت: «بگذارید از ما هم به کسانی خیری برسد.»

بهمن فرزانه در انتخاب کتاب‌ها برای ترجمه وسواس بسیاری داشت به شکلی که امروز مخاطب جدی رمان می‌داند که هر ترجمه‌ای که از او بخواند بی‌شک اثر ارزنده‌ای در حوزه ادبیات جهان است. صد سال تنهایی را نیز می توان از آن دست آثاری برشمرد که او با هوشمندی دست به انتخاب آن زد و عملا به گنجینه ترجمه فارسی، اثری سترگ را اضافه کرد. اثری که جدای از نام بزرگ نویسنده‌اش، نام مترجمش نیز به اندازه کافی برای اعتبار آن کفایت می‌کند.

«مانند یک نظامی کار می کنم»

فرزانه در کار خود دقیق و منظم بود. او در مورد نحوه کار خویش در مصاحبه‌ای می‌گوید: «من در كار ترجمه خيلی قائل به انضباط هستم و مانند یک نظامی كار می‌كنم كه موظف است و خود را موظف می‌دانم، در ساعات مشخصی از روز به كار مشغول باشم و در اين اوقات به هيچ كار دیگری نمی‌پردازم.»

شیوه نظم و کار فرزانه این‌گونه بود که او از ساعت ۹ صبح تا ظهر کار می‌کرد و بعدازظهرها هم از ساعت ۳ تا شش و نیم عصر و موقع کار مرتب سیگار دود می‌کرد و نصفه نصفه سیگارها را خاموش می‌کرد. سیگار کشیدن بهمن فرزانه در میان بستگان و دوستان و آشنایان شهرت داشت طوری که او گاهی هنگام آغاز به سخنش با طنازی می‌گفت:«الو؟الو؟ صدا می‌آد؟ اگه می‌آد ببخشید که من زیاد سیگار می‌کشم.»

مرگ غریبانه مردی بزرگ اما فروتن

بهمن فرزانه سال‌های طولانی در ابتدای زندگی‌اش را در غرب زندگی کرد اما هیچ‌گاه در صحبت فارسی‌اش، کلمات غیر فارسی به کار نمی‌برد. بابک حمیدیان هنرپیشه تئاتر و سینما علاوه بر این ویژگی فارسی‌دانی بهمن فرزانه، از فروتنی و عمق دانش او نیز می‌گوید: «پیش از دیدار با ایشان تصور می‎کردم کسی که مارکز و ده‎ها اثر ارزشمند ادبی دیگر را به ما شناسانده باید پدیده‎ای خاص، خارق‎العاده و خلاصه چیزی فراتر از ذهن ما باشد. اما او را بسیار ساده، صمیمی، مهربان و از همه مهم‎تر فروتن یافتم. در کلامش ردپای سال‎ها مطالعه و عشق به ادب و هنر دیده می‎شد اما از فضل‎فروشی و تکبر ذره‏ای احساس نمی‌شد. بعدها دانستم کمتر کتابی یا اثر سینمایی کلاسیک بوده که نخوانده یا ندیده باشد. حافظه غریبی داشت. به راحتی و به مناسبت چند بیتی از حافظ، خیام و یا مولانا را گاه شاهد کلامش می‎کرد. تاثیر زیادی بر من گذاشت. آن هم کسی که بیش از پنجاه‌سال دور از وطن به سر برده بود.»

از بهمن فرزانه بیش از ۵۰ کتاب ترجمه شده است. او علاوه بر ترجمه در داستان‌نویسی هم قلم زده بود و داستان‌نویسی را از ترجمه بیش‌تر دوست داشت. ازفرزانه یک مجموعه داستان با نام «سوزن‌های گمشده»، و دو رمان،با نام‌های «چرکنویس» و «سرباز دل» منتشر شده است.

فرزانه بزرگترین لذت زندگی‌اش را خواندن داستان نویسنده ایرانی می‌داند: «داستان‌نويسی را بارها بیش‌تر از ترجمه دوست دارم. فكر می‌كنم هيچ مترجمی نيست كه آرزوی نوشتن را در سر نداشته باشد، هيچ چيز به اندازه خلق یک اثر لذت‌بخش نيست. از نوجوانی عاشق نوشتن بودم هر چند كه ترجمه فرصتی برايم باقی نگذاشت. وقتي كه كتاب «چركنويس»ام منتشر شد لذتی برايم داشت كه قابل وصف نیست. هنوز بزرگ‌ترين لذت زندگی‌ام خواندن داستان نويسنده ايرانی است.»

مراسم خاکسپاری غریبانه بهمن فرزانه

بهمن فرزانه به دلیل ابتلا به بیماری قند در بیمارستان بستری شد و یک پایش را از دست داد. او پس از مرخصی از بیمارستان به خانه سالمندان منتقل شد. فرزانه بار دیگر در دی‌ماه سال ۱۳۹۲ به دلیل عفونت ریه در بخش‌های مراقبت ویژه بیمارستانی در تهران بستری شد و در ۱۷ بهمن‌ماه همین سال درگذشت.

عباس مخبر، مترجم ایرانی مرگ بهمن فرزانه آن را غریبانه می‌خواند و می‌گوید:«این نوع انزوا و مرگ شایسته و سزاوار او نبود.»

پیکر بهمن فرزانه در بخش نام آوران بهشت زهرا در قطعه ۲۵۵ ردیف ۳۷ شماره ۱۰ آرام گرفته است. مردی که در زمان حیاتش چندان با محافل ادبی ایران دمخور نبود و در تنهایی خود، آثاری درجه یک همچون «صد سال تنهایی» را ترجمه می کرد، امروز اگرچه در گوشه ای برای همیشه خفته است، اما با خدمت بزرگی که به فرهنگ ادبی ایران کرد، یاد خود را برای همیشه در ذهن ادب دوستان حک کرد.

انتشارات بیشتر ...