«به رهی دیدم برگ خزان»، «بهار دلنشین» و «نام جاوید وطن» از سرودههایش است، بیش از ۵۰ سال ترانه سرود. او را تصویرگر ترانه میخوانند. «الهه» در این باره میگوید: «بیژن تابلو میسازد به جای اینکه شعر بگوید.»
سالهای طولانی بود که ترانه فارسی مسیری یکنواخت و ملال آور را میگذراند. «منوچهر همایونپور» – خواننده موسیقی سنتی – میگوید :«کلمههای عشق و دل بیشترین مورد استعمال در سرودهها را داشتند و به زشتترین صورتها از این زیباترین واژهها استفاده میشد.»
«بیژن ترقی» که در ۱۲ اسفند ۱۳۰۸ در تهران به دنیا آمد و در چهارم اردیبهشت ۱۳۸۸ در همین شهر درگذشت، یکی از کسانی بود که در کنار دیگرانی چون «رهی معیری» و «تورج نگهبان» روحی تازه به ترانه فارسی دمید.
بیژن ترقی در کنار پدر
نشو و نما در خانوادهای فرهنگی
بیژن فرزند خانوادهای فرهنگی بود. «حاج باقر کتابفروش»، پدربزرگ بیژن، از نخستین ناشران دوره قاجار بود که با امکانات چاپ سنگی کتابهای زیادی چاپ کرد. همچنین در کتاب و نسخهشناسی فردی ماهر بود. «حسینعلی ملاح» درباره بیژن ترقی میگوید: «بیژن ترقی در خانوادهای چشم به جهان گشود که بازیچهاش کتاب بود.»
بیژن ترقی نیز خود دوران کودکی و نوجوانی را چنین روایت میکند: «پدرم “محمدعلی ترقی” مدیر انتشارات خیام بود که از آغاز نوجوانی از علاقهمندان شعر و ادب بود و کتابخانه ما در آن زمان محل رفت و آمد شعرا و نویسندگانی مانند صادق هدایت، نیما یوشیج و استاد شهریار بود که همین امر باعث شد گوش من به نغمههای دلنشین شعر آشنا شود.»
«شهریار» – غزلسرای مشهور ایرانی – با خانواده ترقی نزدیکی بسیار داشت. زمانی که بیژن کودک بود شهریار این شعر را در وصف او سروده بود: «بیژنم تازه آمدهام به وجود / بیخبر از جهان بود و نبود / سن من پنج و کار من بازی / صبح تا شب شلنگاندازی.»
ترقی در کنار حمیرا و پرویز یاحقی
آغاز ترانهسرایی
بیژن ترقی کار ترانهسرایی را از ۲۰ سالگی شروع کرد. دوستی او با «پرویز یاحقی» به همکاری و خلق ترانههای به یادمانی منجر شد. «پرویز خطیبی» در کتاب «خاطراتی از هنرمندان» میگوید: «… آن روزها نام بیژن ترقی و پرویز یاحقی که یک زوج هنری را تشکیل داده بودند به خاطر ترانه معروف “میزده شب چو به میکده باز آیم” با صدای مرضیه، بر سر زبانها افتاده بود. بعدها فهمیدم که این ترانه را بیژن برای دختری که حالا همسر او ست ساخته است.»
این ترانه اولین ترانهای بود که از بیژن ترقی در رادیو پخش میشد. آن زمان او ۲۷ سال داشت. همین موفقیت راه را برای او باز کرد تا با هنرمندان بنام دیگری کار کند؛ مانند بنان، حمیرا، روحالله خالقی و علی تجویدی.
اولین بار که ترانه ترقی از رادیو پخش شد، او ۲۷ سال داشت
ترانههای ترقی جزء ماندگارترین ترانههای آن دوران است؛ دورانی که برنامه «گلها» گل کرده بود. ترانههایی چون «آتش کاروان» و «برگ خزان» با صدای مرضیه، «بهار دلنشین» با صدای بنان و «گل اومد بهار اومد» با صدای پوران از ترانههای ماندگار فارسی محسوب میشوند.
ترقی در ترانههایش به دنبال نوآوری بود. شکستن کلمات، مضامین جدید و نزدیککردن ترانه به زبان کوچه و بازار از ویژگیهای شعر او است. «اسماعیل نواب صفا» در این باره میگوید: «اولین بار آقای بیژن ترقی شعر شکسته ساخت.» اشاره او به همان ترانه «گل اومد بهار اومد» است که با صدای «پوران» اجرا شد.
ترقی اما صرفا به جنبههای هنری ترانه یا جنبههای درآمدزای آن توجه نمیکرد. او برای هنرمند رسالتی نیز قائل بود: «این همه موضوعات اجتماعی و حوادثی که در پهندشت زندگی ما در جریان است، در خور تعمق و تفکر و حاوی مضامین جالبی است که تنها هنرمندان هستند که از عهده بیان آن البته به زبان هنر بر میآیند. هنرمندی که پیوسته گرم تعلقات نفسانی خود باشد و نتواند درد اجتماع و نابسامانیهای مردم سرزمین خود را حس کند، موجودی تکبعدی و متحجر است.»
فرهنگ شریف – نوازنده برجسته تار – درباره شعر او میگوید که «بهترین شاعر» آن زمان بیژن ترقی بود. او چرایی این بهترینبودن را در سوژهمحوربودن ترانههای ترقی میداند. به باور او ترقی هیچ وقت «به زور» ترانه نمیگفت. «تصویرگرایی خارقالعاده» از دیگر جنبههای ترانههای ترقی ست که فرهنگ شریف روی آن تاکید ویژهای دارد.
اما دوران طلایی ترانه دیری نپایید؛ تغییر و تحولهای اجتماعی تاثیر خود را بر ترانه گذاشت. عصر طلایی پیش از فوت بزرگان ترانه چون بیژن ترقی و رهی معیری به پایان رسید. ادغام رادیو و تلویزیون در سال ۱۳۵۱ زمینه انزوای بسیاری از هنرمندان پیشکسوت را فراهم کرد. «معینیکرمانشاهی» نیز همواره از این اتفاق با درد و تلخی یاد میکرد که موجب شد آن عصر طلایی ترانهسرایی به پایان رسد.
روزهای پس از انقلاب
ترقی در وصف سالهای پس از انقلاب میگوید: «من احساس میکنم نمیتوانند نام من را تحمل کنند، نه اینکه خصومتی با من داشته باشند، نه، اصولا نمیتوانند نام آدمی را که مثلا ۴۰ سال گفتند بیژن ترقی، حالا که انقلاب شده باز هم بگویند بیژن ترقی. این است که ما 20 سال است به طور کلی کنار نشستهایم، ولی کار خودمان را کردهایم. اگر اسم ما جایی نبوده، ما به خاطر اسم این کارها را نکردهایم اصلا. ما اگر وارد کار شدیم، نه به خاطر مسائل مادی بوده، نه به خاطر اسم و شهرت بوده؛ به خاطر همین آثار زیبایی ست که ضمیمه فرهنگ موسیقی این سرزمین شده.»
علی تجویدی، بیژن ترقی و علی دهباشی ـ دهه ۱۳۸۰
اما با وجود تمام ناملایمات روزگار ترقی دست از ترانه نکشید؛ از جمله میتوان به همکاری او با «محمدرضا شجریان» در ارکستر ملی اشاره کرد. ترانههای «مرغ حق» و «تذرو» نمونه این همکاری هستند.
ترقی هنگام اجرای ترانه «تذرو» در کاخ چهلستون میگوید: «دوستان عزیزم! سال ۱۳۷۸ مصادف است با پنجاهمین سالی که من برای شما ترانه میسرایم. به همین مناسبت با اکثر دوستان هنرمندم همکاری داشتیم؛ بهخصوص آقای تجویدی که شاید قریب 32 سال است از «آتش کاروان» که شروع شده ما با هم همکاری داشتیم تا حال حاضر و سایر هنرمندان این مملکت. به همین مناسبت من ترانهای دارم تحت عنوان “تذرو” که این زبان حال یک هنرمند مهجور است، و من این را به هنرمندان کشور تقدیم میکنم.
من تذروی خوش سرودم
از دیار نغمهخوانی
رشته بند گردن من
این سرود آسمانی
بال من بگشا و از بندم رها کن
پایم از این رشتههای بسته وا کن
تا فضای آسمان بیکرانه
پر کنم با نغمههای جاودانه.»
ترقی سرود «ایران جوان» را نیز در سال 1383 سرود. «پیمان سلطانی» داستان خلق این ترانه را اینگونه روایت میکند: «یک ملودی ساده مربوط به دوران قاجار بود منسوب به ژان باتیسلومر، که من در این ملودی دخالت کردم و برای ارکستر نوشتم، به آقای بیژن ترقی مراجعه کردم، ایشان در بستر بیماری بودند ولی همکاری کردند و این شعر سروده شد، و چقدر شعر مستحکم و قدرتمندی است.»
ترقی در سالهای پایانی حیاتش دچار بیماری و خانهنشین شده بود
اولین بار «سالار عقیلی» این ترانه را اجرا کرد. سپس خوانندههایی چون «شهرام ناظری» و «دریا دادور» نیز آن را اجرا کردند. ترقی در مقدمه این سرود چنین نوشته بود: «آرزو داشتم شعری و سرودی در عظمت و بزرگی وطنم بسازم. از خداوند بزرگ سپاسگزارم که در اواخر عمر به این آرزوی خود رسیدم.»
ترقی در سالهای پایانی عمرش در بستر بیماری بود. او در مصاحبهای در سال ۱۳۸۵ میگوید: «من تقریبا دو سال است که خانهنشین شدهام. درد پا و کمر و فشار خون پیدا شده است. دلخوشی من این ایام بیشتر با دوستانم است که گاهی تشریف میآورند و یادی از گذشته میکنیم.»
ترقی درباره شرایط وقت ترانه فارسی نیز از تعبیر «سقوط» استفاده میکند و میگوید: «این شعر دارد سقوط میکند، و این حیف است سرزمین ما سرزمین ایران است، سرزمین حافظ و سعدی و مولانا است، و این حرفها که بیا، یه جور میشد همدیگر را بغل کنیم، که عزیزم! میگن این شعر از سرزمین حافظ آمده. آخه هر لقلقه زبانی شعر نیست که. ما اگر بخواهیم اینجور سقوط کنیم و هر حرف پیشپاافتاده را بگوییم این شعر است و این ترانه است و این آهنگ است، همه کارهای هنری از نظرها میافتد.»
اشعاری از بیژن ترقی بر مزار او حک شده است