حاشیهنشینی در ایران به پدیده ای غولآسا تبدیل شده است. در اسفند ۱۳۹۷ مهرداد امینیفر، نماینده کرمان در شورای عالی استانها، خبر از یک آمار بسیار تاسف برانگیز داد. به گفته او ۴۰ هزار نفر از جمعیت ۶۰ هزار نفری شهر بافق عملا حاشیهنشین شدهاند.
این مسئول استانی در گفتگو با ایلنا گفت: «۴۰ هزار نفر از جمعیت ۶۰ هزار نفری بافق به کرمان و سیرجان مهاجرت کردهاند.علت مهاجرت نیز عدم اشتغال و امکانات کافی از جمله آموزشی، درمانی، تفریحی و… است همه این مسائل دست به دست هم داده تا کرمان ۴۵ هزار نفر حاشیهنشین داشته باشد».
تصور آن نیز مشکل است که بخش اعظم جمعیت یک شهر، حاشیه نشین شهر بزرگ تر شده باشند. امینی فر مدعی ست حاشیه نشینی در تمام شهرهای کشور وجود دارد. او «عدم توجه به روستاها و شهرهای کوچکتر و همچنین عدم توجه به زیرساختها، خشکسالیها و نبود اشتغال در این مناطق محروم» را عوامل منجر به حاشیه نشینی در حاشیه شهرهای بزرگ می داند.
چند میلیون حاشیهنشین؟
شاید یکی از اساسی ترین پرسش ها برای بررسی مسئله حاشیه نشینی در ایران این باشد که اساسا چه مقدار حاشیه نشین در کشور زندگی می کنند. مشکل اما اینجا ست که مسئله آمار در ایران مسئلهای کمابیش امنیتی ست و خصوصا وقتی پای معضلات اجتماعی به میان می آید تمام سعی نهادهای امنیتی معطوف به این می شود که آشغال ها را زیر فرش جارو کنند بدون اینکه درک کنند قدم اول در راه حل مشکل، شناخت صحیح آن مشکل است.
به هرحال و بر اساس عدد و رقمی که مسئولان وابسته به جمهوری اسلامی اعلام می کنند، می توان گفت که در کشور حدود ۲۰ میلیون حاشیهنشین زندگی میکنند. فریده براتی سده، معاون پیشگیری و درمان سازمان بهزیستی، در یک برنامه رادیویی در تابستان ۹۷ گفت که ۱۹ میلیون حاشیهنشین در حدود سه هزار منطقه حاشیهنشین زندگی میکنند.
فریده براتی این رقم را مستند به وزارت راه و شهرسازی کرده بود. وزیر وقت راه و شهرسازی، عباس آخوندی در تیرماه سال ۹۶ همین رقم ۱۹ میلیون را به عنوان تعداد حاشیهنشینهای کشور ذکر کرده بود. به گفته او حاشیهنشینها ۳۵ درصد بافت شهری را در کشور تشکیل میدهند. آخوندی گفته بود: «وضعیت زندگی شهروندی در کشور نامناسب است. یعنی حدود ۳۵ درصد جمعیت کشور در وضعیت نابسامانی زندگی میکنند که تا ۴۱ درصد هم متغیر است».
عباس آخوندی از ۱۹ میلیون حاشیه نشین در ایران سخن گفته بود
حاشیهنشینی؛ چرا؟
در اینکه حاشیه نشینی چیست، نظرات گسترده ای وجود دارند اما شاید بتوان روی این تعریف از حاشیه نشینی که از سوی بانک جهانی ارائه شده است توافق کرد که: «بخشهایی از شهر که مورد غفلت واقع شدهاند و کیفیت و شرایط زندگی در آن به شدت پایین است». بسیاری از تحلیل ها، حاشیه نشینی را یکی از معضلات جانبی روند توسعه و پیشرفت می دانند. این منبع درباره حاشیه نشینی به خوبی نشان میدهد که اکثر کشورهای پیشرفته امروزی زمانی بهشدت درگیر حاشیهنشینی بودند. آلمان، انگلستان، سوئد، دانمارک، ژاپن و… از جمله کشورهایی بودند که در دورههایی از تاریخ نه چندان دور خود به صورت سختی با پدیده حاشیهنشینی روبهرو بودند.
موج حاشیهنشینی در ایران نیز شباهاتهای فراوانی به کشورهای دیگر دارد. به طور کلی مهاجرت از روستاها به شهرها در جریان توسعه صنعتی و عدم آشنایی با فرهنگ شهری و نیز عدم تمایل به در هم آمیختگی با آن، در کنار مشکلات اقتصادی و ناتوانی از زندگی در متن شهر، حاشیه نشینی را میآفریند. اینجا بر آن نیستیم تا به همه عوامل حاشیه نشینی بپردازیم. قبلا در گزارشی دیگر در آموزشکده توانا، سعی شده است تا حدی به این مسئله پرداخته شود.
اینجا بر آن هستیم نگاهی بیاندازیم به یکی از مهمترین مسائل مبتلابه کشور که گریبان زندگی را در ایران سخت گرفته است. درواقع به نظر می رسد همان طور که در بالا در سخنان مهرداد امینیفر دیدیم، در ایران کنونی حاشیهنشینی یک علت مهم دیگر نیز دارد و بلکه در مقطع کنونی، شاید آن را بتوان از مهمترین علل حاشیهنشینی دانست؛ خشکسالی!
البته خشکسالی پدیدهای طبیعی ست و این پدیده طبیعی خصوصا در کشور نیمه خشکی همچون ایران، کاملا قابل انتظار است. از این رو نمی توان حاشیه نشینی رو به افزایش این سال ها را به عنوان یک معضل اجتماعی نتیجه مستقیم خشکسالی دانست. بلکه باید به صورت دقیق تر گفت آنچه امواج مهاجرتی را در سالیان اخیر تشدید کرده است، مدیریت فاجعه بار مسئولان جمهوری اسلامی در مقابل پدیده خشکسالی بوده است که کشور را به مسائل متعددی مبتلا کرده است.
یکی از استانهایی که به میزان بسیار بالایی درگیر پدیده خشکسالی و مهاجرتهای منتهی به حاشیهنشینی بوده است، استان سیستان و بلوچستان است. پدیده خشکسالی و مهاجرت در این استان آن اندازه جدی ست که در تابستان امسال، یکی از نمایندگان این استان در مجلس شورای اسلامی، از مهاجرت اجباری نیم میلیون نفر از اهالی شمال این استان و «تخلیه سیستان و بلوچستان» سخن گفت.
«حبیب الله دهمرده» که در گذشته نزدیک، استاندار سیستان و بلوچستان نیز بوده است در این باره به کم شدن سهم ایران از آب رودخانه هیرمند – به دلیل دستکاریهای دولت افغانستان – اشاره کرد. کاهشی که کیفیت زندگی مردم شمال استان سیستان و بلوچستان را نیز کاهیده است و دامپروری و کشاورزی در این منطقه را با خطر تعطیلی روبه رو ساخته است. خطری جدی که بیخ گوش اهالی بلوچستان است.
خشکسالی در سیستان و بلوچستان عامل اصلی مهاجرت از استان و به تبع آن حاشیهنشینی در استانهای دیگر است
دهمرده در توضیح بیشتر در این باره در شهریور ۹۷ چنین گفت: «در حال حاضر مردم سیستان دار و ندارشان را از دست دادهاند و البته جایی را هم ندارند که این بار به آنجا کوچ کنند. او ادامه داد: در سیستان نه درآمدی، نه کارخانهای و نه صنعتی وجود ندارد…اگر دولت این اقدامات را انجام ندهد مهاجرت ۵۰۰ هزار نفر از مردم سیستان به سایر نقاط کشور شروع میشود، اگرچه در حال حاضر نیز برخی از مردم سیستان از این منطقه کوچ کردهاند و با این مهاجرتها تمامیت ارضی ما دچار مشکل میشود، چراکه با تخلیه سیستان مرز بعدی ما کویر است و نگهداشت این مرز قطعا امکانات و تجهیزات سنگینی لازم دارد. دهمرده تصریح کرد: نگهداشت این مردم در منطقه سیستان نیاز به عزم جدی دولت دارد و درغیر این صورت این مردم به مناطق حاشیهای روی میآورند».
اگرچه رییس سازمان مدیریت بحران کشور نیز در تیرماه ۹۷ گفته بود: « به علت خشکسالیهای مکرر مهاجرتهایی از روستاها به شهرها شکل گرفته که موجب بروز و گسترش پدیده حاشیهنشینی شده است»، اما نباید گمان برد که حداقل در سیستان و بلوچستان، این پدیده سالیان اخیر است. به نظر میرسد از اوائل دهه ۸۰ و در پی خشکشدن دریاچه هامون و عدم مدیریت بحران اقلیمی، مهاجرت از روستاها و مناطق کشاورزی به مناطق شهری افزایش پیدا کرد. این گزارش خبرنگار روزنامه اعتماد در سال ۱۳۸۶ – یعنی حدود ۱۱ سال پیش – خود به خوبی نشان می دهد که غولی که امروز بر کشور چنگ انداخته است، از چه زمانی اراده خود برای بلعیدن ثبات و امنیت را پرورانده بود.
خبرنگار روزنامه اعتماد درباره مناطق حاشیهای زاهدان و وضعیت آنان اینگونه گزارش داده بود: «با نگاهي به شهر زاهدان مي توان شاهد بود که از پشت فرودگاه گرفته تا بلوار رسالت، شيرآباد، کريم آباد، بابائيان و چلي آباد همه حاشيه نشين ها در اين مناطق زندگي مي کنند: مهاجراني از اقوام مختلف که در ميان آنان مهاجران افغاني و پاكستاني نيز به چشم مي آيد. بيشتر اين مردم پس از مهاجرت با پرداخت مبلغي (بين ۵۰۰ هزار تا يک ميليون تومان) زمين هاي بدون سند اطراف شهر زاهدان را از يکسري افراد سودجو خريداري کردند و آلونک هايي محقر به نام خانه در آن محل ساختند و با کمترين امکانات بهداشتي، آموزشي و رفاهي در آن زندگي مي کنند و هر روز تعدادشان به خاطر زاد و ولد و مهاجرت هاي ديگر روستاييان بيشتر شده و به جايي رسيده است که انتقال آنان به محله و مکاني ديگر عملاً امکان پذير نيست. برخي از اين مناطق محل تخليه زباله هاي شهري و نخاله هاي ساختماني هستند».
حال با وجود چنین وضعیتی که سالهاست در کشور حاکم است و سیستان و بلوچستان صرفا نمونه حاد و اورژانسی آن است، هیچ عزمی از سوی دولت برای حل مسئله حاشیهنشینی مشاهده نمیشود. درواقع انگار این طور به نظر میآید که با وجود همه اینها، حاشیهنشینی برای مسئولین اجرایی کشور انگار هنوز یک پدیده جدی نیست. در همین تابستان ۹۷ بود که «رسول خضری» نماینده مجلس شورای اسلامی به واقعیت تلخی اشاره کرد و آن اینکه اگرچه در برنامه ششم توسعه، دولت مکلف شده بود که حاشیهنشینی را تا ۲۵ درصد کاهش دهد اما هنوز یک درصد از اهداف آن مصوبه نیز محقق نشده است.
خوب است آنان که دست اندرکار امور اجرایی کشور هستند خوب بدانند که حاشیهنشینی صرفا زندگی در حاشیه نیست. حاشیه نشینی هزار معضل اجتماعی میآفریند و قبل از هر چیزی، کرامت انسانی شهروندان را به حضیض می کشاند. کیفیت پایین زندگی و کسب درآمد روزانه از هر طریقی عزت نفس شهروندان را زیر پای احتیاج، له می کند. شهروندی که شخصیت و عزت نفس خود را از دست بدهد، برای تن دادن به هر رذالتی آماده است.
*تیتر این گزارش برگرفته از این یادداشت روزنامه اعتماد است.