«عكس خوب يعنی اين. عكس از خانم ساره ارژمفكر در روزهاي قرنطينه؛ استاد در خانهاش براي دانشجويان از طريق اينترنت كلاس آنلاين برگزار كرده است.» این سخن حسن سربخشیان، عکاس سرشناس ایرانی درباره عکسی است که میتوان آن را گواهی بر شکست آموزش ایدئولوژیک در جمهوری اسلامی به شمار آورد. فروردین ۹۹ در روزهای شیوع ویروس کرونا این عکس در شبکههای مجازی منتشر شد و تضاد بهتصویرکشیدهشده در آن نظرهای زیادی را به خود جلب کرد.
اسلامیکردن نظام آموزشی در ایران از سال ۵۷ یکی از اصلیترین محورهای سیاست جمهوری اسلامی در زمینه آموزش و پرورش بوده است. این سیاست از دبستان تا دانشگاه برای تربیت نسلی وفادار به آرمانها و اهداف انقلاب ۵۷ و همچنین حامی ولی فقیه، برنامهریزی و اعمال میشود.
پس از تصویب اولین قانون نظام آموزشی پس از انقلاب اسلامی در سال ۱۳۶۶، عزم حکومت جزمتر شد تا از طریق تعلیم معارف و احکام اسلامی و محدودکردن آن به مذهب شیعه اثنیعشری، به تقویت مبانی اعتقادی دانشآموزان بپردازد و بر همین اساس نیروهای مروّج دین و حکومت تربیت کند. بدین شکل سیستمی آموزشی بنا نهاده شد که در آن تزکیه بر تعلیم مقدم دانسته شد.
همه امور در چارچوب مفاهیم «خوب» و «بد» یا «شیطانی» و «مقدس» آموزش داده میشود
در چنین سیستمی همه امور بر اساس مفاهیم دوگانه متضاد تقسیمبندی میشود و حد وسطی وجود ندارد. در قالب «آموزش مهارتهای زندگی»، همه چیز در چارچوب مفاهیم «خوب» و «بد»، «شیطانی» و «مقدس» یا «حق» و «باطل» به دانشآموزان شناسانده میشود و حق هر گونه آزادی اندیشه، بیان و انتخاب از آنها گرفته میشود. در نهایت آنهایی که در این چارچوب تنگ قرار نگیرند، غیرقابل پذیرش و غیرخودی تلقی میشوند. این در حالی است که در جهان آزاد و بیشتر کشورها آزادی و اختیار انسان، شرط اساسی آموزش است. آموزش در جهان امروزی متناسب با اصل رواداری، تحمل و پذیرش غیرخودی و همزیستی هویتهای گوناگون است.
توران میرهادی، مادر ادبیات کودک و نوجوان در ایران، جنبه دیگری از آموزش نامناسب در ایران را برمیشمارد و میگوید که در سیستم هرمی و از بالا به پایین مدارس ایران، کودکان میآموزند که همیشه از مدیر و معلم و … اطاعت کنند و بدانند که هرگونه سرپیچی از فرمانبرداری، نتیجهاش تنبیه خواهد بود.
در واقع دانشآموزان تا پیش از رسیدن به سن قانونی در این چارچوب شکل میگیرند و به فرمانبرداری و سرسپردگی بدون فکر سوق داده میشوند. این فضای ایدئولوژیک حاکم بر آموزش کشور، میتواند سرنوشتی ناگوار را برای دانشآموزان رقم بزند که بازگشت از آن ممکن نیست.
مدرسه جایی است که در آن معلمان و مربیان باید شیوه زندگی را به کودکان بیاموزند و زمینه را برای تصمیمات آینده آنان فراهم میکنند. این شکلگیری مهم بعد از خانواده بر عهده سیستم آموزشی و تصمیمگیرندگان قوانین آموزش مدارس است.
نهاد «امور تربیتی» بیشترین سهم را در مذهبیسازی مدارس به عهده دارد
طبق استاندارد سازمان جهانی یونسکو آموزش مسائل دینی در هر مقطع تحصیلی، میبایست ۸ درصد از کل زمان آموزش را در بر گیرد، اما در ایران ۲۵ درصد از این زمان به آموزش دین و حواشی آن اختصاص پیدا کرده و یک نهاد سازماندهیشده مجری آن است؛ نهادی به نام «امور تربیتی».
در این راستا کادر امور تربیتی در مدرسه از نیاز طبیعی کودکان به بازیهای گروهی و پرهیجان سوءاستفاده میکنند و این اهداف را در قالب اجتماعات مذهبی مانند گروههای سرود و هیئتهای عزاداری، جشن تکلیف و اردوهای مذهبی در وجود دانشآموزان نهادینه میکنند. آنها در بطن این برنامهها مفاهیمی ایدئولوژیک مانند عاشق شهادت بودن، منتقم خون شهدا بودن، جنگیدن با دشمن و خشونت را به کودکان القا میکنند.
در این میان بهوجودآمدن نهادهای به اصطلاح فرهنگی مانند بسیج دانشآموزی و انجمنهای اسلامی در مدارس جدیت در این امر را شدت بخشیده است؛ نهادهایی که مغایر با روحیه شادی و نشاط کودکانه عمل میکنند. مدیران این نهادها به طور سیستماتیک اقدام به اجباریکردن حجاب، سختگیریهای مذهبی، تفتیش عقاید و تجسس درباره باورهای سیاسی و مذهبی دیگران نموده و ذهن بیآلایش و جستجوگر کودکان را درگیر و تا حد بسیار زیادی بیمناک میکنند. به طوری که کودکان زیر ۱۸ سال میبایست از روز معاد و آتش جهنم وحشت داشته باشند و در آرزوی رسیدن به بهشت برین ذهن خود را درگیر کنند.
القاء فرهنگ شهادت و جنگ از برجستهترین مفاهیمی است که به کودکان آموزش داده میشود
در این سیستم که پرسشگری، تحلیل و تفکر انتقادی به کل کنار گذاشته شده است، یادگیری فعال نیز دچار خلل خواهد شد. به این دلیل که آموزش بدون پرسش و تحلیل در مسیر درستی قرار نخواهد گرفت.
البته به وضوح میتوان دید که جمهوری اسلامی در ایدئولوژیککردن اجباری فضای آموزش در طول دوران حیاتش، تا اندازه بسیاری با شکست مواجه شده است؛ علیرغم اینکه این سیاست به هر حال قربانیان خود را میگیرد، بسیاری از کودکان و نوجوانانی که از خانوادههای غیرمذهبی هستند، به طور طبیعی با این فضا به مبارزه میپردازند و به جای مشارکت در نماز و روزه و تجمعات مذهبی-حکومتی در مدرسه به بازی و رقص و آواز مشغول میشوند و این اوقات را به شوخی و خنده میگیرند. در بسیاری موارد نیز این واکنش طبیعی و برخاسته از شور و نشاط دانشآموزان، در مراسم انقلابی مانند جشنهای دهه فجر و برنامههای مذهبی مثل جشن تکلف نمود پیدا میکند.
نمونهای دیگر درصد بالایی از زنان و دخترانی هستند که به کمپین چهارشنبههای سفید میپیوندند؛ آنها دوران تحصیلشان را در همین سیستم آموزشی گذراندهاند و کاملا مغایر با خواست و اهداف جمهوری اسلامی در ایدئولوژیککردن شهروندان عمل میکنند.
بسیاری از مخالفان حجاب اجباری در همین سیستم ایدئولوژیک، دوران تحصیلشان را گذراندهاند
همچنین نوجوانان و جوانانی که در اعتراضات سراسری دی ۹۶ یا آبان ۹۸ شرکت کردند و علیه سیاستهای ظالمانه جمهوری اسلامی شعار دادند و کشته و بازداشت شدند نیز در همین سیستم آموزشی تحصیل کردند.
مراسم راهپیمایی حکومتی ۲۲ بهمن ۹۸ نیز گواه دیگری بر شکست سیاست تربیت نیروهای فرمانبردار بود؛ مراسمی که در آن خبری از حضور انبوه دانشآموزان نبود. همان دانشآموزانی که حکومت همهساله به حضور اجباری آنها میبالید و آن را مهر تأییدی بر حقانیت خود میدانست.
البته این سرپیچی از فرمانبرداری، خاص کودکان خانوادههای مخالف حکومت و غیرمذهبی نیست؛ چه آنکه صدای اعتراض از بسیاری از خانوادههای مذهبی و حتی حکومتی نیز شنیده میشود. برای نمونه میتوان به محسن روحالامینی اشاره کرد؛ جوانی ۲۵ساله که ۱۸ تیر ۱۳۸۸ در جریان اعتراضات گسترده مردمی بازداشت شد و چندی بعد بر اثر شکنجه در بازداشتگاه کهریزک جان سپرد. پدر محسن، عبدالحسین روحالامینی از کارگزاران جمهوری اسلامی است که حتی مرگ پسرش باعث نشد از حکومت رو برگرداند.