اگرچه بدیهیست که مسئله خشونت خانگی علیه زنان از لحاظ اخلاقی و قانونی نباید نسبتی با میزان تحصیل یک زن داشته باشد و خشونت علیه زن تحصیلکرده بدان اندازه مذموم است که خشونت علیه زنی که تحصیل نکرده است، ولی نمیتوان این مسئله را از نظر دور داشت که طبق عدد و رقمهای موجود، نسبت خشونت علیه زنان تحصیلکرده به میزان قابلتوجهی کمتر از خشونتیست که علیه زنان بهاصطلاح بیسواد یا کمسواد اعمال میشود.
خشونت علیه زنان اگرچه بیشتر درون زندگیهای خانوادگی رخ میدهد ولی این نکته شایان توجه است که این نوع خشونت یک پدیده صرفا خانوادگی نیست. به صراحت نظر متخصصان این حوزه، از دهه ۹۰ میلادی، خشونت علیه زنان به عنوان نقض حقوق بشر شناخته شده است. یعنی حتی خشونتی که در زندگی خصوصی علیه زنان رخ میدهد، به عنوان یک پدیده اجتماعی و حتی سیاسی میةواند مورد شناسایی و اعتراض واقع شود.
نکته دیگر نیز در این میان این است که خشونت خانگی نباید صرفا به عنوان پدیدهای منفرد مورد بررسی قرار بگیرد. بلکه باید به آن به چشم پدیدهای نگریست که در پیوند با دیگر مسائل یک جامعه است. به عنوان نمونه، یک تحقیق در سال ۹۲ در دانشگاهی در شهر ارومیه نشان داده بود که که خشونت خانگی علیه زنان میان زوجهای اجارهنشین و نیز زوجهایی که شوهر شغل ندارد، به صورت کاملا هویدایی بیشتر است.
بر این اساس به نظر میرسد میتوان میزان تحصیلات زنان را نیز در این بحث موثر دانست. «شکوه نوابینژاد» درباره نسبت تحصیلات زنان با میزان خشونت خانگی میگوید: «همچنین میزان همسرآزاری در مردانی که زنانشان دارای تحصیلات لیسانس و بالاتر هستند، به طور معناداری کمتر از زنان کم سواد و بی سواد است. از سوی دیگر میزان همسرآزاری در مردانی که تحصیلات پایین تر از دیپلم دارند به طور معناداری بیشتر از مردانی است که دارای تحصیلات بالاتر هستند».
بر این اساس، او که رییس انجمن مطالعات زنان است، با اشاره به اینکه بیشترین خشونت علیه زنان در مناطق روستایی دیده میشود، این نکته تلخ را ناشی از ناآشنایی زنان با حقوق خود به عنوان یک زن و نیز حرمت مسائلی همچون «حفظ کانون خانواده»، «ترس از بیآبرویی»، «انگشتنماشدن» و…، متحمل این حجم از خشونت خانگی میشوند و تازه این در حالیست که در سطح شهرها نیز خیلی از نمونههای خشونت خانگی گزارش نمیشوند.
در یک تحقیق بزرگ و گسترده ملی نیز که در سال ۱۳۸۲ صورت گرفت، روشن شد که در شاخصهایی همچون خشونت فیزیکی یا خشونت روانی و کلامی، زنان بیسواد و کمسواد بیشتر از باقی زنان مشاهدهگر خشونت علیه خود هستند. نکته جالبتوجه اینجاست که از آن سمت نیز، هرچه میزان تحصیلات شوهران بیشتر باشند، شاخصهای ذکرشده بالا در زندگی زن و مرد کمتر مشاهده میشوند.
در تحقیقات مختلف تایید شده است که هراس از خشونتگر، بزرگترین عامل دوام خشونت خانگیست. زنی که احساس قدرت نکند، نمیتواند برای خود تصمیم بگیرد و زنی که قدرت تصمیمگیری نداشته باشد، عملا ضامن تداوم خشونت خانگی میشود. قدرت تصمیمگیری زنان و استقلال آنان نیز نسبتی مستقیم با استقلال اقتصادی دارد که آن نیز روشن است چه نسبت وثیق و پیدایی با میزان تحصیلات زنان دارد.