Search

English

لاف در غریبی به قیمت منافع مردم ایران

«اونا جم بخورن می‌زنیم تو سرشون. یک زمان تهدید بود برای ما. الان برای ما فرصت است. برای چی صحبت جنگ و حمله نمی‌کنند؟ چون آسیب‌پذیر هستند. فکر کنید ناو هواپیمابر. حداقل چهل پنجاه هواپیما روی این ناو هست. حداقل شش هزار نفر نیروی انسانی در آن هست. قبلا تهدید جدی بود. الان چه خاصیتی دارد؟ الان سیبل است. یک زمان تهدید بود الان فرصت شدند».

این جملات رجزخوانی یکی از فرماندهان سپاه‌پاسداران در اردیبهشت ۹۸ در سیمای جمهوری‌اسلامی علیه حضور آمریکایی‌ها در منطقه خلیج‌فارس است. درواقع متعاقب فعالیت‌های ضدآمریکایی جمهوری‌اسلامی در سطح منطقه، دولت دونالد ترامپ نیز تصمیم گرفته است با فرستادن ناو آبراهام لینکلن به خلیج‌فارس، هشداری جدی به جمهوری‌اسلامی و هم‌پیمانان آن بدهد. در این میان رویکرد مبتنی بر منافع مردم ایران، آن است که از هر گونه تنش با آمریکا و ایجاد جنگ پرهیز شود.

جان بولتون – مشاور ارشد امنیت ملی کاخ سفید – درباره ارسال این ناو به منطقه خلیج فارس گفته است: «این پیامی آشکار و بی‌تردید به رژیم ایران است که هرگونه حمله به پایگاه‌های آمریکا یا حمله به هم‌پیمانان ما با برخوردی مهلک روبه‌رو خواهد شد. آمریکا خواستار جنگ با رژیم ایران نیست، ولی ما برای پاسخگویی به هر حمله‌ای کاملا آماده‌ایم، خواه حمله نیابتی [ازسوی گروه‌های تحت حمایت جمهوری اسلامی ایران] باشد،خواه ازسوی نیروهای سپاه پاسداران و یا نیروهای ارتش جمهوری اسلامی ایران». 

ولی وقتی به واکنش‌های تصمیم‌گیران جمهوری‌اسلامی و هواداران آنان نگاه می‌شود، برخی از آن‌ها به گونه‌ایست که انگار فرصتی برای ضربه‌زنی به ایالات متحده به دست آمده است.  «حمیدرضا ابراهیمی»، از فعالان فضای مجازی، در مقایسه‌ای بین فضای فعلی با فضای دوران جنگ اول خلیج‌فارس – حمله ائتلاف جهانی به عراقٍ صدام حسین –  می‌گوید: «ملیجک‌های تلویزیون عراق هنگام اشغال کویت جوکی را ساخته بودند که یک گردان عراقی اگر صبح پیاده‌روی را شروع کند عصر وارد ریاض می‌شود. همان گنده‌گویی‌ها خط به خط در حال تکرار است؛ این‌بار از طرف به اصطلاح تحلیلگران ایرانی اما نتیجه همان است؛ یعنی بدبخت‌کردن چند نسل از مردم ایران».

Image result for ‫خامنه‌ای + مرگ بر آمریکا‬‎

خامنه‌ای در طول مدت رهبری خود همیشه سویه‌های ضدآمریکایی داشته است

متعاقب این سخن می‌توان گفت این فضا، یکی دیگر از دوره‌های خاص و  تاریخی پس از انقلاب ۵۷ را یادآوری می‌کند؛ یعنی همان داستان حمله عراق به کویت و حمله جهان به عراق و زمستان ۱۳۶۹ و جنب و جوش برخی از سیاسیون جمهوری‌اسلامی برای اتحاد با صدام حسین علیه ایالات متحده و کشورهای متحد آن!

حمله عراقٍ صدام حسین به کویت

در مرداد ۱۳۶۹ عراق به ریاست‌جمهوری دائم صدام‌حسین به کویت حمله کرد و یک روزه این کشور کوچک را اشغال کرد. این حمله اگرچه بهانه‌های مختلفی داشت اما تقریبا ناگهانی بود. حتی دبیرکل وقت سازمان ملل نیز از این حمله خبر نداشت. خاویر پرز دکوئیار در خاطرات خود نوشته است: «قدرت‌های بزرگ از پیش می‌دانستند که یک نیروی عظیم عراقی در حال حرکت است و من چنین اطلاعی نداشتم. هم ایالات متحده و هم شوروی می‌توانستند شورای امنیت را نسبت به تهدید علیه صلح باخبر کنند. اخطار قوی شورای امنیت قبل از حمله عراق می‌توانست صدام را از حمله به کویت بازدارد». (روایتی از زندگی و زمانه اکبر هاشمی رفسنجانی، ص ۵۸۸)

اما به هرحال شورای امنیت بلافاصله حمله عراق به کویت را شدیدا محکوم کرد و فشار جهانی علیه اشغال کویت توسط عراق آغاز شد. شورای امنیت برای خروج عراق از کویت ضرب‌الاجل صادر کرد. اما صدام حسین به اخطار شورای امنیت بی‌توجهی نشان داد و در نهایت در دی‌ماه ۱۳۶۹ یک ائتلاف نظامی جهانی متشکل از سربازان حدود ۲۰ کشور به رهبری ایالات متحده به کویت حمله کردند و در کمتر از یک ماه عراق را از کویت بیرون راندند و بخش جنوبی عراق را نیز اشغال کردند. عراق تلفات سنگینی در جنگ داد و در نهایت به همه شروط تن داد.

«اتحاد با صدام حسین در مقابل ایالات متحده»

اما آنچه در این حمله برای مخاطبان ایرانی شاید جالب توجه باشد نوع واکنشی‌ست که سیاستمداران جمهوری‌اسلامی در قبال حمله ائتلاف جهانی به عراق اتخاذ کردند. درحالیکه ارتش عراق هزاران تن از جوانان ایرانی را طی جنگ هشت‌ساله کشته بود و صدمات جبران‌ناپذیری به ایران وارد آورده بود، برخی از سیاسیون جمهوری‌اسلامی خواستار حمایت ایران از صدام حسین و ائتلاف با عراق در جریان جنگ با ائتلاف جهانی شدند. درواقع و به صورت دقیق‌تر، این جناح چپ مذهبی در جمهوری‌اسلامی بود که صدام را به عنوان «خالد بن ولید زمان» شناسایی می‌کرد و خواستار ورود ایران به جنگ خلیج‌فارس بودند. اما جریان راست مذهبی که رهبر وقت – خامنه‌ای – و رییس‌جمهور وقت – هاشمی رفسنجانی – از جمله اعضای برجسته آن بودند، با این رویکرد موافق نبودند.

روایت «علی‌اکبر ولایتی» – وزیر خارجه وقت – در این میان می‌تواند به خوبی فضا را ترسیم کند: «فضای غالب در مجلس سوم این بود که باید به کمک صدام حسین برویم و معتقد بودند که تضاد اصلی ما با عربستان است، نه عراق. بنابراین باید جهت تعارض خود را از عراق به سمت عربستان برگردانیم. یک روز من را در جلسه رسمی غیرعلنی مجلس خواستند و در گزارشی اعلام کردند موشک‌های آمریکا که از خلیج‌فارس به سمت عراق شلیک می‌شود، از فضای ایران می‌گذرد و این تجاوز به فضای ایران است. بنابراین باید بدون درنظرگرفتن چیزی وارد جنگ با آمریکا شویم. خیلی فضای مجلس علیه صحبت‌های من تند بود اما می‌دانستم که این سیاست نظام است که اصول آن توسط رهبری ترسیم می‌شود».

«علی‌اکبر محتشمی‌پور» از اعضای برجسته مجمع روحانیون مبارز گفت: «آیا باید نیروهای آمریکایی در خلیج فارس احساس امنیت کنند؟ به یقین خاکریز بعدی ایران است. ما حالا از چه می‌ترسیم. بگذار با عزت و شرف زندگی کنیم و بمیریم». «بهزاد نبوی» – از دیگر چهره‌های شاخص جریان چپ مذهبی – در حالیکه در سال‌های آخر جنگ ایران و عراق، هوادار پایان جنگ بود در این بازه تاریخی درباره این مسئله گفته بود: «این جنگ فرصتی تاریخی برای حمله به اسرائیل به وجود آورده بود که از دست رفت». «صادق خلخالی» – از اعضای تندروی جناح چپ مذهبی  و نماینده وقت مجلس – در مجلس شورای اسلامی، جنگ بین آمریکا و عراق را «یک جنگ صلیبی دیگر» خواند و گفت: «ما همه‌اش می‌گوییم مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل. حالا باید این معنا را نشان دهیم». (روایتی از زندگی و زمانه اکبر هاشمی رفسنجانی، ص ۵۹۳)

Image may contain: one or more people

محتشمی‌پور بود که صدام را خالدبن‌ولید زمانه دانست و خواستار اتحاد با او شد

«جعفر شیرعلی‌نیا» – از پژوهشگران تاریخ نزدیک به حکومت – درباره این موضع جریان چپ مذهبی به اصطکاک سیاسی آنان با خامنه‌ای اشاره می‌کند و می‌گوید: «شاید برخی از این موضع‌گیری‌ها برای تحت‌فشار قراردادن رهبری و خود را انقلاب‌تر نشان‌دادن از ایشان بود و اثبات اینکه مشی رهبری همچون امام انقلابی نیست». (همان)

رهبری نظام؛ پیش‌قراول رادیکالیزه‌سازی فضا

«امیر محبیان» – از چهره‌های محافظه‌کار جریان اصولگرا – درباره فضای آن دوران، و در تحلیلی گسترده‌تر از تحلیل شیرعلی‌نیا به گرایشی اشاره می‌کند که در طول تاریخ پس از انقلاب ۵۷ وجود داشته است و سعی می‌کرده از مرزهای دیپلماتیک، خروج کند. به گفته او این گرایش، مایه‌های احساسی دارد که سیاست خارجی را با مسائل احساسی پیوند می‌زند و به خارج از مرزهای عقلانیت می‌رود و مسیری را طی می‌کند که «دشمنان کشور» آرزوی آن را دارند.

امیر محبیان – که مدت‌ها از چهره‌های شناخته‌شده روزنامه رسالت بود – در توضیح بیشتر درباره تبعات پیشنهاد جریان چپ مذهبی برای اتحاد با صدام‌حسین می‌گوید: «فرض کنید نظر آن گروه افراطیون چپ آن زمان عملی می‌شد و ایران با نیت مخالفت با ایالات متحده در ظاهر، هم‌پیمانی با صدام را پذیرفته بود نتیجه آن روشن است اگر سال ۶۹ حرف آنان محقق می‌شد موقعیت جمهوری اسلامی در منطقه و جهان امروز به گونه‌ای نبود که خود غربی‌ها اعتراف می‌کنند. خیلی از مناسبات منطقه وابسته به مواضع ایران است ولی خوشبختانه تدابیر حاکم بر سیاست خارجی آن زمان به ویژه مدیریت رهبری مانع از اجرایی شدن چنین پیشنهاداتی شد. به عبارتی وقتی مدیریت و عقلانیت بر سیاست خارجی حکمفرما شود از آن سو تصمیمات احساسی و عاطفی و گروه‌های افراطی و به دور از عقلانیت منزوی می‌شوند».

درواقع اکنون – یعنی در اردیبهشت ۹۸ – و با ذکر این مثال تاریخی به نظر می‌رسد پیش از همه چیز بتوان این پرسش را مطرح کرد که اکنون مسئله این نیست که – بنا به تعبیر محبیان – «مدیریت رهبری» مانع جنگ شود یا خیر. چون اساسا عامل اصلی کشانده‌شدن ماجرا به چنین فاز حساسی، تصمیمات خود رهبری جمهوری اسلامی بوده است. مسئله این است که چگونه است که رهبری یک نظام و فرماندهان نیروهای نظامی آن حاضر می‌شوند، فضای بازی را تا جایی رادیکالیزه کنند که ابرقدرتی همچون ایالات متحده، عملا و صراحتا ایران را تهدید نظامی کند؟ چرا این‌ها حاضر می‌شوند معادلات را به گونه‌ای پیش ببرند که کشوری چون ایران را مقابل قدرت‌های بزرگ دنیا قرار دهند؟ باید از تصمیم‌گیران جمهوری‌اسلامی پرسید منافع مردم ایران در این میان چه نقشی را بازی می‌کند؟

 

انتشارات بیشتر ...