توانا - مهناز افخمی با نام اصلی مهناز ابراهیمی سال ۱۳۱۹ در شهر کرمان به دنیا آمد. پدرش مجید امیرابراهیمی و مادرش فردوس نفیسی نام داشت. جد پدری ایشان، مختارالملک، داماد یکی از شاهزادگان قاجار بود که کشاورزی میکرد. مجید ابراهیمی تحصیلکردهی فرانسه و از اهالی موسیقی بود و مادر نیز در زمان خود فردی با سواد به شمار میرفت. مادر فردوس - مادر بزرگ مهناز افخمی- چون روش شوهر را نمیپسندید از همسر جدا شد و زندگی ِ تنها را تجربه کرد. او خیاطخانهای تاسیس کرد و از این طریق زندگی خود را میگذراند که در آن دوره برای زنان خصوصا برای یک زن مطلقه این امر مرسوم نبود. فردوس نیز سرنوشتی مشابه مادر پیدا کرد. او در ۳۱ سالگی با آنکه یک پسر و دو دختر (مهناز و فرح) از امیرابراهیمی داشت به آن زندگی اشرافی و فئودالی پشت پا زد و پس از جدایی از همسرش به تهران و سپس به آمریکا رفت. مهناز افخمی در گفتوگویی در برنامه پولتیک به کامبیز حسینی میگوید که الگوی زندگیاش مادربزرگ و مادرش بودهاند. “الگوی من در آن زمان مادربزرگم بود. برای اینکه مادربزرگم زنی بود که زندگی خودش را اداره میکرد. اولین کسی بود که خیاطخانه درست کرده بود و خرج زندگی خودش را در میآورد و دخترش را خودش بزرگ کرده و یک زن قوی و مستقل بود و خودش به تنهایی رفت و بهایی شد و خود آن موضوع خیلی مشکل بود برای کرمان به عنوان یک شهر کوچک… مادرم بعدها همین کار را کرد یعنی پدرم را رها کرد و آمد آمریکا و کار میکرد تا خودش را اداره کند و بعد یکی یکی ما را به آمریکا آورد.” افخمی در دانشگاههای سانفرانسیسکو و کولورادو تحصیل کرد و در سال ۱۹۶۷(۱۳۴۶) به ایران بازگشت و به عنوان استاد ادبیات و رئیس گروه زبان انگلیسی در دانشگاه ملی به کار پرداخت و تا سال ۱۹۷۸(۱۳۵۵) در آن دانشگاه تدریس میکرد. مهناز افخمی بیش از سه دهه در زمینهی حقوق زنان فعالیت داشته و سازمانهای غیردولتی بینالمللی بسیاری را جهت بهبودیبخشیدن به وضعیت زنان تاسیس کرده است. افخمی پس از دو سال که از بازگشتش به ایران گذشت یعنی در سال ۱۹۶۹ (۱۳۴۸) اتحادیهی زنان دانشگاهی را بنا نهاد و در سال ۱۹۷۰ (۱۳۴۹) دبیر کل سازمان زنان ایران (WOI) شد و به مدت ده سال در این سمَت باقی ماند که برای احقاق حقوق زنان ایرانی تلاش بسیاری کرد.
مهناز افخمی در مورد سازمان زنان ایران در گفتوگویی با عنایت فانی در بیبیسی فارسی چنین میگوید: “سازمان زنان، در واقع سازمانی بود که بر خلاف تبليغاتی که هست و سوء نظری که به خصوص به دليل گفتمان جمهوری اسلامی ايجاد شده، يک سازمان مردمی بود. کسانی که در آن فعال بودند، زنان جوانی بودند بين بيست و چند تا چهل و چند ساله که خيلی از آنها يا خانهدار بودند، يا معلم مدرسه و کارمند جزء دولت بودند. اينها در هر ده و شهری دور هم جمع میشدند و کميتههايی تشکيل میدادند برای رسيدگی به کارهای مربوط به محل خودشان مثل بهبود محيط زيست يا بهبود وضع بچهها و مدارس يا اينکه کاری برای خود کنند تا حرفه قابل عرضهای داشته باشند. بعد که تشکل بيشتری پيدا میشد، بعضی اوقات اينها میخواستند که به سازمان زنان بپيوندند و شعبه سازمان زنان را تشکيل میدادند. از بين خود دبيری انتخاب میکردند. آن دبيران سالی يک بار در مجمع عمومی سازمان جمع میشدند و شورای مرکزی را انتخاب میکردند. اين کادرهای داوطلب بود. وقتی من از دانشگاه به اين سازمان آمدم و دبير کل آن شدم، اين نظر را داشتم که بايد کار را تا حدی حرفهایتر کرد. پس از همهپرسیهای بسياری که انجام داديم و نشستهايی که در چهل شهر ايران داشتيم، اغلب اين موضوع را میشنيديم که بله البته بايد قوانين، مخصوصا قوانين خانواده عوض شود، ولی اگر ما بهترين قوانين را هم داشته باشيم، تا زمانی که اشتغال و استقلال اقتصادی برای زنان وجود نداشته باشد، تغييری نمیتوان ايجاد کرد.” مهناز افخمی در پاسخ به پرسشی مبنی که آیا در سازمان زنان سرکایهگذاریای برای ایجاد امکان شغلی هم صورت میگرفت یا نه در مصاحبهی مذکور چنین میگوید: “نه، ما از عهده ايجاد امکان شغلی برنمیآمديم. ۸۰ درصد سازمان داوطلب بود. کاری که ما میکرديم در اصل و در وسيعترين سطحی، آگاهسازی بود. ولی خب برای آگاهسازی بايد يک چيزهايی را ارايه میکرديم که زنان را به سمت دور هم جمعشدن و کار گروهی و دستهجمعی بکشاند که هميشه هم کار سادهای نبود، چون فقط خود زنان نبودند که بايد برای آنها گرايش کار دسته جمعی ايجاد میشد، اينکه مثلا خانوادهها در يک محله کم درآمد کمسواد اجازه دهند که زنها از خانه خارج شوند و به چنين جلساتی بيايند، يک مساله مهم بود. برای همين هم بود که بايد چيزی ارايه میشد که علاقهي زنان را جلب میکرد و برای خانوادهها هم مفيد و قابل قبول باشد و در محيطی که از نظر آنها امن تشخيص داده میشد. برای همين هم بود که در بعضی جاها سعی میکرديم که خانواده افراد قابل احترام مذهبی، يا اشخاصی که مورد تاييد جامعه بودند هم شرکت کنند تا مردم تشويق شوند.”
قانون حمایت خانواده را یکی از دستآوردهای بزرگ سازمان زنان دانستهاند. مهناز افخمی در این زمینه میگوید که قانون اولیه حمایت خانواده، قبل از اینکه سازمان زنان رسما تشکیل شود، تنظیم و تصویب شد و کسانی مثل مهرانگیز دولتشاهی و خانم منوچهریان و خانمهای دیگری که سالها قبل اولین کسانی بودند که پیشرو بودند به دانشگاه راه یافته بودند و سازمان تشکیل داده بودند، این افراد خیلی در این زمینه فعال بودند با حقوقدانان، مراجع مذهبی مشورت کردند و پیشنویسهایی از قانون تنظیم کردند و با وزارت دادگستری داد و ستد فکری داشتند و بالاخره این قانون را ه مجلس بردند و تصویب شد. در سال ۱۳۵۵ از مهناز افخمی خواسته شد تا به عنوان وزیر زنان به کابینه بپیوند. افخمی دومین زنی است که در تاریخ معاصر ایران به مقام وزارت رسیده است. این سمت پیش از این در دولت ایران وجود نداشت و تنها شخصی که در جهان چنین سمتی را داشت خانم فرانسوا ژیرو بود که همزمان با افخمی وزیر زنان در فرانسه بود. در دوره وزارت مهناز افخمی، قوه مقننه ایران حق برابری زنان در طلاق، افزایش حداقل سن دختران برای ازدواج، حمایت از اشتغال مجدد زنان پس از مرخصی زایمان و حق برخورداری از تسهیلات نگهداری از کودکان برای زنان شاغل را تصویب کرد و قانون حمایت از خانواده سال ۱۹۶۷ را گسترش بخشید. در این دوره یکی از دستآوردها محدودسازی چندهمسری بود که به دو همسری و آنهم با اجازه همسر اول محدود شد. افخمی در پاسخ به این پرسش که چرا موفق به قانونیکردن تکهمسری نشدند در مصاحبه با بیبیسی مانع این اتفاق را موانعی در سطح اجتماعی میشناسد و نقش مذهبیون را در این زمینه برجسته میداند. او در زمینهی نقش مذهبیها میگوید: “آنها - مذهبیون- قدرتمندترين گروه نفوذ در ايران بودند و بيشترشان هم مخالف همه اين پيشرفت ها بودند و هنوز هم هستند. البته فقط در ايران هم نيست. بدترين نمونه اش، ايران است ولی مثلا کشوری مثل مراکش هم با همين مساله روبه رو است و هنوز هم نتوانسته مساله چندهمسری را حل کند. اصولا فرهنگ بايد عوض شود و اين زمان می خواهد. تاريخ روند خودش را دارد و آگاهی افراد به حق خود و ديگران، در طول تاريخ تغيير ايجاد می کند.” مهناز افخمی در گفتوگویی با نوشین احمدی خراسانی میگوید:
“روحانیان سنتی با اهداف ما به شدّت مخالف بودند. دغدغهی خاطر آنان تنها مذهب نبود، بلکه بیشتر ناشی از علاقی آنان به حفظ و افزایش قدرتی بود که در اجتماع از طریق رتق و فتق امور خانواده به دست آورده بودند که البته یک بُعد قوی مادی هم داشت. از سوی دیگر، گروههای چپ بودند که اصولا هرقدمی را که برای بهتر کردن وضع زن برداشته میشد به شاه نسبت میدادند و آن را نمادی از تلاش او برای ارائه چهرهای مترقی ولی ساختگی از جامعه ایران میخواندند. عامل بازدارندهی دیگر مواضع سخت و جامد افراد محافظهکار بود که از سوی بازار و به خصوص روحانیان سنتی پشتیبانی میشدند. در پس همه اینها فرهنگ مردسالار حاکم برجامعه بود که بالطبع شامل بسیاری از سیاستگزاران و دولتمردان هم میشد. در برخی از گروهها، از جمله درمیان زنان مرفهی که در جوامع غربی زندگی و تحصیل کرده بودند، نیز، گهگاه یک نوع گرایش به کوچک شمردن هرچیز میهنی، حتی نهضت زنان ایرانی دیده می شد. در اینجا باید به ماهیت عقبافتادگی تاریخی جوامع در حال رشد، و در همین رابطه، به شرایط زن در جامعۀ ایران از آغاز قرن بیستم توجه کرد. به جز در مورد شمار بسیار اندکی از زنان طبقۀ بالا، در ایران ورود زنان به اجتماع از اواسط پادشاهی رضاشاه آغاز شد. سالها طول کشید تا تعداد قلیلی از زنان طبقات متوسط و پائین آموزش ببینند. در دورانی که من در سازمان زنان بودم تازه تعداد زنان فارغالتحصیلان داخل و خارجی که وارد بازار کار شده بودند به اندازهای رسیده بود که بر حرکت اجتماعی اثر ملموس بگذارد. با این همه ما در آغاز حرکت بودیم که انقلاب شد. آنچه به ما کمک میکرد این بود که جامعه به طور کلی در بستر توسعه و مدرنیسم پیش میرفت و دولت به تغییر و پیشرفت تعهد داشت. یعنی جوّ حاکم برجامعه خواستار فضائی بازتر بود که درآن زن و مرد هر دو بتوانند حضور داشته باشند و اظهار وجود کنند. نگاه ما به آیندهای کاملا متفاوت از گذشته مان بود. درآن زمان کمتر اتفاق میافتاد که ایرانیها خود را با کشوری همجوار مقایسه کنند. مورد مقایسه همیشه پیشرفتهترین ممالک جهان بودند.” در زمان پیروز انقلاب اسلامی، مهناز افخمی برای گفتوگوها در مورد راهاندازی موسسه بینالمللی تحقیقات و آموزش برای پیشرفت زنان در نیویورک به سر میبرد. او از سوی انقلابیون و به صورت غیابی به افساد فیالارض و محاربه با خدا متهم شد. افخمی به ایران بازنگشت و اینچنین بود که به سرنوشتی مشابه اولین وزیر زن ایران، فرخرو پارسا دچار نشد.
افخمی در سال ۱۹۵۵ “سازمان بینالمللی آموزش و همکاری زنان” را در آمریکا بنیان گذاشت. افخمی کتابها و مقالات بسیاری نوشته است که میتوان به “به سوی سک جامعه مداراگر”، “زنان در تبعید”، “ایمان و آزادی”، “زنان مسلمان و مشارکت در عرصههای سیاسی”، “حقوق زن در ایران” و “آموزش حقوق زنان در جهان اسلام” از آن جمله است. مهناز افخمی همواره حامی جنبش زنان ایران بوده است برای نمونه میتوان از حمایت ایشان از کمپین یک میلیون امضا برای پایان دادن به قوانین تبعیضآمیز در ایران اشاره کرد. مهناز افخمی هماکنون در ایالت مریلند در آمریکا زندگیمیکند.