Search

English

مجید شریف؛ قربانی قتل‌های زنجیره‌ای

صبح روز ۲۸ آبان‌ماه سال ۱۳۷۷ با لباس گرم‌کن ورزشی از خانه‌ مادرش در یوسف‌آباد تهران خارج شد اما هیچ‌ گاه دیگر به خانه بازنگشت. جسد او را در خیابان رها کرده بودند. نزدیکان او شش روز بعد در یک غروب پاییزی روز چهارم آذرماه سال ۱۳۷۷ جسد او را در پزشک قانونی تهران شناسایی کردند. پزشکی قانونی علت مرگ را نا‌معلوم تشخیص داد. اما دلیل مرگ مجید شریف به دلایل دیگری است که «نامعلوم» دانسته می‌شود. هدایت عملیات قتل شریف را صادق یا همان مهرداد عالیخانی عهده‌دار است که به بعدها به‌عنوان یکی از عاملان قتل‌های سیاسی بازداشت می‌شود .

وقتی شریف در حال ورزش بود او را به بهانه‌ مشکوک‌بودن به مواد مخدر و با ارائه حکم جعلی دادستانی سوار اتومبیل می‌کنند. اتومبیل، تاکسی بوده است که جلب توجه نکند. او را به پارکینگی در یوسف‌آباد می‌برند و پس از درآوردن جوراب، آمپول پتاس را به زیر انگشت بزرگ پایش تزریق می‌کنند.

مهرداد عالیخانی از عاملان قتل‌های سیاسی سال ۱۳۷۷ نحوه‌ قتل مجید شریف را این‌گونه توضیح می‌دهد:

 «بردیم توی انباری. مقاومت. بیهوش. درازکش. آمپول. جوراب. داخل تاکسی. سمت چپ عقب. عادی. در همان مسیر. نیش ترمز کنار پیاده‌رو. دست روی قلبش. کفش و جورابش را هم پایش کرده بودیم. نمره تاکسی را عوض کرده بودیم. (پلاک برجسته نیست.) تدارک پلاک برجسته را دیده بودم.»

۵ نفر دیگر به همراه عالیخانی در کشتن مجید شریف همکاری داشتند. این‌گونه بود که دفتر عمر کوتاه ۴۸ ساله‌ مجید شریف بسته شد.

مجید شریف، نویسنده و مترجم ایرانی و از طرفداران علی شریعتی، متولد سال ۱۳۲۹ از سال ۱۳۶۲ و حدود ۱۲ سال در کشور فرانسه زندگی می‌کرد. مجید شریف در آبان‌ماه سال ۱۳۷۴ از یک کیوسک تلفن با همسرش، مهشید فاتحی تماس گرفت و گفت که می‌خواهد به ایران بازگردد. همسرش هر‌چه اصرار کرد که بازنگرد – چرا که بی‌شک جانش در خطر خواهد بود – مجید شریف زیر بار نرفت و نپذیرفت. حاصل ازدواج مجید و مهشید، پسری است به نام پویا. همسرش آن روز را این‌گونه به‌ خاطر می‌آورد:

 «به گمانم از یک کیوسک تلفن زنگ می‌زد. ساعت از یازده شب هم گذشته بود. بی‌مقدمه گفت می‌خواهد چند جمله از اطلاعیه‌ای را که برای بازگشت به ایران آماده کرده برایم بخواند.

می‌شنیدم و نمی‌شنیدم چه می‌خواند. قلبم به تپش افتاده بود. تا این‌که … خواند «مرگ یا زندان، باید بروم، خانه طبیعی من آن‌جا ست.»

جیغ زدم، داد زدم و هوار کردم. او سکوت کرده و من در کابوسی جلوی چشمم می‌دیدم در برهوتی ایستاده و دارند گلوله‌بارانش می‌کنند. دست و پا می‌زد و در خون می‌غلطید.

میان صداهای بیرون کیوسک و هیاهوی ذهنم، آخر سر همه‌ نیرویم را جمع کردم و پرسیدم «پویا چی می‌شه. این یه خودکشیه!». صدایش نمی‌لرزید، نفس‌هایش آرام و یکنواخت به گوشم می‌رسید.

قاطعیت و جدیت او را در مواردی که تصمیمی می‌گرفت، می‌شناختم. تا آن‌که گفت «نه! … این خودکشی نیست، یک انتخابه.»

مجید از نویسندگان ماهنامه‌ «ایران فردا» بود که به نیروهای ملی-مذهبی تعلق داشت. او همچنین عضو دفتر تدوین مجموعه آثار دکتر علی شریعتی بود. پیش از این شریف از سازمان مجاهدین خلق جدا شده بود و با نیروهای ملی‌مذهبی همکاری می‌کرد.

وی شریف یکی از قتل‌هایی است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی اتفاق افتاده است که پس از قتل‌ چهار نفر از فعالان سیاسی و فرهنگی – فروهرها و محمد مختاری و محمدجعفر پوینده – قتل‌های زنجیره‌ای نام گرفت.

 مجید شریف در چهارم بهمن‌ماه ۱۳۲۹ به دنیا آمد. او تحصیلات متوسطه‌ خود را در سال ۱۳۴۷ به پایان رساند و در رشته‌ ریاضی در کشور مقام اول را به دست آورد. در زمان تحصیل در دبیرستان با زبان‌های انگلیسی و فرانسه نیز آشنایی کامل پیدا کرد. او در انستیتو گوته به فراگیری زبان آلمانی اقدام کرد و با عربی و روسی نیز آشنایی خوبی داشت. در سال ۱۳۴۷ در کنکور شرکت کرد و رتبه‌ اول را به دست آورد. شریف در بورسیه بانک مرکزی برای اعزام به آمریکا نیز نفر اول شد.

در نهایت او رشته‌ فیزیک نظری در دانشگاه صنعتی شریف را انتخاب کرد و با عالی‌ترین رتبه تحصیلی فارغ‌التحصیل شد. شریف پس از این به‌عنوان بورسیه به آمریکا رفت و در سال ۱۳۵۲ در دانشگاه یوسی‌ال ایالت کالیفرنیا در دکترای فیزیک به تحصیل پرداخت.

انقلاب اسلامی که پیروز شد، شریف به ایران بازگشت و در دانشگاه بوعلی همدان به تدریس فیزیک مشغول شد..

مجید شریف تا سال ۱۳۶۲ و خروجش از کشور، علاوه به تدریس در دانشگاه به کارهای فکری و فرهنگی نیز مشغول بود که حاصل این دوره چند کتاب و چندین مقاله است. مجید شریف پس از ترک ایران در سال ۱۳۶۲ و عزیمت‌اش به فرانسه در رشته‌ جامعه‌شناسی سیاسی به تحصیل پرداخت و از دانشگاه پژوهش‌های عالی، دکترای خود را با رتبه‌ ممتاز دریافت کرد. پرونده‌ قتل مجید شریف مانند ده‌ها قتل سیاسی دیگر که پس از انقلاب اسلامی اتفاق افتاده است به جایی نرسید و عاملان و آمران آن هیچ‌ گاه معرفی و محاکمه نشدند. پویا، فرزند مجید شریف هیچ‌ گاه ندانست که قتل پدرش چه معنایی دارد.

مهشید شریف، همسر مجید، روزگار پویا را پس از قتل پدرش این‌گونه توصیف می‌کند: «پویا با مادرش که دانشگاه می‌رفت و کار می‌کرد و پدر نویسنده‌ای که از سرزمین دیگری نامه‌هایی به زبان انگلیسی برایش می‌نوشت و توصیه می‌کرد وقتی بزرگ شد سرگذشت نلسون ماندلا را بخواند و همراه او سرزمین بیکران ایران را ببیند، زندگی می‌کرد.

سلول‌های مغز پویا چیزی بنام کشتار پدر را نمی‌فهمید و باور نداشت. عصر چهارم آذر ۷۷ من باید به پسربچه‌ای پانزده ساله، سرشار از زندگی و جوشش، حقیقتی را می‌گفتم که مرگ بود، که نابودی بود که نیستی بود. نگاه مضطرب، پر ابهام و پر سوال او سالهاست در ذهن من زندگی می‌کند. جان کندن پسر بچه‌ای را می‌دیدم که می‌خواست کشتن پدر را بفهمد و باور کند و معنایی برای آن بیابد. روی نیمکت پارک پشت خانه‌مان، دستهای یخ زده‌اش را میان دست‌هایم گرفته بودم و از پدرش برای او می‌گفتم.» مادر ِ پویا، پدر را این‌گونه به فرزند معرفی می‌کند که پدر «عاشق ِ مجنون ِ عدالت‌خواهی» بود که زندگانی را دوست می‌داشت اما از فقر و عقب‌ماندگی فرهنگی عاصی بود. پویا رو به مادر می‌گوید:

«همه‌ اینا رو خودم می‌دونم از نامه‌هاش می‌فهمیدم.»

انتشارات بیشتر ...