Search

English

مرد بزرگ ادبیات کودک و نوجوان؛ مهدی آذریزدی

«سرم را که توی کتاب می‌کنم، مثل یک آدم مست، دنیا روی سرم خراب می‌شود. این تنها لذتی است که می‌شناسم». این سخنان مردی‌ست که برای «بچه‌های خوب»، «قصه‌های خوب» نوشت. مردی که کتاب‌خوانی برایش مستی به همراه می‌آورد و در همه زندگی‌اش تلاش کرد از این می جاودانه، جرعه‌ای نیز به دیگران و خصوصا کودکان بچشاند. 

مهدی آذریزدی متولد ۱۳۰۰ در خرمشاه در یزد بود؛ در خانواده‌ای مسلمان و مذهبی اما از اجدادی زرتشتی. جالب آنکه هیچ‌گاه به مدرسه نرفت. خواندن قرآن را از مادربزرگ و نوشتن را از پدرش فرا گرفت. ولی تا ۱۸ سالگی خواندن و نوشتن برایش راحت نبود. صرفا پس از ۱۲ سالگی، دوسالی طلبگی کرد و عربی آموخت. کودکی راحتی نداشت. از هشت سالگی به همراه پدر کشاورز خود، روزی زمین رنج برد. پس از آن به بنایی کشیده شد و سپس در آغاز جوانی در جوراب‌بافی یزد مشغول شد. در اینجا بود که سرنوشت او عوض شد. صاحب جوراب‌بافی تصمیم گرفت در یزد کتابفروشی راه بیاندازد و مهدی آذریزدی را برای فعالیت در کتابفروشی انتخاب کرد.

با دنیای کتاب و ادبیات آشنا شد. جهانش عوض شد. به تهران رفت. در کتاب‌فروشی‌های تهران و روزنامه‌هایی چون اطلاعات مشغول شد. غلط‌ گیری نمونه‌های حروف‌چینی‌شده یا تصحیح کتاب از جمله مشغولیات او بود. اما مردی که از زمین‌های رعیتی در خرمشاه یزد به کتابفروشی‌ها و روزنامه‌های بزرگ تهران رسیده بود، دنیای خود را محدود به این‌ها نمی‌دانست.

قصه‌نویسی را آغاز کرد. از آنجا که حسابی با متون ادبی قدیمی فارسی سروکله می‌زد، تصمیم گرفت آن ادبیات سخت را بازنویسی کند و به زبان بچه‌ها در بیاورد. از سال ۱۳۳۵ «قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب» را نوشت. بازنویسی امروزین متون ادبی کهن فارسی همچون گلستان سعدی یا مثنوی معنوی، مرزبان‌نامه و دیگر نثرهای گرانسنگ ادبیات فارسی. او حتی دست به ترجمه و نثر منظوم و تالیف کتب آموزشی هم زد و چنان دنیای قابل‌تحسینی برای خود شکل داد که دیگر کسی نمی‌توانست این رعیت‌زاده یزدی را نادیده بگیرد. مردی که مدرسه نرفت اما با تلاش خود، توانست نکته‌آموز کودکان و نوجوانان ایرانی شود. لیست آفریده‌های مهدی آذریزدی را می‌توانید در اینجا ببینید.

تصویری از آذری‌یزدی در سال‌های جوانی در تهران

«قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب» در هشت جلد منظم شده است. اثری که تحسین «پرویز ناتل خانلری» – بزرگ‌مرد ادبیات ایران و وزیر فرهنگ دوران حکومت شاهنشاهی – را برانگیخت و توصیه کرد تداوم داشته باشد. در سال ۱۳۴۵ بابت یکی از جلدهای این مجموعه از سوی یونسکو، تحسین شد و دو جلد از جلد‌های این مجموعه در سال‌های ۱۳۴۵ و سال پس از آن به عنوان «کتاب ویژه سال» برگزیده شد.

خود مهدی آذریزدی درباره اینکه چه شد که او دست به نگارش این مجموعه زد چنین می‌گوید: «وقتی كه به فكر تدارك كتاب برای كودكان افتادم، سال ۱۳۳۵ یعنی در سن ۳۵ سالگی‌ام بود. در سال ۱۳۳۵ در بنگاه ترجمه و نشر كتاب كار می‌كردم و ضمنا كار غلط‌گیری نمونه‌های چاپی را هم از انتشارات امیرکبیر گرفته بودم و شب‌ها آن را انجام می‌دادم. قصه‌ای از «انوار سهیلی» را در چاپخانه می‌خواندم كه خیلی جالب بود. فكر كردم اگر ساده‌تر نوشته شود، برای بچه‌ها خیلی مناسب است. جلد اول «قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب» خود به‌خود از این‌جا پیدا شد. آن را شب‌ها در حالی می‌نوشتم که توی یک اتاق دو در سه  متری زیر شیروانی، با یك لامپ نمره‌ ۱۰ دیواركوب زندگی می‌كردم».

آذری‌یزدی با «قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب» شناخته می‌شود

در معرفی تفصیلی این مجموعه چنین آمده است: «اولین کتاب دارای بیست و پنج قصه است که از کتاب کلیله و دمنه انتخاب شده است و از اصل آن ساده تر می‌باشد. جلد دوم از این مجموعه دارای بیست و یک قصه است که همه آنها از کتاب مرزبان نامه انتخاب و ساده نویسی شده است. کتاب سوم از دو کتاب سندبادنامه و قابوسنامه اخذ گردید. در جلد چهارم قصه‌های برگزیده و نو ساخته از کتاب مثنوی مولوی را می خوانیم. جلد پنجم از مجموعه قصه‏‌های خوب برای بچه‏‌های خوب دارای ۱۸ قصه قرآنی است که بیشتر شامل قصه‏‌های پیامبران می باشد .کتاب ششم از مجموعه قصه های خوب برای بچه‏‌های خوب از آثار شیخ عطار است که به بیان ساده و قابل فهم برای کودکان نوشته شده است. جلد هفتم تحت عنوان قصه‏‌های گلستان و ملستان دارای داستان‌هایی از گلستان سعدی و مجموعه‌هایی که بعد از گلستان نوشته شده را در برمی‏‌گیرد .جلد هشتم از مجموعه قصه‌های خوب برای بچه‏‌های خوب شامل قصه‏‌هایی از زندگانی چهارده معصوم می‏‌باشد که از کتب متفاوتی جمع‏‌آوری شده است». 

مهدی آذریزدی هیچ‌گاه ازدواج نکرد. اگرچه برای او بزرگداشت‌های زیادی برپا شد اما همیشه عمر نیز غم نان داشت؛ تا جایی که سال ۷۳ برای اینکه توان پرداخت اجاره‌ خانه در تهران را نداشت به یزد کوچید تا بتواند با خیالی راحت‌‌تر به نوشتن بپردازد. این در حالی بود که او را می‌توان یکی از پرتیراژترین نویسندگان حوزه کودک و نوجوان دانست. در اواخر عمر از اینکه همه زندگی، غم نان داشت، گله و شکایت داشت: «الان زندگی من نباید این‌طور باشد که پول دوا و درمان نداشته باشم. در این سن و سال و با این وضع باید پرستار داشته باشم…همش خدمت کردم، همیشه صرفه‌جویی کردم و سوختم…لباس خوب نپوشیدم. بعضی‌ها به‌خاطر صرفه‌جویی می‌گویند خسیس‌ام؛ اما وقتی درآمد ندارم، صرفه‌جویی می‌کنم. ولی بدنام نشدم، بدی نکردم و الهی شکر!».

برای آشنایی ذهنی مخاطبان، داستانی از داستان‌های بازآفریده‌شده توسط مهدی آذری یزدی را انتخاب کرده‌ایم. داستانی که ساده‌شده داستانی از «قابوس‌نامه» است.

«روزی بود روزگاری. در روزگار قدیم در شهر ری خیاطی بود که در دکانش بر سر راه گورستان بود. وقتی مرده‌ای را به گورستان می‌بردند از جلوی دکان خیاط می‌گذشتند. یک روز خیاط به فکر افتاد که مردگان شهر را در هر ماه بشمارد، اما چون خواندن و نوشتن و حساب‌کردن نمی‌دانست فکری کرد و میخی به دیوار کوبید و کوزه‌ای به آن آویزان کرد و یک مشت ریگ پهلوی آن گذاشت.

هروقت از جلوی دکانش جنازه‌ای به گورستان می‌بردند سنگ ریزه‌ای در کوزه می انداخت. آخر ماه کوزه را خالی می‌کند و سنگ ها را می‌شمرد و حساب می‌کرد که در این ماه چند نفر مرده‌اند. کم کم همسایگان خیاط هم این را دریافتند. این موضوع برای آن‌ها یک سرگرمی شده بود. گاهی که با او صحبت می‌کردند می‌پرسیدند: خب،اوضاع از چه قرار است؟ خیاط میگفت:امروز دو نفر در کوزه افتاده‌اند!

روزگاری گذشت و اتفاقا خیاط بیمار شد و از دنیا رفت و دکانش بسته شد. چند روز بعد کسی که از مرگ او خبر نداشت به دکان خیاط رسید و دکان را بسته یافت. از یکی از همسایگان پرسید: خیاط کجاست؟ همسایه گفت: خیاط هم در کوزه افتاد. 

از آن‌روز این حرف ضرب‌المثل شد و وقتی کسی به یک بلایی دچار می‌شد که پیش از درباره‌اش حرف می‌زده، می‌گویند:خیاط در کوزه افتاد!»

مرد بزرگ ادبیات کودک و نوجوان در تابستان ۱۳۸۸ از میان ایرانیان رفت!

آذریزدی همیشه عمر غم نان داشت

انتشارات بیشتر ...