جین بینی بالرینی است که پیش از انقلاب اسلامی به ایران آمد. او سالها در کنار رقصندگان ایرانی در زمانهای که رقص هنوز گناه و جرم و ممنوع نبود در تالار رودکی به اجرای مشهورترین نمایشهای باله پرداخت. نوزده سال داشت که گذرش به تهران افتاد. در دهه پنجاه خورشیدی بود که این دختر جوان وارد ایران شد.
او در گفتوگویی با بی.بی.سی میگوید: «ایران کشور عجیبی بود. من دختر نوزدهساله بودم که از کودکی حرفهای باله میرقصیدم و استخدام شدم تا در تالار رودکی تهران برقصم.» با لهجه میگوید: «یه خُرده فارسی بلدم. ولی حالا تمرینش رو ندارم. قبلا بهتر حرف میزدم.» میگوید که در آن موقعها علاوه بر خارجیهای مقیم ایران، دوستان ایرانی هم داشتیم و به یاد میآورم که یک روز پسر جوانی که بلیط اجرای ما را در تالار رودکی از دوستش گرفته بود برای تماشا به تالار آمد و همه چیز از آنجا شروع شد. جین میگوید که ما با هم خیلی دوست شدیم و اکیپی بیرون میرفتیم. پنجشنبه جمعهها به کوه و دربند میرفتیم. آنها میخواستند که فرهنگ ایرانی را به ما نشان بدهند. اصفهان و شیراز میرفتیم و شمال. اینطوری شد که عشق من به آن مرد ایرانی، محمد، عمیق و عمیقتر شد و درست چند هفته قبل از پایان قرارداد من با سازمان باله ملی ایران، من و محمد در ایران با هم ازدواج کردیم. نمیدانستیم کجا برویم. من میخواستم به بریتانیا برگردم اما محمد سربازی نرفته بود و نمیتوانست از ایران خارج بشود. او رقصندهای حرفهای نبود اما بسیار زیبا میرقصید.
خردادیان پس از مدتی، صادقانه به همسرش گفت که یک همجنسگرا ست
بینی میگوید که محمد بود که قر ایرانی و زبان فارسی را به من یاد داد. در همین موقع بود که انقلابی ایران را فرا گرفت و زندگی خیلیها از جمله من را تحتالشعاع قرار داد.
جین بینی در سال ۲۰۱۴ کتابی نوشته است با نام «برای عشق محمد» که در بریتانیا منتشر شده است. میگوید که انقلاب عشق او را به محمد دگرگون نکرد. بینی چند سال پس از انقلاب اسلامی به همراه محمد در ایران ماند و پس از آن هر دو از ایران بیرون آمدند. خانم بینی در این گفتوگو میگوید که وقتی از ایران بیرون آمدیم محمد که دیده بود چگونه میتوان رقصنده حرفهای بود و پول در آورد در لندن به کلاسهای رقص رفت و پس از آن شروع به ایرانیرقصیدن در کلوپهای ایرانیِ لندن کرد. جین بینی نیز میتوانست ایرانی برقصد و رقص به همراه محمد خردادیان در مجالس ایرانی او را نیز معروف کرد. … از این رو تصمیم گرفتند که به آمریکا بروند.
جین بینی، بالرین و همسر سابق محمد خردادیان
پای آنها به مهمانیهای خوانندگان ایرانی مقیم لسآنجلس باز شد. محمد و جین هر روز بیش از قبل زندگی هنریشان اوج میگیرد اما زندگی خانوادگیشان دستخوش دگرگونیهای فراوان میشود. جیبن میگوید که زندگی خصوصیشان موفق نبود و از همان اول متوجه شد که مشکلاتی وجود دارد. حتی میگوید که با هم خلوت نمیکردند.
بینی در کتاب «برای عشق محمد» داستان جداییشان را شرح میدهد. مینویسد که محمد سرانجام روزی در بیرون ایران صادقانه به او گفت که او یک همجنسگرا است. بینی میگوید که این لحظه، لحظهی آسانی نبود اما خوشحال شدم که دلیل این رفتارها و دوریگزیدنها این نبود که زن دیگری در رابطهمان باشد.
جین بینی میگوید من این کتاب را برای جامعهای نوشتم که در آن همجنسگرایی جرم است
جین میگوید که پس از این سالها آنها هنوز یکدیگر را دوست دارند و دوستان خوبی برای یکدیگر هستند. همچنین میگوید که آن موقع از خودم پرسیدم که چرا محمد در همه این سالها چیزی به من نگفته و پاسخ میدهد که طبیعی است چرا که ذهنیت جامعه ایران در مورد این پدیده همجنسگرایی محافظهکارانه است.
بینی در گفتوگو با بی.بی.سی میگوید که من این کتاب را برای همه کسانی نوشتم که در شرایط من بودهاند. برای جامعهای نوشتم که در آن همجنسگرایی جرم است. من خواستم در این کتاب بخشی از تاریخ ایران را روایت کنم. روهای خوب محمد و امثال او را و روزهای تلخشان را. هدفم از نوشتن کتاب عشق محمد این بود که بگویم همه انسانها فرای جنسیتشان زندگی دارند. جین معتقد است که عشق سابقش باعث شده که او اکنون پرچمدار ِ مبارزه برای حقوق همجنسگرایان در ایران باشد.
پس از سفر به ایران در سال ۱۳۸۱ هنگام خروج دستگیر شد و مدتی در زندان اوین زندانی بود
محمد خردادیان کیست؟
عباس از قزوین به تهران میآید و در خانهای در حشمتالدوله تهران مستاجر میشود. معصومه نیز که مدتی است پدرش را از دست داده، مادرش را هم در یازدهسالگی از دست میدهد. او نیز راهی تهران میشود و در همان خانه در حشمتالدوله مستاجر میشود. عباس و معصومه با هم آشنا میشوند و ازدواج میکنند. یکی از قزوین آمده است و دیگری از سبزوار. ثمره این ازدواج سه بچه بود. پدر فرزند دیگری میخواهد اما مادر نمیخواهد که فرزند دیگری داشته باشند. مادر فرزند چهارم را نیز باردار میشود اما تلاش میکند که دور از چشم همسر به هر شکلی شده این فرزند را بیندازد. محمد خردادیان خود زندگیاش را اینگونه شرح میدهد که در یک شب سرد زمستانی در سال ۱۳۳۵ و در دوم اسفندماه و آخر شب مادر دچار در زایمان میشود و محمد خردادیان در منزل متولد میشود.
خردادیان میگوید که بین خیابان گرگان و چهارراه ِ گلچین در منطقه نظامآباد تهران، کوچه حقپرست و در یک خانه مستاجری به دنیا آمدم. به نقل از مادرش میگوید که او زمانی که چهار پنجسال بیشتر نداشته است در همه مهمانیها نقل مجلس بوده است و مهمانها دوست داشتند که این کودک خردسال برای میزها راه برود و برقصد. مادر میگوید که محمد آنقدر میرقصید تا از خستگی خوابش میبرد.
زمانی که ۱۳ سال داشت و وارد دبیرستان شده بود به پیشاهنگی رفت. اولینبار که بر روی صحنه رفت در اردوی پیشاهنگی بوده است. او تعریف میکند که قرار بود وزیر آن زمان آموزش و پرورش خانم فرخرو پارسا به دیدن این برنامه بیاید. ادامه میدهد که با کاغذ کشی برای خودش یک دامن درست کرد و اینگونه روی صحنه رفت. محمد نوجوان مورد تشویق مردم قرار گرفت و از این تشویقها خوشش آمد.
بازداشت در ایران پس از انقلاب اسلامی
در فروردینماه ۱۳۸۱ تصمیم میگیرد که برای دیدار با پدرش که بیمار است به ایران برود. خود در گفتوگویی با رادیو زمانه ماجرای دستگیریاش را اینگونه شرح میدهد: «قضیه این بود که من تصمیم گرفتم برم ایران. چون توی لسآنجلس خیلی تنها بودم و مادرم هم فوت کرده بود و موقع مرگ مادرم نبودم. همیشه این ناراحتم میکرد که وقتی تو کما بود نرفته بودم ببینمش. بعد مرگش هم نتونسته بودم توی مراسمش شرکت کنم. این منو اذیت میکرد. اما بعد، حدود پنج سال قبل، پدرم مریض شد و من برای کریسمس اینجا برنامه داشتم. ما سعی کردیم که اون رو بیاریم دبی که به خاطر سن بالاش نمیشد. اونم میگفت اگر تو نیای، دیدار ما به قیامت میشه. برای همین من بهش قول دادم که بعد از عید نوروز که دو سه تا قراردادهام تموم میشد به ایران بیام. من ۲۲ فروردین به ایران رفتم. قبلش هم توی واشنگتن، به من درِ باغ سبز نشون داده بودند و پاسپورت ایرانیمو تمدید کرده بودند. و من برگشتم ایران. اوایلش خوب بود. ولی وقتی میخواستم برگردم، توی فرودگاه بدون دلیل گرفتنم. با چشم بسته بردنم به زندان انفرادی و مثل یک زندانی سیاسی باهام رفتار کردند. اگرچه که خوشبختانه شکنجهام ندادند. شاید به خاطر اخلاق خودم بود. خدا باهام بود و پاسپورت آمریکایی داشتم. نمیدونم به چه دلیل بود که بدنی شکنجهام ندادند، ولی روحی خیلی شکنجه شدم. ۲۱ روز انفرادی بودم. بعد بردنم اوین و اونجا هم ۴۰ روز زندانی بودم. آخرشم معلوم نشد جرمم چیه. گفتند اشاعه فساد کردی. در حالی که در قانون ننوشته که رقص ممنوعه. حتی تو قرآن هم نیست. تو آمریکا هم به عنوان یک هنر بهش نگاه میکنن و خیلی هم بهت احترام میگذارن. چون رقص رو توی هنرهای هفتگانه، جلوتر از سینما و تئاتر میدونن. اگر یه هنرپیشه خوب بتونه برقصه میتونه خوب بدنشو کنترل کنه و حرکاتشو روی سن بهتر انجام بده. الان تو رادیو مشکله که بخوام براتون نشون بدم. اما توی آمریکا هنرپیشههایی موفقترند که بهتر میتونن برقصن.»
به جرم اشاعه فساد بر روی زمین شلاق خورد و به ده سال ممنوعالخروجی محکوم شد
البته خردادیان در گفتوگویی با رادیو فردا میگوید که بار اول برای دوستی با پسری ۲۱ ساله به ایران رفت و یک ماه در ایران با او زندگی کرد. پس از آن به دبی بازمیگردد و بار دومی که به ایران میآید بازداشت میشود و به زندان میافتد. او گمان داشت دیگر از تنهایی بیرون آمده است که سر و کارش با زندان میافتد. خردادیان میگوید که به عشق او همه زندگیاش را در آمریکا میفروشد و زندگی مشترکی را با یکدیگر در دبی آغاز میکنند. او در پاسخ به این پرسش که برخورد خانوادهاش پس از اینکه فهمیدند او همجنسگرا است چگونه بود، میگوید که به او چیزی نگفتند و خیلی راحت با این موضوع کنار آمدند چون آن زمان او مردی سی چهلساله بود و دیگر بچه نبود و حق انتخاب داشت. او ابتدا از اینکه همجنسگرا بود خجالت میکشید اما الان دیگر نه.
خردادیان میگوید که همجنسگرایان در امارات متحده عربی نیز دچار مشکل هستند و همجنسگرایی در آنجا جرم است و مجازات آن پنج سال حبس است. او در آن زمان مدیریت کاباره کوچینی را در دبی عهدهدار بود که فعالیتش به مدت دو سال لغو شد.
از زمانی که او در برنامه تلویزیونی «طپش» به صورت رسمی اعلام کرد که همجنسگرا است، همجنسگرایان بسیاری چه مرد و چه زن از سراسر ایران با او تماس میگیرند و مشکلاتشان را با او در میان میگذارند. بسیاریشان پشت تلفن گریه میکنند و میگویند که تصمیم به خودکشی دارند و نمیتوانند فشار خانوادهشان را تحمل کنند و تن به ازدواج با یک سری مسائل دیگر بدهند.
محمد خردادیان پس از بازداشت در ایران در سال ۱۳۸۱ در دادگاه انقلاب به جرم «اشاعه فساد بر روی زمین» به شلاق و ده سال ممنوعالخروجی از کشور محکوم شد اما نهایتا با تجدیدنظر توانست از ایران خارج بشود. او میگوید: «آرزوم اینه که همه این آزادیهایی رو که دیگران دارن، مردم توی ایران داشته باشن.»