- English
- فارسی
خانواده بکتاش آبتین شهادت میدهند که این شاعر زندانی در اوج بیماری کووید-۱۹ و در حالی که توان بیان و حرکت نداشت، در بیمارستان پابند به پا داشت و عملا به تخت بیمارستان زنجیر شده بود.
بکتاش آبتین بر اثر بیتفاوتی زندانبانان به بیماریاش در زمستان ۱۴۰۰ جان باخت. برادر او میگوید در هر دو باری که برادرش در زندان بستری شده بود، نیروهای سرکوب به او پابند زده بوده بودند و این «استرس مضاعف» به این شاعر زندانی وارد میکرد. این پابند نه تنها از لحاظ روحی بلکه از لحاظ جسمی نیز بکتاش آبتین را به شدت آزار میداد. باز برادر او روایت میکند که همسر برادرش در بیمارستان با پماد، جای پابندی را که در بستری قبلی در بیمارستان ایجاد شده بود میمالید تا کبودیها و زخمها التیام پیدا کند. بکتاش آبتین عضو کانون نویسندگان و شاعری بود که به علت مخالفت با استبداد بازداشت شد.
وقتی به قوانین مربوط به زندانیان در ساختار و چارچوب همین جمهوری اسلامی مراجعه میکنیم میبینیم که ماده ۱۱۶ آئیننامه اجرایی سازمان زندانها، استفاده از پابند و حتی دستبند را در داخل موسسه ممنوع اعلام کرده؛ مگر اینکه زندانی دارای حالت خطرناکی باشد یا بیم خودزنی و آزار دیگران وجود داشته باشد. ضمنا بنا به همین قانون، حتی در صورت استفاده از پابند و دستبند به علت خطرناکبودن زندانی، استفاده از آنها نباید بیش از ۲۴ ساعت باشد.
پرسش روشن است: یک شاعر زندانی بیمار مانند بکتاش آبتین چه خطری داشت که او را نه تنها در داخل زندان بلکه حتی در بیمارستان نیز با پابند به تخت بیمارستان بسته بودند؟ یک بیمار که به شهادت برادرش توان حرکت نیز نداشت، چه خطری میتوانست برای دیگران داشته باشد؟ پرسش باید صریحتر پرسیده شود: یک شاعر چرا بایستی بازداشت شود؟ و چرا باید در صورت بازداشت پابند به پای او بسته شود، و وقتی بیمار شد هم با پابند به تخت بسته شود؟ نیروهای سرکوب نه تنها بکتاش آبتین را با بیتفاوتی نسبت به سلامت او، به قتل رساندند بلکه عملا او را زجرکش کردند.