- English
- فارسی
دهه ۱۹۷۰ میلادی از نیمه گذشته بود که روزهایی تاریک و تلخ برای آرژانتین رقم خورد. چندی پس از اینکه خورخه ویدلا، دیکتاتور نظامی، بر اریکه قدرت تکیه زد هزاران معترض و شهروند ربوده و ناپدید شدند. مادرانِ دلنگران، کوچهبهکوچه به دنبال جگرگوشههایشان میگشتند که بهسرعت یکدیگر را پیدا کردند و با هم جمع شدند تا صدایشان رساتر شنیده شود.
خواسته آنها ساده بود. میپرسیدند فرزندم کجاست؟ میخواستند مسئولان پاسخگو باشند. روسریهای سفیدشان نیز نماد صلح و ایستادگی بود؛ بیهیچ خشونتی از هر فرصتی استفاده میکردند تا یاد فرزندانشان را زنده نگه دارند. به همین ترتیب دورهی خفقان را پشت سر گذاشتند و اقشار مختلف مردم را با خود همراه کردند.
ویدلا با بیشرمی تمام درباره فرزندان آنها گفته بود: «آنها نه زندهاند نه مرده؛ بلکه مفقودالاثر شدهاند.» مادران اما شورمندانه و با عزمی راسخ ادامه دادند و کارزاری به راه انداختند که صدایشان را از میدان مایو بوئنوسآیرِس به سراسر جهان رساند.
در ادامه روایت ایستادگی مادرانی را میشنویم که قطرههای اشکشان را به گامهایی استوار بدل کردند و سکوت دستهجمعیشان در میدان مایو، به گوش جهانیان رسید.