Search

English

ستاره فرمانفرمائیان؛ مادر مددکاری در ایران

به او لقب مادر مددکاری ایران داده‌اند. او فرزند عبدالحسین میرزا فرمانفرما از شاهزادگان و شخصیت‌های با نفوذ قاجار و دوره‌ رضاشاه بود. پدرش هفت همسر داشت که اولین همسر او عزت‌الدوله، دختر مظفرالدین‌شاه قاجار بود و مادر ستاره، به اسم معصومه، همسر سوم او به‌ شمار می‌آمد.

ستاره فرمانفرمائیان در زمستان سال ۱۲۹۹ در شهر شیراز دیده به جهان گشود. او تا نوجوانی در ایران تحصیل کرد؛ اما پس از فوت پدرش و همچنین قتل برادرش به دست ماموران رضاشاه به آمریکا رفت و در آن‌جا به تحصیل پرداخت. ستاره تا سنین نوجوانی در حرم‌سرایی شامل مادران و فرزندان عبدالحسین فرمانفرما زندگی کرد. او در مدت ده سال اقامت در آمریکا ابتدا در رشته‌ جامعه‌شناسی لیسانس گرفت و پس از آن در رشته‌ مددکاری اجتماعی به ادامه تحصیل پرداخت. او اولین دانشجوی ایرانی دانشگاه کالیفرنیای جنوبی بود. سپس برای گرفتن فوق‌لیسانس در مددکاری اجتماعی به دانشگاه شیکاگو رفت. ستاره فرمانفرمائیان پس از بازگشت به ایران با کمک عده‌ای از درباریان و همچنین خانواده‌ خود «مدرسه‌ عالی مددکاری اجتماعی تهران را تاسیس کرد.

ستاره فرمانفرمائیان در جوانی

مدرسه‌ عالی مددکاری اجتماعی تهران را تاسیس کرد

از جمله دیگر فعالیت‌های او می‌توان علاوه بر تربیت نسل اول مددکاران اجتماعی در ایران، به تاسیس «انجمن تنظیم خانواده» و تاسیس «مراکز رفاه» اشاره کرد. تاسیس مراکز رفاه در محله‌های فقیرنشین و حاشیه‌ تهران بود که کار آن کمک به کودکان و خانواده‌های آن‌ها بود. او همچنین تلاش کرد که سیستم آموزشی در مهدکودک‌ها را در ایران بر اساس الگوهای مدرن غربی و اصول تربیتی نوین تغییر کرد.

ستاره فرمانفرمائیان برای احقاق حقوق زنان و اعتلای شرایط زنان در جامعه نیز تلاش‌های بسیار کرد. او به ملاقات با محمدرضاشاه پهلوی رفت و تلاش کرد «لایحه‌ ملی تنظیم خانواده» تصویب شود که با تلاش‌های او چنین اتفاقی افتاد. (اولین زنان، عذرا دژم، نشر علم، چاپ اول، ۱۳۸۴)

شاگردان فرمانفرمائیان با نظارت و کمک اوهمچنین تلاش فراوان کردند که در محله‌ روسپی‌خانه‌های تهران معروف به «شهر نو» درمانگاه و مکان‌های مخصوصی برای ارائه خدمات بهداشتی و درمانی به روسپیان راه‌اندازی کنند. مسعود بهنود روزنامه‌نگار در مورد کمک فرمانفرمائیان به «شهر نو» چنین می‌نویسد: «وقتی اول بار به کلانتری شهر نو خبر داد که قصد دارد برای یک تحقیق همراه با دو تن از دختران دانشجویان چند شبی را در قلعه به سر برد، افسر نگهبان موکول به کسب اجازه از مقامات بالا کرد؛ اما ستاره تلفن روی میز کلانتری را برداشت از سپهبد نصیری رئیس شهربانی خواست تا دستور بدهد. همان مامور حکومت نظامی که چند سال قبل در به در دنبال خواهر بزرگ او مریم می گشت و سایه اش را با تیر می زد. در این دوران هر دیداری، هر حادثه‌ای، هر نامه‌ای و حضور در هر میهمانی برای ستاره فرمانفرمائیان تنها این ارزش را داشت که سنگی بر سنگ بنای کاری بنهد که می‌خواست. کاری برای سامان دادن به روسپی‌ها، برای رسیدن به خانواده معتادان، برای کنترل جمعیت، برای فراهم آوردن وسیله تحصیل نادارها و حقوق زنان. با تجربه‌ای که در سی و پنج سالگی اندوخته بود و همتی باورنکردنی، آن قامت نحیف از صبح می تاخت.»

تاسیس «انجمن تنظیم خانواده» و «مراکز رفاه» از دیگر فعالیت‌های او است

ستاره فرمانفرمائیان در دهه‌ ۵۰ و ۶۰ میلادی به دعوت سازمان ملل متحد، برای اجرای طرح‌های مددکاری اجتماعی به عراق و پس از آن به مصر و سوریه و لبنان سفر کرد. روزنامه‌ شرق می‌نویسد که دانشگاه هاروارد نام ستاره فرمانفرمائیان را در فهرست زنان پیشرو در مددکاری، در فهرست زنان تاثیرگذار در تاریخ آمریکا قرار داده است.

نیره توحیدی، پژوهش‌گر و استاد دانشگاه، در مورد شخصیت ستاره فرمانفرمائیان در گفت‌وگویی با رادیو فردا می‌گوید: «او با وجود این که در یک خانواده شاهزاده و اشرافی قاجار بزرگ شده بود ولی زندگی بسیار ساده‌ای داشت. زن بسیار فروتنی بود و می‌توان گفت تمام عمرش را وقف کمک و خدمت به بخش‌های آسیب‌دیده و آسیب‌پذیر جامعه کرد، به‌عنوان اولین زنی که تحصیلات عالی داشت در رشته مددکاری اجتماعی. او بعد از مدتی کار در بغداد با سازمان ملل کار کرد و اولین کسی بود که موسسه یا مدرسه عالی مددکاری اجتماعی را در ایران پایه گذاری کرد و در کنار آن با کمک شاگردان و همکارانش چندین مرکز رفاهی و خدماتی درست کرد در مناطق فقیرنشین تهران به خصوص برای کمک به کودکان و زنان آسیب‌دیده.»

مسعود بهنود سادگی فرمانفرمائیان را این‌طور توصیف می‌کند: «ستاره برای کسی گریه نمی‌کرد. راست یا دروغ می‌گفت آخرین بار برای پدرم گریستم و عهد کردم دیگر گریه نکنم و باور کردم که آدمی چاره‌ساز است و گریه کار آدمی نیست بلکه باید چاره ساخت. یک خانه ساده روستایی در گلندوک برای خود تدارک دیده بود برای دور ماندن از اشرافیت و تظاهر، خانواده و همکلاسانش را اگر می‌خواست برای آن که کمکی کنند، دانشکده‌اش را گسترش دهند، وسیله برای جلوگیری از بارداری فراهم کنند. صبح‌های زود در ستیغ کوه‌های شمال شرق تهران دیده می‌شد که می‌رفت و زیر لب حرف می‌زد و چند روز بعد اثرش معلوم می‌شد.»

داستان زندگی‌‌‌اش را با نام «دختری از ایران» در سال ۱۳۷۱ در آمریکا منتشر کرد

ستاره فرمانفرمائیان خواهر ناتنی مریم فیروز، از فعالان سیاسی و از رهبران حزب توده بود. دکتر محمد مصدق نیز خواهرزاده‌ پدر ستاره فرمانفرمائیان بود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی همه‌ خدمات ارزنده و انسانی‌ای که فرمانفرمائیان انجام داده بود موجب نشد که از خشم انقلابیون در امان بماند. برخی از شاگردان مذهبی مدرسه‌ ستاره فرمانفرمائیان که پیش از این با درخواست بورس تحصیلی آن‌ها به دلیل نمره‌های نامطلوب مخالفت کرده بود او را بازداشت کردند و تحویل مدرسه‌ رفاه که مقر آیت‌الله روح‌الله خمینی و همراهان او در ابتدای انقلاب بود دادند. ستاره فرمانفرمائیان را در زیرزمین مدرسه‌ رفاه بازجویی کردند و به دلیل شرکت در کنفرانسی با موضوع مددکاری اجتماعی در اسرائیل به همکاری با صهیونیست‌ها و طاغوت متهم کردند و خواهان مجازات اعدام برای او شدند و اگر وساطت آیت‌الله طالقانی که به دلیل سال‌ها خدمات داوطلبانه‌ی او و شاگردانش در «شهر نو» او را می‌شناخت نبود بی‌شک انقلابیان او را اعدام می‌کردند.

مسعود بهنود که خود در آن روزگار در مدرسه‌ رفاه بوده است آن روزها را این‌گونه روایت می‌کند: «نگارنده این نوشته روز ۲۳ بهمن ۱۳۵۷ در مدرسه علوی، در آن هیاهو که کس، کس را نمی‌شناخت، از پنجره صدای زنی را شنید که بلند می‌گفت “حاج آقا زن‌ها مثل مردها ایستاده نمی‌توانند ب…اشند”. و این صدای ستاره فرمانفرمائیان بود. دو تن از همان‌ها که در مدرسه‌اش به آن‌ها مددکاری آموخته بود، وی را با مسلسل از پشت میزش دستگیر کرده، به مرکز انقلاب آورده بودند. اتهام جاسوسی برای آمریکا، همکاری با ساواک، تحکیم نظام طاغوتی، سفر به اسرائیل و … هنوز شهر نو که ستاره فرمانفرمائیان بر سرش آن همه عمر گذاشت در آتشی که آیت‌الله خلخالی بر افروخت سوخته نبود، هنوز کاوه گلستان آن دخترک سوخته را روی دوش نگرفته بود گریان، هنوز جنون به نهایت نرسیده بود. فردای آن شبی که ستاره فرمانفرمائیان در حیاط کوچک کنار مدرسه علوی بر بار اموال مصادره شده و آمده از همه‌جا بیتوته کرد، سید احمد خمینی و سید دیگری از فرزندان آیت الله طالقانی دست به کار شدند. او نجات یافت؛ اما مددکاران اجتماعی ایران مادرشان را از دست دادند. همان کسی که تصویرش به عنوان یکی از زنان اثرگذار جامعه آمریکا، در دانشگاه هاروارد، قرار دارد و در کتاب تاریخ آن دانشگاه از او به‌عنوان یکی از زنان پیشرو در علم مددکاری یاد شده است.»

ستاره فرمانفرمائیان، مادر مددکاری اجتماعی ایران روز چهارشنبه سوم خرداد ۱۳۹۱ خورشیدی در شهر لس‌آنجلس و در سن ۹۱ سالگی درگذشت.

ستاره فرمانفرمائیان داستان زندگی‌‌‌اش را با نام «دختری از ایران» در سال ۱۳۷۱ خورشیدی به زبان انگلیسی در آمریکا منتشر کرد و مریم اعلایی آن را در سال ۱۳۸۳ به فارسی برگرداند و توسط نشر کارنگ منتشر نمود. این کتاب به ۱۵ زبان مختلف در دنیا ترجمه شده است. افزون بر این کتاب‌‌‌های دیگری از وی منتشر شده است که حاصل تحقیقات کاربردی و دانش نظری اوست از جمله «مددکاری اجتماعی در مقام توسعه اجتماعی: یک تاریخچه» (۱۳۷۵)، «طرف دیگر دیوار چین» (۱۳۵۶)، «ازدواج زودهنگام و حاملگی در سنین پایین در جامعه سنتی و اسلامی» (۱۳۵۴)، «معضل فحشاء در شهر تهران» (۱۳۴۸)، «کودکان و معلمان» (۱۳۴۵)، «شرحی گزیده از رفاه اجتماعی و تنظیم خانواده در ایران» (۱۳۴۴) و «نیازهای کودکان» (۱۳۳۹).

انتشارات بیشتر ...