Search

English

شهیار قنبری؛ راوی قصه دو ماهی

  کم‌تر کسی است که با سروده‌ای از شهیار قنبری خاطره نداشته باشد. عاشق نشده باشد، بغض نکرده باشد، نخندیده باشد و نگریسته باشد و حتی نرقصیده باشد. ترانه‌های او در خاطره‌ جمعی ملتی برای همیشه ماندگار شده است. شهیار قنبری متولد ششم مردادماه ۱۳۲۹ در تهران است. خانواده‌اش اهل هنر بودند و او از کودکی با هنر مأنوس بود. پدرش حمید قنبری، دوبلور معروف است. پدر صداپیشه، پرده‌خوان و یکی از نخستین خوانندگان پاپ ایرانی است. از معروف‌ترین هنرپیشگانی که حمید قنبری به‌جای او سخن گفته است می‌توان به «جری لوئیس» اشاره کرد. شهیار کار ادبی را از نوجوانی آغاز کرد و در ابتدا برای نشریه «اطلاعات کودکان» داستان کوتاه می‌نوشت و گاهی نیز شعر می‌سرود. شهیار برای ادامه تحصیل به لندن رفت. پدر دوست داشت که شهیار آرشیتکت بشود چرا‌که معتقد بود هنرمندان در جامعه‌ ایران سرنوشت خوبی ندارند. پسر اما علی‌رغم میل پدر سوی ترانه رفت: «پدر من به دلیل این‌که خودش زخمی این دنیای هنری در ایران بود، اصلا پیشنهاد نمی‌کرد که من وارد این دنیا شوم. بنابراین مرا تشویق نمی‌کرد. … پدر همیشه به من می‌گفت که هنر مال این سرزمین نیست. من در کودکی واکنش نشان نمی‌دادم اما در دل حیرت می‌کردم که این چه حرفی‌ ست. ولی بعد خودم این را تجربه کردم. پدر روی صحنه مردم را در دو قدمی دیده بود. می‌گفت من با همه‌ وجودم کار می‌کردم روی صحنه، بازی می‌کردم، و می‌دیدم در ردیف جلو مردی دارد با آرنج می‌زند به پهلوی زنش و می‌گوید نخند، نخند پررو می‌شود. ما با چنین فرهنگی روبه‌رو هستیم. این را می‌شود زیر فرش پنهان کرد یا می‌شود بیرون کشید. من دوست دارم بکشم بیرون. این را یاد گرفتم از جهان و از بزرگان هنر در جهان. به‌ هرشکل اما فضای خانه، در کنار استعداد ذاتی‌ و زمان مناسبی که بایستی شروع کرد برای ساختن خویشتن به‌عنوان هنرمند، موثر بودند. الان مطمئنم که بدون کار شما با هر استعداد شگفت‌انگیزی بروید، جایی نخواهید داشت. فقط کار بی‌وقفه‌ است که از شما یک هنرمند می‌سازد. خیلی کار دشواریست. به‌ خاطر همین وقتی شما از بیرون نگاه می‌کنید به صحنه‌ هنری ایران، یک صحنه‌ بَلَد نمی‌بینید. یک صحنه‌ به باور من بیش‌تر آماتور می‌بینید تا یک صحنه‌ حرفه‌ای به مفهوم دقیق کلمه.»

شهیار قنبری و پدرش حمید قنبری

از کودکی با هنر مأنوس بود

شهیار قنبری درباره زندگی‌اش می‌نویسد:

«در تهران به دنیا آمدم. هزار سال زیسته‌ام؛ اما همچنان هفده ساله‌ام. حرف که نه، زندگی‌ام شعر است و واژه‌بازی؛ از پانزده سالگی. در دهه شصت میلادی به بریتانیای نه چندان کبیر می‌روم. اوج ترانه بیدار را شهادت می‌دهم. همه را می‌بینم و یاد‌می‌گیرم. سال ۱۹۶۵ است. نوجوانی من در موسیقی پاپ گره می‌خورد. سال ۱۹۶۸. سال اعتراض به جنگ ویتنام. در تظاهرات بزرگ لندن شرکت می‌کنم. همه را می‌بینم. همه را می‌خوانم. همه را می‌شنوم. دیگر تردید ندارم که شاعر خواهم شد. ترانه خواهم نوشت. به ایران بر می‌گردم و در نشریه‌های هفتگی می‌نویسم. برای رادیو تهران، صبح‌های جمعه برنامه‌هایی به نام «آوای موسیقی» می‌سازم. در تلویزیون، گوینده و ترانه‌نویس برنامه «زنگوله‌ها» می‌شوم. جایی برای کشف استعدادها. صداهای نو. در هجده سالگی با «ستاره آی ستاره» و «دیگه اشکم واسه من ناز می‌کنه» به ردای ترانه می‌رسم. ترانه، شناسنامه ی من می‌شود. نوزده سالگی من، ترانه‌ «قصه دو ماهی» است. سرآغاز ترانه نوین ایران زمین. و از آن پس: اگه بمونی … قصه بره و گرگ … حرف … نفس … هجرت … جمعه … مرد تنها … هفته‌ خاکستری … کودکانه … آوار … نجواها … بوی خوب گندم … نفرین‌نامه … همیشه غایب… نیاز… سقوط… و چند صد ترانه!» «ستاره آی ستاره» اولین ترانه‌ او بود که در برنامه‌ «شما و رادیو» صبح جمعه پخش شد. همکاری شهیار قنبری و واروژان آغاز دیگری برای فعالیت هنری شهیار قنبری و همچنین خلق ترانه‌های ماندگار در تاریخ موسیقی ایران است. اولین کار مشترک واروژان و شهیار قنبری ترانه‌ای است با نام «بوی خوب گندم» با صدای داریوش اقبالی، خواننده‌ ایرانی. این ترانه به‌خاطر وجه اعتراضی و منتقدانه‌ای که پیدا کرد موجب شهرت سازندگان اثر شد.

واروژان، شهیار قنبری، داریوش

نوجوانی‌اش در موسیقی پاپ گره می‌خورد

شهیار قنبری از واروژان این‌گونه یاد می‌کند: واروژان برای من جای بسیار مهمی دارد. واروژان انسان استثنایی‌بود. واروژان کسی بود که ما را وصل کرد به جهان. تنظیم را به این شکل امروزی وارد فضای ترانه‌های پاپمان کرد. تا پیش از او همه می‌نشستند و کار بدون تنظیم را اجرا می‌کردند. یعنی فقط آن ملودی را می‌زدند همه با هم و خواننده‌ای هم می‌خواند و می‌رفت پی‌کارش. واروژان بود که رنگ سازها را می‌شناخت. … واروژان اصلا انسان حیرت‌انگیزی بود؛ جدا از اینکه کارش فوق‌العاده است. سازهای زهی‌اش را هنوز هیچ کس به این زیبایی ننوشته. یعنی ما را از جنس جهان کرد. در ترانه‌هایش می‌بینید شما که اورتور بلند ندارد. به سبک جهان می‌رود بلافاصله به قلب حادثه. یعنی ترانه بدون مقدمه‌‌ بلند که عادت ما ایرانی‌هاست. یکهو می‌بینید پنج دقیقه فقط مقدمه‌ آهنگ است.»

بریده روزنامه پیش از انقلاب

گوینده و ترانه‌نویس برنامه «زنگوله‌ها»

شهیار قنبری بیست‌وپنج سال داشت، فیلم‌نامه‌ فیلم «شام آخر» را می‌نویسد و فیلم را کارگردانی می‌کند و پرویز فنی‌زاده در آن فیلم بازی می‌کند. شهیار قنبری در‌باره این بخش از فعالیت هنری‌اش می‌نویسد: «در بیست و پنج سالگی فیلم سینمایی «شام آخر» را با بازی «پرویز فنی زاده» می‌نویسم و کارگردانی می‌کنم. پیش از آن هم در فیلم«خانه خراب» کار نصرت کریمی بازی کردم. پیش از هجرت هم فیلم موزیکالی به نام «پاییز، ایستگاه آخر» برای تلویزیون ساختم که هرگز پخش نشد. در کنار سیمین بهبهانی، فریدون مشیری، ید‌الله رویایی، و عماد خراسانی؛ عضو شورای ترانه‌های روز رادیو ایران شدم. پیش از ترک وطن، یک مجموعه شعرخوانی به نام «یک دهان آواز سرخ» منتشر کردم. یک مجموعه شعر و ترانه هم به نام «پیشمرگانه» یا «اگر همه شاعر بودند» با صدای خودم در تهران ضبط کردم و در پاریس به بازار فرستادم. در این سال‌ها دو کتاب منتشر کردم: درخت بی‌زمین ـ دریا در من و شش آلبوم دیگر با صدای خودم: قدغن – سفرنامه – برهنگی – صدای درخت – بی زمین – در مهرآباد بیش از شش سال است که یک برنامه رادیویی به نام «قدغن‌ها» دارم. سفری تا بلندای زیبایی‌آفرینان ایران و جهان. بیش از همه ترانه نوشته‌ام؛ نمایش‌های رادیویی و تلویزیونی ساخته‌ام. کاری به‌عنوان غزل‌نمایش روی صحنه برده‌ام. سیزده آگوست ۱۹۹۹ هم به‌عنوان شاعر ترانه‌خوان ایرانی در جشنواره جاز «سن خوزه» San Jose Jazz Festival که از مهم‌ترین جشنواره‌های موسیقی آمریکا ست حضور یافتم و چند ترانه به زبا‌‌‌ن‌های فارسی، انگلیسی و فرانسه خواندم که تجربه‌ درخشانی‌ست و پنجره‌ایی دیگر بر منظره‌های تماشایی‌تر. و هنوز همچنان: شعر خوردن. شعر نفس کشیدن. شعر بوییدن. شعر نوشیدن. شعر گریستن. شعر خندیدن و شعر خوابیدن، تنها کار من است.»

دوران دانشجویی شهیار قنبری

در بیست‌وپنج‌سالگی فیلم‌نامه‌ فیلم «شام آخر» را نوشت و کارگردانی کرد

شهیار قنبری در زندگی هنری خود ترانه‌های بسیاری سرود که بسیاری از خوانندگان سرشناس ایران آن را اجرا کردند. بسیاری بر این نظر هستند که اشعار شهیار قنبری در شهرت آن هنرمندان نقش بسزایی داشته است. علاوه بر شاعری، شهیار قنبری آلبوم‌های موسیقی‌ای نیز با صدای خود منتشر کرده است که می‌توان به یک دهان آواز سرخ ۱۹۷۹، اگر همه شاعر بودند یا «پیش‌مرگانه‌ها» ۱۹۸۱، صدای درخت بی‌زمین ۱۹۹۱، قدغن ۱۹۹۲، سفرنامه ۱۹۹۴، برهنگی ۱۹۹۸، قدغن ۱۹۹۹، دوستت دارم‌ها ۲۰۰۱ ، نو نفس ۲۰۱۰ و دلچسبیده‌ها ۲۰۱۱ اشاره کرد. پس از انقلاب اسلامی، شهیار قنبری به همراه خیل هنرمندان و شاعران و نویسندگانی که دیگر جایی برای ماندن در سرزمینشان نداشتند، راهی دیار غربت شد. شهیار قنبری معتقد است که پس از انقلاب ترانه‌های بسیاری سروده است. ادعایی که شاید بسیاری از دوستداران ترانه قنبری با آن موافق نباشند.

شهیار قنبری

می‌گوید: «من کارهای مهمم را بعد از انقلاب نوشته‌ام»

قنبری در این مورد می‌گوید: «من کارهای مهمم را بعد از انقلاب نوشته‌ام و نه قبل از انقلاب، یعنی فکر می‌کنم آن‌ها مشق‌‌هایی بودند برای دوره‌ای که بعد از انقلاب پیش آمده، و به‌ خاطر‌ همین در هر تجربه‌ و آلبوم تازه‌ای هدفم این بوده که پوست بیندازم و این را جابه‌جا می‌بینم. «سفرنامه» دقیقا میلاد دوباره‌ من است در ترانه‌ نوین. بعد من از سفرنامه می‌رسم به «برهنگی»، از آن می‌رسم به «دوستت دارم‌ها». تجربه‌ دوستت‌دارم‌ها برای من فوق‌العاده اهمیت دارد، برای این‌که یک آلبوم دوگانه است. یعنی برای اولین بار در جهان کسی این‌قدر دچار جنون شده که به این تجربه برسد. من بر یک موسیقی به سه زبان شعر نوشتم که این‌ها ترجمه‌ همدیگر نبوده‌اند. یعنی دو روایت منتشر کرده‌ام از یک موسیقی. اما با دو نوع ترانه که این‌ها برگردان هم نبوده‌اند.»

انتشارات بیشتر ...