Search

English

سیاوش کسرایی؛ مردی که «شاعر روزگار»ش بود

سیاوش کسرایی در اسفند ۱۳۰۵ در اصفهان به دنیا آمد. اما چندی نگذشت که به همراه خانواده به تهران آمد و عملا در تهران رشد و نمو یافت. دوران تحصیل ابتدایی و دبیرستان را در تهران گذراند و در میانه دهه ۲۰ بود که وارد دانشکده حقوق دانشگاه تهران شد اما نتوانست از پایان نامه خود که درباره جنبش کارگری بود دفاع کند.

پس از دانشکده حقوق برای خدمت سربازی به دانشکده افسری رفت. از سال ۱۳۳۱ در سازمان همکاری بهداشت شروع به کار کرد. او از این دوره تا دهه ۵۰ و در کنار مشاغلی که در وزارتخانه هایی همچون آبادانی و مسکن یا مسکن و شهرسازی داشت، به تدریس ادبیات در دانشگاه هم پرداخت. با «مهری نوذری» ازدواج کرد و سه فرزند به نام های «اشرف، بی بی و مانلی» فرزندان برآمده از این پیوند بودند.

با وقوع انقلاب ۵۷، کسرایی که عضو حزب توده بود و به خاطر آن زندان نیز رفته بود، در موضع دفاع از نظام برآمده از انقلاب قرار می گیرد. اما ماه عسل حزب توده با جمهوری اسلامی خیلی زود به اتمام می رسد و با آغاز سرکوب حزب توده در سال ۶۲ کسرایی به افغانستان می گریزد. در کابل حدود چهار سال زندگی می کند و سپس به مسکو می رود.

Image result for ‫سیاوش کسرایی‬‎

بی بی با پدرش رابطه ای بسیار صمیمی داشت

از ۱۳۶۶ تا ۱۳۷۴ در مسکو زندگی می کند تا اینکه در سال ۱۳۷۴ به وین می رود. اما برای زندگی در اروپا مجال زیادی نمی یابد و در بهمن ۱۳۷۴ در سن ۶۸ سالگی بر اثر بیماری قلبی جان خود را از دست می دهد. کسرایی در آرامگاه مرکزی وین در بخش مشاهیر به خاک سپرده می شود.

زندگی سیاسی

سیاوش کسرایی در دوران دبیرستان در ابتدا علایق ناسیونالیستی داشت و با «محسن پزشکپور» – بنیانگذار حزب پان ایرانیست – و «داریوش فروهر» – بنیانگذار حزب ملت ایران – در فعالیت های ملی گرایانه شرکت می جوید. اما در ۱۳۲۷ به عضویت حزب توده در می آید.

پس از رخداد ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، به زندان می افتد اما پس از مدتی آزاد می شود. کسرایی در سال ۱۳۴۷ از جمله کسانی بوده است که در تاسیس کانون نویسندگان ایران نقشی مستقیم بازی می کند. در مقطع انقلاب ۵۷، از هواداران پرشور انقلاب و مخالف سرسخت شاهنشاه ایران است.

در سال ۱۳۵۸ نزاع های سیاسی روز، در کانون نویسندگان نیز ورود می کند و هیئت وقت دبیران کانون نویسندگان ایران – باقر پرهام، غلامحسین ساعدی، اسماعیل خوبی، احمد شاملو – اعضای توده ای کانون را اخراج می کنند که از جمله شامل سیاوش کسرایی می شود. به کابل که مهاجرت می کند، در رادیو «زحمتکشان» این شهر مشغول به کار می شود.

Image result for ‫سیاوش کسرایی‬‎

سیاوش کسرایی در سال های جوانی

در دهه ۶۰ به عضویت هیئت سیاسی حزب توده و کمیته مرکزی آن در می آید. اما در سال ۱۳۶۹ از این حزب کنار می گیرد و در دهه ۷۰ به انتقاد از آن می پردازد که در مجموعه شعر «مهره سرخ» – منتشر شده در سال ۱۳۷۴- متبلور می شود. او در سال های زندگی در شوروی و روسیه نیز رنج میکشید.

پس از درگذشت در اروپا، گروهی از دوستانش مراسم ختمی در یکی از مساجد تهران برای او ترتیب می دهند که از سوی گروه انصار حزب الله مورد حمله قرار می گیرد و بر هم زده می شود.

زندگی ادبی

سیاوش کسرایی یک شاعر نیمایی بود. او از جمله کسانی بود که در دهه ۲۰ شمسی در حلقه نیما یوشیج حضور داشت. نخستین شعر نیمایی او، «پس از من شاعری آید» نام داشت که در ۲۵ سالگی سروده شد.

سیاست در اشعار کسرایی حضوری انکارناپذیر دارد. او اشعاری دارد که آن ها را تقدیم به «ارنستو چه گوارا» یا «بابی ساندز» کرده است. «مرتضی کیوان» یا «خسرو گلسرخی» – از چپ گرایان مشهور ایرانی – از جمله ایرانیانی بودند که کسرایی در رثای آنان شعر سروده است.

او درباره اتفاقات سیاسی در سطح دنیا و ایران نیز شعر سروده است که از جمله می توان به شعری درباره انفجار بمب اتم در هیروشیما یا اشعار او در جریان انقلاب ۵۷ اشاره کرد. کسرایی در مقطع انقلاب ۵۷ آن اندازه جوزده شده بود که حتی شعری در رثای پیامبر مسلمانان سرود که «فرهاد مهراد» آن را با نام «والا پیامدار، محمد» اجرا کرد.

Image result for ‫سیاوش کسرایی‬‎

سیاوش کسرایی – نفر دوم از سمت راست – در کنار نیما یوشیج

کسرایی به روایت دخترش «بی بی» به پرداخت و ویرایش اشعارش چندان توجهی نداشت و گاهی می شد دید که روی دستمال کاغذی یا پوست آدامس اشعارش را می نوشت. وقتی دوستانش از او انتقاد می کردند که به تراش شعرهایش بی توجهی نشان می دهد و این او را از شاعر ماندگار بودن دور می کند، پاسخ می داد که من شاعر روزگارم نه شاعر ماندگار. تعبیری کاملا رسا برای شاعری که شعر را در خدمت ایده های خود می خواست.

پس از مهاجرت ناخواسته و حین حضور چندین ساله در افغانستان و سپس شوروی، او به شدت دلتنگ ایران بوده است و دخترش بی بی می گوید، همه زندگی او در این سال ها به یاد ایران گذشت. چنانکه وقتی نخستین بار به باکو رفتند و چشم کسرایی به خزر افتاد، شعری برای این دلتنگی خطاب به دریای بی زبان سرود:

«…

موجت کجاست تا به شکن های کاکلش

عطری ز خام و خانه خود جستجو کنم

موجت کجاست تکه پیامی به صدق دل

بر ساکنان ساحل دیگر

همراه او کنم

کاینجا غریب مانده پرکنده خاطری ست

دلبسته شما و به امید هیچکس

دریا ! متاب روی

با من سخن بگوی

تو مادرمنی به محبت مرا ببوی

گرد غریبی از سر و رخسار من بشوی

دریا! مرا دوباره بگیر و بکن ز جای

بگذار همچو موج

بار دگر ز دامن تو سر برآوردم

در تندخیز حادثه فانوس برکشم

دستی به داخواهی دلها درآورم…»

منظومه آرش کمانگیر

اما کسرایی بیشتر از اشعار سیاسی خود با برخی از اشعار ماندگار خود شناخته می شود که البته در آن ها نیز می توان ردپای ایده آل ها و استعاره های سیاسی یافت. از جمله می توان از منظومه «آرش کمانگیر» نام برد که به باور برخی منتقدان پیوند حماسه و غزل است.

این شعر در شرایطی سروده شد که فضای سیاسی جامعه برای چپگرایانی چون سیاوش کسرایی نامطلوب می نمود. دید منفی به محمدرضاشاه و پادشاهی پهلوی بسیاری از هنرمندان مخالف حکومت وقت را به تکاپوی هنری برای بیان مخالفت خود وا می داشت.

صاحب نظرانی دانشگاهی درباره زمانه کسرایی در هنگام زایش این منظومه می گویند: «بعد از کودتا مدت کوتاهی بازداشت شد. در این مقطع برادرش در زندان بود و او نیز اغلب خانه نشین بود و زیر کرسی چمباتمه می زد و نمی توانست از خانه خارج شود و بسیار افسرده خاطر بود، او در اسفند ۱۳۳۷ روح تازه ای در یک سرگذشت حماسی دمید و “آرش کمانگیر” را ساخت… گر چه مقاومت هنری در برابر کودتا بسیار بیشتر از این، و در حقیقت از همان فردای کودتا آغاز شده بود، هیچ کدام از شاعران و هیچ شعر سیاسی پس از کودتا تا آن روز چنین بردی درجامعه نداشته است».

Image result for ‫سیاوش کسرایی‬‎

منظومه آرش کمانگیر، سیاوش کسرایی را به شهرت فراوان رساند

این منظومه تحسین کنندگان بزرگی همچون «مهدی اخوان ثالث» و «محمدرضا شفیعی کدکنی» دارد. اگرچه اخوان ثالث علی رغم تحسین، در نگاهی همدلانه بر این باور است این منظومه حق حماسه را به طور کامل ادا نمی کند. از این رو او این منظومه را یک «شاهکار لنگان» می نامد.

اما ستایشگرانی هم بوده اند که با برترین صفت ها این منظومه را ستوده اند. «شمس لنگرودی» – شاعر مشهور گیلانی – درباره این منظومه می گوید: «آرش كمانگير معروفترين و فراگيرتـرين شـعر نـو فارسي از زمان پيدايش شعر نو تا سال ۱۳۵۷ بوده است. توصـيف طبيعـت و زنـدگي در این منظومه آن قدر زیبا و شوق برانگیز است که انسان، شكوه غمآلـود مـرگ كسـي را كـه مردانه از زندگي و زيبایی های آن  چشم پوشيده، بهتر احساس مي کند. تعبيرها به همـان پايه بكر و دلپذير است که چشم اندازها و اندیشه ها. چه آنجا كه منظومه، تغـزّل لطيفـي است كه همچون جويباري سبك و لغزان پيش مي رود و چه آن جا كه حماسة پرصلابت چون سيلابي می خروشد و سرازیر مي گـردد، تختـه سنگ و حائلی در راه آن نیست».

«آرش کمانگیر» در سال ۱۳۳۸ منتشر شد و شعری محبوب و شناخته شده در میان ایرانیان است. این شعر آن اندازه تاثیرگذار بود که حکومت شاهنشاهی نیز علیرغم اینکه در دوره ای سیاوش کسرایی را ممنوع القلم کرده بود، بخشی از این شعر را در کتاب درسی دانش آموزان قرار داده بود:

«…منم آرش

چنین آغاز كرد آن مرد با دشمن

منم آرش سپاهی مردی آزاده

به تنها تیر تركش آزمون تلختان را

اینك آماده

مجوییدم نسب

فرزند رنج و كار

گریزان چون شهاب از شب

چو صبح آماده دیدار…»

برخی از قطعات این منظومه نیز تبدیل به قطعاتی همه گیر و بسیار مشهور شده اند که بسیاری از ایرانیان شاید بی آنکه نام سراینده آن را بدانند، از آن ها استفاده می کنند.  به عنوان مثال می توان به این بند از منظومه اشاره کرد:

«…آری آری زندگی زیباست

زندگی آتش‌گهی دیرنده پابرجاست

گر بیفروزیش، رقص شعله‌اش در هر کران پیداست

ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست…»

 

 

انتشارات بیشتر ...