Search

English

«مادر! سهراب را کشتند»

شاید هیچ کس تصور آن را هم نمی‌کرد که «انتخابات» ریاست جمهوری سال ۸۸ محملی شود برای اعتراضات گسترده میلیونی به کلیت حکومت جمهوری اسلامی و شعارهایی سر داده شود که تمام خط قرمزهای نظام مستقر را در نوردد. اما با دستکاری حکومت در آرای مردمی و اعلام «محمود احمدی نژاد» به عنوان کاندیدای پیروز، عملا حکومت به امید میلیون‌ها نفر دهن کجی کرد و راهی را انتخاب کرد تا مردم معترض راهی جز اعتراض خیابانی نبینند.

اما خرداد ۸۸ تبلور مدنی‌ترین اعتراضات مدنی تاریخ ایران بود. راهپیمایی مشهور به «تظاهرات سکوت» در ۲۵ بهمن – سه روز پس از برگزاری «انتخابات» مشکوک – در کتاب تاریخ معاصر ایران، صفحه‌ای پرشکوه است و جلوه‌ای تابان دارد. تظاهراتی که در تهران خطی به درازای میدان آزادی تا میدان فردوسی را در بر می‌گرفت؛ اما کوچک‌ترین خشونت‌ورزی از سوی مردم دیده نشد. موج میلیونی مردمی که در سکوت خیابان‌های مرکزی تهران را درنوردیدند تا بگویند معترض هستند به نتیجه اعلام شده «انتخابات»؛ اما این شکوه مدنی از جانب معترضان پاسخی ناروا و خونین از جانب سرکوبگران گرفت.

سهراب اعرابی؛ گلوله در سینه جوان ۱۹‌ساله

سهراب اعرابی متولد اسفند ۶۸ بود؛ فرزند محمدرضا اعرابی و پروین فهیمی. پدرش را به تازگی از دست داده بود و سه برادر و یک مادر برای او باقی مانده بودند. قرار بود در تیر ۸۸ در کنکور دانشگاه‌ها شرکت کند. اما شور سیاسی-اجتماعی نیز در سر داشت و در جریان تبلیغات انتخاباتی سال ۸۸، از هواداران میرحسین موسوی بود و به همراه مادر و برادرش در کارناوال‌های انتخاباتی شرکت کرده و سعی می‌کرد حضوری فعال داشته باشد.

Related image

سهراب از هواداران میرحسین موسوی بود

پس از اعلام نتایج «انتخابات»، سهراب آرام نمی‌گیرد و به اعتراض به خیابان می‌زند. دوشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ سهراب اعرابی نیز همراه جمعیت به میدان آزادی می‌رسد. اما گلوله‌ها به سوی مردم شلیک می‌شوند؛ پایگاه بسیج مقداد از جمله ساختمان‌هایی بود که قاتلان مردم معترض را نشانه می‌گرفتند. نیروی انتظامی اذعان کرد در آن روز هفت نفر کشته شدند و سهراب یکی از این هفت تن بود. تیر سینه سهراب را شکافت. یکی از نزدیکان خانواده سهراب به این نکته اشاره می‌کند که بعدها که جسد سهراب تحویل خانواده شد، روشن شد که پزشکان سعی کرده بودند او را نجات دهند؛ اما موفق نشده بودند.

پسر جوان در ۲۵ خرداد شهید راه آزادی و عدالت شده بود؛ اما خانواده سهراب اعرابی پس از ۲۶ روز فهمیدند که پسرشان در جریان اعتراضات جان خود را از دست داده است. «پروین فهیمی»، مادر سهراب در تمام این مدت ۲۶ روز، عکس او را در دست داشت و به هرجا که امکان داشت سر زد و خواستار نشانی از پسرش شد؛ اما هیچ به دست نیاورد. پایگاه ثابت او اوین بود و از هر که از اوین رها می‌شد یا از هر که در اوین مشغول بود، نشانی از فرزند می‌پرسید. حتی در ۱۶ تیرماه به خانواده خبر دادند که سهراب زنده اما زندانی است. به این امید آنان در دادگاه انقلاب کفالت گذاشتند تا فرزند آزاد شود. اما باز خبری نشد.

تا این‌که در ۲۰ تیر ۸۸ دادگاه انقلاب، آنان را به آگاهی شاهپور ارجاع داد تا بتوانند از میان عکس‌های فراوان از اجساد، تصویر سهراب را شناسایی کنند. مادر به همراه فرزندش «سیامک» می‌رود. سیامک تصویر جنازه برادر را شناسایی می‌کند. سعی می‌کند خودش را از مادر پنهان کند. مادر به سیامک چشم می‌دوزد. سیامک می‌گوید: «مادر! سهراب را کشتند» و شیون مادر است که ساختمان را می‌لرزاند: «سهراب، سهراب، الهی قربونت برم مادر، ای قربونت برم سهراب، مادر، مادر، مادر، دیگه تو را نمی‌بینم مادر …»

شوهرعمه سهراب همان وقت درباره تحویل جسد او گفته بود: «برادر بزرگ‌تر سهراب برای تحویل جنازه مراجعه کرد و به گفته خودش در میان ۵۰ تا ۶۰ عکس که به او داده شد، عکس دوم سهراب بوده که او شناسایی کرده است. صبح روز یکشنبه هم جنازه را به خانواده تحویل دادند. جنازه از پزشکی قانونی به بهشت زهرا تحویل داده شد. تا این‌جایی که من می‌دانم بدون قید و شرط جنازه را تحویل گرفتند».

سهراب در ۲۴ خرداد با شلیک گلوله به قلبش جان باخت؛ اما جسدش پنج روز بعد تحویل پزشکی قانونی داده شد. چرا؟ کسی نمی‌داند. «هادی قائمی» – سخنگوی کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران – در این باره گفته بود: «اگر سهراب در اثر تیراندازی در روز ۲۵ خرداد ماه در خیابان کشته شده است؛ چرا جسد او در روز ۲۹ خرداد ماه تحویل پزشکی قانونی شده است؟ … مقامات منتظر چه چیزی بودند و چرا این همه مدت طول کشید تا به مادرسهراب خبر مرگش را بدهند؟»

Image result for ‫سهراب اعرابی‬‎

مادر سهراب بیش از ۲۰ روز انتظار کشید تا به او خبر دادند که چه بر سر فرزندش آمده است

«خدیجه مقدم» – از دوستان مادر سهراب – درباره جزئیات تشییع جنازه سهراب و خاکسپاری او گفته بود: «امروز ساعت ده صبح پیکر پاک سهراب اعرابی، فرزند عزیزمان، با صدای ضجه‌های مادرش، مادربزرگش و همه‌ مادرهایی که شرکت داشتند، همه‌ زن‌هایی که شرکت داشتند و مردهایی که با صدای بلند ضجه می‌زدند، در قطعه‌ ۲۵۷ بهشت زهرا تشییع شد. … فقط مادر سهراب بدون بلندگو چند دقیقه‌ای صحبت کرد و گفت که من وقتی سرگردان و آواره بودم و دنبال بچه‌ام می‌گشتم، بچه‌ من کشته شده بود؛ بچه‌ من را کشتند. مادربزرگش دائما فریاد می‌زد که بچه‌ من را کشتند. … نیروهای امنیتی حضور داشتند البته با لباس نظامی نبودند، با لباس شخصی بودند. همه قاطی جمعیت بودند. و حتی من فکر می‌کنم در بین ما زن ها هم نیروهای لباس شخصی زن بود. حتی شعارهای الله‌اکبر! و یا‌حسین! را هم تحمل نمی‌کردند و به خانواده‌ اعرابی و خانواده‌ فهیمی گفته بودند که اگر کسی شعار بدهد، ما افراد را دستگیر می‌کنیم».

دادخواهی از دستگاه بیداد

مادر اما خونخواه فرزندش بود. به هر جا که می‌توانست شکایت برد و شکوه کرد. به دادسرای جنایی تهران شکایت برد و در این راه وکیل هم گرفت. به مجلس رفت و به رئیس مجلس و کمیسیون اصل ۹۰ نامه نوشت. برای اینکه قاتل فرزندش معلوم شود؛ اما نه این‌که بخواهد این قاتل را اعدام کند: «برای من شناسایی و معرفی قاتل و آمر قتل مهم است و این که در یک دادگاه علنی محاکمه شوند و گر نه قصد ندارم کسی را اعدام کنم و قصد ندارم کسی را قصاص کنم چون مخالف خشونت هستم».

اما طبیعی بود در نظامی که بر اساس سرکوب اعتراضات بنا شده است، مادری که در پی پاسخ چرایی قتل فرزند معترض خویش است، پاسخی نگیرد. او در مهر ۸۸ یعنی سه ماه پس از شکایتش درباره نتیجه شکایت گفت:‌ «تنها جمله‌ای که به وکیل من گفته‌اند این است که تیر از سه الی ۱۵ متری به سهراب خورده است. دست پسرم پایین بوده و چنان تیر زده‌اند که بازوی چپ او شکسته و از زیر قلب گذشته و وارد ریه‌ها شده است؛ اما مشخص نیست که به سهراب رسیدگی شده و او را به بیمارستان برده‌اند یا نه. در نامه پزشکی قانونی هم اثری از ارجاع دهنده وجود ندارد».

با توجه به همین بی توجهی ها و بی عدالتی‌ها بود که در آذر ۸۹، پروین فهیمی وقتی احتمال سفر«بان کی مون» به تهران را شنید، از او دعوت کرد با خانواده جان‌باختگان جنبش سبز دیدار کند. او در این باره گفت: «شکایت ما در قوه قضاییه باز است و پیگیری هم کرده‌ایم؛ ولی بعد از یک سال و پنج ماه هنوز پاسخی به ما نداده‌اند که چه کسانی به خودشان اجازه دادند بچه‌هایی مانند سهراب را در خیابان بکشند آن هم بدون دلیل … در این‌جا کسی به دادخواهی من جواب نمی‌دهد بنابراین آقای بان کی‌مون که دبیر سازمان ملل است و می‌تواند کاری انجام دهد باید حق ما را بگیرد».

نه تنها داد مادر از بیدادگران ستانده نمی شد که عوامل استبداد پس از شهادت فرزند نیز مدام خانواده را تحت فشار قرار می دادند. در آذر ۸۸ بود که نیروهای امنیتی به آپارتمان محل زندگی خانواده اعرابی در شهرک آپادانای تهران رفتند و و تمام عکس‌های سهراب در راه پله‌ها و ورودی ساختمان را کندند و وقتی با اعتراض پروین فهیمی مواجه شدند او را به دادسرا احضار کردند!

Image result for ‫سهراب اعرابی‬‎

دادخواهی مادر از بیدادگران جمهوری اسلامی طبق انتظار، بی‌حاصل بود

یاران ناشناخته، ستاره‌های ماندگار

اگرچه در قالب نظام جمهوری اسلامی، هیچ‌ گاه نمی‌توان امید به ستاندن داد بی‌گناهانی چون سهراب داشت؛ اما می‌توان این امید را بست که خون سهراب در حافظه خیابان، در حافظه جامعه هنوز پر تپش و هنوز گرم بماند. می‌توان امیدوار بود که این جامعه، این مردم روزی داد جوانی سهراب را از بیدادگران بگیرند. می‌توان امیدوار بود که نام سهراب و امثال او، همچون ستاره‌های ماندگار در آسمان اذهان مردم ایران تابان بماند؛ ستارگانی که همچون اختران سوخته به خاک تیره فرو ریختند سرد: «یاران ناشناخته‎ام / چون اختران سوخته / چندان به خاک تیره فروریختند سرد / که گفتی / دیگر / زمین / همیشه / شبی بی‎ستاره ماند …/ فانوس بر گرفته به معبر در آمدم / گشتم میان کوچه مردم / این بانگ با لبم شررافشان: / ـ آهای! / از پشت شیشه‎ها به‎خیابان نظر کنید! خون را به‎سنگفرش ببینید! این خون صبح‌گاه است گویی به ‎سنگفرش، کاین گونه می‌‎تپد دل خورشید در قطره‎های آن. …»

انتشارات بیشتر ...