Search

English

دیگری‌نامه، اپیزود بیست‌وپنجم: خدایان روی زمین

با اپیزود بیست‌وپنجم با نام «خدایان روی زمین» از مجموعه‌ دیگری‌نامه در خدمت شما هستیم. این اپیزود، چنانکه شنوندگان پی‌گیر ما انتظار دارند، قرار است به ادامه‌ ماجراهای کوش پیل‌دندان به روایت ایرانشاه‌ بن ابی‌الخیر بپردازد. هدف ما نقل، تحلیل و بررسی چگونگی شکل‌گرفتن تصویر ضدقهرمان در داستان‌های حماسی ایرانی‌ست. بنابراین در دو سه اپیزود اخیر به موازات اشاراتی به داستان ضحاک به‌عنوان یک کلان‌روایت مشهور از یک دیگری اهریمنی، داستان کوش پیل‌دندان را هم به شما معرفی کرده‌ایم که مطابق با راویان و برسازندگان اصلی این داستان، خود برادرزاده‌ ضحاک بود. در اپیزود گذشته با نقل از ساقی گازرانی، به وجود نوعی کیش شخصیت در شاهنشاهی کوشان در شرق ایران اشاره کردیم. گازرانی مولف کتاب کوش پیل‌دندان: خلق یک ضدقهرمان به پژوهش‌های باستان‌شناختی درباره‌ شاهنشاهی کوشانی استناد می‌کند و می‌نویسد: 

«اعتقاد به پرستش شمایل شاه چنان که در مورد کوش پیل‌دندان می‌بینیم برای کسی که با مضامین مهم تاریخ کوشان آشنایی دارد، باید بسیار جالب باشد. اشاره‌ کوش‌نامه به مجسمه‌ کوش که به منظور پرستش در ساختمانی زیبا و باشکوه قرار گرفته است، چه ارتباطی با واقعیت‌های تاریخ کوشانیان دارد؟ واقعیت این است که میان این شعر و آنچه به صورت کشفیات باستان‌شناختی داریم، از جمله سازه‌هایی که مجسمه‌های پادشاهان کوشان در آن‌ها جای‌داشته‌اند، تناظر و تشابه وجود دارد. ماهیت این سازه‌ها که به پرستشگاه‌های کوشانی شهرت دارند مانند هر چیز دیگری که به تاریخ کوشانیان مربوط است، محل بحث و مجادله بوده و پیچیده است. تاکنون سه نمونه از چنین ساختمان‌هایی کشف شده است: دو سازه‌ رباطک و سرخ‌کتل در افغانستان، و مات نزدیک متورا در هند. این سازه‌ها مکان‌هایی بودند که شبیه پادشاهان و خدایان را در آن‌ها نگاه می‌داشتند. این سازه‌ها در کتیبه‌های یافت‌شده در سازه‌های رباطک و سرخ‌کتل «خانه‌ خدایان» نامیده شده‌اند؛ پرستشگاه مات نیز همین نام را در زبان سانسکریت یعنی دواکولا (Devakula) بر خود دارد. ایده‌ وجود یک کیش شخصیت دودمانی مختص پرستش آیینی پادشاهان کوشانی به چالش کشیده شده، اما رد نشده است. علت هم این است که الوهیت شاهان کوشان که تجلی آن را در این پرستشگاه‌ها می‌توان دید، با لقب‌هایی همچون دوا پوترا (devaputra)، دوا مانوسا (devamanusa)، بگو (bago) و بگا پورو (bagapouro) برجسته‌تر می‌شود. به رغم مخالفت‌‌ها با ایده‌ الوهیت پادشاهان کوشانی، نمی‌توان به کلی انکار کرد که این پرستشگاه‌ها مکان‌هایی مختص پرستش پادشاهان کوشانی بوده‌اند. به‌ویژه به علت وجود لقب‌هایی همچون پسر خدا که به شاهان کوشانی نسبت داده شده است. هیچ لقبی از این دست را نمی‌توان در سپهر اندیشه‌ هندی یا ایرانی پیدا کرد.» 

لقب پسر خداوند البته یادآور مصر باستان است. این لقب فرعون‌های مصر بوده است. گفتنی‌ست که در مصر باستان هم، پرستش نیاکان و آیین‌های مربوط به مردگان نقش برجسته‌ای داشت. این فرهنگ بر این باور بود که بین این دنیا و دنیای بعدی پیوستگی وجود دارد و مردم مایل بودند فرهنگ، سنت‌ها و دین خود را در زندگی پس از مرگ ادامه دهند. تدابیر ویژه‌ای مانند مومیایی کردن و ساختن قبرهای مجلل برای حفظ جسد و بازگشت روحی که «کا» نامیده می‌شد، به مقبره برای دریافت پیشکش‌ها انجام می‌شد. در صورتی که مومیایی کردن مقرون به صرفه نبود، مجسمه‌ای شبیه فرد متوفی ساخته می‌شد. پرستش نیاکان در مصر باستان رسم مهمی بود که به خاطر یادبود و حفظ «کا» در این دنیا و دنیای بعدی انجام می‌شد.

اگرچه آیین نیاکان در مصر باستان بیشتر بر تامین زندگی پس از مرگ برای فرد متوفی یا نزدیکانش تمرکز داشت، اما شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد افراد از نسل‌های قبلی نیز مورد توجه قرار می‌گرفتند، به‌خصوص در دوران متاخر سلطنتی یعنی محدوده‌ زمانی ۱۵۵۰-۱۰۶۹ پیش از میلاد. مجسمه‌های نیاکان که نمایانگر فرد متوفی بودند در بخش ورودی خانه‌ها و در فضاهای ویژه‌ای که به آیین مردگان اختصاص داشت، پیدا شده‌اند. این مجسمه‌ها که فرد متوفی را نشسته و در حال بوییدن گل لوتوس نشان می‌دهند، به‌وسیله اعضای خانواده سفارش داده می‌شده‌اند. شکی نیست که از تمدن کوشانی‌ها قدیمی‌تر، این مصریان بودند که نوعی آیین پرستش نیاکان داشتند و فرمانروایان خود را که فرعون نامیده می‌شدند می‌پرستیدند. 

در مصر باستان، فراعنه به‌عنوان نمایندگان زمینی خدایان و به‌عنوان پسران خدا، به‌ویژه خدای خورشید رع، تلقی می‌شدند. این ارتباط با آسمان، نشان‌دهنده نقش آن‌ها به‌عنوان واسطه‌هایی بین جهان انسانی و جهان خدایان بود. فراعنه نه فقط در زمان حیات خود، بلکه پس از مرگ، وقتی که مومیایی می‌شدند، و در بناهای عظیمی به نام اهرام قرار می‌گرفتند، پرستش می‌شدند. آیین پرستش نیاکان، در تمدن‌های کهنسال دیگر بشری مانند چین هم مشاهده شده است. اگرچه کوشانیان با چین همسایه بودند و بعید نیست که بده‌بستان فرهنگی داشته‌اند، اما روشن نیست که آیین پرستش شاهان کوشانی تا چه حد آیینی بومی در میان کوشانیان و تا چه حد به اصطلاح وارداتی بوده است. 

فریدریش نیچه، فیلسوف آلمانی، در بخشی از کتاب مشهور خود به نام تبارشناسی اخلاق از منظری روانشناختی به اهمیت آیین پرستش نیاکان می‌پردازد. او مفهوم «بد-وجدانی» (یا bad consciousness) را در هر نوع احساس دینی بسیار مهم و محوری می‌شمارد و معتقد است که همواره امروزی‌ها نسبت به پیشینیان خود نوعی بد- وجدانی دارند؛ نوعی دین که باید ادا شود. این احساس دین یا وام‌داری نسبت به نسل‌های قبلی، وقتی صورت آیینی به خود می‌گیرد، به اعتقاد نیچه کهن‌ترین شکل دین‌ورزی را موجب می‌شود؛ یعنی آیین پرستش نیاکان که از دید یک ناظر بیرونی، چیزی جز یک شکل از کیش پرستش شخصیت نیست. البته شخصیت‌هایی که در مقام پدر یا مادر به نسل‌های قبلی تعلق داشتند. نیچه می‌نویسد:

«رابطه‌ حقوقی خصوصی میان بدهکار و بستانکار که پیش از این از آن بسیار گفتیم، از دیدگاه شیوه‌ دید و درنگ تاریخی همچون رابطه‌ای تفسیر شد که برای ما مردمان مدرن چه‌بسا درنیافتنی‌ترین چیزهاست: یعنی رابطه‌ اکنونیان با پیشینیان خود. در میان قوم‌های نخستین، هر نسل زنده همواره در برابر نسل‌های پیشین، و به‌ویژه در برابر نسل آغازین بنیادگذار قوم، حقوقی بر گردن خود می‌دید. در میان ایشان این باور فرمانروا بود که تنها از راه فداکاری و کوشش‌های نیاکان است که قومیتی هست و می‌باید با فداکاری و کوشش دین خود را بدان‌ها پرداخت؛ بدینسان آدمی بر گردن خود دینی را می‌بیند که پیوسته بزرگ‌تر می‌شود. زیرا که این پیشینیان با زندگانی پایدار خود همچون ارواح نیرومند، همچنان از نیروی خود به قوم خود بهره‌ها و مایه‌های تازه می‌رسانند. چه‌بسا [به چشم ما] بیهوده اما برای این روزگاران درشت، و مسکین‌جان هیچ بیهودگی در کار نیست. ایشان را چه باز می‌توان داد؟ قربانی و برپا کردن جشن و نواختن موسیقی، و بزرگداشت ایشان؛ و بالاتر از همه پیروی از [راه و رسم] ایشان. زیرا رسم‌ها و آیین‌ها در حکم آثار نیاکان و قانون‌ها و فرمان‌های آنان‌اند: آیا هرگز می‌توان ایشان را چندان‌که می‌باید داد؟ این شک همواره بر جا می‌ماند و افزون می‌شود تا آنکه کار رفته‌رفته به یک قربانی‌کردن تمام‌عیار می‌رسد. قربانی‌کردن چیزی بزرگ برای بازپرداخت به بستانکار [مثلا] آن رسم کذایی قربانی [کردن] نخست‌زاده، و به‌هرحال، [نثار] خون؛ خون انسان. [با گذشت زمان] ترس از نیا و قدرت وی و آگاهی به بدهکاری به او بالا می‌گیرد و با همین منطق، هر چه قدرت قوم افزون‌تر می‌شود و قوم پیروزمندتر و خودفرمان‌تر و محترم‌تر و ترسناک‌تر می‌شود، آن ترس نیز هرگز نه کمتر که افزون‌تر می‌شود.»     

گازرانی پس از نقل  ابیاتی از منظومه‌ کوش‌نامه اثر ایرانشاه که در ابتدای برنامه شنیدید، درباره‌ واقع‌نمایی این داستان، یعنی رئالیسم‌اش، می‌نویسد: 

«شباهت‌ها با آنچه ما درباره‌ پرستشگاه‌های کوشانی می‌دانیم کمابیش حیرت‌انگیز است. مجسمه‌ کوش پیل‌دندان، درست مانند مجسمه‌ پادشاهان بزرگ کوشان، برجامانده بود تا پس از مرگ او پرستش شود. مجسمه در عمارتی گنبددار جای‌گرفته و بر پایه‌ای سنگی نصب شده بود. شاید بتوان ادعا کرد که این موضوع صرفا تصادفی‌ست که سه مجسمه‌ شکسته‌ پادشاهان کوشان که در پرستشگاه سرخ‌کتل پیدا شده‌اند کاملا با این توصیف مطابقت دارند. مجسمه‌های مزبور هم‌چون مجسمه‌ کوش، از سنگی به رنگ روشن ساخته شده‌اند. اما از همه مهم‌تر این است که در متن تاکید شده است که این مجسمه‌های کوش و دخترش برای مقاصد آیینی ساخته شده بودند. می‌دانیم که این سازه‌ها سال‌ها پس از مرگ پادشاهان بزرگ کوش، اگرچه در وضعیتی شکسته و ویران، در جای‌جای قلمرو سابق کوشانیان پراکنده بودند. این موضوع با یافته‌های باستان‌شناسی و هم‌چنین به روشنی در متن کوش‌نامه تایید‌شده که گنبدی که روزی بر مسجمه‌ کوش پیل‌دندان قرار داشته، امروز هنوز پابرجاست: «به جای است قندیل و گنبد هنوز.»» [/ زیانش ندارد خزان و تموز] 

در کوش‌نامه آمده که کوش پیل‌دندان دستور ساخت مجسمه‌ای از دخترش را هم داد. اگر این هم واقع‌نمایانه باشد، مفهومش این است که علاوه بر پادشاهان مذکر که در حکم پدران کوشانیان بودند، مجسمه‌هایی از زنان در مقام مادر یا دختر هم در قلمرو کوشانیان وجود داشته است. این تفسیر وجود کیشی نیاپرستانه را در میان کوشانیان با قوت تایید می‌کند. البته در کوش‌نامه داستان به این شکل آمده که کوش پیل‌دندان به دختر خود توجه جنسی داشت. وقتی فهمید که دخترش پنهانی با شاهزاده‌ قندهار تماس دارد، دچار خشمی دیوانه‌وار شد و دستور به قتل دخترش داد. اما بعد پشیمان شد و دستور داد که برای یادبود دخترش و برای اینکه توسط نسل‌های بعد پرستیده شود، مجسمه‌ او را بسازند. ایرانشاه این را در کوش‌نامه می‌گنجاند تا بگوید اصولا بت‌پرستی در مناطق شرق ایران این طور به وجود آمد؛ یعنی محصول نگاه جنسی وقیحانه‌ یک پدر به دخترش بود. اما طبیعتا برداشت‌های دیگر هم می‌توان کرد. گازرانی می‌نویسد: 

«در واقع داستان تمایل کوش پیل‌دندان به دختر خویش و امتناع دختر از همبستری با او نقطه‌ شروع نمایش بد دینی اوست. دختر کوش نه تنها به پیشنهاد او جواب رد می‌دهد، بلکه پنهانی معشوقی به نام کنیاش برمی‌گزیند که شاهزاده‌ قندهار است. هنگامی که کوش پیل‌دندان از این موضوع مطلع می‌شود، در بحبوحه‌ خشم و جنون ناشی از حسادت، دخترش را می‌کشد. اما اندک زمانی پس از آن از کار خود پشیمان می‌شود و این‌جاست که دستور می‌دهد مجسمه‌هایی از دخترش بسازند و به اطراف و اکناف ممالک شرقی بفرستند. در کوش‌نامه آمده است که این رویداد منشا بت‌پرستی در سرزمین‌های شرقی بوده است.» 

گازرانی توضیح می‌دهد که البته این نتیجه‌گیری مناسب مخاطب ایرانشاه در دوره‌ سلجوقی بود؛ یعنی اینکه منشا‌ بت‌پرستی این شکل از هرزگی جنسی‌ست که کوش پیل‌دندان به دختر خود داشت. ضدیت با بت و بت‌پرستی و آنچه شمایل‌شکنی خوانده می‌شود، سنت ادیان ابراهیمی از جمله اسلام است که در دوران بازسرایی داستان کوش پیل‌دندان توسط ایرانشاه به مذهبی روبه رشد در سرزمین‌های ایرانی تبدیل شده بود. یعنی فرهنگ دینی جریان اصلی که اسلام نامیده می‌شد، اقتضا می‌کرد در روایت چنین چیزی برجسته شود. در صورتی که ضدیت با بت یا شمایل مذهبی در آیین به‌دینی یا زرتشتی که آیین مردم بومی ایران در عصر ساسانیان بود، محل مناقشه است و اگر هم وجود داشته، بعید است که اهمیتی همسان با شمایل‌شکنی در ادیان ابراهیمی داشته است. هیچ سند یا شاهد قطعی وجود ندارد که پس از شکست شاهنشاهی کوشانی از ساسانیان، بت‌کده‌های آن‌ها با شعارهایی ضد بت‌پرستی به آتش‌کده تبدیل شده باشد. ما می‌دانیم که ساسانیان مانند هخامنشیان عیب و ایرادی در نقوش برجسته‌ای که نقش ایزدان را بازنمایی می‌کرد، نمی‌دیدند. احتمالا در روایت اصلی داستان کوش پیل‌دندان که روایتی ساسانی بود، موضوع علاقه‌ جنسی یک پدر به دخترش، برای تاکید بر هرزگی جنسی آمده بود که یک دیگری اهریمنی آن هم از تبار ضحاک، باید به آن آلوده باشد. فراموش نکنیم که همین اتهام هرزگی جنسی به مزدک و یارانش زده شده بود و ادعا شده بود که آن‌ها به دنبال اشتراکی کردن بدن زن بودند. بنابراین گنجاندن صفت زشت هرزگی جنسی به یک دشمن در شرق، می‌توانست کارکرد داخلی هم داشته باشد. یعنی همزمان دشمن داخلی و دشمن خارجی را با یک چوب می‌زد و محکوم می‌کرد. البته گازرانی در مجموع این احتمال را منتفی نمی‌داند که یک گفتمان جدلی ضد بت‌پرستی علیه کوشانیان در اصل داستان دوره‌ ساسانی وجود داشته و اگر این طور باشد، ایرانشاه در این مورد به اصل داستان وفادار بوده و ابتکار عملی به خرج نداده است. گازرانی می‌نویسد:

«این موضوع که آیا ساسانیان با ویران کردن بت‌کده‌ها یا جایگزین کردن آن‌ها با آتشکده به نوعی شمایل‌شکنی خشونت‌آمیز دست زده بود یا نه، موضوعی نیست که بتوان به‌طورقطع اثبات کرد. گفته شده که جامعه‌ ساسانی، در عین حال که شمایل‌شکن نبود، سرانجام اجازه داد که حملات لفظی و جدلی علیه بت و بت‌پرستی به راه افتد. [اما] برای درک دنیای پیچیده‌ دین کوشانیان می‌توان به دو نکته‌ دیگر درباره‌ بت‌پرستی کوش اشاره کرد: نخست داستان مربوط به ساختن بت به هیئت دخترش، به عبارت دیگر ایزدی مونث، و دوم ادعای خدایی کردن خود کوش. در متن با تکرار این دو عامل بر آن‌ها تاکید شده است. احتمال دارد داستان مجسمه‌ دختر کوش برای توجیه رواج پرستش ایزدبانوان در شاهنشاهی کوشان ساخته شده باشد. ایزدبانوانی هم‌چون نانا جایگاهی مهم در راس مجموعه‌ خدایان کوشانی داشتند و پادشاهان و مردم معمولی در سطحی وسیع او را می‌پرستیدند. نانا در کتیبه‌ رباطک نیز در رأس خدایان قرار دارد. ایزدبانو اردخشو نیز در سطحی گسترده مورد پرستش بوده است. کوشانیان ایزدبانوان خود را به هیئت انسان ترسیم می‌کردند و آن‌ها را بر سکه‌های خویش نقش می‌زدند. اهمیت و فراوانی تصویر این الهگان می‌تواند موجب به وجود آمدن داستان دختر کوش‌پیل‌دندان و تندیس پس از مرگش باشد. این ما را به عامل دوم، یعنی ادعای خدایی کوش می‌رساند. همان‌طور که پیش از این در بحث پرستشگاه‌های کوشانی آمد، ادعای خدایی کوش را نیز می‌توان بازتابی از ادعای خدایی پادشاهان کوشانی دانست.» 

دست‌کم یکی از پژوهشگران معتقد است که واژه‌ انیرانی در معنای فرد غیر ایرانی که کوشانیان هم از مصادیق آن بودند، تداعیات دینی هم داشت. انیرانیان کسانی بودند که زیرمجموعه‌ سیاسی دولت ایرانی نبودند؛ علاوه‌براین، به‌دین هم نبودند بلکه بددین بودند. بددینی تمامی کسانی را شامل می‌شد که آیینی غیر از آیین زرتشت داشتند. چنانکه در اپیزودهای گذشته از قول جمشید کرشاسپ چوکسی شنیدید، در قلمرو پهناور سرزمین‌های ایرانی، ادیان مختلف، حتی آیین بودایی هم – به‌ویژه در قلمروهای شرقی – وجود داشت. این موضوع می‌تواند ثابت کند که بدترین صفت کوشانیان نمی‌توانسته بددینی باشد. چرا که بخشی از تابعان دولت ساسانی، به‌هرحال به‌دین یا زرتشتی نبودند. بدترین حالت زمانی پیش می‌آمد که یک فرد یا یک قومیت بددین، راه ستیزه‌گری نظامی و سیاسی در قبال دولت ایرانی در پیش بگیرد. کوش پیل‌دندان و همه‌ آنچه که نمایندگی می‌کند، دقیقا به‌این‌علت، یک دیگری اهریمنی بود. به اصطلاح فارسی نو، آن‌ها گل بودند به سبزه نیز آراسته شدند. یعنی علاوه بر بددینی، به قلمرو ایرانیان حمله هم می‌کردند. حالا که دست به اسلحه برده و علیه دولت ایرانی اقدام کرده بودند، بنابراین سزاوار این بودند که بددینی‌شان هم برجسته شده و در قالب یک داستان حماسی از پیروزی ایرانیان بر شرارت، جاودانه شود.»    

در اپیزود چهاردهم با عنوان «مزدک» و همین‌طور اپیزود پانزدهم با عنوان «آنانکه که نمی‌میرند» گفتیم که اصلاحات مزدکی، داشتن غلام و کنیز را رد نمی‌کرده است. یعنی به دنبال لغو برده‌داری که در آن روزگاران در تمامی دنیا بهنجار قلمداد می‌شده، نبوده‌اند. اما مزدکیان به حق همه‌ مردان در داشتن دست‌کم یک زن، تاکید می‌کرده‌اند. بنابراین می‌توان حدس زد که در ارتباط با زنان، ایده‌ مزدکیان، نه اشتراک زنان میان همه‌ مردان، بلکه مراعات عدالت در همسرگزینی بوده است. با این حال، منابع ما حتی شاهنامه‌ فردوسی هم طوری روایت می‌کنند که گویا مزدکیان وفاداری جنسی را زیر سوال برده بودند. کما اینکه انوشیروان خطاب به مزدک می‌گوید با دین تو، پسر، پدرش را گم می‌کند و پدر نمی‌داند از میان فرزندان یک زن، پسران خودش کدامند. این اعتراض احتمالا مربوط به اصلاحاتی می‌شود که مبتنی بر آن، کسانی که زنان بیشتری داشته‌اند، ناچار بوده‌اند بعضی از زنان خود را به مردان بی‌همسر اعطا کنند. در اپیزود پانزدهم از قول احسان یارشاطر در ارتباط با این بخش از اصلاحات مزدکی شنیدید که: 

«منابع موجود مشخص نمی‌کنند که مزدک برای تقسیم عادلانه‌ زن و خواسته، محتملا چه آیین و راهی نهاده بوده است. این منابع بیشتر سخن از مباح کردن زنان و هرزگی و آشفتگی تبار که از آن برمی‌خیزد در میان می‌آوردند و این همه از مقوله‌ افتراهایی‌ست که معمولا به فرق بدعت‌گذار می‌زنند. با اندکی بصیرت می‌توان پی‌ برد که در عمل، به کار بستن چنین اصولی ناممکن بوده است. آنچه درست‌تر می‌نماید این است که مزدک یک سلسله اقداماتی را تبلیغ می‌کرد تا طبقات بالا را از مزایای ناروای خود محروم کرده، و به بینوایان کمک کند. از جمله این اقدامات، به احتمال بسیار تقسیم املاک بزرگ، منع احتکار، تعدیل سهم مالکانه از محصول، تخفیف امتیازات طبقاتی و تاسیس بنیادهای عمومی به سود نیازمندان بود. از اطلاعات موجود درباره‌ بعضی دهکده‌های اشتراکی عهد اسلامی می‌توان نتیجه گرفت که هدف مزدک، دست‌کم در نواحی روستایی، پدید آوردن اجتماعاتی بود که در آن مردم، همه‌ دارایی خود را یک‌جا گردآورند تا نیاز واقعی هر کس از مال همگانی برآورده شود.»           

اگر چنانکه یارشاطر می‌گوید طرح اتهاماتی مانند هرزگی جنسی به بدعت‌گذاران و دگردینان شایع و معمول بوده و مزدکی‌ها هم با همین چوب نواخته شده‌اند، می‌توان تصور کرد که وجود عناصر زن‌گرایانه در قلمرو کوشانیان هم به رقیب آن‌ها فرصت طرح چنین اتهاماتی را می‌داده است. یک قرینه دال بر اینکه رقبای کوشانیان از این فرصت، نهایت استفاده، یا بهتر است بگوییم سوءاستفاده را کرده‌اند، نوشته‌ یک مسیحی سریانی‌ست به نام ابن‌دیصان. در اپیزودهای قبل شنیدید که کلیسای سریانیان شرق زیر نظر ساسانیان کار می‌کرد؛ یعنی شاهنشاهان ساسانی از جایی به بعد به رشد و گسترش کلیساهای مسیحی به شرط همکاری متقابل استقبال کردند. در اپیزودهای نهم و دهم دیگری‌نامه از قول ریچارد پین، پژوهشگر دوران ساسانی شنیدید که در واقع نوعی اتحاد سیاسی علیرغم خواست موبدان زرتشتی میان شاهنشاهی ساسانی و رهبران کلیسای سریانی منعقد شد. مسیحیان که شاخه‌ای از ادیان ابراهیمی بودند به طور طبیعی بددین محسوب می‌شدند. اما چون شعبه‌ای از مسیحیت متحد سیاسی شد، نه فقط تحمل شد بلکه امکان تبلیغ در سراسر سرزمین‌های ایرانی را با حمایت شاهنشاهان ساسانی به دست آورد. ابن‌دیصان یک مسیحی سریانی بود که در دیدار از سرزمین کوشانیان، اواخر قرن دوم یا اواخر قرن سوم میلادی می‌نویسد: 

«در میان زنان باکتریایی مشهور به کوشانی هستند زنانی که لباس مردانه به تن می‌کنند و زیورآلاتی از طلا و مروارید به خود می‌آویزند. خدمت‌گزاران این زنان به جای خدمت به شوهران، به خود آنان خدمت می‌کنند. این زنان بر مادیان‌هایی مزین به طلا و سنگ‌های قیمتی سوار می‌شوند. آنان زنان پاکدامن نیستند و با خدمت‌گزارانشان و مردان غریبه به بستر می‌روند. شوهرانشان آنان را توبیخ نمی‌کنند و زنان نیز واهمه‌ای ندارند. بااین‌همه نمی‌توان گفت در هنگام تولد همه‌ باکترایی زهره و مشتری در برج زحل قرار داشته‌اند که در آن زنان ثروتمند و زناکار و مسلط بر شوهر متولد می‌شوند.» 

خیلی بامزه است که مطابق با دیدگاه ابن‌دیصان، زنان بد به لحاظ رفتار جنسی، طالع به‌خصوصی دارند و باید متولد زمانی باشند که مطابق با مقارنه‌ سیارات، زهره و مشتری در برج زحل قرار گرفته باشد. از آنجا که طبیعتا تمامی زنان یک سرزمین نمی‌توانند متولد یک زمان به‌خصوص باشند، بنابراین کشیش سریانی ما انصاف می‌دهد که همه بد نیستند. اما پیداست که او چون زنان مستقل سوار بر مادیان دیده است که خدمت‌گزارانی تحت فرمان خود دارند، نه تحت فرمان شوهران خود، بنابراین به آن‌ها به آسانی ظن بد می‌برد و آن‌ها را به بدکارگی متهم می‌کند. البته این هم گفتنی‌ست که نمی‌توان ابن‌دیصان را در ایراد این اتهام زشت علیه زنان مستقل یک سرزمین دیگر، مامور و معذور دانست. او در واقع مامور نبوده است. چون در قرن دوم یا سوم میلادی، هنوز اتحاد سیاسی میان ساسانیان و مسیحیان سریانی منعقد نشده بود. اما رفتارهای ضدزن، و به‌ویژه شگردهای برساختن یک دیگری اهریمنی، کم و بیش یکسان بوده است. 

ساقی گازرانی به طرح اتهامات جنسی علیه زنان کوشانی و کل مردم سرزمین کوشان مختصرا می‌پردازد و می‌نویسد: 

«ربودن زنان و کودکان برای اطفای میل جنسی از قرار سیری‌ناپذیرش از دیگر اتهامات وارده به کوش پیل‌دندان است. البته، زدن اتهام بی‌بندوباری جنسی یا شهوترانی شگرد ادبی رایجی بوده و در واقع ابن‌دیصان نیز در اثر خود به زبان سریانی برای حمله به کوشانیان از همین شیوه استفاده کرده است. اما در حالی که ابن‌دیصان بر بی‌بندوباری زنان کوشانی تاکید می‌کند، موضوع جنگ لفظی ساسانیان با کوشانیان، سوءمدیریت زنان به عنوان مایملک‌شان است. جالب است که مزدک، دیگر دشمن ساسانیان نیز از نظر آنان مرتکب همین گناه می‌شود. بیشتر بحث‌هایی که درباره‌ رفتار مزدیک با زنان صورت گرفته بر این مسئله متمرکز بوده که آیا اساسا اشتراکی بودن زنان واقعیت داشته است یا نه. اهمیت این امر در این است که می‌توان از آن چون برگ برنده‌ای علیه رفتار مزدکیان و دیگر فرقه‌هایی استفاده کرد که ادعا شده است در اوائل عصر اسلامی تلاش می‌کرده‌اند این رویه را احیا کنند. اما تا آنجا که به حملات لفظی ساسانیان مربوط است، توصیفاتی در دست است حاکی از آنکه وقتی مزدک شورید، به زنان و اموال مردم دست‌اندازی کرد؛ رفتاری که یادآور اعمال کوش پیل‌دندان است. می‌بینیم که کوش پیل‌دندان نیز مانند مزدک، به سراغ چیزهایی می‌رود که اعم از مال یا زن، نه حقا و نه قانونا به او تعلق ندارند.»      

انگیزه‌ برساختن چنین شکلی از روایت راجع به کوشانیان را در دوران سخت کشمکش نظامی و سیاسی میان دو شاهنشاهی شناختیم. نزدیک‌تر به انصاف احتمالا این است که نتیجه بگیریم وجود ایزدبانوان در کنار ایزدان مذکر در فرهنگ دینی کوشانیان، حکایت از وجود عناصری زن‌گرایانه در فرهنگ آن سرزمین می‌کرده است. کما اینکه در ایران هم پیش از آمدن آریایی‌های اسب‌سوار و دام‌پرور، مردم بومی کشاورز در این ناحیه، ایزدبانوانی برای پرستش داشتند؛ پرستش عناصر زنانه‌ زندگی، هر طور حساب کنیم، به تقویت حضور اجتماعی زن در جامعه یاری می‌رسانیده است. اما در عین حال، در گفتمان‌های جدلی می‌توانسته نقطه‌ ضعف باشد. می‌دانیم که وقتی زرتشتیان در سرزمین آبا و اجدادی خود ضعیف شدند، در مظان اتهاماتی مشابه قرار گرفتند. در اپیزود شانزدهم به نام «آن دیگری هرزه» روایت کردیم که چطور زرتشتیان به جهت نوعی وصلت زناشویی که به آن خویتوک‌دس می‌گویند و از قرار نوعی ازدواج بین مرد و محارم خودش بوده است، حتی تا به امروز مورد حمله‌ سردمداران گفتمان جدلی رقیب قرار دارند. چنین واقعیت‌هایی در حیات اجتماعی انسان، اهمیت پرداختن به ماهیت جدل را آشکار می‌کند. 

بدون تحلیل و بررسی عناصر جدلی در یک روایت، چه این روایت، یک داستان حماسی باشد چه یک خبر سیاسی مربوط به حوادث روز، امکان رسیدن به حقیقت، بسیار دشوارتر است. علت اینکه با استفاده‌ گسترده از پژوهش ساقی گازرانی در کتاب کوش پیل‌دندان: خلق یک ضدقهرمان به نقش جدل در تبلیغات سیاسی پرداختیم، همین بود؛ هدف ما در مجموعه‌ دیگری‌نامه، نشان دادن روندهای دیگری‌سازی و دشمنی‌ها و خصومت‌های پشت آن است. این اپیزود را با نقل نتیجه‌گیری گازرانی به پایان می‌بریم و به شما وعده می‌دهیم که درباره‌ دگرسانی همین دیگری، درباره‌ استحاله‌ دشمن به یک دوست، در اپیزود دیگر، مطالب جالبی خواهید شنید. گازرانی در پایان پژوهش شگفت خود از داستان کوش پیل‌دندان می‌آورد: 

«[ساسانیان] با خلق دشمنی واجد همه‌ رذیلت‌هایی که می‌شد به یک شاه نسبت داد، برای مقابله با رقیب سیاسی خود، دست به ابداع راهکاری می‌زنند. در مورد اسکندر، یکی دیگر از دشمنان بزرگ، استراتژی دیگری اتخاذ شده بود. به این معنا که با نیمه‌ایرانی کردن او، شکست ایران از یک غیرایرانی به جابه‌جایی تاج و تخت در میان خود ایرانیان بدل شد. در مورد تاریخ اشکانی هم راهبرد حذف به کار گرفته شده بود. زیرا ساسانیان سعی داشتند تاریخ و داستان‌های پیشینیان و رقبای خود را از مجموعه‌ سنت شاهنامه‌نگاری حذف کنند. اما در مورد شخصیت کوش پیل‌دندان شیوه‌‌ غیر انسان جلوه دادن دشمن با نسبت دادن بدترین رذیلت‌های ممکن به او به کار گرفته شد و به این طریق شخصیتی به وجود آمد که بیشتر به یک کاریکاتور می‌ماند؛ راهبردی که هنوز هم با استفاده از همان بن‌مایه‌ها و مضامین در سپهر سیاسی ایران به کار گرفته می‌شود. بررسی دقیق اتهامات مطرح شده علیه دشمن به نوبه خود به روشن‌شدن مولفه‌های مهم گفتمان مشروعیت کمک می‌کند. هر چه بیشتر مطالب برگرفته از منابع گوناگون را احیا کنیم و از آن‌ها در بررسی دوران باستان متاخر استفاده کنیم، تصویری که از چشم‌انداز اجتماعی‌سیاسی آن دوره داریم کامل‌تر می‌شود. 

تاریخ

برچسب‌ها

دوره‌های آموزشی ...