Search

English

آن یار کز او گشت سر دار بلند … – بخش اول

در مقاله پیشین با مبانی حقوقی و فقهی مجازات اعدام به خاطر باور و عقیده که تحت عنوان ارتداد و توهین به مقدسات صورت می‌گیرد، آشنا شدیم. در این مقاله و مقاله بعدی نگاهی خواهیم داشت به نمونه‌های برجسته این مجازات از آغاز جمهوری اسلامی تا کنون. ولی پیش از این که وارد دوران جمهوری اسلامی شویم بد نیست یک مثال بارز را در قبل از آن و در جریان اقدامات انقلابی از نظر بگذرانیم که به نوعی رد و ریشه این نوع تفکر و برخورد را در ایرانی که به سمت اسلامی شدن پیش می‌رفت نمایندگی می‌کند: ترور احمد کسروی به دست فداییان اسلام.

احمد کسروی در سال‌های آغازین قرن چهاردهم شمسی آثار بسیاری را در زمینه نقد و نکوهش دین و روحانیت منتشر کرد. البته انتقادهای او منحصرا متوجه اسلام نبود و او تمام ادیان رایج آن زمان را در کشور از جمله شیعه‌گری، بهایی‌گری و صوفی‌گری به باد نکوهش می‌گرفت و معتقد بود که این اندیشه‌ها با مدرن کردن کشور در تعارض هستند. از این‌رو مورد نفرت شیعیان تندرو قرار گرفت به نحوی که نواب صفوی برای اولین‌بار به همراه دستیارش در میدان حشمت‌الدوله تهران در اردیبهشت سال ۱۳۲۴ به او حمله و وی را با سلاح سرد به شدت مجروح کرد. کسروی نهایتا از این سوءقصد جان سالم به در برد ولی نهایتا با سوءقصد دوباره فداییان در اسفند همان سال وی و منشی‌اش با چاقو و اسلحه گرم در ساختمان دادگستری مورد حمله قرار گرفتند و جان خود را از دست دادند. علمای شیعه آن زمان هم با تمجید از کار تروریست‌ها وی را مهدورالدم اعلام کردند و با فشار بر دولت وقت موجبات آزادی قاتلان وی را فراهم کردند.

بعد از انقلاب اسلامی اما وضع به گونه‌ای دیگر شد و این‌گونه اقدامات جنبه قانونی و مشروع به خود گرفتند. نمونه بارز این قبیل اقدامات در ایران اسلامی را می‌توان فتوای رهبر انقلاب، آقای خمینی درباره مهدورالدم بودن سلمان رشدی، نویسنده کتاب آیات شیطانی در سال ۱۳۶۷ دانست که گرچه هیچ‌وقت عملی نشد اما جان این نویسنده را از آن‌روز تا کنون در معرض تهدید قرار داده و آقای رشدی همیشه تحت محافظت پلیس بریتانیا قرار دارد. اما نمونه‌های داخلی این قبیل اقدامات آن‌قدر زیاد هستند که نمی‌توان به همه آن‌ها پرداخت و در ادامه سعی خواهیم کرد برجسته‌ترین آن‌ها را از نظر بگذرانیم. ذکر این نکته هم ضروری است که همه این محاکمه‌ها به خاطر ارتداد یا توهین به مقدسات صورت نگرفته است، گرچه هدف اصلی از حذف فیزیکی این دسته افراد به خاطر باورهای‌شان بوده اما در بسیاری موارد محاکمات به بهانه جاسوسی یا جرایم اخلاقی انجام گرفته است.

با رسمی اعلام شدن مذهب تشیع در قانون اساسی جمهوری اسلامی، پیروان دیگر ادیان به کنج عزلت رانده شدند. اما این تمام مسئله نبود و جمهوری اسلامی از آنجا که با تبلیغ هر دین دیگری جز تشیع، سخت مخالف بود، به مقابله با پیروان دیگر ادیان رفت. در این میان بهاییان و مسیحیان در خط مقدم برخورد و حذف فیزیکی بودند. ماجرای یهودیان اندکی متفاوت است چرا که با اعدام «حبیب‌ القانیان»، رئیس انجمن کلیمیان تهران در آغاز انقلاب، موج مهاجرت گسترده یهودیان از ایران آغاز شد و بسیاری از ایشان به سرعت کشور را ترک کردند. اما وضعیت بهاییان و مسیحیان به گونه‌ای دیگر بود که هر یک از این دو را در دو بخش جداگانه بررسی خواهیم کرد.

بهایی‌ستیزی

اولین برخورد دادگاه‌های جمهوری اسلامی با بهاییان به خاطر باورشان بر می‌گردد به سال اول بعد از انقلاب که فردی به نام «علی اکبر خرسندی» به خاطر باور به آیین بهایی در دادگاهی در گنبد کاووس به اعدام محکوم و به چوبه دار سپرده شد. آقای خرسندی تنها بهایی نبود که با سرنوشت اعدام مواجه شد؛ در ماه‌ها و سال‌های بعدی هم در گوشه و کنار کشور بهاییان متعددی به مرگ محکوم شدند، اما اقدام وحشتناک‌تر و سیستماتیک‌تر نظام در برخورد با بهاییان برمی‌گردد به سال ۱۳۶۰ که طی یک اقدام ضربتی هشت‌تن از رهبران جامعه بهاییان ایران هنگام جلسه توسط پاسداران انقلاب دستگیر و دو هفته بعد از آن به جوخه اعدام سپرده شدند. موسوی اردبیلی، دادستان کل انقلاب که در آغاز به کلی منکر این اتفاق بود، نهایتا و تحت فشارهای بین‌المللی اعلام کرد که این هشت نفر جاسوس دولت‌های خارجی بودند و اعدام ایشان بر سر عقیده و باور آن‌ها نبوده است! اندکی بعد هم محمدی گیلانی، رئیس دادگاه‌های انقلاب، در یک سخنرانی تکلیف را یک‌سره کرد و گفت که عضویت در جامعه بهایی به معنای جاسوسی برای اسرائیل و دول غربی است.

در ادامه هفت تن دیگر از اعضای جامعه بهایی در همان سال اعدام شدند و تعداد کشته‌های بهایی آن سال به پانزده نفر رسید. سازمان عفو بین‌الملل در گزارش سال ۱۹۹۶ خود اعلام کرد که از آغاز جمهوری اسلامی تا آن سال ۲۰۲ نفر بهایی به خاطر اعتقاد به این دین توسط جمهوری اسلامی کشته شده‌اند. در کل اعدام بهاییان در دهه شصت با شدت هر چه بیشتر پی گرفته شد و برخورد جمهوری اسلامی در پیدا کردن و مجازات بهاییان در این دوران چیزی شبیه به برخورد حکومت آلمان نازی در مواجهه با یهودیان بود؛ یکی از شاهدین بارز این ادعا را می‌توان ماجرای اعدام تعداد زیادی بهایی در دهه شصت در همدان دانست. گرچه پس از دهه شصت و طی دو دهه اخیر این موج اعدام بهاییان فروکش کرده و حکومت بیشتر به صدور حبس‌های بلندمدت راضی شده، ولی ترور، آدم‌ربایی و قتل، تخریب و به آتش کشیدن خانه و قبرستان بهایی‌ها از آغاز انقلاب تا به امروز ادامه دارد و نظام قضایی ایران هیچ‌گاه به دنبال تعقیب و مجازات عاملان این حوادث نرفته است. بسیاری از مقتولان بهایی نیز حاصل این گونه اقدامات فراقانونی بوده‌اند. لازم به ذکر است که تعداد بسیاری از قربانیان بهایی اعدام شده توسط دادگاه‌های اسلامی را زنان تشکیل می‌دهند که حتی با استناد به قوانین و فقه اسلامی و حتی اگر آن‌ها را مرتد در نظر بگیریم، حکم صادره هیچ جنبه قانونی و اسلامی ندارد، چرا که زن مرتد در اسلام با مجازات اعدام روبه‌رو نیست و فقط به حبس او کفایت می‌شود. از افراد سرشناس بهایی که در این سال‌ها جان خود را از دست دادند می‌توان به این اسامی اشاره کرد: عزت‌الله فروهی، محمود مجذوب، مهدی امین، جلال عزیزی، قدرت‌الله روحانی، سیروس روشنی، ژینوس نعمت محمودی، کامران صمیمی، کوروش طلایی، شیوا محمودی، خسرو مهندسی، فتح‌الله فردوسی، شیدرخ امیرکیا، عطاءالله یاوری، اسکندر عزیزی، عوض‌گل‌ فهندژ، صفات‌الله فهندژ، بهار وجدانی، علی‌مراد داودی، روحی روشنی، منوچهر حکیم، ایران رحیم‌پور و بهمن سمندری و ده‌ها نفر دیگر.

در مقاله بعدی علاوه بر بررسی این نوع برخورد با مسیحیان ایران، موارد موخرتر برخورد نظام قضایی ایران را با شهروندان بر سر باور و اظهارات‌شان بررسی خواهیم کرد.

 

انتشارات بیشتر ...