- English
- فارسی
دوم بهمن ماه ۱۳۹۲، «هو خیویونگ»، وکیل و فعال حقوق بشر، در پایان محاکمه خود، بیانیه زیر را خطاب به دادگاه قرائت کرد. هو بنیان گذار جنبش شهروند نو می باشد، جنبشی که برای حق تحصیل فرزندان کارگران مهاجر روستایی و علیه فساد مسؤولان چینی مبارزه می کند. طی گسترده ترین سرکوب که در دوران ریاست جمهوری شی جین پینگ (۱۳۹۱ - تاکنون) صورت گرفته است، وی به جرم "تشویق مردم برای اقدام علیه نظم عمومی" به ۴ سال حبس محکوم شده است.
با اینکه قاضی به هو امکان خواندن متن کامل بیانیه را نداد، متن کامل آن در اینترنت قابل دسترسی است – از جمله در سایت توانا متن فارسی و انگلیسی بیانیه قرار داده شده است. در این بیانیه، وی از هم وطنان خود می خواهد تا از طریق کنش های کوچک "آزادی، عدالت و عشق" کشورشان را دگرگون کنند. هو می خواهد "که هر فردی که دارای ملیت چینی است بتواند به عنوان یک شهروند عمل کرده و رفتار کند؛ جنبش خواهان آن است که ما وظیفه و نقش خود را به عنوان شهروند قبول کرده و خود را اربابان این کشور بدانیم، و نه رعایای بیتفاوت و چاپلوس یک نظام ملوکالطوایفی که به عنوان یک زیرلایه اجتماعی تن به هر گونه خاری و فرمانروایی اراذل میدهند... که وظایفی که با شهروندی میآیند نیز جدی گرفته شوند. از جمله این وظایف این است که چین متعلق به همه چینیهاست و این با ماست که وجدان و عدالت را تعریف کرده، حدود این دو را مشخص کنیم."
هو خیویونگ[1]
٢٢ ژانویه ٢٠١٤ (۲ بهمن ۱۳۹۲)
شما به این بهانه که در جهت دسترسی برابر به آموزش تلاش کردهام، و یا سعی داشتهام تا فرزندان کارگران مهاجر بتوانند در آزمون پذیرش دانشگاههای محل سکونت خویش شرکت جویند، و یا خواستار آن بودهام که مسئولین اموال خویش را به اطلاع عموم برسانند، مرا به برهمزدن نظم عمومی متهم کردهاید.
اگرچه در ظاهر این موضوع مربوط میشود به مرز میان آزادی بیان از یک سو و نظم عمومی از سوی دیگر، ولی در باطن قضیه این است که آیا شما اصولاً حقوق قانونی یک شهروند را به رسمیت میشناسید یا خیر.
اگر ژرفتر به قضیه بنگریم، این موضوع مربوط میگردد به ترسی که شما در نهاد خود دارید: ترس از یک دادگاه عمومی، ترس از اینکه شهروندان بتوانند آزادانه بر روند دادرسی نظارت داشته باشند، ترس از اینکه نکند نام من به صورت آنلاین و عمومی منتشر شود، و ترس از آن جامعه آزادی که بر سر ما سایه افکنده است.
با تلاش برای سرکوب جنبش نوین شهروندان، شما راه چین برای دگرگونی صلحآمیز و دستیابی به یک مردمسالاری مبتنی بر قانون اساسی را سد کردهاید.
و در حالی که در طول این محاکمه هیچگاه نامی هم از جنبش نوین شهروندان نبردید، بسیاری از اسنادی که در محکمه ارائه شدند مربوط به آن بوده، و از دید من نیازی به گریز از این موضوع نیست؛ برای بهبود شرایط جامعه امروز چین لازم است که بتوانیم آزادانه در ارتباط با این موضوع سخن بگوییم.
آنچه جنبش نوین شهروندان از آن دفاع میکند این است که هر فردی که دارای ملیت چینی است بتواند به عنوان یک شهروند عمل کرده و رفتار کند؛ جنبش خواهان آن است که ما وظیفه و نقش خود را به عنوان شهروند قبول کرده و خود را اربابان این کشور بدانیم، و نه رعایای بیتفاوت و چاپلوس یک نظام ملوکالطوایفی که به عنوان یک زیرلایه اجتماعی (underclass) تن به هر گونه خاری و فرمانروایی اراذل میدهند. جنبش نوین شهروندان خواستار آن است که حقوق مندرج در اعلامیه جهانی حقوق بشر و در قانون اساسی چین در ارتباط با حقوق شهروندی مورد احترام قرار گرفته و جدی تلقی شوند: این حقوق مقدس که شامل حق رأی، حق آزادی بیان و ایمان و باور دینی میگردند را نمیبایست تنها به مثابه یک برات[2] ابدی تلقی کرد.
جنبش خواهان آن است که وظایفی که با شهروندی میآیند نیز جدی گرفته شوند. از جمله این وظایف این است که چین متعلق به همه چینیهاست و این با ماست که وجدان و عدالت را تعریف کرده، حدود این دو را مشخص کنیم.
آنچه جنبش نوین شهروندان خواهان است یک عقلانیت و یک روحیه (civic spirit) مدنی است که آزادی، عدالت و عشق را دربرمیگیرد: آزادی فردی، آزادی بدون محدودیتی که خوشبختی را به ارمغان میآورد، همواره هم هدف جامعه خواهد بود و هم هدف دولت؛ عدالت، عدالتی که محدوده آزادی را تعریف و مشخص میکند، همان عدالتی هست که تضمینکننده انصاف بوده و از وجدان اخلاقی پاسداری میکند؛ و عشق، چه در شکل مهر، چه در سیمای رواداری، چه در قالب همدردی و فداکاری، ارزشمندترین احساس بشر بوده و سرچشمه خوشبختی وی میباشد.
جنبش نوین شهروندان مدافع آن گونه شهروندی است که با فرد شروع میشود، و از طریق کنشهای کوچک تغییرات مشخصی را در سیاستگذاری عمومی و در نظام دربرگیرنده آن منجر میگردد؛ شهروندی دلخواه جنبش از آن گونه است که با رویکردی معقول و سازنده، کشور را در راه رسیدن به حکومت قانون سوق میدهد و از طریق متحد کردن مردم چین در قالب هویت مدنی مشترک آنها، راه را برای رسیدن به حکومت مردمسالارانه قانون و عدالت هموار می سازد؛ این نوع شهروندی، باهماد[3] (community) شهروندانی را تشکیل می دهد که به آزادی و به مردمسالاری تعهد داشته باشند؛ جامعه ای از شهروندان که از طریق خردگرایی سالم به یک جامعه مدنی تبدیل گردد.
مردمسالاری مبتنی بر قانون اساسی، آزادی، برابری و عدالت، عشق و ایمان، این همه مفاهیم مشترکی هستند برای تمامی آنهایی که هویت خویش را در شهروندی جستجو میکنند. در تباین با ساختارهای سازمانی آن گونه که در چارچوب نظامهای خودکامه تعریف میگردند، گروههای مدنی، در کلیت خویش، مبتنی بر گردهمایی داوطلبانه شهروندان آزاد است.
از طریق اعمال فشار برای اصلاح نظام است که دستجات پراکنده شهروندی در پهنه جغرافیایی میتوانند به صورت خودجوش به موجودیتی متکی به ذات خویش دست یابند؛ ار طریق اعمال فشار برای دستیابی به اصلاحات سیاسی، پاسخگو کردن مسئولین، برقرارسازی حکومت مردمسالارانه قانون و پیشرفتهای اجتماعی است که گروههای مدنی میتوانند به رشدی سالم دست پیدا کنند. تلاش و اعمال فشار برای دسترسی برابر به آموزش، برای این که فرزندان کارگران مهاجر بتوانند در آزمونهای پذیرش دانشگاههای محل سکونت خود شرکت کنند، برای این که مسئولین اموال و داراییهای خود را به اطلاع عموم برسانند، این است آن دسته از کنشهای مدنی که پیگیری آنها دقیقا در قالب تعریفی که در بالا به دست داده شد میگنجد.
اعمال فشار برای دستیابی به فرصتهای آموزشی برابر و به ویژه برای فرزندان کارگران مهاجر، کارزاری سهساله بود که ما در اواخر ٢٠٠٩ مبتکر آن بودیم.
پیش از آن، درخواستهایی از سوی والدین به دست ما رسیده بود که باعث شد تا ما به ابعاد واقعی این معضل اجتماعی پیببریم. بیش از ٢٠٠ میلیون نفر در سرتاسر چین جابجا شده بودند و علیرغم اینکه مالیاتدهنده بودند امکان دسترسی به فرصتهای برابر و بهره جستن از برابری در محل سکونت خود را نداشتند. وخیمتر از این وضعیت فرزندان این مهاجرین بود که با توجه به عدم دسترسی به فرصتهای آموزشی برابر و ناممکن بودن شرکت برای آنها در آزمونهای پذیرش در دانشگاههای محل سکونتشان مجبور به ترک محل شده و هزاران فرسنگ دورتر از والدین خویش به مناطق اولیه سکونت خود بازمیگشتند تا در همانجا به تحصیلات خود ادامه دهند. در نتیجه، میلیونها فرزند چینی، به دور از پدران و مادران خود، تنها به حال خویش رها شده بودند.
در حالی که بسیاری هستند که نگران حال این فرزندان چینی به حال خود راه شده میباشند، اندکاند آنهایی که به این واقعیت رسیده باشند که راه حل این معضل اجتماعی تنها در برچیدن بساط دیوانسالاری تبعیض تحصیلی مبتنی بر محل سکونت (household registration-based segregation) میباشد، تا بدین ترتیب فرزندان به حال خود رها شده بتوانند به محل سکونت کاری والدین خویش بازگردند.
کنشی که ما در راه حل این معضل درپیش گرفتیم، شامل سه مرحله میشد. مرحله نخست، در طی نیمه اول ٢٠١٠، با طومارنویسی و دادخواستنویسی خطاب به مسئولین آموزشی مناطق هِیدان و پکن و مشورت برای یافتن راهی که به دانشآموزان مهاجر این امکان را بدهد تا در محل سکونت کاری والدین خود به تخصیلات دبیرستانیشان ادامه دهند، آغاز شد. مرحله دوم که از جولای تا ماه آگوست همان سال به درازا کشید، شامل دادخواستنویسی خطاب به وزیر آموزش و پرورش بود و با این هدف که با تغییر سیاستهای جاری به فرزندان کارگران مهاجر این امکان داده شود تا در پکن در آزمونهای ورود و پذیرش در دانشگاه شرکت کنند.
مرحله سوم از سپتامبر ٢٠١٢ تا پایان آن سال طول کشید. تمرکز آن بر اعمال فشار بر اعضای کمیسیون آموزشی محلی پکن بود تا آنها را وادار سازیم تا سیاستهای اتخاذشده از سوی وزارت آموزش و پرورش را به مرحله اجرا بگذارند. برای رسیدن به این هدف، با گسترده کردن شبکه والدین داوطلب و با افزدون بر تعداد امضاهای جمعآوریشده، آخرین پنجشنبه هر ماه مسئولین آموزشی محل را مخاطب قرار میدادیم. با کمک گرفتن از کارشناسان امر، ما درخواستها و توصیههای خود در رابطه با سیاستهای عملی در جهت هموار کردن راه برای اینکه فرزندان کارگران مهاجر بتوانند در محل سکونت کاری والدین خود به تحصیلاتشان ادامه دهند را به مسئولین محلی ارائه میدادیم. در این راه، ما هزاران نامه خطاب به اعضای کنگره ملی خلق چین ارسال داشتیم، با بسیاری از مسئولین تماس تلفنی گرفتیم، با بسیاری از آنها قرار ملاقات گذاشتیم تا مسئولین را وادار کنیم تا لوایح پیشنهادی خود در این زمینه را در دو اجلاس سالانه کنگره ارائه دارند.
در دو اجلاس سالانه کنگره خلق چین در ٢٠١١، وزیر آموزش و پرورش در مصاحبهای اظهار داشت که تغییراتی در سیاستهای جاری در رابطه با ادامه تحصیل فرزندان کارگران مهاجر در دست تدوین میباشند. پس از آن، در اجلاس سالانه ٢٠١٢، وزیر مربوطه در طی نشستی مطبوعاتی گفت که تغییرات منظور شده در سیاستهای جاری در ارتباط با پذیرش دانشجویان کارگران مهاجر در آزمونهای دانشگاهی محل سکونت والدین ایشان در نیمه نخست همان سال اعلام شده و از مسئولین ایالتی خواست تا به نوبه خود برنامههای اجراییشان را در این راستا در نیمه دوم آن سال تدوین و ارائه دارند.
تا پیش از ٢٨ ژوئن ٢٠١٢، یعنی روزی که طبق برنامهای از پیش تعیین شده والدین فرزندان مهاجر میبایست داوطلبانه اقدام به جمعآوری امضاء و ارسال دادخواست در این ارتباط بکنند، هنوز جوابی رسمی از وزیر آموزش و پرورش به دست داده نشده بود. والدین هم تصمیم گرفتند که اگر تا پیش از پایان ماه جاری پاسخی رسمی از سوی مقامات مسئول در این رابطه اعلام نشود، آنها نیز اقدامات خویش را پنجشنبه بعدی از سر بگیرند. و همین تصمیم آنها بود که نهایتاً به اقدامات مدنی و دادخواستنویسی ایشان در روز ٥ جولای ٢٠١٢ منجر شد.
مدتی بعد، در ماه آگوست همان سال، وزیر آموزش و پرورش بالاخره سیاست نوین خود در ارتباط با آزمون پذیرش دانشگاهی و واجد شرایط بودن فرزندان کارگران مهاجر برای ادامه تحصیل در محل کار والدین ایشان را صادر کرده، از مسئولین ایالتی خواست تا برنامههای مربوطه در راستای اجرایی کردن این سیاست را تدوین کنند. تا پیش از پایان ٢٠١٢، در سرتاسر چین ٢٩ ایالت به استثنای پکن برنامههای اجرایی خود در این راستا را رسماً اعلام داشتند. یکی از والدین ساکن پکن با طنز در این رابطه میگوید که پس از سه سال تلاش بیوقفه، بالاخره موفق شدیم تمام چین را به جز خودمان آزاد کنیم.
میتوانستم اشک غم را در پس این نیشخند ببینیم. چرا که فرزندان خود آنها میبایست پکن را برای سرزمینی ناشناخته و دوردست در مهاجرتی که شاید میرفت تا زندگی ایشان را زیرورو کند، برای ادامه تحصیلات دانشگاهی ترک کنند.
به عنوان گروهی آرمانگرا، موفق شده بودیم تا در ارتباط با امکان قانونی ادامه تحصیل فرزندان کارگران مهاجر به یک پیروزی دست پیدا کنیم، و این در حالی بود که محرکه اصلی در پس این جنبش، یعنی والدین کارگر مهاجری که در نظامنامه خانوارهای ساکن پکن (Beijing hukou) ثبت نشده بودند، خود موفق به تضمین حقوق برابر تحصیلی برای فرزندانشان نگردیده بودند. تصورم این بود که ایشان را به حال خود رها کردهام و بسیاری از آنها نیز دلسرد شده بودند. مجبور شدم تا در تلاشی واپسین، در ٢٨ فوریه ٢٠١٣، در مقابل برخی ورودیهای متروی پکن، دست بکار شده و اقدام به توزیع شبنامههایی کنم که در آنها از مردم خواسته شده بود تا به دادخواستنویسی و اعمال فشار از این طریق بر مسئولین ادامه دهند.
در طی دو رویداد برنامهریزی شده، یکی در ٥ جولای ٢٠١٢ و دیگری در ٢٨ فوریه ٢٠١٣، به مقامات مسئول مراجعه کرده و دادخواستهای خود را به آنها ارائه دادیم. قانون مجازات چین در ارتباط با آنچه "فضای عمومی" (public space) خوانده میشود تعریفی بسیار روشن دارد و اماکنی همچون ساختمانهای دولتی، مقرهای سازمانی و جادهها و معابر عمومی در این تعریف شمرده نمیشوند. بنابراین، اقدام ما نیز نمیتواند، در چارچوب قانون، برهمزدن نظم عمومی تلقی گردد.
در طی سه سال گذشته، کنشها و اقدامات ما همواره مسالمتآمیز، معقول و معتدل باقی ماندهاند. آری، درست است که برخی والدین در جریان کنشی که در ٥ جولای ٢٠١٢ ترتیب داده شد احساساتی و هیجانزده شدند، ولی این واکنش آنها را باید در مقابل عدم پاسخگویی مسئولین در رابطه با وعدههای عمومی و اعلان شده خود ایشان در نظر گرفته و سنجید و اینکه هیچ گونه توضیحی نیز در این رابطه از سوی مقامات به آنها داده نشد.
با این حال، آنچه هیجانزدگی از سوی این والدین قلمداد میگردد به دادن چند شعار و درخواست دیدار و گفتگو با مسئولین خلاصه میشد، هیجانی که در مقایسه با ١٠٠٠٠٠ امضای جمعآوری شده از سوی آنها، طوماری که سرنوشت نزدیک به ٢٠٠ میلیون کارگر مهاجر را در پس خود دارد، نسبتاً قابله درک میباشد.
و اما پاسخی که به آنها داده شد چه بود؟ کافی است نگاهی به عکسهای گرفته شده از صحنه اعتراضات آن روز بیندازید. یکی از پدران و مادرانی که با نام مستعار "رقصنده" در فضای مجازی شناخته شده است را نیروی انتظامی، با کشیدن موی سرش، از صحنه دور میکند. آیا به راستی راه دیگری برای دور کردن وی از صحنه وجود نداشت؟ آیا واقعا این فرد رفتاری افراطی از خویش بروز داده بود؟ آیا هرگز در این سه سال گذشته از او فتنهای بروز داده شده بود؟ نه، هرگز! هر گاه به رویدادهای آن روز فکر میکنم دلم به درد میآید. با این که هدف ما بسیار ساده بود و رویکردمان بسیار معقول، برخوردی که با ما شد بسیار شرارتآمیز بود. در میان نیروی انتظامی بودند افسرانی که، فهرست به دست، افراد خاصی را از جمع جدا کرده و با خشونت از محل دور میکردند.
با وجود رفتاری که با ما شد، من بارها و بارها به مردم گفتم که آرامش خود را حفظ کرده و تن به درغلتیدن به سطح سخیف رفتاری مأمورین نیروی انتظامی ندهند. به آنها گوشزد کردم که جامعه ما نیاز به امیدی از نو جانگرفته دارد و ما نمیبایست رفتاری همچون رفتار نیروی انتظامی از خود نشان دهیم.
حق برخورداری از فرصت تحصیلی برابر، حق ادامه تحصیل دانشگاهی در محل سکونت و کار، اینها مفاهیم و اهدافی هستند که جنبش نوین شهروندان در پی آن است. باید تغییرات را از سیاستگذاریهای عمومی آغاز کرد، از تغییرات ساختاری در نظام، برای آزادی تحرک، برای عدالت و برای عشق.
هنگامی که چین، در ١٩٥٨، نظام ثبت اسکان خانوارها معروف به hukou را آغاز کرد، دو دنیای مجزا از یکدیگر به وجود آورد: یکی روستایی و دیگری شهری. در ١٩٦١ بود که چین اقدام به برپایی نظام حبس و بازگشت (system of custody and repatriation) میکند. از آن زمان به بعد، هر که روستاییزاده بوده و قصد مهاجرت و سکنا گزیدن در مراکز شهری و یافتن کار و پیریختن یک زندگی نوین در آن محل داشته باشد را میتوان بازداشت کرده و با زور به محل تولد وی بازگشت داد. در پکن و تنها در ٢٠٠٢، قریب به ٢٢٠٠٠٠ نفر مهاجر بدین ترتیب بازداشت شده و به زور به محل تولد خود بازگردانده شدند.
اگر چه نظام مذکور در ٢٠٠٣ ملغی اعلام میگردد، ولی زمان زیادی لازم است تا مهاجرین بتوانند به راستی در محل نوین شهری سکونت و کار خود ادغام شوند. در ٢٠٠٦ و در پی پژوهشهایی که در این زمینه انجام دادیم، متوجه شدیم که ١٩ قانون تبعیضآمیز کماکان به قوت خود باقی ماندهاند که غیرانسانیترین آنها همین قانونی است که از ادامه تحصیلات دانشگاهی فرزندان کارگران مهاجر در شهرهای محل سکونت و کار والدین آنها ممانعت بعمل میآورد.
ما سه سال تمام برای جامه عمل پوشاندن به این خواست که فرزندان کارگران مهاجر بتوانند تحصیلات خود را در همان محل کار و سکونت والدین خویش ادامه دهند، تلاشی خستگیناپذیر از خود نشان دادیم. در طی این سه سال، من شاهد بودم که داوطلبینی که با ما کار میکردند چگونه سختی زمستانهای سوزناک و تابستانهای سوزان را در معابر عمومی، در مقابل ورودیهای مترو و در مراکز خرید، به جان خریده و به جمعآوری بیش از ١٠٠٠٠٠ امضاء همراه با اطلاعات کامل تماس مشغول شدند. من شاهد بودم که چگونه صدها نفر از مادران و پدران این دانشجویان ساعتها در مقابل دفتر دادخواست و عریضه وزارت آموزش و پرورش جمع شده و مفاد مندرج در بیانیه دسترسی برابر به تحصیل[4] را برای مقامات مسئول قرائت کردند. من شاهد بودم که چگونه صدها نفر از آنها به همراه فرزندانشان در روز Clear and Bright Day در ٢٠١٢ اقدام به درختکاری در Qinglong Lake Park کردند. هر یک از آنها کلاهی بر سر داشت که بر رویاش این شعار نوشته شده بود: "ساکن پکن و عاشق پکن."[5]
من شاهد گریه دخترکی بودم در گزارشی که تلویزیون ققنوس Phoenix TV تهیه کرده بود، دختری خردسال که از این بابت که باید، مطابق قانون، از پدر و مادر خود جدا شده و به محلی دوردست بازگشت داده شود تا بتواند در آنجا و بر اساس نظام ثبت اسکان به تحصیلات خود ادامه دهد، گریه و زاری میکرد. شاهد بودم که چگونه Zhang Xudong، دانشآموزی ممتاز در سال دوم راهنمایی، محل تحصیل خود را در منطقه Di’anmen در استان پکن ترک کرده و برای ادامه دوران آموزشی خود به نقطهای دوردست در Zhangjiakou بازگشت داده شد، صرفاً به این دلیل که در نظام اسکان خانوارهای پکن به ثبت نرسیده است. بخاطر عدم تطبیق با زبان محلی این منطقه دوردست و نیز با محیط آن و با کتب درسیاش، یک سالی از بازگشت داده شدن وی نگذشته بود که این دانشآموز جوان مجبور به ترکتحصیل میگردد. با ترک تحصیل، او دیگر آن جوان شادی که پیش از آن بود نبود و گوشهگیر شد. و با این که والدین او سی سالی است که در پکن ساکن بوده و کار میکنند، هنوز هم در این شهر غریبه و شهروند دست دوم محسوب میشوند.
هنگامی که به میلیونها جوان چینی فکر میکنم که سرنوشتشان برای همیشه با قانون تبعیض hukou رقم خورد، به آنهایی که نسل اندر نسل بواسطه این نظام شر صدمه دیدهاند، به آن چینیهای بیشماری که جان خود را در قالب نظام حبس و بازگشت از دست دادهاند، امروز در اینجا نه با کین که با افتخار در برابر شما ایستادهام تا از آنها دفاع کنم، افتخار از این جهت که در راه از میان بردن نظام تبعیض با شاخصهای چینی تلاش کردهام، افتخار از این بابت که برای حق زندگی و ادامه تحصیل میلیونهای جوان چینی در کنار والدین خود کار کردهام.
دادخواست ما برای این که مسئولین اموال و داراییهای خود را به مردم گزارش دهند، در جهت برپایی یک مکانیزم ضد فساد در این کشور بوده است. هم اکنون بیش از ١٣٧ کشور در سرتاسر جهان از قانونی برخوردارند که بر پایه آن مسئولین وظیفه دارند تا داراییهای خویش را به اطلاع عموم برسانند، پس به چه دلیل چین باید از داشتن چنین قانونی معاف باشد؟ این به اصطلاح "نوکران و خدمتگزاران عمومی" (public servants) براستی از چه میترسند؟ طمع بیحدوحصر و ثروت نامشروعی که مستحق آن نباشی تنها تجملات ببار نمیآورد که حسی ریشهدار از ترس و ناامنی و نیز خشم و ضدیت عمومی را به همراه خواهد داشت.
هنگامی که در فضای مجازی اقدام به جمعآوری امضاء کرده یا ابزار تبلیغاتی توزیع میکنیم، یا شعارهای خود را در معابر عمومی نصب میکنیم، تا از مسئولین بخواهیم که اموال خود را به اطلاع مردم برسانند، در عین حال کاری جز اعمال حق خود در بیان آزاد خویش، حقی که صراحتا در قانون اساسیمان درج شده است، نکردهایم. کنشها حق هیچ فرد دیگری را پایمال نکرده و به جامعه نیز هیچ گونه خسارتی وارد نیاورده است. درست است که برخی واژگانی که در سخنرانی Xidan به زبان آورده شد تندیهایی در خود داشت، ولی هیچ یک از آنها از مرز و محدودهای که در قانون اساسی برای آزادی بیان مقید شده است تجاوز نکرد.
اینکه شهروندان باورهای سیاسی خود را با شعار، سخنرانی عمومی و اقداماتی از این دست ابراز دارند، در جوامع متمدن امروزی امری جاری و عادی است. البته نهادهای امنیتی میتوانند رویدادهایی از این گونه را زیر نظر داشته و از روی احتیاط هم که شده موازینی را پیشگیرانه اتخاذ نمایند، ولی به هیچ وجه حق ندارند در آنها مداخله کرده و از قدرت خود در این زمینه سوءاستفاده نمایند. در واقع، هنگامی که بَنِرهای سیاسی در دروازه غربی دانشگاه Tsinghua و نیز در میدان Zhongguancun نصب گردیدند، یعنی در اماکنی که نیروی انتظامی در آنها حضور نداشت، نه نظم عمومی برهمخورد و نه حق کسی پایمال گشت. کنشگران جنبش پس از نصب بَنِرهای خود این اماکن را با آرامش ترک کردند. چنین عملکردی منطبق با ایدهای است که ما از "کنش لحظهای یا برقآسا" (flash action) داریم. چنین رویکردی متأثر از واقعیت امروزی چین و منطبق با گنجایش رواداری جامعه امروزی چینی است. بیان عمومی خواست ما، بجای آن که در قالب گردهمآییهای بزرگ خود را بروز دهد، در چارچوب کنشهای لحظهای و مقطعی و در گروههای کوچک خود را نشان میدهد.
تردیدی نیست که واقعیت پذیرفتن حقوق مقدسی که در قانون اساسی ما مذکور شدهاند خواست ما میباشد، ولی ثبات لازمه اصلاحات است و پیشرفت اجتماعی مستلزم ترقی تدریجی و گامبهگام. به عنوان شهروندانی مسئول، هنگامی که در پی اعمال حقوق حقه لحاظ شده خویش در قانون اساسی هستیم یا میخواهیم جامعه را به سوی مردمسالاری و حکومت قانون سوق دهیم، میبایست رویکردی تدریجی و گامبهگام اتخاذ کنیم.
در طی ده سال گذشته، ما پیوسته در جهت پیشرفت اجتماعی با اتکاء به ابزارهای صلحآمیز بودهایم، و پیوسته تلاش کردهایم تا از طریق درگیر شدن با مسائل اجتماعی تغییرات مشخصی را در سیاستهای جاری بوجود آوریم. ما این کار را برای آزادی، برای عدالت، برای عشق و برای برآوردن آرزوهای دیرین خود انجام دادهایم.
درست است که نظام حبس و بازگشت سرانجام در ٢٠٠٣ الغاء شد ولی Sun Zhigan نیز جان خود را در این راه از دست داد. به عنوان کارشناس حرفهای، ما تمام تلاش خود را در این راه گذاشتیم، و به عنوان شهروند همواره خواهان بازبینی حقوقی و قانونی نظام حبس و بازگشت بودهایم.
در طی ده سال گذشته، ما به تلاش خود برای به دست آوردن حقوق برابر برای مهاجرین نوین شهری ادامه دادهایم و در نتیجه همین کوششها بود که نهایتا در ٢٠١٢ قانونی به تصویب رسید که بر اساس آن فرزندان مهاجرین میتوانستند در محل سکونت والدین خود اقدام به شرکت در آزمونهای پذیرش دانشگاهی کنند.
ما کمکهای حقوقی خود را در اختیار آن دسته از قربانیانی قرار دادیم که همچون آنهایی که با شیر خشک آلوده به ملامین مصموم شده و یا در جریان صانحه قطار سریعالسیر خسارت دیده و به شدت از بیعدالتی صدمه دیده بودند.
در ٢٠٠٨، هنگامی که افتضاح شیر خشک آلوده بلند شد، ما گروهی از حقوقدانان را گرد هم آورده و با تکیه بر گزارشهای مندرج در مطبوعات شمار تلفات ناشی از این حادثه را برآورد کردیم. ما نه تنها یک برنامه جبران خسارت عادلانه مطابق با قانون برای خسارت دیدگان پیشنهاد کردیم، بلکه با کمک قربانیان این حادثه در پی آن بودیم که دولت هر چه سریعتر طرحی را برای تصفیه حساب ارائه دهد. با این حال، طرح ارائه شده از سوی حکومت بسیار ناچیز بود و تناسبی با خسارتی که بسیاری از خردسالان در این حادثه دیده بودند، نداشت. به عنوان مثال، در حالی که خرج درمان و جراحی یک کودک مصموم تا ١٠٠ هزار یوآن تخمین زده میشد، یارانههای دولتی به سختی ٣٠ هزار یوآن آن را تأمین میکرد. در نتیجه ما نیز به تلاش خود برای جبران خسارتهای وارده به بیش از ٤٠٠ خردسال ادامه داده و پیگیریهای قانونی خود در این رابطه را از طریق بیش از ١٠٠ دادگاه در سرتاسر چین و در محکمهای در هنگ کنگ و تا سطح دیوان عالی خلق[6] ادامه دادیم. در جولای ٢٠٠٩، هنگامی که مرا به اتهام واهی فرار مالیاتی معروف به Gong Meng tax evasion حبس کرده بودند، و در زمانی که بسیاری از مردم از اقشار مختلف اجتماعی داوطلبانه کمکهای مالی اهدایی خود را برای پرداخت غرامت تحمیل شده در ماجرای Gong Meng ارسال میداشتند، داوطلبان دیگری نیز بودند که کمک یک میلیون یوآنی خود را از جنوب کشور برای خانواده یک کودک مصدوم فرستادند.
من برای همیشه از آن لحظات تاریخی احساس غرور میکنم و اعلام میدارم که ما حتی زمانی که خودمان نیز در بند و گرفتار باشیم، هرگز وعدهای را که به محرومان دادهایم فراموش نخواهیم کرد.
ما زمستانهای بسیاری را در سرمای بیرونی گذراندهایم تا پتو، لباس گرم و نان و کلوچه گرم به محرومان و کارتونخوابها برسانیم و کاری کنیم که در سرمای سوزان این شهر شلوغ در تنهایی خویش و بیتفاوتی دیگران جان ندهند.
دادخواستنویسی دفاع از حقوق با مشخصات چینی است. در جامعهای که روابط درونیاش افشاگر امتیازها، فساد و بیعدالتی است، پا به پیش نهادن و از حقوق و از کرامت فردی دفاع کردن چیزی است که تنها سرسختترین ما جرأت آن را دارند. ولی همین اقلیت کوچک هم، آن زمان که جملگی در پایتخت گرد هم آیند، شمارشان به چند ده هزار نفر میرسد. آنها را از پکن دور میکنند، بر خلاف قانون حبس کرده و کتک میزنند. تنها در پکن و بر پایه بررسیهایی که ما انجام دادهایم، ٤٠ زندان سیاه (black jails) وجود دارند که برای حبس غیرقانونی افراد از آنها استفاده میشود. هنگامی که از این زندانها بازدید کرده و موارد مشخص تخلف از قانون را متذکر شدیم، آنهایی که مسئولیت پاسداری و حراست از این اماکن را بر عهده داشتند، ما را تحقیر کرده و به باد کتک گرفتند. شخصا از اینکه بخش کوچکی از درد زندانیان را تقسیم میکنم، همواره احساس غرور کرده و میکنم.
از بابت انتخابی که کردهایم تا در کنار محرومین و آنهایی که سهمی از قدرت نبردهاند بیاستیم، همواره در این ده سال گذشته مورد آزار، بیعدالتی و سیهبختی قرار گرفتهایم. با این حال، کماکان آغوش خود را به روی نور باز نگه داشته و در راه ارتقای کشور به سوی پیشرفت از طرق خردگرایانه و سازنده تلاش کرده و میکنیم.
پس از آنکه خواهان بازبینی حقوقی مغایرت نظام حبس و بازگشت با مفاد مندرج در قانون اساسی شدیم، در جهت بهینهسازی مدیریت گدایان و کارتونخوابها، پژوهشهایی را انجام داده و موازین مشخصی را پیشنهاد کردیم. ما کارزار برابری تحصیلی را به جلو بردیم. این ما بودیم که لایحهای را پیشنهاد دادیم که بر مبنای آن فرزندان کارگران مهاجر بتوانند در محل سکونت والدین خود به ادامه تحصیل مشغول شده یا در آزمونهای پذیرش دانشگاهی شرکت کنند، لایحهای که پس از آن در بسیاری از شهرها و استانهای کشور تصویب و به مرحله اجرا گذارده شد.
شوربختانه، موجودیت و رشد شهروندانی از این دست از دید شما کفری بیش نبوده و شما را به هراس میاندازد. شما میگویید که ما به دنبال یک برنامه سیاسی مشخص و ناگفتهایم. پس بگذار آشکارا بگوییم که آری چنین است، ما یک برنامه سیاسی مشخص را دنبال میکنیم و آن چیزی نیست مگر قرار دادن چین در راهی که به مردمسالاری، به آزادی، به عدالت و به عشق منتهی میگردد.
آنچه ما در پیاش هستیم، به دست آوردن قدرت و سیاست توأم با توحش و به هر قیمت نیست؛ بلکه سیاستی است نیک، سیاستی که در جهت منفعت عام قدم بردارد، آرمانی که بر اساس آن جمهور مردم در مدیریت و در اداره کشورشان مشارکت داشته باشند. مأموریت ما صاحب قدرت شدن نیست، محدود کردن قدرت است. هدف ما برقرار کردن یک نظام متمدن و مدرن مبتنی بر مردمسالاری و حکومت قانون است، بنیاد نهادن یک سنت اصیل سیاسی که به نسلهای آینده اجازه دهد تا از انصاف، آزادی، عدالت و خوشبختی بهره ببرند.
سیاست نیک دستآورد مردمسالاری راستین و حکومت قانون است. حکومت و دستگاه مقننه باید در همه سطوح منتخب مردم باشند. قدرت حاکمه نباید از لوله تفنگ که باید از دل صندوق رأی بیرون بیآید.
در چارچوب مردمسالاری راستین، سیاست باید در قالب حکومت قانون اعمال گردد. احزاب سیاسی باید بتوانند در رقابتی سالم با یکدیگر شرکت کرده و تنها آنهایی که پیروز یک انتخابات آزاد و منصفانه هستند از صلاحیت لازم برای حکومت کردن برخوردارند.
در چارچوب مردمسالاری راستین و حکومت قانون، قوای سهگانه به شیوهای علمی از یکدیگر تفکیک شده و متقابلا یکدیگر را تعدیل میکنند (checks and balances)؛ قوه قضاییه مستقل بوده و قضات از قانون و از وجدان خود پیروی میکنند.
در چارچوب مردمسالاری راستین و حکومت قانون، ارتش و نیروی انتظامی دستگاههایی دولتی هستند که تحت هیچ شرایطی نمیتوانند به مالکیت خصوصی یک حزب سیاسی درآمده و یا از منافع یک قشر خاص پاسداری و حراست کنند.
در چارچوب مردمسالاری راستین و حکومت قانون، رسانهها دستگاههایی مطبوعاتی در خدمت جامعه هستند که تحت هیچ شرایطی نمیتوانند به بلندگوهای انحصاری منافع یک حزب سیاسی یا یک قشر خاص تبدیل شوند.
در چارچوب مردمسالاری راستین و حکومت قانون، این قانون اساسی است که حقوق مقدس مدنی و از جمله حق رأی، حق آزادی بیان و ایمان را تصریح کرده و به آنها موجودیتی عینی میبخشد. وعده قدرت مردم (people’s power) نمیتواند وعدهای دروغین باشد.
این ارزشها و موازین مردمسالارانه مدرن ریشه در مشترکات بشری دارند. آنها نمیتوانند شرقی یا غربی باشند، سوسیالیست یا کاپیتالیست باشند. این ارزشها و موازین جهانی بوده و متعلق به همه جوامع انسانی میباشند.
مردمسالاری شناختی است برای حل مشکلات انسانی. نیاکان ما این شناخت را کشف نکردند. در نتیجه میبایست فروتن بوده و این شناخت را از دیگران بیاموزیم. در این سی سال گذشته، چین، با باب کردن نظام اقتصاد بازار و رقابت آزاد، بساط شکوفایی اقتصادی را فراهم آورد. به همین ترتیب نیز چین باید، برای حل بیعدلتیها و معضلات اجتماعیاش، یک نظام سیاسی مردمسالار و مبتنی بر قانون اساسی را به مرحله اجرا بگذارد.
بیعدالتی اجتماعی در چین شدت میگیرد. بزرگترین بیعدالتی اجتماعی حقوق سیاسی را دربرمیگیرد، یک نوع بیعدالتی که در دل انواع دیگر بیعدالتی نهفته است. ریشه بسیاری از معضلات بزرگ اجتماعی را باید در انحصار قدرت سیاسی و رانتهای اقتصادی جستجو کرد که در اختیار یک قشر خاص و در خدمت منافع این قشر قرار گرفتهاند. مشکل اصلی چین همانا فقدان مردمسالاری مبتنی بر قانون اساسی است.
اگر چه هر ساله شاهد کارزارهای پیکار با فساد هستیم، ولی واقعیت آن است که از شصت و اندی سال پیش بدین سو فساد مرتب در حال گسترش بوده است. بودن انتخابات مردمسالارانه، دادگستری مستقل و رسانههای آزاد، حکومت منزه و پاک در قالب یک نظام مطلقه ممکن نخواهد بود.
اگر چه معیشت مردم هر ساله مورد توجه و تذکر قرار میگیرد، با این حال صدها میلیون انسان کماکان در زیر خط فقر تعیین شده بر اساس موازین بینالمللی سیر حیات میکنند. در مناطق کوهستانی و دورافتاده، کارمندان دولتی و مسئولین محلی حتی یارانه ماهانه ناچیز دولتی ١٠٠ یوآنی مقرر شده برای تهیدستترین اقشار را نیز به جیب میزنند. گسل درآمدی میان سرآمدان و قاطبه مردم هر چه بیشتر گسترده میگردد.
ضدیتی که با مسئولین حکومتی و سرآمدان و ثروتمندان شاهد آن هستیم، در ذات خود، چیزی نیست مگر ضدیت با انحصار قدرتی که بالای سرمان سنگینی میکند. دهها هزار خانوار چینی نگران تحصیلات فرزندان، با رنج زیاد مدام در حال پارتیبازی بوده تا با پرداختن رشوه بتوانند خردسالان خود را در مهدکودکی ثبتنام کنند. چگونه جامعه این چنین تا بُن استخوان فاسد شده است؟
انسان جانوری است سیاسی که به چیزی بیش از شکم سیر و لباس گرم نیاز دارد. انسان به آزادی، عدالت و مشارکت در اداره امور کشور خود نیز نیاز دارد. شما میگویید که کنگره ملی خلق چین عالیترین نهاد قدرت در این کشور است ولی کماکان این نهاد را تنها در برابر حزب پاسخگو میدانید و نه در برابر ملت.
اگر اساس نظام کشور را بر چنین دروغی بنیان نهیم، چگونه خواهیم توانست جامعهای مبتنی بر اعتماد بسازیم؟ شما از یک طرف مدعی هستید که قوه قضاییه عادل بوده و در محاکم دادرسی به روی همه باز است، و از طرف دیگر ترتیبی میدهید که افرادی که کم ترین ربطی به پرونده ندارند به دادگاه آمده و جای ناظران بیطرف را در آن بگیرند. اگر دادگاه هم چنین بیپروایی از خود نشان دهد، پس مردم کجا باید دنبال انصاف و عدالت باشند؟
پس تعجبی هم ندارد که مردم با یکدیگر با ماسک سرد بیاعتمادی تعامل داشته باشند و حتی کمک رساندن به فردی فرسوده و بیمار نیز به جدلی بیپایان و بینتیجه در میان آنها تبدیل شود. تا بخواهید شیر خشک آلوده وجود دارد، تا بخواهید کورههایی که از خردسالان برده بیگاری میکشند، تا بخواهید انواع بیماریهای اجتماعی که بشود تصورش را کرد وجود دارند و با این حال، مقصرین این معضلات، بدون کوچکترین احساس شرم یا گناه و با این خیال که جامعه چیزی جز این نبوده و نیست، به شر خود ادامه میدهند.
دروغ بزرگترین مشکل چین است، و بزرگترین دروغ در این کشور نظام سیاسی و عقیدتی آن است. آیا شما قادر هستید که صرفا توضیح دهید سوسیالیزم مستلزم چیست؟ آیا کنگره ملی خلق چین عالیترین اتوریته در این کشور هست یا نیست؟
دروغهای سیاسی در این کشور حدومرزی نمیشناسند و ١ میلیارد و ٣٠٠ میلیون نفر از آنها در رنج به سر میبرند. سوءظن، یأس، آشفتگی، خشم، ناامیدی و غیظ به هنجارهای اجتماعی تبدیل شدهاند. به راستی، سیاست به طریقی مأنوس هر یک از ما را تحت تأثیر خود دارد. راه گریز از سیاست نیست و تنها راه همانا تلاش برای دگرگون کردن سیاست است. قدرت را میبایست در یک سیستم محدود کرد و سیاست خودکامه از بالا به پایین را میبایست دگرگون ساخت. من صمیمانه آرزو دارم که صاحبان قدرت راهی را برای پیوستن به روندهای تمدن انسانی پیدا کرده، نقشی فعال در اصلاحات سیاسی ایفا کرده و سیاستهای متمدن یک مردمسالاری مبتنی بر قانون اساسی را اتخاذ نمایند و از این طریق به آرزوی یکصد ساله چینیها برای قدرت بخشیدن به مردم با توسل به اصلاحات صلحآمیز جامه عمل بپوشانند.
بیش از یکصد سال پیش، چین یک فرصت تاریخی را برای دستیابی به یک مردمسالاری مبتنی بر قانون اساسی از طریق اصلاحات مسالمتآمیز از دست داد و راهی را در پیش گرفت که چیزی جز انقلاب، آشوب و رنج در آن نبود. و طولی نکشید که با بازتولید سیاستهای تمامیتگرا و اوج افراطی آنها که در انقلاب فرهنگی متبلور شد، جمهوری چین، با تمام آزروهایش برای دستیابی به یک اقتصاد بازار و یک نظام مردمسالار مبتنی بر قانون اساسی، جای خود را به نظام دیگری داد.
پس از انقلاب فرهنگی، اصلاحات اقتصادی در چین منجر به الگویی از اصلاحات پله به پله شد که در آن، اگر چه نظارت و کنترل اجتماعی رفتهرفته تقلیل رفته و سست شدند و فضاهای بوجود آمده از این طریق نظام کهن را فرساییدند، ولی نظام قدیم و منافع خاص آن کماکان دستنخورده باقی ماند.
اصلاحات سیاسی در چین را نیز میتوان بر اساس همین الگو به مرحله اجرا گذارد. بدین ترتیب که با فرسایش نظام کهن و منافع خاص متکی به آن به فضاهای مردمسالار اجازه داده شود تا در مسیری درست و سالم به رشد خود ادامه دهند. چنین الگویی راهی باارزش برای چین خواهد بود تا در آن قدم بگذارد.
ما جامعه ای از شهروندان بوجود آوردهایم و چون در برابر کشور خود احساس مسئولیت میکنیم، عاقلانه نخستین قدم را در این راه برداشتهایم.
دلیلی ندارد شما از جنبش نوین شهروندان ترسی به دل راه دهید، ما عصر نوین از شهروندی هستیم، کاملا آزاد از مختصات یک نظام عقیدتی خودکامه همچون معاشرت با دشمن، توطئه برای دست یافتن به قدرت، یا دسیسه کردن برای براندازی آن. ما به آزادی، به عدالت، به عشق، و به فشار در روز روشن برای اصلاحات مسالمتآمیز و رشد سالم اعتقاد داریم، و نه به دسیسه و دوز و کلک و خشونت و الگوهای وحشیانه.
اگر چه مردمسالاری مبتنی بر قانون اساسی امری است گریزناپذیر برای چینی که در آینده و بر اساس سیاستهای متمدنانه باید بوجود آید، ولی مأموریت گروههای مدنی این نیست که به یک حزب مخالف یا اپوزیسیون تبدیل شوند.
جنبش نوین شهروندان یک جنبش دگردیسی سیاسی است به سوی حکومت مردمسالارانه قانون، و نیز جنبشی است فرهنگی برای نوسازی سنتهای سیاسی و فرهنگی. مردمسالاری مبتنی بر قانون اساسی، برای آنکه کارکرد داشته باشد، به بستری از سیاستهای متمدنانه نیاز دارد، و این پیشدستی و ایمان ماست که بستر فوق را بوجود میآورد.
هنگامی که شهروندان ما در پی امید بستن به سیاست سالم هستند، باید سیاست بیپروا و وحشیانه را در پستوی روان فرد فرد آنها برای همیشه ریشهکن کرد. و کاری از این دست نیاز به شهروندانی دارد که شجاعانه مسئولیت به پیش بردن آن را به دوش بگیرند، خودخواهی را به دور بریزند و به الگویی از شهروندی تبدیل گردند. این مسئولیت فرد فرد مردم این کشور است.
این مسئولیت من است. من در این سرزمین زاده شدهام و به دلیلی نیاز ندارم تا به آن عشق بورزم. چون به چین عشق میورزم، میخواهم آن را بهتر کنم. من راه اصلاحات مسالمتآمیز را انتخاب کردهام تا کار ناتمامی را که نیاکان من یکصد سال پیش آغازگر آن بودند، به سرانجام برسانم. من همانقدر که به آزادی، به عشق، به عدالت و به اصلاحات مسالمتآمیز به عنوان تنها راه دستیابی به مردمسالاری مبتنی بر قانون اساسی دارم، تعهدی تزلزلناپذیر به پرهیز از خشونت نیز دارم.
اگر چه از تمام امکانات برای داشتن یک زندگی مرفه در چارچوب همین نظام برخوردارم، از هر نوع امتیازی احساس شرم میکنم. ایستادن در کنار آنهایی که از قدرت بهرهای نبرده و از حقوق خویش محروم گشتهاند، تحمل سرمای زمستانی پکن آنطور که در راهروهای زیرزمینی و در کف خیابان لمس میشود، و تحمل خشونت وحشیانه زندانهای سیاه، انتخاب من در این راه بوده است.
پروردگار غنی و فقیر را بوجود آورد و آنها را از یکدیگر جدا ساخت، نه از این رو که همدیگر را رانده و به هم تنفر بورزیم، که از آن جهت که به یکدیگر عشق بورزیم، و این برای من افتخاری محسوب میشود که به همراه دیگران و برای پیمودن راه طولانی رسیدن به عدالت دست به کار شده و دادخواستهای خود را اعلام کرده و ارائه دادهایم.
تصمیم من زمانی حاصل شد که فرزندم تازه بدنیا آمده بود، زمانی که خانواده من بیش از هر وقت دیگری به وجود من نیاز داشت، و زمانی که من آرزوی دیگری جز ماندن در کنار آنها را نداشتم. پس از اینکه سالها شاهد تلاش و مبارزه معصومان و پایمالشدگان بودهام، کماکان قادر به کنترل افسوس خویش نبوده و هر چه سعی میکنم، دیگر نمیتوانم ساکت بمانم.
من بخاطر آزادی، عدالت، عشق و خوشبختی همه مردمان، و برای شکوه پروردگار، قضاوت و مکافات آن را به جان خریدهام.
به عنوان یک گروه شهروند، این مسئولیت ماست. در جامعه چاپلوسی که در آن نوکری به هنجاری تبدیل شده است، همواره نیاز به انسانهایی است که قدم پیش نهاده و بیاستند، خطر را به جان بخرند، و بهای پیشرفت اجتماعی را بدهند. ما آن چینیهایی هستیم که تصمیم گرفتهاند قدم پیش نهاده و بیاستند، با بیشترین نگرانی برای آینده و سرنوشت سرزمینی مادریشان، برای حکومت مردمسالارانه قانون، برای عدالت، و برای کرامت و رفاه بینوایان و به حاشیه رانده شدگان.
ما مهربان و پاکقلبیم، از توطئه و از دروغ متنفریم، و آرزویی نداریم مگر آزادی و یک زندگی ساده توأم با خوشبختی. ما مشتاق خدمت کردن به جامعه هستیم، مشتاق کمک کردن به آنهایی که بیش از هر قشر دیگری در نیازمندی به سر میبرند، مشتاق سوق دادن جامعه به سوی جامعهای بهتر.
با شجاعت ما این مسئولیت را میپذیریم. حتی به قیمت آزادیمان هم که شده، حاضریم از امتیازهای خود برای وفادار ماندن به آرمانهای خویش بگذریم. ما آمادهایم خودخواهی را به کناری گذارده و از سود و زیان فردی بگذریم. ما حقوق و محدوده دیگران را به رسمیت شناخته و به آنها احترام میگذاریم. ما با همه با فروتنی برخورد میکنیم.
و اکنون زمان مسئولیتپذیری شما قضات و دادستانها فرا رسیده است. مسئولیت شما این است که به قانون و به وجدان خود وفادار بمانید. شما مسئولید تا اساس عدالت اجتماعی را حفظ کنید، تا عدالت اجتماعی به چرخدندهای ناچیز در این دیوانسالاری دستوپاگیر تبدیل نگردد، تا تقدس حکومت قانون خدشهدار نشود.
به این بهانه که منافعی بزرگتر دست و پای شما را بسته است از زیر بار این مسئولیت شانه خالی نکنید که منافع بزرگتر در چین همانا نص صریح قانون است. مرا به بهانه پیروی از منطق قانون محکوم نکنید که حقوق مقدسی که میبایست از آنها بهرمند باشم همانا در نص صریح قانون نقش بستهاند. به این بهانه که شما مأمورید و معذور و تنها کار خود را انجام میدهید از زیر بار مسئولیت خود شانه خالی نکنید که هر یک از ما در برابر کردار خویش و در مقابل وجدان خویش مسئولیم.
به عنوان جامعهای که قرنهاست حکومت خودکامه فردی را در سنت خود دارد، قانون در چین خدمتگزار مقاصدی کاملا متفاوت میباشد. صرفنظر از اینکه تا به حال به عنوان مدافع یا قاضی یا حقوقدان عمل کرده باشم، همواره به آرمان عدالت پایبند بوده و از شما نیز مسرانه تقاضا دارم از همین رویه پیروی کنید.
این همواره آرزوی من بوده است که روزی را ببینم که جامعه حقوقدانان این کشور به یک نوع بیداری وجدان دست پیدا کند. روزی را ببینم که شما قضات این کشور از همان درجه احترامی برخوردار باشید که همنوعان شما در دیگر نقاط دنیا از آن بهرمند میباشند. و کماکان آروز دارم که بیداری وجدان در چین روزی با شما آغاز خواهد شد.
شمایی که این دادگاه را از پشت صحنه نظاره میکنید یا در انتظار گزارشهای مربوطهاید، این مسئولیت شما نیز هست. صرفا از این جهت که منافعی در آن دارید به خود زحمت حفظ نظام قدیم را ندهید؛ چرا هیچ کسی تحت یک نظام بیعدالتی در امنیت به سر نمیبرد. هنگامی که در سیاست چیزی دیگری مگر سایههای بیپایان و انعکاس برق تیغ برنده خنجر و شمشیر نمیبینید، آنگاه که خون مانند باران میبارد و بوی آن در هوا موج میزند، آن زمان قلوب شما از ترس آغشته شدهاند.
پس باید به شما یادآور شوم که زمانه عوض شده است و در دنیای امروز این عشق است و نه زور که بزرگترین نیروی اجتماعی از آن ریشه میگیرد. از مردمسالاری و از از دست دادن امتیازهای خود هراسی به دل راه ندهید، از رقابت آزاد و از جامعه بازی که در حال شکل گرفتن است نترسید. ممکن است باورهای مرا زیاده از حد افراطی یا آرمانگرایانه قلمداد کنید، ولی من به نیروی ایمان اعتقاد دارم، به نیروی حقیقت، من به همدردی و به زیبایی که در دل انسانها نهفته است باور دارم، همچنان که بر این باورم که تمدن انسانی همچون موجی نیرومند در حال پیشرفت است.
این مسئولیت مشترک همه ما ١ میلیارد و ٣٠٠ میلیون مردم این کشور است. دودمانها مانند احزاب سیاسی میآیند و میروند ولی چین همواره پابرجا خواهند ماند همچنان که ما همیشه چینی بوده و چینی باقی خواهیم ماند. این مسئولیت ماست تا آیندهای درخشان برای کشور خود بسازیم. این سرنوشت چین ماست تا به بزرگترین کشور در جهان تبدیل گردد، با پیشرفتهترین فنآوری، با شکوفاترین اقتصاد، با بزرگترین امکانات برای دفاع از عدالت و برابری در سرتاسر دنیا، و با باشکوهترین فرهنگ برای پیشگامی تمدن بشری.
ولی چنین چینی نمیتواند تحت یک نظام خودکامه پدیدار آید. چین ما چینی است که تنها در قالب یک نظام مردمسالار میتواند تحقق پذیرد، یک چین دمکراتیک، آزاد و اداره شده بر پایه حکومت قانون. بگذارید با یکدیگر همفکری کنیم و ببینیم که چگونه میتوانیم به کشور خود کمکی کرده باشیم، چرا که تنها در آن زمان و در آن شرایط است که میتوان انتظار آیندهای درخشان را برای کشور خود داشت. این کشور از آزادی محروم است، ولی آزادی مستلزم آن است که هر یک از ما برای آن به مبارزه برخیزیم. این جامعه از عدالت محروم است، ولی عدالت مستلزم آن است که هر یک از ما از آن دفاع کنیم. این جامعه از عشق محروم است، ولی بر عهده هر یک از ماست که آتش عشق را در آن با حقیقت شعله ور کنیم.
بگذارید ما شهروندی خود را جدی بگیریم، حقوق مدنی خویش را جدی بگیریم، مسئولیتهای خود را به عنوان شهورند جدی بگیریم، و رویای خویش را برای رسیدن به یک جامعه مدنی جدی بگیریم. بگذارید دست در دست هم از اساس عدالت و وجدان دفاع کنیم، و بلااستثناء از دستوراتی که از بالا برای بد کردن بر ما تحمیل میگردند سرپیچی کنیم. بگذارید از هل دادن فردی که در جلوی ماست تنها به این دلیل که ما را از پشت هل دادهاند، خودداری کنیم.
مبانی عدالت و وجدان در زیر پای شما قرار دارد، همچنان که در زیر پای همه ما. دست در دست یکدیگر، بگذارید تا با عشق وجدانهای خفته خود را بیدار کنیم، سدهایی را که قلوب ما را از یکدیگر جدا کردهاند درهم بشکنیم، و با عشق سنتی از سیاست اصیل و متمدن برای مردم چین به ارمغان بیآوریم.
من در اینجا در پوچی چین پساتمامیتگرا به اتهام سه جرم به محاکمه ایستادهام: دفاع از فرصت تحصیلی برابر برای فرزندان کارگران مهاجر، درخواست از مسئولین برای اینکه اموال خود را به آگاهی عموم برسانند، و دفاع از این آرمان که همه میبایست به عنوان شهروندانی مفتخر و باوجدان عمل کنند.
اگر حاکمان این مرز و بوم کمترین قصدی در به رسمیت شناختن و احترام گذاردن به حقوق قانونی شهروندان داشته باشند، ما بیگناه محسوب خواهیم شد. ما به هیچ وجه قصد برهمزدن نظم عمومی را نداشتیم؛ قصد ما ارتقاء مردمسالاری و حکومت قانون در چین بوده و هست. ما هیچ کاری بر ضد نظم عمومی نکردهایم؛ ما تنها به اعمال حقی قانونی خود مبتنی بر آزادی بیان که در نص صریح قانون اساسی ما نیز آمده است، اکتفا کردهایم.
نظم عمومی با کنشهای ما که حقوق هیچ کسی را پایمال نکرده، صدمه ندیده است. من این موضوع را درک میکنم که برخی باید خود را قربانی کنند و تا آنجا که به خود من مربوط میگردد، آمادهام تا بهای باور و ایمان خود به آزادی، عدالت، عشق، و آیندهای بهتر برای چین را شخصا بپردازم. اگر شما کماکان بر پیگرد وجدان مردم پافشاری میکنید، من شخصا آمادهام تا چنین سرنوشتی را با افتخاری که در پی خود بهمراه خواهد داشت، به جان بخرم. ولی حتی برای لحظهای هم که شده این خیال را به ذهن خود راه ندهید که با زندانی کردن من، نقطه پایانی بر جنبش نوین شهروندان خواهید گذاشت. عصر ما عصری است که در آن تمدن امروزی و مدرن چیره خواهد شد. عصری که لاجرم در آن، شمار روزافزونی از شهروندان چینی مسئولیّتهای مدنی خویش را جدی خواهند گرفت.
روزی خواهد رسید که ١ میلیارد و ٣٠٠ میلیون چینی از حالت مطیع و فرمانبردار کنونی خود خارج شده، و به شهروندانی مفتخر و مسئول تبدیل خواهند شد. چین به کشوری تبدیل خواهد شد با یک نظام سیاسی متمدن، و با جامعهای خوشبخت که آزادی، عدالت، و عشق در آن چیره خواهند آمد. محرومان از قدرت رها خواهند گشت، و شما نیز رهایی خواهید یافت، شمایی که در آن بالا و با دلهایی آکنده از سایههای ترسناک بر مناصب خود تکیه زدهاید.
چین هنوز هم پرچم اصلاحات را برافراشته نگه داشته است، اصلاحاتی که من صادقانه سرانجام موفقشان را که تحقق رویای زیبای چین در گرو آن باشد، آرزو دارم. ولی اصلاحات باید مسیر دقیق و مشخصی داشته باشند. ولی این کمال بیمسئولیتی خواهد بود اگر بجای درمان ریشههای دردهای اجتماعی به شفا دادن به علائم آن مشغول شویم. این کمال بیمسئولیتی خواهد بود اگر نقش نظام سیاسی را در شکل دادن به جامعه و به کشور نادیده بگیریم.
وخیمترین پرسشی که در برابر ما قرار دارد این است که چین در یکصد سال آینده به کجا میخواهد برسد. با تحکیم منافع خاص، رشد اقتصاد کند خواهد شد، بیعدالتیهای اجتماعی تلنبارشده به شورش منتهی خواهد شد، و چین بار دیگر خود را در بزنگاه تاریخی خواهد یافت. اصلاحات تنها در صورتی پیروز خواهند شد که در راستای مردمسالاری و حکومت قانون و منطبق با جریات تاریخی معاصر حرکت کنند. و بدون تردید اگر منظور از اصلاحات حرکت در عکس جهت تاریخ و حفظ وضع موجود و نظام تکحزبی آن باشد، با شکست مواجه خواهند شد.
در نبود سمت و سوی درست و مشخص برای اصلاحات در جهت برقراری مردمسالاری و حکومت قانون، حتی اگر اصلاحات، همچنان که وعده آن داده شده است، عمیق شده و تداوم یابند، تنها نتیجه محتملی که از آنها میتوان انتظار داشت همانا بازتولید اشتباهات دودمان کینگ[7] خواهد بود، یعنی وام گرفتن از روشهای غربی بدون توجه به ریشه مشکلات و اصلاح نظام. تا حدود زیادی، آنچه امروز ما شاهد آن هستیم، بازتولید تراژدی اصلاحات در دوران کینگ است. و به همین دلیل نیز من عمیقاً نگران آینده چین هستم. هنگامی که امید به اصلاحات پایمال میشود، مردم از اصلاحات مأیوس شده و به انقلاب روی میآورند. ازمابهتران و ثروتمندان مدت زمان مدیدی است که فرزندان و ثروت خود را به خارج از کشور انتقال دادهاند. نه تنها درد و رنج هموطنان ایشان برایشان کوچکترین اهمیتی ندارد، که اینها برای آینده کشورشان نیز پشیزی هم ارزش قائل نیستند. ولی آینده چین برای ما مهم است. چرا که باید افرادی پیدا شوند که آینده کشورشان برایشان مهم باشد. گذار مسالمتآمیز به مردمسالاری و حکومت قانون، تنها راهی است که در پیش پای چین برای رسیدن به آیندهای روشن وجود دارد. ما این فرصت را صد سال پیش از دست دادیم، و نمیتوانیم بار دیگر چنین فرصتی را از کف بدهیم. تصمیمگیری برای آینده چین با ما مردم چین است و لاغیر.
هممیهنان من، صرفنظر از اینکه در کجا و در چه زمانهای ایستادهایم و چه رویدادهایی در انتظار ما هستند، از شما میخواهم که از ایمان خود به آزادی، عدالت و عشق دست نکشید. از آزادی دین و ایمان دفاع کنید، واقعبین باشید و واقعگرا بمانید، و پیگیر همان ارزشها و آزادیهای جهانشمولی باشید که پیش از شما، در طی این یکصد سال گذشته، دیگران برایشان خونها داده و سختیها کشیدهاند.
در ایمان خود به عدالت ثابتقدم بمانید. به آنچه در دل دارید خیانت نکنید. اصول خود را فدای اهداف خود نکنید. پیگیر یک جامعه مردمسالار و مبتنی بر حکومت قانون باشید. جامعهای که همه در آن به وظایف و به مسئولیتهای خود پایبندند، قدرتمندان در قدرت خویش محدودند و از محرومان از قدرت در برابر قدرت پاسداری میشود، جامعهای که بر سنگ بنای وجدان پایهگذاری شده باشد. به عشق ایمان بیاورید، چرا که روانهای سیاه و تلخ بسیاری در این کشور در انتظار رهاییاند، چرا که عدماعتماد، ترس متقابل و ضدیت بیش از حدی در میان مردمان در این کشور حکمفرماست. روانهای ناپاک و شر را باید از دل جان این مردم ریشهکن کرد. کارستانی از این دست، با رستگاری ممکن است و نه با کین و نفرت. ما نجاتدهندگانیم.
آزادی، عدالت و عشق. این است ذهنیت جنبش نوین شهروندان. و ذهنیتی از این گونه است که میبایست به ارزش اصلی مردم چین تبدیل گردد. و این با نسل ماست که با گذشت، فداکاری، مبارزه و قبول مسئولیت، قدم در این راه نهاده و در پی تحقق بخشیدن به چنین آرمانی باشیم. ایمان ما در بپا داشتن چینی بهتر، چینی مردمسالار و مبتنی بر حکومت قانون، آزادی، عدالت و عشق، ایمانی تزلزلناپذیر است. تا زمانی که به عشق پایبندیم، به قدرت ایمان در ساختن فردایی بهتر باور داریم، به اتش نیکی نهفته در دل هر انسان باور داریم، تا زمانی که چنین هستیم، قادر خواهیم بود تا آرمان خود را تحقق بخشیم.
شهروندان! بگذارید از همین حالا و از همین جا شروع کنیم. مهم نیست کجا هستید، کارتان چیست، غنی هستید یا فقیر؛ بگذار در دل خود زمزمه کنیم، بگذار در زندگی روزمره خود آن را بگوییم، در فضای مجازی، در وجب به وجب سرزمین چین، بگذار بگوییم و با افتخار نیز بگوییم آنچه هستیم و متعلق به ماست: من یک شهروندم، ما شهروندیم.
شهروند هو خیویونگ،
٢٢ ژانویه ٢٠١٤ میلادی (۲ بهمن ۱۳۹۲)
ترجمه اصلی: تغییر برای چین