- English
- فارسی
«آخرین فرصت گل» مجموعه ای از وصیت نامه ها و نامه های 137 زندانی سیاسی است که به همت مهدی اصلانی، گردآوری شده اند و نشر باران در سوئد آن را در 381 صفحه منتشر کرده است. مهدی اصلانی خود بین سال های 1363 تا 1367 در زندان به سر می برد و شاهد زنده اعدام های تابستان 67 بود. این کتاب در سال 1395 منتشر شد. در زیر چندنمونه از این نامه ها را می آوریم که با لطف آقای اصلانی در اختیار آموزشکده توانا نیز قرار گرفته است؛
مهدی اصلانی، گردآورنده کتاب "آخرین فرصت گل"
حسین خاندل: بهایی
تاریخ تولد: 1322 همدان
متاهل دارای 3 فرزند
تاریخ اعدام: 23 خرداد 1360 ندامتگاه همدان
دفنگاه: گورستان گلستان همدان
وصیتنامهی حسین خاندل
اینجانب حسین خاندل فرزندِ یدالله شناسنامه 113 همدان متولد 1322 ساکن همدان بهایی و بهاییزاده وصیت مینمایم چنانچه پس از اداء قروض اینجانب سرمایهای باقی بماند اختیار آن با همسرم پوران حبیبی (خاندل) میباشد که برای بزرگ کردن بچههایمان مینا و مهدی و مینو و نوزادی که در ماههای آینده به دنیا میآید خرج نماید خداوند به او و خانوادههایمان صبر جمیل عنایت فرماید که تحمل این ظلم و بیعدالتی را داشته باشند که ما جمع بیگناه را بدون هیچ دخالتی در امور سیاسیه به جرم رابطه با صهیونیسم اعدام مینمایند. با توکل و تسلیم به رضای حق تعالی
حسین خاندل امضاء
--
حسین صدرایی اشکوری (اقدامی): سازمان فدائیان خلق ایران-16آذر
تاریخ تولد: 1327 لنگرود
نقشه بردار ساختمان. شاعر، مترجم، نویسنده و عضو کانون نویسندهگان ایران
تاریخ دستگیری: آبان ماه 1363
تاریخ اعدام: شهرویر 1367 اوین
دفنگاه: خاوران
دو سروده از سرایشهای زندان.
سرودهی اول: این شعر توسط حسین صدرایی(اقدامی) پس از ابلاغ حکم حبس ابد در زندان اوین به عنوان وصیتنامهاش سروده شده
برهنه پای بر تیغ
برهنه تن در آتش
قدافروخته از آزمون سرخ میگذرم
و سرنوشت
نه پیشاپیش من
که چونان سگی رانده
به دنبالم میدود.
سبکبال می گذرم
سراپا همه خونشعله
بر آتش و تیغ
با قلبی آکنده از امید بهاران
و کول پشتهای
سرشار از فریاد و رنج
رنج، رنج
رنجهای تلخ مردم سرزمیانم
که فرداهای آبستن را میزایاند،
و فریاد، فریاد
فریادهای سرخ رفیقانام
که فلق را خونرنگ میکند.
میگذرم
بر تافته و عاشق
با تیری در قلب
تیری در گلو
و پرندهی کوچکی در دهان
که با هزاران لهجه
برای پیروزی مردم
نغمه میخواند.
-------------------------
سرودهی دوم
دیریست ماندهام
تنسوخته در آفتاب نگاه تو
با حسرتی به چله نشسته
با خاکستر آرزوها در باد
آنجا که رودخانهی بیبازگشت عمر
بر بستر پیچ پیچش
از چهل گذار درد گذشته است
تا به دریای تیرهی خاموش نزدیکتر شود
بر دشت گرم رویاها
توفان هنوز میغرد
آنسوی غرش طوفان
حکایتی دگر است
اما بر این کرانه که من ایستادهام
نیست جز موج خیز یاد تو
و خیزاب خاطرات
و زورق بیلنگر خیال
که به هر سو میراند.
سودازده ایستادهام
در زیر آسمان حضور تو
بر آستان واپسین آه
که کاش، پرندهی بوسهای را به پرواز آری
زان پیشتر که روخانهی بیبازگشت
از مصب مه آلودش، برگذرد
تصویری از حسین صدرایی
--
لطیفه نعیمی: راه کارگر
تاریخ تولد: 1337 شیراز
دانشجوی پلی تکنیک تهران
تاریخ دستگیری: 26 فروردین 1362 شیراز
تاریخ اعدام: 9 مهر ماه 1362
پدر و مادر عزیزم
امیدوارم که حالتان خوب باشد. از اینکه باعث ناراحتیتان شدم متأسفم و امیدوارم که مرا ببخشید. من در تاریخ 26 فروردین دستگیر شدم. دو هفته بعد در 11 اردیبهشت به اوین منتقل شدم و در روز 9 مهر اعدام میشوم. از اینکه نتوانستم بهتر از این باشم متأسفم. از قول من به خواهر و برادرانم سلام برسانید. امیدوارم که همهی آنها موفق و خوشبخت باشند. اگر روزی ... را دیدید سلام مرا به او برسانید و بگوئید امیدوارم که مرا ببخشد، هر چند که خودم هرگز نتوانستم. به پدر و مادر... سلام برسانید و به خاطر زحماتی که به آنها دادم معذرت بخواهید. از قول من گردن بند را به مادرش بدهید و بگوئید حفظش کردم و باید پیش خودش باشد هر چه که دارم متعلق به ... است. اگر توانستید به او بدهید و بگوئید که خوشحالم که با او زندهگی کردم هر چند خیلی کوتاه بود.
وسائلم یک کیف سفید است برای نعیمه دوختهام. یک پارچه رودوزی کردم که تمام نشده است مال مامان است. برای بابا میخواستم تسبیح هستهی خرما درست کنم که موفق نشدم. متأسفانه برای بقیه نتوانستم چیزی درست کنم. مبلغ 1200 تومان و حلقه و ساعتم در وسائلم میباشد... زندهگی خوبی را برای آنان که میمانند آرزو میکنم. از قول من به همه سلام برسانید. به خصوص عمه سرور و دائی جان و دختر عمهام و از اینکه باعث ناراحتیشان شدم معذرت بخواهید. از خانواده ... از قول من تشکر کنید. از همه کسانی که به نحوی باعث آزارشان شدم معذرت میخواهم و امیدوارم که مرا ببخشند. در صورتیکه... ...
به امید موفقیت همهی عزیزانم و پیروزی
لطیفه نعیمی
تصویری از لطیفه نعیمی
--
مهناز(منیژه) معنوی پرست: راه کارگر
تاریخ تولد: 1338
دانشجوی دانشکده تربیت معلم
تاریخ دستگیری 19 شهریور 1360
تاریخ اعدام: اول آبان 1360
متن وصیت نامه: مهناز (منیژه) معنوی پرست
پدر و مادر عزیزم، بالاخره بعد از... روز حکمام را دادند و گویا به اعدام محکوم شدهام.
پدر جان، مادر عزیزم، همیشه به داشتن شما افتخار میکردم و امیدوارم شما نیز چنین بوده باشید. اگر اذیتتان کردم مرا ببخشید، چرا که من هدفی مقدس داشتم.
عزیزانم گفتنی زیاد دارم، ولی دیگر نمیتوانم چیزی بنویسم، آخرین لحظات را میخواهم به یاد خاطرات خوشی که با هم بودیم باشم.
خداحافظ عزیزانم، مامان، بابا
مجید، مژگان، مرسده (یک اسم ناخوانا)
قربان همه تان (امضا منيژه)
مجید جان:
من و تو همیشه خروس جنگی بودیم، ولی عزیزم بدون که دوستات داشتم و دارم، سعی کن در زندهگی به چیزهای دیگری هم غیر از موتور و ... بیندیشی.
مژگانم، عزیزم، خواهر خوبم
همیشه سنگ صبورم بودی، همیشه از همهجا که ناامید بودم به تو و مرسده پناه میبردم. خواهر خوشگل و عزیز من فراموشات نمیکنم هرگز، چهقدر دوستات دارم.
فردا روز تولد تو است و مرا سحرگاه اعدام خواهند کرد. چه میدانم شاید هم الان، خلاصه عزیزم امیدوارم سالهای زیادی در دنیای آزاد بسر بری.
مرسده جان:
شب تولد تو دادگاهیام کردند، شب تولد مژگان حکمام را دادند. عزیزم خیلی دوستات داشتم و همیشه به یادت بودم. مژگان، مرسده نگذارید مامان زیاد ناراحت شود، دلداریاش بدهید و نمونههای فراوان دیگر را برایش مثال آورید تا آرام گیرد. به بابا بگوئید مرا ببخشد خیلی دوستش داشتم.
(امضا مجدد) منیژه
تصویری از مهناز (منیژه) معنوی پرست
--
یوسف آلیاری: راه کارگر
تاریخ تولد: 8 اردیبهشت 1324 تبریز
تحصیلات: دانشجوی حقوق قضایی دانشگاه ملی تهران
تاریخ دستگیری: مرداد 1362
تاریخ اعدام: 23 مرداد 1363
وصیتنامه
مادر فداکار، خواهران و برادران عزیزم:
آرزومندم همیشه خوش و خرم و شادکام باشید.
این چند خط را به عنوان الوداع شادمانه برایتان مینویسم و با این تقاضا و امید که واقعا مسئالهی مهمی در بین نبوده است.
اول از همه از بچهها (مطابق معمول) شروع میکنم. کوچولوی هوشنگ و خواهر جانجانی علی!! چطور است! الدوز عروسک و رقاصک چی؟ باز هم مجالس را با رقص خود شاد و سرحال میکند؟ علی بالا چطور است، لابد تدریس در دانشگاه را به پایان رسانده و در فکر اختراع بدیعی است که جایزه نوبل را بگیرد. کورش مهربان چکار میکند؟ و آیدا و آیلا آیا باز هم با هم سر جنگ و دعوا دارند یا همزیستی مسالمتآمیز کردهاند. نازلی محبوب من چهکار میکند؟ آیا بازم همه را با بلبلزبانیهایش مسحور و مسرور میکند؟ لیلای قشنگ و دوستداشتنی چهطور است و مسعود عاقل و مایهی افتخار چی؟ و بالاخره منیژه عزیزم خوب است؟ بچهدار شده است؟ کاش بچهاش را میدیدم. همهشان را از طرف من سلام گرم و (برشته) برسانید. از بزرگترها فاکتور میگیرم و سلام میرسانم به مهناز و فاطی و صدی (صدیق) و ملیحه و نیز به فرج و هوشنگ و موسی و نیز به مجید آقا و مینا به پاس محبتهایشان. مادر آرزو داشتم بهت برسم و شادمانات نمایم ولی میبینی که مقدور نشد و میدانی که این مرگی خود خواسته است. روی همهتان را میبوسم و آرزو دارم با همدیگر مهربانتر باشید. بدرود و قربان همهگی، امضاء یوسف 23 مرداد 1363