اگر آدميان می توانستند هميشه امور زندگی خود را بر اساس داوری هوشيارانه سامان ببخشند، يا اگر بخت همواره به ياری آنها می آمد، هرگز به دام خرافه [دين عوام] در نمی افتادند. اما از آنجا که بيشتر انسان ها به چنان تنگناهای استيصال آميزی گرفتار می آيند که امکان قضاوتی استوار را از آنها سلب می کند، و به اين خاطر که خوش بياری و اقبال، همان چيزهايی که انسان ها سيری ناپذير خواهان شان اند، چنين کمياب است، آنها به طرز اسف باری ميان دو نيرو در نوسان می مانند: اميد و هراس.