Search

English

جراحی زیبایی؛ بحثی پیرامون گوش پری‌گونه

نویسنده: سعید سبزیان[۱]

 

چکیده مقاله

این مقاله درباره علل واکنش منفی نسبت به جراحی زیبایی گوش و بررسی واکنش‌ها نسبت به آن است. مقاله استدلال می‌کند که انسان از نمادها استفاده و سوءاستفاده می‌کند: گاهی این نمادسازی برای هویت‌یابی است و گاهی برای سیطره و استیلا. از معایب انسان «کمال‌جویی» است که گاهی به شکل میل به استیلا بر دیگران بروز می‌کند. این استیلا  در افراطی‌ترین شکل به صورت خشونت و گاهی به شکل میل به اصلاح و مهار دیگران تجلی می‌کند و آثار آن را در زبان می‌توان دید. مقاله می‌کوشد با ذکر چندین مثال، مسئله «نامگذاری» را به مثابه یکی از وجوه استفاده از نمادها شرح دهد و آن را مانند شگردی ایدئولوژیک نشان دهد که همچون دریچه بینایی عمل می‌کند. به تعبیر دیگر، نامگذاری یک نوع ابزار بلاغی است که چیزها را از دریچه خاصی می‌بیند و با هدف مشخصی آن را از دریچه‌ای به مخاطبان معرفی می‌کند که مطلوب اعتقادات خودش باشد. از این‌رو، نامگذاری ابزاری است که از آن برای قضاوت و در نتیجه طرد یا قبول مفاهیم استفاده می‌کنند. در این میان نقش رسانه‌ها در استفاده از تعابیر نیز برجسته می‌شود که افراد از اعتقادات، باورها و دیدگاه‌های مردم، هراس‌ها و قضاوت‌های اخلاقی و اجتماعی آن‌ها استفاده و سوء استفاده می‌کنند و در نتیجه قضاوت مردم را درباره یکدیگر شکل می‌دهند. انسان‌ها پدیده‌ها، مفاهیم، رفتارها و چیزها را تحت دو واژه الهی و شیطانی دسته‌بندی می‌کنند و از این راه قضاوت‌های خویش را محدود می‌کنند. نمونه خاص آن در این مقاله، توصیف جراحی زیبایی «گوش» است که در تلویزیون ایران به «گوش الاغی» توصیف شده و به نمونه‌ای از قضاوت تحقیرآمیز تبدیل شده است. مقاله نشان می‌دهد که پدیده جراحی گوش به شکلی که اکنون موضوع انتقاد قرار گرفته است، در کشورهای دیگر نیز وجود دارد و نام آن جراحی «گوش پریانه» یا «پری‌گونه» است. نامگذاری این نوع جراحی توسط تلویزیون رسمی ایران به گوش الاغی به ابزاری تحقیری برای شهروندانی تبدیل شده است که حق مالکیت بر بدن خود را دارند ولی ناعادلانه به آن‌ها فحاشی می‌شود. نتیجه حاصل از مباحث این مقاله این است که حق گزینش شکل بدن و دخل و تصرف در آن، ناشی از حق ذاتی «مالکیت بر تن» است ولی قضاوت تحقیرآمیز دیگران در این‌باره تعرض به حقوق این افراد و منافی آزادی فردی است.

 

http://becutie.deviantart.com/art/Evangeline-elf-ears-428791132

تصویر ۱: جراحی گوش عبارت است از بازشکل‌دهی گوش به ترکیبی غیر از شکل متعارف انسانی آن و طراحی‌اش در وجه موجودات غیر انسانی. در ادبیات شگرد تشخیص عبارت است از انسان‌نمایی از موجودات غیر انسانی. مثلا بسیاری از کارتون‌ها بر این اساس کار می‌کنند نظیرموش و گربه، پلنگ صورتی، شرک و غیره. در شعر گاهی کوه‌ها و گل‌ها و درختان و رودها و حتی باد و ستادگان و ماه و خورشید به صورت انسان ترسیم شده‌اند. جراحی گوش شگردی در معکوس‌سازی این صناعت کهن است: فرشته‌نمایی، پر‌ی‌نمایی از شکل انسان. پری‌سازی از شکل گوش عبارت است از طراحی گوش به نحوی که لبه فوقانی آن تیز، نوکدار، و پیکانی شود. در این نوع جراحی، شکلی مثلثی از لبه بیرونی و فوقانی گوش بریده و جدا می‌شود تا به شکل گوش پری‌های افسانه‌ای دربیاید.  

دیباچه

در آغاز بحث تعریفی بلاغی از انسان ارائه می‌کنیم و بر نقش نمادسازی و نامگذاری تاکید می‌کنیم تا انگیزه‌های انتقاد تحقیری را دریابیم.

«کنث برک»[۲] می گوید: «انسان حیوانی استفاده‌کننده از نماد» (۴۹۱)، و «سوءاستفاده‌گر از نماد» (۴۹۶) است….که «به واسطه کمال‌گرایی فاسد شده» است (۵۰۷). برک بلاغت‌شناسی آمریکایی است که معتقد است بسیاری از مسائل و معضلات بشر از نمادسازی نشأت می‌گیرد. با ذکر چند مثال از زمینه‌های مختلف می‌کوشم گستره معنایی این تعریف و مصداق‌هایی از آن را تشریح کنم. اما نمونه‌هایی که می‌آورم صرفا برای تشریح اهمیت نمادها و نامگذاری‌ها است و مثلا وقتی از مسئله هولوکاست یا داعش نمونه می‌آورم، مقصود برجسته کردن ساز و کار نمادها و لزوم توجه به آن‌ها است.

نمادسازی ابزاری است که در نوشتار، تصاویر و آواها استفاده می‌شود و هدف آن انتظام جوامع و استقرار قدرت است. علائم راهنمایی و رانندگی از جمله نمادهایی تصویری هستند که به تحرک در شهر انتظام می‌دهند و آژیر پلیس نماد قدرت است و وقتی به صدا در می‌آید همگان در می‌یابند باید به این نماد و معانی آن تن بدهند. پس نمادها ابزاری قراردادی هستند که نوعی نظام معنایی و قضاوتی را در پس خود دارند. مهم‌ترین نکته‌ای که در این راستا باید دریابیم این است که، به تعبیر کنث برک، نمادها خود چیزها نیستند (نک. برک ۴۹۴). به عبارتی صرفا بیانگر تلقی، تصور و قضاوت ما درباره چیزها هستند. کسی ممکن است تصور کند که انسان در این دنیا مسافر است و در این دنیا غریب افتاده است. نمادهایی مانند مسافر و غریب در اینجا بیانگر تصور او از جهان است و ولی شواهدی برای پیدا کردن این‌که این فرد به جهانی دیگر خواهد رفت، در دست نداریم مگر متونی که خود آن‌ها هم در ورطه همین عدم ارجاع نشانه‌ای قرار می‌گیرند. کسی که به علت بی‌باوری به اعتقاد خاصی کافر، ملحد یا منحرف می‌نامند، صرفا مورد قضاوت در نظامی از این گونه دال های قراردادی و مدلول های اثبات نشده قرار گرفته است. اکنون باید به انگیزه‌های نمادسازی بپردازیم. چرا نمادهایی مانند منحرف، ملحد، احمق و مسخره داریم و با آن‌ها دقیقا می‌خواهیم چه کاری انجام دهیم؟ انگیزه. نمادها بیانگر انگیزه‌ها هستند و انگیزه‌ها با ادارک و روحیات ما مرتبطند.

تشکیل قدرت: تعلق و نمادسازی

از انگیزه های نمادسازی و استفاده از آن می‌توان به انگیزه امنیت‌جویی، انگیزه گروه‌گرایی، انگیزه گروه‌گریزی، میل به قدرت، و غیره اشاره کرد. به عنوان مثال جراحی پلاستیک و جراحی گوش به شکل پری‌ها چه انگیزه‌هایی دارد؟ شاید میل به زیبایی و در نتیجه ایجاد جذابیت و احساس تفاوت و اعتماد به نفس، شاید هم غلبه بر یکنواختی زندگی باشد. بی‌تردید انگیزه‌های دیگری در این‌باره وجود دارد. در حالی که چنین نمادهایی ممکن است برای تقویت حس خوب نسبت به خویشتن یا حتی غلبه بر احساس ناامنی یا ناخرسندی از وضعیت پیشین باشد، دلیلی در دست نداریم که به دیگران آسیب برساند یا تهدیدی برای دیگران باشد. اما واکنش منفی دیگران به جراحی زیبایی می تواند حاکی از انگیزه‌هایی مانند هراس از خرق عادت و هراس از دیگرگونی در شکل آدمیت باشد. در مقابل نمادهای فردی نمادهای توده‌ای، انسجامی و در نتیجه کنترلی هم دیده می‌شود. به عنوان مثال، از نمادهای شکلی و پرچمی داعش، نوعی ایدئولوژی و نوعی میل به تشکیل قدرت را در می‌یابیم. پرچم داعش با پارچه‌ای سیاه و شعاری در میانه‌اش که می‌گوید: «خدایی غیر از خدای اسلام نیست»، هم دعوی استیلا دارد، هم تهدید است. از این‌رو در حالی که نمادهای فردی مانند جراحی زیبایی، اثباتی هستند و بیانگر میل به زندگی، میل به بروز تفاوت و استقبال از تفاوت هستند، دال‌هایی مانند نمادهای داعش نافیانه و تهدیدی و نفی‌کننده عدم تفاوت هستند. داعش و نمونه‌های خفیف‌تر آن مانند علائم و ظواهر و نمادهای مذهبی، بیانگر میل به یک‌گونگی، و میل به یکنواختی و تداوم جاودانه نوعی نظام اعتقادی و رفتاری هستند.

بازگردیم به تعریفی که کنث برک از انسان داده است: انسان موجودی نمادساز، استفاده‌کننده و سوءاستفاده‌کننده از نماد است. نظام‌های سنتی و اعتقادی جزمی، نمادهایی کل‌گرایانه می‌سازند (به عنوان مثال پیروان اخلاق ظاهری در هر مکتب و دینی) با بروز نمادها و علائم ظاهری میل به یکسان‌نگری و انکار تفاوت را بیان می‌کنند. در جامعه‌ای که رمز حیاء زنان، پوشیدن لباس کامل تعریف و تعیین می‌شود تخطی از آن، نماد بر‌هم‌زدن نظم تلقی می‌شود. موضوع جراحی اندام‌های بدن را نیز می‌شود در همین نظام تحلیلی بررسی کرد. نخستین گامی که انسان‌ها در یگانه کردن بدن‌ها برداشتند اختراع لباس بود. وجود لباس‌های محلی یکنواخت از بقایای این سنت نمادسازی است. از آنجایی که راهی برای یک شکل کردن بدن وجود نداشت، لباس جایگزین پوست شد و به ابزاری استعاری برای یکسان‌سازی بدن‌ها تبدیل شد. از این‌رو، لباس نوعی مجاز مجاورت است:[۳] لباس به علت مجاورت با پوست به جای پوست عمل می‌کند. اما ما نمونه‌هایی از کوشش انسان برای یک شکل کردن واقعی انسان‌ها را در تاریخ هم دیده‌ایم: نازیسم. نازیسم ایدئولوژی‌ای زیست‌شناختی باید بوده باشد زیرا بر اساس ژنتیک و نژاد شکل گرفت و نوعی بدن خاص را معیار انسانیت قرار داد و کوشید که همه بدن‌های متفاوت از آن را حذف کند. چه چیزی در نمونه‌های نمادسازی بالا مشترک است؟ کمال‌گرایی.

کمال‌گرایی

تشابه و تفاوت دو مکانیسم مهم در صلح و مناقشه‌اند. یکسان‌گرایی، پدیده‌ای روانشناختی است که انسان‌ها بر اساس آن با یکدیگر احساس تعلق می‌کنند. به عنوان مثال ذهنیت نژادگرایانه ناشی از این باور است که بدن‌های مشابه در نوعی یگانگی هستند. باور به تفاوت، نوعی ذهنیت تکثرگرا است و بر عکس این عمل می‌کند. در حالی که تشابه، افراد را به هم سوق می‌دهد، بروز تفاوت در میان کسانی که ذهنیت جزمی دارند ممکن است سبب انشقاق و نزاع شود: ذهنیت متعصب، تفاوت را تهدید و برهم‌زننده نظم و مخل انتظام می‌بیند و آن را تحت عنوان انحراف، جلف بودن، سبکی و حماقت  تفسیر می‌کند. (در این‌باره نک. فهم مناقشه[۴] در مطلبی که لینک داده‌ام [۵] و به عدم استقبال از تفاوت به منزله یکی از ریشه‌های مناقشه و نزاع نگاه کرده است). چگونه می‌توان مسئله تحقیر جراحی زیبایی را با منطق عدم استقبال از تفاوت تحلیل کرد؟ تفاوت برای برخی افراد به معنی شکل‌گیری دوگانه ما/آن‌ها است. فردی که مبادرت به جراحی زیبایی می‌کند گویی خود را از یک نوع ساختار بدنی خارج می‌کند. به عنوان مثال، افراد چینی‌ای که ساختار فک خود را به شکل غربی در می‌آورند ممکن است با این تفسیر تحقیر شوند که به ملیت خویش پشت کرده‌اند و نژاد خود را تحقیر کرده‌اند. عموم کسانی که به جراحی پلاستیک واکنش منفی نشان می‌دهند، این افراد دچار خودباختگی می‌بینند، یعنی به اعتقاد آن‌ها این افراد احساس مسئولیت کافی در مراقبت از شکل همگانی نشان نداده‌اند. گرچه مردم ممکن است به نمادهای تحقیری و تمسخری در بیان واکنش منفی رو بیاورند اما خنده و تمسخر در حقیقت نوعی شگرد برای غلبه بر هراس و شرم است: افرادی که ذهنیت یکنواخت‌پسند، یگانگی‌گرا و ضدتفاوتی دارند، جراحی پلاستیک را دستکاری و تحقیر بدن طبیعی می‌بینند و چون ذهنیت «من-همگانی» به انسان دارند، یعنی خود را دیگری و دیگران را خود می‌پندارند، شخص مرتکب جراحی را همان خویشتنی می‌دانند که مخل انتظام بدن شده است و اکنون در انظار عمومی مورد قضاوت منفی دیگران قرار گرفته است. از این‌رو، شخص نافی تفاوت (که نوعی اختلال تفکیک خویش از دیگری دارد) خویش را تحقیر‌ شده و شرمسار و آماج انتقاد تلقی می‌کند. از آن‌سو باید بر این شرم و هراس تحقیر علبه کند. شگردی که به کار می‌برد، خنده بر خویش است: او به صورت استعاری بیرون از خویش می‌ایستد و با دیگران بر خود می‌خندد و خود را تمسخر می‌کند و از این راه، وقتی تمسخرکننده به جماعت تمسخرکنندگان ملحق می‌شود، خودش را از موقعیت شرمناکی و از موقعیت هراس بیرون می‌کشد و اینگونه است که افرادی که قائل به تفاوت در شکل بدن‌های هم‌وطنی و هم‌نژادی نیستند به زبان تمسخر و تحقیر روی می‌آورند. افرادی که جراحی می‌کنند در واقع استدلالی مثبت دارند و با مفاهیم و نمادهایی مانند ترقی زیبایی، عمل خود را تفسیر می‌کنند اما افرادی که سعی این اشخاص را در ایجاد تفاوت درک نمی‌کنند سه دسته استدلال دارند: ۱. این افراد حس امنیت و اعتماد به نفس ندارند ۲.این افراد سطحی هستند ۳. این افراد دچار خودشیفتگی هستند. (نک. به تحقیقی که گرگ استیونز[۶] در این‌باره کرده است).[۷] دلایلی که مخالفان جراحی پلاستیک می‌آورند حاکی از ذهنیتی است که تاب تفاوت در دیگران و گزینش‌های آن‌ها در متفاوت شدن را ندارند و عموما این تفاوت ناشی از انگیزه حس وحدت و باور به یگانگی، شکلی است که آن را در زیر ذیل بحث کمال‌گرایی مطرح می‌کنیم.

کنث برک می‌گوید انسان از کمال‌گرایی فاسد می‌شود (۵۰۷). کمال‌گرایی نوعی وسواس شدید برای تسلط و اشراف بر همه چیز است. از راه تحلیل قیاسی فرد با نظام‌های بزرگ‌تر از فرد، بهتر می‌شود این را دریافت. نظام‌های تمامیت‌خواه اعتقادی، سنتی و حکومتی را باید مانند یک فرد در نظر گرفت که رفتار آن‌ها نیز مانند فرد قابل تحلیل است. فرد اگر احساس کند که به علتی از معیارهای مقبول سقوط کرده و مورد قضاوت اخلاقی قرارگرفته است به احساس شرم دست می‌یابد: فرد یا نظام اعتقادی، زنجیره‌ای از معیارها را به منزله نرم کمال در نظر می‌گیرد و انطباق با آن‌ها را شرط توفیق خود می‌داند و عدول از آن‌ها را مایه شرمساری می‌پندارد. تمام نظام‌ها و حکومت‌ها و نظام‌های گروهی که هویت اعضاء خود را یکنواخت و یکپارچه و مطابق با معیارهای تثبیت شده می‌خواهند به این حس دچار می‌شوند زیرا افرادی پیدا می‌شوند که میلی به همرنگی ندارند و از این‌رو کلیت سیستم خود را در ورطه نگاه تحقیر آمیز می‌بیند. ما گاهی از این دست جملات می شنویم که درباره افراد منحرف از معیارهای اعتقادی و سیاسی می‌گویند که ننگ مملکت هستند؛ به عنوان مثال تصاویر عریان گلشیفته فراهانی نمونه‌ای از چیزی است که جامعه سنتی و حکومت آن را مایه شرم خود می‌دانند. هر یک از اعضاء جامعه نیز که به انحاء مختلف خود را عضوی از کلیت منسجم و یک‌رنگ یک نوع فرهنگ می‌دانند، هنجارشکنی دیگران را تهدید برای کلیت خود می‌یابند و حس شرم و تحقیر و هراس سراسر وجود آن‌ها را می‌گیرد اما آن‌ها نام این را هراس نمی‌گذارند بلکه از مکانیسم فرافکنی و انتقال استفاده می‌کنند و رنج و آزردگی‌ای که خودشان از رفتار دیگران به آن دچار می‌شوند را تحت انحراف آن افراد نامگذاری می‌کنند. انسان وقتی در ورطه شرم حقارت می‌افتد (مثلا خود را در فقر، در حرمان، در تحقیر، در عریانی و در معرض تمسخر می‌بیند) یکی از دم دست‌ترین استعدادهای خودش را به جریان می‌اندازد: میل به کمال‌گرایی. میل به کمال‌گرایی سوی مخالف حس نقص، حس شرم و حس حقارت است. کمال‌گرایی یک شگرد دفاعی-روانشناختی است که وقتی فرد یا افراد، خویش را در هراس از تحقیر، فقر، و زشتی می‌بیند به تقلای جبران می‌افتد تا بر آن چیزی که هستی و قدرت و ثروت و وضعیت او را  تهدید کرده است سلطه بیابد. با سلطه بر آن چیزی که عامل خطر برای خودش می‌بیند، آن را در چنگ و در حصر خودش نگه می‌دارد؛ آن را حصر می‌کند؛ به دیوار می‌کشد؛ به زندان می‌افکند: امکان این‌که آن فرد یا آن چیز او را در ورطه شرم بیاندازد را از او سلب می‌کند و از این راه خویش را در امنیت قرار می‌دهد. در زیر مثال کمال‌گرایی و مسئله هولوکاست را مطرح می‌کنیم. هدف از ذکر این مثال‌ها درک خطر کمال‌گرایی است که در مقیاس کوچک و بزرگ، پر خطر و کم خطر، موجد نظامی از سیطره و مهار می‌شود.

رابطه هولوکاست با کمال‌گرایی در چیست؟

تاریخ حین و بعد از ماجرای نازیسم نشان می‌دهد که آلمانی‌هایی که فقر و رکود اقتصادی را نوعی حقارت ملی می‌دیدند، برای جبران این وضعیت تباهی به مکانیسم کمال‌گرایی روی آوردند: به پاکسازی نژادی روی آوردند، معلولان را بستری کردند و کشتند تا نژاد خود را پاکیزه کنند. یهودیت را نماد تباهی، عامل عقب‌افتادگی اقتصادی، رکود اجتماعی و عامل فقر آلمان معرفی کردند: یهودیت می‌بایست از صحنه برداشته می‌شد و هولوکاست رخ داد. ماجرای هولوکاست حاکی از این است که بدن‌ها ابزاری برای همذات‌پنداری، یگانگی و یکپارچگی هستند و انسان‌ها از نماد بدن‌های مشابه برای یکسان شدن با یکدیکر استفاده می‌کنند. آن سوی این ماجرا، واکنش به جدایی برخی انسان‌ها از بدن‌های مشابه است. بدن‌هایی که سعی در ایجاد تفاوت دارند، تحت عنوان منحرف از معیار دیده می‌شوند و بنابراین تهدیدی برای بکپارچگی هستند. واکنش به این بدن‌های تفاوت‌جو، با خشونت مواجه می‌شود و این خشونت گاهی کلامی است و از راه داغ ننگ و بدنام کردن صورت می‌گیرد. اکنون موضوع داغ ننگ و بدنام کردن را تحت نظریه فراخوانش آلتوسر پی می‌گیریم.

بدنام کردن را می‌توان با نظریه آلتوسر درباره نامگذاری یا فراخوانش دریافت. نامگذاری، اسلوب و شگردی است برای محدود کردن چیزها در قالب یک نام و لقب. با نامگذاری، چیزها را در محدوده واژه‌ها محصور می‌کنیم. به آن‌ها اجازه خروج از دامنه آن واژه‌ها و القاب را نمی‌دهیم. واژه‌ها مانند صفحه‌ها و دریچه‌هایی هستند که چیزها را از مجرای آن‌ها می‌بینیم. به این طریق، واژه‌ها به ابزاری برای ارزش‌گذاری و داوری و قضاوت تبدیل می‌شوند: دانشمندی که با ساخت سلول‌های بنیادی سعی دریافتن راهی برای درمان سرطان دارد، تحقیقش را خدمت، خلاقیت و آفرینش می‌بیند. همان عمل او برای یک بنیادگرا، ضد آفرینش و گنهکارانه است. وقتی افراد و چیزها را در واژه‌ها ترسیم می‌کنیم، دامنه‌ای از معانی تاریخی، و دانش و آگاهی‌های خود را که از کتاب‌ها، داستان‌ها، برخوردهای شخصی، فیلم‌ها، تلویزیون و سایت‌های اینترنتی و شبکه‌های اجتماعی آموخته‌ایم به میان می‌آوریم. همه افق‌های شناختی خود را که طی سال‌ها در معرض متون قرار گرفتن آموخته‌ایم، در قضاوت خود دخیل می‌کنیم و با جمیع آن‌ها معیار و کلیشه‌ای می‌سازیم که تک تک پدیده‌های جهان و انسان‌ها و رفتارهای آن‌ها را از طریق آن‌ها تفسیر می‌کنیم. تنها کسانی که ذهنیت و استدلال خود را بر پایه استدراک «موردی» قرار داده‌اند، از دام جزمیت‌ها و کلیشه‌ها رهایی یافته‌اند.

آلتوسر با طرح مفهوم «فراخوانش» استدلال کرد که ایدئولوژی عبارت است از زنجیره‌ای از اعتقادات و باورها و آداب و رسوم که نوعی نظام واقعی [۸] را می‌سازد و یک رابطه غالب و مغلوبی را بنا می‌کند. یکی از این شگردها نامگذاری است و آلتوسر آن را با«فراخوانش» [۹] تشریح کرده است. فراخوانش عبارت است از صدا کردن افراد. آلتوسر بر این باور بود که ایدئولوژی ساختاری واقعی است که با دعوت انسان‌ها به خودش آن‌ها را به بردگی می‌گیرد و عموما خود افراد به این سیطره ایدئولوژی پاسخ مثبت می‌دهند. از این‌رو فراخوانش مانند این است که در خیابان بایستیم و از دور کسی را صدا کنیم. اگر آن فرد سرش را به سوی ما بازگرداند، در واقع به واژه‌هایی که ما او را در آن چارچوب تلقی کرده‌ایم، پاسخ مثبت داده است و او پذیرفته که همان است که در آن نام است. هدف ایدئولوژی از این لقب‌دهی  این است که افراد را در چارچوب و در محدوده آن واژه ها محصور کند، تحرک آن‌ها را در اختیار و در مهار خودش بگیرد، سرکوب کند و آن‌ها را بپاید تا مبادا از آن خارج شوند: به عنوان مثال تعریف رمز لباس و رمز شکل بدن در دست ایدئولوژی است و افراد به آن دعوت می‌شوند و افراد با پاسخ مثبت به آن، یکدیگر را نیز از خروج از آن منع می‌کنند. تحت نظام باوری ایران کنونی جراحی گوش به شکل حوری‌های داستانی و افسانه‌ای نوعی انحراف از هنجار تعریف شده در ایدئولوژی است و تلویزیون و افرادی که همسو با آن، افرادی را که جراحی زیبایی روی گوش انجام داده‌اند، با القابی که نظام تحت نمادها تحقیر می‌کنند، در معرض سرزنش و القای شرم و تحقیر قرار می‌دهند. نمونه بارز رژیم زنانگی چیزی است که سیمون دوبووار در جنس دوم پیش کشید؛ او به کلیشه‌هایی که جامعه تحت عنوان زنانگی مطلوب به زنان تعلیم می‌دهد و در آن‌ها درونی می‌کند تاخت.[۱۰] جراحی گوش و جراحی آن به شکل گوش پری‌های افسانه‌ای، یکی از معانی زنانگی سنتی در ایران –یعنی حیاء — را به چالش می‌کشد: در حالی‌که روایات غالب زنان را به پوشاندن بدن از جمله گوش‌ها دعوت می‌کنند، زنانی هستند که با طراحی روی گوش‌ها آن‌ها را به سوژه نگاه تبدیل می‌کنند.

اکنون سوالی که در صدد پاسخ آن بر می‌آییم این است که چرا برخی گوش‌ها را پری‌گونه جراحی می‌کنند و معنایی و فحوایی که می‌شود از آن استنتاج کرد چیست؟ بلاغت این کار در چیست؟ اگر به استدلال عمومی در این‌باره رجوع کنیم، به این تفاسیر می‌رسیم که زنان (و مردان) برای خودنمایی مبادرت به جراحی در اندام های مختلف بدن‌شان می‌کنند. این تفسیر نه راهگشا است و نه چیز مهمی به ما می‌گوید. در حقیقت دربردارنده نوعی قضاوت اخلاقی و ناشی از عدم استقبال ار تفاوت است که در زیر آن را تحت عنوان «هراس اخلاقی» شرح خواهیم داد. ماجرای جراحی زیبایی در بسیاری موارد از این جهت تحقیر می‌شود که نوعی «تقلب» (مارتین موئن اول[۱۱] ۷۵) و جعل تلقی می‌شود.[۱۲] اما بحث در این‌باره باید دو سو بیابد که هریک ما را به نتیجه متفاوتی می‌رساند:

۱. چرایی مبادرت به جراحی پلاستیک، مسئله‌ای در بلاغت است و این‌که انسان‌ها تحت فشارها و القائات رژیم زیبایی مبادرت به جراحی‌های دردناک می‌کنند. منظور از رژیم های زیبایی این است که زنجیره‌ای از باورها و اعتقادات درباره زنانگی و مردانگی میان مردم وجود دارد که انسان‌ها را در قالب آن‌ها ارزیابی می‌کنند. به عنوان مثال، مردم معیارهایی درباره سایز بدن و شکل اعضاء صورت دارند و تحت آن‌ها یکدیگر را مورد قضاوت قرار می‌دهند. یکی از عللی که برای پدیده انجام جراحی زیبایی بیان کرده‌اند، تسلیم شدن زنان به معیارهای جذابیت جنسی است  (تحقیق کالگرو[۱۳] همکاران‌اش نشان می‌دهد که تن دادن به جراحی پلاستیک نوعی قضاوت درباره خویش از منظر جنسی است. (ص. ۳۲). پدیده تحمیل معیارهای زیبایی بر زنان، تاریخ دیرینه‌ای دارد. سرتاسر شعر کلاسیک ایران مفاهیمی درباره معیارهای زیبایی دارد که مفهوم زنانگی را در زنان ایران درونی کرده‌اند و ذهنیت مردان را به این‌سو شکل داده‌اند که کدام زن با کدام ویژگی‌های جسمی و چهره‌ای لیاقت و شایستگی محبوب و دلبر بودن را دارد. حتی صنایع مد امروز و رژیم‌های زیبایی با برگزاری مسابقات بانوی زیبایی جهان و بانوی زیبایی ملی ادامه همان ایدئولوژی شعرای کلاسیک هستند. لب‌های غنچه و چشم‌های خمار و بزرگ و قدهای رعنا در صنعت مد جدید، ریشه‌هایش به اشعار کلاسیک شعرا باز می‌گردد و شعرا نیز صرفا بخشی از جامعه‌اند که همان باورها و اعتقادات مردم را در قالبی زیبا و بیانی گیرا شکل می‌دهند. چه چیزی در این باور وجود دارد که باید برای محبوب و معشوق بودن تن به جراحی زیبایی داد؟ حداقل دو دلیل وجود دارد: پیدا کردن اعتماد به نفس و همخوانی با معیارهای تثبیت شده درباره زیبایی. تحقیقی بر اساس این دو میل به این نتیجه رسیده است که این دو در حقیقت راهی برای غلبه بر اضطراب مرگ‌اند(نک به کیم پونگ تم، ص. ۹۴۸)[۱۴].شاید بتوان این غلبه بر اضطراب مرگ را با تقلا برای رهایی از بافت خسته‌کننده و بسته جامعه‌ای مانند ایران تفسیر کرد.

۲. مسئله دیگر برخورد مردم با کسانی است که اندام خویش را در معرض تغییر بدن قرار می‌دهند و همین بیشترین تمرکز مقاله حاضر است. مهم‌ترین بحث ما در این مقاله نحوه مواجهه مردم با پدیده جراحی زیبایی است: با تامل در هجمه به افراد جراحی‌شونده از خود می‌پرسیم چرا در این‌باره از سوی برخی قضاوت منفی صورت می‌گیرد و چرا به عنوان یک چیز جدید و جذاب دیده نمی‌شود؟ جراحی زیبایی، عملی شخصی و انگیزه‌دار است، اما چرا آن را نماد معانی منفی و سلبی در این افراد قرار می‌دهند؟ جراحی پلاستیک عملی نمادین است که انگیزه‌های آن در اشخاص می‌تواند باعث دستیابی به اعتماد به نفس، غلبه بر خستگی و بی‌معنایی، برخورداری از حس زیبایی متفاوت و حتی غلبه بر اضطراب مرگ شود. از این‌رو عملی بلاغی است که دیگران را از خود متاثر می‌کند و در آن قطعا انگیزه‌ای آگاهانه نهفته است و این آگاهانه بودن آن مسئله تحقیر از سوی دیگران را به پرسش می‌کشد. انتقاد تند و تحقیر‌آمیز از جراحی پلاستیک دیرینه‌ای به اندازه شکل‌گیری خود این پدیده دارد. در قبال پدیده اخیر جراحی گوش٬ چگونه باید با مسئله برخورد افراد مواجه شویم؟ بگذارید از پدیده تلویزیون رسمی داخل کشور و موضع‌گیری آن و در نتیجه شکل دادن به قضاوت مردم درباره جراحی زیبایی شروع کنیم تا به مسئله استفاده از نمادها، تعریف انحراف، لقب‌گذاری، و تحقیر بپردازیم.

تلویزیون رسمی ایران در یک برنامه سه موضوع را با محوریت الاغ به موضوع رژیم زیبایی شکل داد و ذهنیت مردم و الفاظ آن‌ها در قضاوت پیرامون مسئله جراحی زیبایی گوش را شکل داد. در آن برنامه تلویزیونی سه موضوع مطرح شد: ۱. مسئله «مسابقه الاغ‌سواری»۲. فروش مجرمانه گوشت الاغ و جراحی گوش که بر آن مدل گوش الاغی نام گذاشت.  

چنین برنامه‌ای با چه ساز و کار بلاغی‌ای کار می کند و پیامد آن چیست و چگونه هم‌زبان و هم استدلال با بخشی از مردمی است که ممکن است موافق یا مخالف تلویزیون رسمی باشند؟

سه ماجرا در یک برنامه در کنار هم گذاشته شده است: نام این صناعت، هم‌کناری[۱۵] است. هم‌کناری عبارت است از قرار دادن چیزهای مشابه یا متضاد برای بیان یک مفهوم و یک تفسیر مورد نظر. به عنوان مثال، استعاره و تشبیه در فیلم‌سازی و ادبیات از صنایعی هستند که از آن‌ها برای قیاس استفاده می‌کنند و قیاس یک نوع صناعت ذهنی-زبانی است. باید روی این مفاهیم قدری بیشتر درنگ کنیم. فیلم یا قطعه تولید شده مذکور نوعی روایت است که سه جزء را انتخاب کرده تا یک نتیجه را القاء کند. مسابقه الاغ‌سواری که نوعی مضحکه‌سازی از یک تفریح است؛ در حالی که مردم طبق سنت ورزشی، تفریحی، و اشرافی انتظار دارند که مسابقات سوارکاری با اسب صورت بگیرد، در این ماجرا الاغ‌سواری را پیش کشیدند تا نوعی تفریح را از راه قیاس نافیانه و سلبی به تحقیر تبدیل کنند. علت اینکه قیاس میان اسب و الاغ حاصل‌اش به تمسخر کشیدن تفریح مذکور است، در این است که اسب‌سواری نیازمند مهارت در مهار اسب، پوشیدن لباس خاص، زین و یراق و سرعت این حیوان است. رابطه‌ای احساسی نیز میان سوارکار و اسب همیشه وجود دارد که بر پرستیژ آن می‌افزاید. بنابراین در ذهنیت مردم، اسب نماد رفاقت با سوارکار، رام‌پذیری، نجابت و مفاهیمی اینگونه‌ای است. از سویی اسب‌سواری از تفریحات اشرافی و ثروتمندانه است، بنابراین قیاس آن با مسابقه الاغ‌سواری چندین کارکرد دارد: فقر الاغ‌سوار و آرزوهای بزرگ‌تر از وجود او به میان کشیده شده است. کسی که با الاغ سوارکاری می‌کند در یک نوع نظام داوری مضحکه‌ای و تحقیری قرار داده شده است: او آرزوی سوارکاری را تحقق بخشیده است اما که سوارکاری با اسب که نه امکانات مالی‌اش را دارد و نه طمطراق و مهارت‌های اسب‌سواری را. بنابراین الاغ‌سواری و طرح آن به عنوان یک مسابقه دسته‌جمعی ابزاری تحقیری است. از سویی، رابطه الاغ‌سوار با الاغ به رابطه اسب‌سوار با اسب به قیاس گذاشته می‌شود. اکنون مشخص است که استفاده از نماد الاغ  برای تحقیر فقیران سویه‌دار و با معنا است. باید در معانی تلویحی و رمزگذاری الاغ در فرهنگ ایران هم درنگ کنیم. وقتی معانی تحقیری الاغ را تحلیل می‌کنیم به قیاس آن روی خواهیم آورد.

در ابتدای این مقاله اشاره شد که انسان موجودی است نمادساز که از نمادها استفاده و سوء استفاده می‌کند. در فرهنگ ما ایرانیان و حتی در فرهنگ ملل دیگر حیوانات معانی ایدئولوژیک دارند و در دسته‌بندی‌های دوگانه خوب و بد قرار داده می‌شوند و همین دسته‌بندی سبب رفتار دوگانه با حیوانات می‌شود. برخی هندی‌ها موش ها را متصل به نوعی الوهیت می‌دانند و آن‌ها را در معابد پرورش می‌دهند حال آنکه در میان ملل دیگر موش ترسناک و کثیف است. گاو در میان غربی‌ها و در میان ما ایرانی‌ها نماد زبانی برای تحقیر ذهنی انسان‌ها است: گاو را با حماقت نسبت می‌دهیم. اما آیا گاو با معیارهای انسانی احمق است؟ و اگر چنین استنتاجی هم بشود آیا قیاس انسان با آن حیوان مصداق منطقی و شأنیت قضاوت و داوری دارد؟ روشن است که حیوانات در یک نظام ایدئولوژیک ارزیابی و نامگذاری قرار دارند و همین سبب شده است که مردم با حیوانات رفتار متفاوت و تبعیض‌آمیز کنند. این نوع آگاهی و ذهنیت تاریخی از اعصار قدیم تا امروز تداوم یافته است و نسل در نسل این نوع ایدئولوژی را به یک رفتار واقعی تبدیل می‌کند. الاغ در فرهنگ ما عموما با معانی حماقت، سفاهت، نادانی و کودنی تفسیر شده است. در ابتدای مقاله از این گفتیم که واژه‌ها مانند شیشه‌های بینایی و دریچه‌های دیداری عمل می‌کنند: با شیشه  زرد جهان را زرد و با شیشه دودی جهان را کدر و با شیشه سرخ جهان را سرخ و بر همین منوال می‌بینیم. واژه‌ها اینگونه عمل می‌کنند ولی در مرحله کلام و زبان نمی‌مانند. الاغ در فرهنگ ما پست و حقیر و بنابراین مستحق بی‌توجهی، بارکشی و عدم توجه تلقی شده است. شنیده‌هایی وجود دارد که در مناطقی از ایران علف‌های مرغوب را به گاو و گوسفندان می‌دهند زیرا مصرف اقتصادی و تولیدی دارند و باقیمانده آن‌ها را که گاو و گوسفندان میلی به خوردن‌اش ندارند و در حقیقت تلف‌شده علف مرغوب است به خر‌ها می‌خورانند. اکنون باید به موضوع قیاس برسیم.

قیاس یکی از قابلیت‌های ذهنی انسان است و شعرا و نویسندگان به بهترین وجه از این قابلیت ذهنی استفاده کرده‌اند و گاهی همین قیاس‌ها سبب بدترین اجحاف‌ها در حق انسان‌ها شده است، همان‌گونه که گاه قیاس‌های خوب آن‌ها منجر به نتایج مثبت گردیده است. نکته این است که قیاس نوعی ابزار است برای دیدن، قضاوت و ارزش‌گذاری و استفاده و سوء استفاده. به عنوان مثال استعاره روشی است که از آن بهره می‌گیریم تا معانی دور از ذهن را دربیابیم. زیبایی زنان در ذهن شعرای کلاسیک مسئله‌ای در نحوه نگرش آ‌ن‌ها است. برای آنان زن مانند گل‌ها و گیاهان است که در مقطع کوتاهی شکوفا و زیبا و دارای رایحه‌ها و جاذبه‌های رویتی است. از این‌رو این‌که که گل زود پژمرده می‌شود و هر چه سریع‌تر و در زمان شکوفایی باید از آن بهره برد به زمینه قیاس با هویت زن‌ها تبدیل شده است. زن باید در جوانی و در اوج درخشانی سوژه لذت جنسی باشد، زود ازدواج کند و تا مانند درختان سال‌خورده نشده ثمر بدهد.

موضوع دیگری که در روایت تحقیری تلویزیون در کنار دو موضوع دیگر آمد، مسئله فروش غیرمجاز گوشت الاغ بود.  چرا صناعت بلاغی هم‌کناری و قیاس در اینجا به کار گرفته شده است؟ فروش گوشت الاغ از آنجا که پنهان‌کارانه هم بوده است، وارد عرصه انحرافات حقوقی و قانونی می‌شود. پس نوعی انحراف و جرم است. افرادی که مرتکب این جرم شده‌اند قطعا مورد ارزیابی منفی و حتی میل مستمعین به مکافات قانونی آن‌ها قرار می‌گیرند. در کنار قرار دادن این جرم با مسئله مضحکه‌سازی از الاغ‌سواری، به نوعی بیان هراس توأم با مضحکه است. در حالی که ممکن است انتشار خبر فروش گوشت الاغ سبب هراس اجتماعی و اعتراض شود، به مسئله‌ای تبدیل شد که حماقت سه قشر از شهروندان را از طریق آن مطرح کنند. تلویزیون در اینجا از شگرد و اسلوب نامگذاری استفاده کرد و یک گرایش معمولی و غیر قابل انتقاد را به نوعی انحراف مضحکه‌آمیز تبدیل کرد.

اصل ماجرا چیست؟

جراحی زیبایی گوش که توسط تلویزیون رسمی تحت عنوان گوش الاغی نامگذاری شد، متاسفانه بر سر زبان‌ها افتاد، حال آنکه واقعیت چیز دیگری است. این نوع شکل در جراحی گوش در حقیقت گوش پری‌گونه باید نامگذاری شود، همچنان که عناوین انگلیسی‌اش همین معنا را دارد. تصاویری که در اینجا گنجانده‌ام نشان می‌دهند که این پدیده عمومیت بین‌المللی دارد و در انگلیس، آمریکا، کانادا و سایر نقاط دیده می‌شود. واژه انگلیسی آن elf ear است و elf به معنای پری است. این پدیده به نام‌های spock ears, Vulcan ears , elf ears  نیز مشهور است و ریشه‌هایش تا جایی که در اطلاع نگارنده است در فیلم ارباب حلقه‌ها دیده می‌شود. گاهی برخی از گوش‌های پروتزی و مصنوعی برای آرایش استفاده می‌کنند و زیر تیغ جراحی نمی‌روند. به علت کپی‌رایت ناگزیرم در اینجا صرفا لینکی به تصاویر موجود در اینترنت بدهم که شخصیت‌های مونث با گوش‌های پری‌گونه تصویر شده‌اند. در اینجا نمونه‌ای از آن را می‌توانید ببینید.

باردیگر به تعریف کنث برک از انسان بازگردیم: انسان حیوانی است نمادساز که از نمادها استفاده و سوء استفاده می‌کند. انسان میل به دسته‌بندی در قالب نام‌ها و نمادها دارد. همه ارزش‌گذاری‌های انسان و قضاوت‌های او درباره چیزها مشمول دو واژه اصلی است: الهی و شیطانی. انسان دو واژه را در سرفهرست موجودات، مفاهیم، و رفتارها می‌گذارد و سپس همه چیزهای دیگر را زیر این دو واژه می‌بیند. از این‌رو تمام مفاهیم جهان یا الهی هستند یا شیطانی. برای امتناع از محدود شدن این بحث لازم است شرح دهیم که منظور از واژه‌های الهی و شیطانی چیست. مفاهیم الهی عبارت‌اند از همه چیزهایی که مثبت تلقی می‌شوند و انسان‌ها آن‌ها را دال‌های نهایی و خوب و نیک می‌دانند. به عنوان مثال سلامت یک واژه الهی است. از این‌رو انسان غذا خوردن و زیستن را زیر این واژه و از مجرای آن می‌بیند. همه غذاهایی که به نحوی با معیارهای تغزیه و علوم سلامت و پزشکی به سود کارایی تن عمل کنند، غذاهای خوب و الهی تعبیر می‌شوند و همه غذاها و خوراکی‌هایی که با تعابیر و معیارهای پزشکی و دینی برای روح و بدن بد تلقی شوند به غذاها و خوراکی‌های شیطانی تفسیر می‌شوند. اکنون مشخص است که انسان‌ها دو فیلتر (و منظور از دو یک عدد کلی است که شمولیت می‌یابد به دامنه‌های متفاوت) را مجرای جهان‌بینی خود قرار می‌دهند و چیزها، انسان‌ها و مفاهیم و اخلاقیات و رفتارهای انسانی را از مجرای آن‌ها قضاوت می‌کنند.  وقتی ما جراحی زیبایی را از منظر آن برنامه تلویزیونی و همه کسانی که باورهای مشابه با آن دارند ببینیم عمل جراحی پلاستیک را از منظر معنای بد و شیطانی آن و از منظر انحرافی و هنجارشکنانه‌اش می‌فهمیم. اگر از زاویه دید فرد جراحی‌کننده ببینیم، این عمل عملی مثبت و نیک و در خلق زیبایی است و در سویه الهی قرار می‌گیرد.     

اکنون از نظر بلاغی و قیاسی باید دربیابیم چه معانی‌ای در جراحی گوش پری‌گونه می‌تواند وجود داشته باشد. کلیشه و استعاره فرشته و پری همواره ابزاری بوده است که برای توصیف و تحسین زنان از آن استفاده کرده‌اند ولی به روایت فمینیست‌ها سبب انقیاد آن‌ها شده است: تعبیر فرشته‌ی خانه یکی از استعارات نظام مردسالاری است برای ساختن وجهی قدسی و الوهی و آسمانی از زنان. نظامی که با دامنه‌ای از تعابیر و معیارها می‌خواهد به زنان القاء کند که آن‌ها پریانی پاک هستند که پاکی و مولد بودن و سودمندی آن‌ها، در کار در خانه و نگهداری و محبت و مهربانی به فرزندان است. این یک آرمان است که مردان سنتی به آن عشق می‌ورزند و بسیاری از زنان به آن تن می‌دهند. نوعی رژیم زنانگی است که ساخته و پرداخته مردان و دین است. اکنون با شکل‌گیری این پدیده باید دید چه معانی‌ای در این عمل بلاغی وجود دارد؟

در حالی که دین و جامعه کوشیده‌اند از سویی زنان را به فرشته قیاس کنند و در خانه نگهدارند، و او را همانند موجودی خطاپذیر تفسیر کرده‌اند که پاکی و قداست‌اش در همان وجه فرشته‌گونی‌اش است، اگر زن از آن معیار خروج کند، منحرف و در معرض انواع تنبیهات قرار می‌گیرد. با روی آوردن زنان به پدیده گوش پری‌گونه اتفاق پیچیده‌ای می‌افتد: این حرکت زیباشناختی هم نوعی تسلیم به رژیم زیبایی است هم نوعی اعتراض در برابر آن. وجه اعتراضی آن بیشتر به واقعیت نزدیک است زیرا با این نوع جراحی زنان جسم خود را در معرض بینایی و تحسین زیباشناسانه قرار می‌دهند. از این‌رو پری‌وار کردن چهره اعتراضی است به فرشته‌پنداری از زنان.

نتیجه‌گیری

مسئله جراحی زیبایی مهم است: افرادی در جامعه ایران با این نوع جراحی جسم خویش را در معرض دید و قضاوت گذاشته‌اند. هم تلویزیون در این‌باره فیلم منتشر کرده است و هم مردم در شبکه‌های اجتماعی درباره آن سخن می‌گویند. تلویزیون رسمی و بخشی از مردم با نگاه تحقیر‌آمیز به این موضوع نگاه می‌کنند. بیینده بی‌طرف از مشاهده این موضوع می‌تواند به نتایجی برسد. چرا جراحی زیبایی مورد هجمه و تحقیر قرار می‌گیرد و در این تحقیر و انتقاد چه چیزی نادیده گرفته می‌شود و چه نتیجه منفی‌ای حاصل می‌شود؟

انسان برای یافتن جایگاهی هویتی برای خودش متوسل به نمادها می‌شود. یکی از مهم‌ترین چیزهایی که در تحلیل و قضاوت عادلانه باید درباره انسان‌ها در نظر داشت این است که افراد با شیوه‌های لباس پوشیدن و جراحی در اندام‌ها، و در پیوستن به گروه‌ها، دین‌ها، عقاید و مکاتب به دنبال امنیت می‌گردند، به دنبال جایی که در آن احساس تعلق کنند. این جستجوی تعلق به هیچ‌وجه منفی نیست و گاهی از راه استفاده از نمادهایی مانند لباس، علائم مذهبی و گاه با جراحی صورت می‌گیرد. سایر اعضاء اجتماع با دیدن این نوع جهت‌گیری‌های فرهنگی دچار هراس می‌شوند و از این هراس‌ها برای مهار دیگران بهره می‌جویند. تحقیر به روشی تبدیل می‌شود که شکلی از قضاوت است. در این مقاله سعی شد با استدلالی که در زیر می‌آید به انتقاد از قضاوت‌های سرکوبی پرداخته شود: قضاوتی که نه اعتبار دارد و نه کسی از حق آن بهره‌مند است. بد نام کردن و تحقیر این پدیده در یک برنامه تلویزیونی و دنباله‌روی مردم یا هم‌سویی با آن نشان از گرایشی در میان بسیاری از مردم دارد که در موارد مشابه به قضاوت‌های سلبی، منفی و تحقیرآمیز روی می‌آورند و در دام استدلال‌های جزمی مشابه با تلویزیون رسمی می‌افتند. قضاوت انسان درباره سبک زندگی سایر افراد تا زمانی که منجر به تحقیر نشود، حق سلب‌نشدنی آن‌ها است. به عنوان مثال زنان پیشرو و اندیشمند در جریان فمینیسم ممکن است این پدیده را تداوم رژیم زیبایی و شکلی از انقیاد زنان و تداوم و تغییر شکل تسلیم زنان به معیارهای زیبایی و غفلت از تقلا در ساختار تحصیلی، شغلی، و مشارکت در سیاست تلقی کنند. اما وقتی این پدیده انتقاد به شکلی از تحقیر تبدیل می‌شود، وارد عرصه دیگری می‌شود که سلب آزادی انتخاب است. در جریان این تحقیر، افرادی را که در اندام خویش تغییر شکل می‌دهند، مورد تمسخر قرار می‌دهند. اما واقعیت این است که کسانی که به تغییر زیبایی در خویش مبادرت می‌ورزند از شعور و  قدرت تشخیص سبک زندگی برای خود برخوردارند. از سویی، مالکیت بر بدن، حق همه افراد است و زمانی که افراد از شکل دادن به اندام و چهره خود راضی هستند، نباید مورد عیب‌جویی تحقیرآمیز قرار گیرند.

 

منابع:

Burke, Kenneth. “Definition of Man.” The Hudson Review 16.4 (1963): 491-514. Print.

de Beauvoir, Simone. “Becoming A Woman: Simone de Beauvoir on Female Embodiment.” Philosophy Now. Web. 1 Feb. 2015.

Calogero, Rachel, et al. “Objectification Theory Predicts College Women’s Attitudes Toward Cosmetic Surgery.” Sex Roles 63.1 (2010): 32-41. Print.

Ole Martin Moen (2012). COSMETIC SURGERY. Think, 11, pp 73-79. doi:10.1017/S1477175612000048.

Stevens, George. “Every argument against cosmetic surgery is wrong”. Web. 1 Feb. 2015.

Tam, Kim -. Pong. “Existential Motive Underlying Cosmetic Surgery: A Terror Management Analysis.” 43.5 (2013): 947-55. Print.

 

 پانوشت‌ها

[۱] سعید سبزیان، دانشجوی دکترای بلاغت و نظریه ادبی در دانشگاه واترلو است و در بلاغت استبداد و دموکراسی تحقیق می‌کند. از او تالیفاتی نظیر «فرهنگ نظریه و نقد ادبی»، ترجمه «فرهنگ توصیفی اصطلاحات ادبی» و «درسنامه نظریه ادبی» منتشر شده است و کتاب دیگر او به نام «جسمیت و قدرت: مباحثی در معلولیت و تحول اجتماعی در ایران» به زودی از سوی آموزشکده توانا منتشر می‌شود.

[۲] Burke, Kenneth. “Definition of Man.” The Hudson Review 16.4 (1963): 491-514. Print.

[۳] مجاز مجاورت عبارت است از یک صناعت بلاغی که با آن برای اشاره به چیزها از خود آن چیزها استفاده نمی‌کنند بلکه از چیزی که به نوعی با آن ارتباط دارد استفاده می‌کنند.

[۴] Understanding Conflict

[۵] http://www.ppu.org.uk/learn/conflict/st_conflict1.html

[۶] Greg Stevens

[۷] http://theweek.com/articles/446769/every-argument-against-cosmetic-surgery-wrong

[۸] نک. به این سایت برای توضیح مختصری از آراء آلتوسر درباره ایدئولوژی: http://www.cla.purdue.edu/english/theory/marxism/modules/althusserideolo…

[۹] نگاه کنید به همان لینک یا به مدخل interpellation در «فرهنگ نظریه و نقد ادبی» نوشته سعید سبزیان و دکتر میرجلال الدین کزازی، نشر مروارید، تهران، ۱۳۸۸.

[۱۰] برای شرح مختصری از آراء دوبوار به این سایت رجوع کنید: https://philosophynow.org/issues/69/Becoming_A_Woman_Simone_de_Beauvoir_on_Female_Embodiment

[۱۱] Ole, Martin Moen

[۱۲] Martin Moen, Ole. (2012). COSMETIC SURGERY. Think, 11, pp 73-79. doi:10.1017/S1477175612000048.

[۱۳] Calogero, Rachel, et al. “Objectification Theory Predicts College Women’s Attitudes Toward Cosmetic Surgery.” Sex Roles 63.1 (2010): 32-41. Print.

[۱۴] Tam, Kim -. Pong. “Existential Motive Underlying Cosmetic Surgery: A Terror Management Analysis.” 43.5 (2013): 947-55. Print.

[۱۵] juxtaposition

انتشارات بیشتر ...