در آن شرایط تاریخی و اجتماعی که پوشیدنِ «جورابِ ماشینباف» و اصلاحِ موی صورت و استفاده از عینک طبی در جامعهایران، از مصادیق بارز فرنگیمآبی بود و «قبیح» تلقی میشد، پروا نداشت از اینکه آماج تیر چنین اتهاماتی باشد و ضمنا علاقهمند بود سر از کار ستارهی دنبالهدارِ «هالی» در آورد و درباره امکان رواج «زبانِ بینالمللی اسپرانتو» بیاندیشد. او احمد کسروی بود.
نام اصلیاش سید احمد حکمآبادی بود؛ متولد هشتم مهر ۱۲۶۹ خورشیدی در محله حکمآباد تبریز. اجدادش روحانی و پیشنمازان مسجدی خانوادگی در محله حکمآباد تبریز بودند. اما سرنوشتش چنان رقم خورد که به دلیل انتقادات تندش از تشیع، در بیستم اسفند ۱۳۲۴ در ۵۵سالگی، به دست تروریستهای سازمان فداییان اسلام، به طرز وحشیانهای کشته شد؛ درست وقتی که مقابل بازپرس مشغول دفاع از خود در برابر اتهامِ «توهین به مقدسات» بود.
تروریستهای سازمان فداییان اسلام، با ترور او میخواستند پیامی به مخالفان و منتقدان تشیع در ایران هم فرستاده باشند.
چهار روز بعد از این ترور بود که صادق هدایت در نامهای به حسن شهیدنورایی مینویسد: «… فقط یک ژست سمبولیکی در این جریان وجود دارد و نشان میدهد که در مملکت شاهنشاهی هیچکس از جان خودش در امان نیست؛ حتی در مخ بنگاه دادگستری.»
کسروی را میتوان بدون شک از ناباورمندان به ادیان رسمی دانست. اما با تکیه بر نوشتههایش، میتوان گفت که باورمندی او به دینی که با ارزشهای جهانِ مدرن سازگار باشد، قابل انکار نیست.
دیدن این ویدیو را از دست ندهید.