«سعیدی سیرجانی را هم کشتند، شاهکار تازه جمهوری اسلامی. حتی اگر این طور که ادعا میکنند به “مرگ طبیعی” مرده باشد، اینکه پیرمردی ضعیف ۱۰ ماه تمام زیر دست این بزرگواران دوام آورده عجیب است. از برکات الطاف (آنان) باید خیلی پیش از اینها میمرد؛ البته “به مرگ طبیعی”.» (روزها در راه، روزنوشتهای شاهرخ مسکوب، نشر خاوران، جلد دوم، ص۶۳۱)
«سعیدی سیرجانی را سکته کردند»، این جملهای بود که بسیاری پس از مرگ سعیدی سیرجانی که توسط جمهوری اسلامی علت آن سکته اعلام شد، بر زبان آوردند. این جمله حاکی از آن بود که علیاکبر سعیدی سیرجانی که هنگام مرگ به دست جمهوری اسلامی اسیر بود به مرگ طبیعی نمرده، بلکه به قتل رسیده است. پرونده قتلهای ناراضیان سیاسی و روشنفکران توسط جمهوری اسلامی چیزی نبود که از چشم فعالان سیاسی و حتی مردم عادی مخفی بوده باشد. سعیدی سیرجانی تنها به «جرم!» نوشتن نامه به رهبری جمهوری اسلامی که در آن به سانسور کتابهایش اشاره کرده بود بازداشت شد و تحت شکنجه قرار گرفت. او مجبور شد مقابل دوربین بنشیند و علیه خود اعتراف کند. نامههای سیرجانی حاوی نکات طنز و جدی بسیاری است که همه درس شجاعت است. شجاعت روشنفکری که نقادانه نفر اول مملکت را مورد خطاب قرار میدهد. سعیدی سیرجانی در ابتدای نامه اولش به خامنهای چنین مینویسد: «محضر مبارک حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم جمهوری اسلامی با عرض سلام و تقدیم احترام، سه ماه پیش عریضهای به حضورتان فرستادم در شرح اختناق تحملناپذیر نامعقولی که ماموران وزارت ارشاد در کار نشر کتاب اعمال میفرمایند. چون تا امروز ماموران دفتر آن جناب نه وصول عریضهام را اعلام فرمودهاند و نه اثری از توجه به مسئله مشهود افتاده است و از طرفی یقین دارم اخلاق اسلامی و طبع هنرپرور جنابعالی والاتر از آن است که دادخواهی متظلمی بیجواب مانده با این احتمال که شاید در رساندن نامهام غفلت یا تغافلی رفته باشد مجددا زحمتافزا میشوم …»
اتهاماتی مانند جاسوسی و اقدام علیه امنیت ملی را به اتهامات او اضافه کردند
سعیدی سیرجانی به خطر این کار خود واقف است و میداند نوشتن نامه ممکن است به قیمت جانش تمام شود اما قلم به دست میگیرد و نامه مینویسد. حتی خطرات این کار را با زبانی شیوا در نامهاش به خامنهای یادآور میشود و در پایان نامه آن را مینویسد: «در ماههای اخیر شایعهسازان البته متدین جوانمرد خروارها کاغذ موسسه کیهان و خبرنامهها را تلف کردند که مرا سرسپرده امپریالیسم و از فعالان حزب توده و از مداحان رژیم آریامهری و از نوکران پهلبدی که شوهر اشرف* است و بالاخره عضو رسمی ساواک معرفی کنند تا اگر روزی صفیر گلولهای سینهام را شکافت یا جسد بیجانم فرش خیابانی شد حتی یک نفر بر جنازه ملحد آلوده بدنامی چون بنده نماز نخواند … این شاید آخرین نامه من باشد که گوش جانم مشتاق طنین رهاییبخش الرحمن است و مزهای در جهان نمیبینم. یا بفرمایید مرا بگیرند و به پاداش جرایم که به سائقه طبع بزرگوار پرهیزکارشان برایم تراشیدهاند بکشند یا به دادخواهیم رسیدگی کنند و علت توقیف کتابم را اعلام راه پیشوای آزادگان جهان حسین بی علی کنند که در انحصار قشر و طبقه خاصی نیست. به نزدیک من در ستمسوختن / گواراتر از با ستمساختن.» آنگونه که از نامه دوم سیرجانی به خامنهای بر میآید خامنهای به این نامه پاسخی عتابآمیز میدهد. سیرجانی در ابتدای نامه دوم به واکنش خامنهای اشاره میکند: «پيام عتابآميز جنابعالی را آقای صابری برايم خواند، متاسف شدم، نه به علت اينکه مورد قهر آن مقام معظم قرار گرفتهام و به زودی امت هميشه در صحنه حزبالله حسابم را خواهند رسيد که مرگ در راه دفاع از حق شهادت است و ما مرگ شهادت از خدا خواستهايم. تاسف و تاثرم از پندارهای باطل خويش بود و اميدهای بربادرفتهام درباره سعهصدر جنابعالی و سرنوشتی که ملت ايران در دوران رهبری شما خواهند داشت. بگذريم از لحن توهينآميز پيام که حتی قاصد را شرمنده کرده بود و از هر مسلمان باتقوايی بعيد مینمود تا چه رسد به رهبر مسلمانان جهان. حيرتم از اين است که جنابعالی به استناد کدامين سند و قرينه و امارت مرا مرتد قلمداد کرديد و نامعتقد به اسلام. اگر مستند به نوشتههای من است ایکاش موردش را مشخص میفرموديد و اگر مبتنی بر واردات غيبی است و اشراف بر ضماير که انا لله و انا اليه راجعون.» سرنوشت سعیدی سیرجانی همان شد که در نامهاش به علی خامنهای، رهبری جمهوری اسلامی آورده است.
او پس از ۹ ماه بازداشت درگذشت
سعیدی سیرجانی در ۲۳ اسفند ماه ۱۳۷۲، خارج از منزل مسکونیاش به وسیله ماموران وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بازداشت شد و پس از ۹ ماه بازداشت در چهارم آذر ماه ۱۳۷۳ درگذشت. در زمان بازداشت سیرجانی او هیچ ملاقاتیای نداشت و کسی از محل بازداشتش مطلع نبود. وزارت اطلاعات با صدور اطلاعیهای سیرجانی را متهم به «نگهداری و استعمال مواد مخدر و نیز همجنسبازی و لواط» کردند. البته اتهاماتی مانند جاسوسی و اقدام علیه امنیت ملی را به اتهامات او اضافه کردند. (بخشی از تاریخ روشنفکری ایران، مسعود نقرهکار، جلد سوم، نشر باران) فرج سرکوهی درباره قتل سعیدی سیرجانی و اعلام آن در زندان و دلایل قتل ایشان چنین مینویسد: «به عنوان مثال وزارت اطلاعات مرا به قصد کشتن در فرودگاه مهرآباد ربود و دولت رسما اعلام کرد که سرکوهی در اروپا است. میتوانستند مرا در تصادف ساختگی اما باورپذیر در خیابان نیز بکشند اما چنین نکردند تا همگان بدانند که دست قوی آنان در کار است و بترسند. همان روزی که خبر مرگ سعیدی سیرجانی در زندان اعلام شد چهار تن از ما را به وزارت اطلاعات احضار کردند و به ما گفتند که با قتل سیرجانی به شما پیام میدهیم که دست از فعالیت در کانون نویسندگان بردارید. در قتل احمد میرعلائی و قتلهای دیگر نیز رد بسیار از خود برجای گذاشتند. این همه بدین هدف که پیام قتل به تولید فضای رعب و وحشت منجر شده و به گفته آقای سعید امامی با کشتن یکی دو نفر، دیگر مجبور نباشند که شمار بیشتری را کشته یا زندانی کنند.»
علیاکبر سعیدی سیرجانی که بود؟
علیاکبر سعیدی سیرجانی ادیب، پژوهشگر، نویسنده و فعال سیاسی در بیستم آذر ماه سال ۱۳۱۰ در سیرجان به دنیا آمد. او دوره ابتدایی را در زادگاهش گذراند و در سال ۱۳۲۷ برای ادامه تحصیل وارد دانشسرای مقدماتی کرمان شد. سیرجانی در سال ۱۳۳۰ برای تحصیل در رشته فلسفه به دانشگاه تهران رفت. او پس از آنکه مدتی را به تدریس در سیرجان و بم گذراند به تهران رفت و همکاریاش را با دکتر محمد معین برای لغتنامه دهخدا آغاز کرد. سیرجانی از سال ۱۳۴۴ تا ۱۳۵۷ با بنیاد فرهنگ ایران همکاری کرد؛ بنیاد فرهنگ ایران نهادی پژوهشی بود که برای گسترش و پیشبرد زبان فارسی تلاش میکرد و در سال ۱۳۴۳ تاسیس شده بود. دبیر کل بنیاد فرهنگ، پرویز ناتل خانلری بود. واژگان حرف «میم» از لغتنامه بر عهده سعیدی سیرجانی بود. پس از انقلاب اسلامی سیرجانی مانند بسیاری دیگر از روشنفکران با تنگنا مواجه شد و بسیاری از کتابها و مقالات او اجازه انتشار نیافت.
واژگان حرف «میم» از لغتنامه بر عهده سعیدی سیرجانی بود
در سال ۱۳۷۵ مجموعه برنامهای با عنوان «هویت» از شبکه یک جمهوری اسلامی پخش شد که در این برنامه بسیاری از روشنفکران ایرانی مورد حمله حکومت قرار گرفتند و به آنها نسبتهایی مانند جاسوسی و فساد اخلاقی و … داده شد. سعیدی سیرجانی یکی از آن نویسندگان بود. سیرجانی نیز در این برنامه علیه خود اعترافاتی کرد. او پیش از این در نامهای به خامنهای آورده بود: «آدمیزادهام، آزادهام و دلیلش همین نامه، که در حکم فرمان آتش است و نوشیدن جام شوکران. بگذارید آیندگان بدانند که در سرزمین بلاخیز ایران هم بودند مردمی که دلیرانه از جان خود گذشتند و مردانه به استقبال مرگ رفتند.» در سال ۱۳۷۳، جمع مشورتی کانون نویسندگان ایران در نامهای با بیش از ۶۰ امضا به بازداشت علیاکبر سعیدی سیرجانی اعتراض کردند. سعید امامی درباره مرگ سعیدی سیرجانی توضیح داده بود که به او به جای شیاف ملین، شیافی ساختهشده از پتاسیم دادند تا به عنوان توصیه پزشک استفاده کند. شیاف پتاسیم به راحتی میتواند قلب انسان را از کار بیندازد. قلب سیرجانی از کار افتاد و علت مرگ او را حمله قلبی اعلام کردند.
او در راه قلم کشته شد
سعیدی سیرجانی در بهشت زهرا به خاک سپرده شد. از آثار او میتوان به افسانهها، خاکستر، زیر خاکستر، در آستین مرقع، سیمای دو زن، ضحاک ماردوش و بیچاره اسفندیار اشاره کرد. او همچنین صاحب چندین ترجمه و تصحیح نیز بود.
*مهرداد پهلبد، همسر شمس پهلوی بود که در اینجا به اشتباه همسر اشرف پهلوی معرفی شده است.