یکی از تاثیرگذارترین و ماندگارترین تصاویر انقلاب ۵۷ تصویر پیکر امیرعباس هویدا است که از کشو سردخانه بیرون آمده، همراه با نگاه خیره و لبخند انقلابیونِ تفنگ بهدست به پیکر هویدا. او میخواست تاریخ ۲۵ساله ایران را بنویسد. در آخرین دفاعیهاش گفت: «من نمیگویم بیتقصیر بودم. کارهای مفیدی هم کردم. سبکسنگین کنید. میخواهم تاریخ ۲۵ساله ایران را بنویسم؛ بگذارید بنویسم.» صادق خلخالی، قاضی دادگاه و حاکم شرع، در خاطراتش مینویسد: «گفتم بعد از این تاریخنویس زیاد خواهد بود و سبکسنگین کردیم. دیدیم هویدا مفسد فیالارض است.»
هویدا که ۱۳ سال نخست وزیر ایران بود و طولانیترین مدت صدارت در تاريخ ايران پس از مشروطیت را بر عهده داشت، در تاریخ ۱۸ فروردین ۱۳۵۸ کشته شد. اگر چه دو جلسه دادگاه برای هویدا تشکیل شد، اما آن دادگاه جایی برای ستاندن «داد» نبود. هویدا در دادگاه به جرم «مفسد فیالارض» محکوم شده بود، اما روایتهای مختلفی از چگونگی کشتهشدن هویدا گفته شده است.
طولانیترین مدت صدارت در تاريخ ايران پس از مشروطیت را بر عهده داشت
خلخالی به عنوان حاکم شرع، روز دادگاه هویدا را چنین توصیف میکند: «آن روز دستور دادم همه درها را ببندند، تلفنهای زندان و دادگاه را جمع کردم و در یک یخچال گذاشتم و درش را قفل کردم تا کسی در کارم فضولی نکند. شاید چون یک بار این «فضولی» مانع از اعدام امیرعباس هویدا شده بود.»
«محمد توسلی» اولین شهردار تهران بعد از انقلاب، از قتل هویدا با عنوان «ترور» یاد میکند و میگوید: «پس از تمامشدن آن جلسه از دادگاه، آن جور که شایع است در همان راهرویی که آقای هویدا حرکت میکردند، هادی غفاری به ایشان با کلت حمله کرد.» این روایت مورد تایید ابراهیم یزدی نیز هست: «جلسه دادگاه که تنفس داده میشود در راهرو یکی از آقایون روحانی ـ که آنجا بوده و من الان مایل نیستم اسم او را ببرم ـ با هفتتیر کمریِ خودش هویدا را میکشد. به خلخالی که خبر میدهند میبیند کار از کار گذشته، آقای هویدا را روی صندلی مینشانند، حکم را برایش قرائت میکنند و بعد میبرند اعدام میکنند.» اما هادی غفاری این ادعا را رد میکند و میگوید که هیچ نقشی در پرونده هویدا نداشته است: «هیچ کس جز آقای خلخالی و خدا نمیداند چه کسی هویدا را کشته است.»
هادی غفاری: «هیچ کس جز آقای خلخالی و خدا نمیداند چه کسی هویدا را کشته است.»
ابراهیم یزدی نیز درباره اعدام هویدا تئوری عجیبی را مطرح میکند و عملا میگوید که هواداران شاه قاتل هویدا را تحریک کرده بودند تا او را قبل از اعدام رسمی بکشد: «چه کسانی در زندان قصر بودند که افرادی را که شناختهشده هستند به اینکه افرادی فوقالعاده احساسی هستند و تعادل روحی ندارند، تحریک کنند تا هویدا را آن لحظهای که میخواست شروع کند به سخنگفتن بکشد، اگر هویدا سخن میگفت، به نفع چه کسی و به ضرر چه کسانی بود. قطعا اگر هویدا مجال پیدا میکرد سخن بگوید، سخنانش به نفع شاه و اطرافیان حاکم او نبود بنابراین من این احتمال را مردود نمیدانم، من این احتمال را روش تکیه میکنم که کسانی که نفوذ کرده بودند آنجا برای اینکه هویدا حرفی نزند و سخنی نگوید به دست آن فرد او را کشتند تا پرونده مختومه شود.»
هویدا که بود؟
امیرعباس ممدوح – که بعدها فامیلی خود را به هویدا تغییر داد – پسر حبیبالله عینالملک بود که به عنوان سفیر ایران در لبنان و عربستان خدمت میکرد. مادر او نیز دختر ادیبالسلطنه (نوه محمدحسنخان سردار ایروانی) بود.
هویدا دوران کودکی خود را اینگونه توصیف میکند: «در تهران و در چهارراه کنت يا همان لالهزار در سال ۱۲۹۸ به دنيا آمدم. يک سال و نيمه بودم که پدرم به سوريه مامور شد. من که يادم نيست ولی مادرم میگويد از اينجا با کالسکه و قاطر به خرمشهر رفتند و در خرمشهر سوار کشتی شدند و به هندوستان و از هندوستان با کشتی به لبنان و از آنجا به سوريه رفتند. من هم مانند اغلب افراد اين مملکت، در بچگی و جوانی هم روزهای خوشی داشتم و هم روزهای سختی؛ روزهای خوشی داشتم چون خانوادهام از طبقه متوسط بودند و زندگی خوبی داشتيم. تحصيلات ابتدايي، متوسطه و عالی را خارج از کشور گذراندم زيرا پدرم مامور وزارت خارجه بود. در۱۴ سالگی، پدرم فوت کرد و کانون خانواده بههم ريخت و امکانات مالی از بين رفت و تا حدودی در دشواری زندگی کرديم. من مديون مادرم هستم زيرا کمر همت بست و در يک شهر غريب کار کرد و من و برادرم را تا آخر تحصيلات متوسطه رساند.»
تحصيلات ابتدايي، متوسطه و عالی را خارج از کشور گذراند
برای تحصیلات عالیه به غرب میرود و پس از اخذ مدرک در علوم سیاسی از دانشگاههای بروکسل و پاریس، به وزارت امور خارجه ایران میپیوندد و در شهرهای پاریس، بروکسل، آنکارا و سازمان ملل در نیویورک خدمت میکند. هویدا در سال ۱۳۴۵ با لیلا امامی ازدواج کرد، این ازدواج پس از چهار سال به متارکه انجامید. هویدا هیچ گاه فرزندی نداشت. آشنایی او با لیلا امامی از چندین سال قبل از ازدواج رسمی آغاز شده بود و آنها با یکدیگر دوست بودند. در مرداد سال ۱۳۴۳ در راه بازگشت از سفر تفریحی به شمال ماشین هویدا و لیلا امامی دچار سانحه میشود؛ در این حادثه پای هویدا شکست و تا پایان عمر با عصا راه میرفت.
هویدا چه کرد؟
زمانی که هویدا در پاریس خدمت میکرد، حسنعلی منصور نیز از طرف وزارت خارجه برای ماموریتی به پاریس آمد. در اینجا بود که دوستی بین حسنعلی منصور و امیرعباس شکل گرفت. دوستیای که تا پایان عمر منصور ادامه داشت، عمری که چندان بلند نبود. منصور جلو ساختمان مجلس شورای ملی توسط «محمد بخارایی» ترور شد و آشکار شد که گروهی از اعضای هیئت موتلفه اسلامی قرار بر این ترور داشتند. از جمله کسانی که در دادگاه ترور منصور به عنوان متهم حضور داشت «اسدالله لاجوردی» بود. پس از این واقعه امیرعباس هویدا به دستور شاه مامور ادامه کار شد و به عنوان نخستوزیر محلل یا واسطه شهرت یافت؛ اما عملا دوران نخستوزیری هویدا ۱۳ سال به طول انجامید.
با همسرش لیلا امامی
دوران نخستوزیری هویدا همراه با دوران رونق اقتصادی ایران بود. در دوره او تولید ناخالص کشور به شکل قابل توجهی افزایش پیدا کرد به طوری که در سال ۱۳۵۵ تولید ناخالص داخلی ایران در یک روند صعودی، از ۴۴ هزار میلیارد ریال به ۲۴۲ میلیارد ریال رسید. در این دوره تولید سرانه هر ایرانی نیز از ۲ میلیون ریال به ۲.۷ میلیون ریال در سال ۵۵ رسید. هویدا از تولید داخلی حمایت میکرد و انتخاب خودش برای اتومبیل نیز پیکان بود. ۱۳ مرداد ۵۶ هویدا از نخستوزیری استعفا داد. او در دیدار با شاه گفت: «اوضاع تازه به گمانش، خون و روحیه تازهای میطلبد». جمشید آموزگار جانشین او شد و هویدا نیز به وزارت دربار منصوب شد.
با اوجگیری نارضایتیهای سال ۵۷ در ایران به شاه پیشنهاد شد برخی از کارگزاران برجسته حکومت را زندانی کند تا بلکه از خشم عمومی کاسته شود. شاه که چندان از این پیشنهاد خشنود به نظر نمیرسید سعی کرد قبل از اینکه مجبور به بازداشت هویدا شود او را به طور محترمانه فراری دهد.
شاه از طرق مختلف در پاییز ۵۷ به هویدا پیشنهاد کرد با قبول پست سفارت در یکی از کشورهای اروپایی، ایران را ترک کند. مهناز افخمی هم، که وزیر کابینه امیرعباس هویدا بود، در این باره میگوید: «آقای هویدا به من گفت که شاه به ایشان پیشنهاد سفارت دادهاند تا در خارج از ایران مشغول به کار شوند. اما آقای هویدا، با وجود اینکه ذکاوت عجیبی داشت و بسیار سیاستمدار خوبی بود، مدام میگفت من که کاری نکردهام که بروم. درست مانند خانم فرخرو پارسا (وزیر آموزش و پرورش) یا عبدالله ریاضی (رئیس مجلس شورای ملی) که به ایران بازگشتند چون معتقد بودند که کاری نکردهاند.»
دوران نخستوزیری هویدا ۱۳ سال به طول انجامید
آخر ماجرا
در شهریور سال ۱۳۵۷ دولت آموزگار کنار رفت. هویدا نیز در آبان ۱۳۵۷ به دستور حکومت نظامی بازداشت شد و به زندان افتاد و تا انقلاب اسلامی در پادگان جمشیدیه ماند. وقتی با پیروزی انقلاب، درهای پادگان جمشیدیه باز شد و بسیاری از محبوسان این پادگان فرار کردند، هویدا نه تنها فرار نکرد بلکه خود را در مدرسه رفاه تحویل انقلابیون داد به خیال اینکه کاری نکرده است که فرار کند. اما خبر نداشت که برای صاحبمنصبان دادگاه انقلاب صرفا نام امیرعباس هویدا برای «افساد فیالارض» و اعدام کفایت میکرد.