«علی اصغر حاجی اسماعیلی» معروف به «اصغر تفکری» هنرمندی تحسین شده هم از طرف مردم و هم از طرف حکومت وقت است. او در سال ۱۲۹۰ شمسی در تهران به دنیا آمد و در خرداد ۱۳۳۹ در تهران درگذشت. او در نوجوانی با «پیشپردهخوانی» کار هنری خود را شروع کرد. پیشپردهخوانی در ایران هنری فراموش شده و متروک است. این هنر که ریشهای یونانی و اروپایی دارد، وقتی به ایران رسید محتوایش عوض شد. پیشپردهخوان معمولا قبل از اجرای تئاتر روی سن میآمد و متنهایی جذاب را برای مردم حاضر در سالن میخواند و اجرا میکرد که بیشتر مایه طنز داشت. در هر حال پس از پشتسرگذاشتن تجربه پیشپردهخوانی، تفکری بعدها کار هنریاش جدیتر شد و در سال ۱۳۰۶ شروع به بازی در تئاترها کرد. او تجارب سینمایی را نیز از سر گذارند و در فیلمهایی چون «در جستجوی داماد»، «دستکش سفید»، «مشهدی عباد»، «میلیونر»، «آقای اسکناس»، «فریاد نیمه شب» و غیره بازی کرد. کارگردانی «فریاد نیمهشب» ساخته شده در سال ۱۳۴۰، برعهده «ساموئل خاچیکیان» بود و هنرمندانی چون «محمدعلی فردین» و «پروین غفاری» در آن بازی میکردند. اما با این حال شهرت اصلی تفکری مربوط به بازی وی در تئاترهای کمدی بود. او در این عرصه توانست توجه مردم را بسیار جلب کند و سالنهای تئاتر هنگام بازی او پر میشد و مردم به شوق تماشای بازی تفکری به سالنها میآمدند. موفقیت او در این عرصه باعث مشهور شدنش به «قهرمان کمدی کشور» شده بود. حکومت نیز او را تحسین میکرد و در تقدیری که دربار شاهنشاهی از او بهعمل آورد، از وی به عنوان «پدر همیشگی بازیگری و قهرمان کمدی کشور ایران» یاد شد.
مرتضی احمدی او را بزرگترین بازیگری میدانست که این کشور به خود دیده بود
مرگ غم انگیز فرزند شش ساله
زندهیاد «مرتضی احمدی» که خود از بازیگران قدیمی و برجسته تئاتر ایران بود، روابط بسیار گرم و صمیمیای با اصغر تفکری داشت و او را استاد خود میدانست. احمدی او را بزرگترین بازیگری میدانست که این کشور به خود دیده بود. او در کتاب خاطرات خود از یک تجربه بسیار تلخ اصغر تفکری در یکی از شبهای اجرای برنامه تئاتر میگوید و آن مرگ «منصور» فرزند شش ساله تفکری بود. احمدی با زبانی تاثیرگذار از غم بسیار زیاد تفکری پس از شنیدن خبر مرگ فرزندش میگوید: «عقربه به ساعت هفت بعد از ظهر نزدیک میشد. اصغر پس از گریم خود را آماده ورود به صحنه کرده بود که به او خبر دادند منصور فرزند شش سالهاش مرده است. بهتزده به همه کس نگاه میکرد. اصغری که به ما خندیدن و شاد بودن یاد میداد، حالا بدجوری گریه میکرد. مردمی که انتظار اجرای به موقع برنامه را داشتند با بیحوصلگی شروع کردند به دست زدن و سر و صدا. اصغر با شنیدن صداها به خودش آمد. گفت : «بچه ها ! شروع میکنیم.» با اشاره نوک انگشت او پرده بالا رفت. هر حرکت او روی صحنه با گریه توام بود. تماشاچیها با گریه او به شدت میخندیدند. تصور میکردند این هم گوشهای از نقش اوست. زمین نمایش به خاطر اشکهای اصغر لغزنده شده بود. زمان گذشت و پس از مدتی بالاخره همه فهمیدند که چه بلایی سر علی اصغر حاجی اسماعیلی آمده بود. در پرده آخر دیگر کسی نمیخندید. اشک از چشمان همه مردم حاضر در سالن جاری بود.»
در نوجوانی با «پیشپردهخوانی» کار هنری خود را شروع کرد
ساخت و اجرای ترانه «گل پری جون»!
جالب توجه است که اصغر تفکری با موسیقی نیز آشنایی داشت. ساز مینواخت و در سرایش ترانههای عامیانه نیز تبحر داشت. بعضی ترانههای عامیانه او اکنون در اذهان ایرانیان ماندگار هستند. ترانه «گلپری جون» از ترانههایی بود که تفکری آن را ساخت و اجرا کرد. این ترانه را هنرمندانی چون زنده یاد «مرتضی احمدی» نیز اجرا کردند. احمدی هم پیشپردهخوان بود و در پیشپردهخوانی یکی از سرآمدان دوران خود بود. او درباره ترانه گلپری جون به بیمحتوایی این اشعار اشاره میکند و اینکه اشعار را با بیمیلی حفظ کرد! اما با وجود این از اجرای مرتضی احمدی از ترانه گلپری جون در بین مردم تهران استقبال بسیار زیادی شد تا جایی که در یک روز جمعه و به خاطر تقاضای مخاطبان چهار بار این ترانه پشت هم از رادیو پخش شد. احمدی درباره نقش اصغر تفکری میگوید: «هنوز شهرت من از حد و حدود شهرهای نزدیک تهران آن سوتر نرفته بود که پیشپرده گلپری جون که سازنده شعر و آهنگ آن مرحوم اصغر تفکری بود به دستم رسید. تفکری ویولن خوب مینواخت و با پیانو آشنایی داشت. از نظر من اشعار بیمحتوایی داشت که هنوزم به آن معتقدم. خانم م.ب برای ایفای نقش گلپری انتخاب شد و من برای نقش کل ممدعلی انتخاب شدم و با بیمیلی اشعار را حفظ کردم.»
شهرت اصلی تفکری مربوط به بازی وی در تئاترهای کمدی بود
تئاتر سنتی هنری نازل و عرصه مسخرگی نیست
اما تئاتر سنتی کشور امروزه در چه وضعی به سر میبرد؟ آیا هنوز میراث امثال تفکری برقرار است و تئاتر سنتی ایران تماشاچی دارد؟ آیا از تئاتر سنتی ایران در این روزها میتوان به عنوان هنری قابل اعتنا و جدی نام برد؟ اردشیر صالحپور نویسنده، پژوهشگر، کارگردان و مدرس تئاتر از اینکه نسل پیشپردهخوانها از دست رفتهاند افسوس میخورد و پیشپردهخوانی را بخشی بسیار جذاب از تئاتر سنتی ایرانیان میداند که امروزه تئاتر مدرن آن را به محاق برده است. او درباره پیشپردهخوانی میگوید: «پیشپردهخوانی آنقدر برای تماشاگر جذاب بود که قبل از دیدن نمایش از گیشه میپرسید که این تئاتر پیشپردهخوانی هم دارد؟ اگر داشت، بلیط میخرید. مضمون ترانههای پیشپردهخوانی هم متنوع بود. در این ترانهها به موضوعات سیاسی روز، مسائل اقتصادی، مسئله زنان، موضوعات اجتماعی و حتی به مشاغل دولتی هم میپرداختند.»
بنا به باور صالحپور اهمیت تئاتر در هر کشوری به تئاتر سنتی آن است. او عقیده دارد که تئاتر سنتی هر ملتی برگرفته از خلق و خوی مردم آن کشور است. خلقیاتی که در روابط اجتماعی آدمها بروز پیدا میکند و و این مناسبتها در قالبهای هنری چون تئاتر سنتی بازنمایی میشوند. او از اینکه موج مدرنیته در ایران تئاتر سنتی را به حاشیه راند، ناراحت است و به این مسئله که تئاتر سنتی «هنری نازل و عرصه مسخرگی» خوانده شود، اعتراض دارد. صالحپور درباره واکنش روشنفکرها به تئاتر سنتی اینگونه میگوید: «از سوی دیگر روشنفکرها هم این هنر را قبول نداشتند و عیبشان میآمد که به سوی آن بروند و آن را دور از شأن خودشان میدانستند. آنها به یک نوع تئاتر وارداتی گرایش پیدا کرده بودند که سازگاری چندانی با فرهنگ ما ندارد. البته تئاتر مدرن میتواند همپا با پدیدههای دیگر به روند و رشد خودش ادامه دهد و این امر هم اجتنابناپذیر است؛ اما نباید به قیمت از دست رفتن تئاتر سنتی ما باشد.»
او خرداد ۱۳۳۹ در تهران درگذشت