Search

English

تلخ‌ترین تجربه من زمانی‌ بود که اجازه ثبت‌نام در دانشگاه نداشتم

«کودک که بودم در مدرسه، معلم دینی من را به عنوان یک بهائی به بقیه همکلاسی‌هایم نشان می‌داد ومی‌گفت: اینها کسانی هستند که ازدواج خواهر با برادر را دارند، این‌ها دُم دارند، بوی بدی می‌دهند، بیماری‌های مخصوص خودشان را دارند. اینها قبل از اینکه به خانه بخت بروند، پدرشان اول به آن‌ها تجاوز می‌کند… و من مثل یک یخ آب می‌شدم، قلبم به‌شدت می‌زد و حالم بد می‌شد. من یک کودک ۱۲ساله بیش نبودم و توانایی پاسخ‌دادن به مردی مسن که معلم هم بود را نداشتم. من همه این مشکلات را تحمل می‌کردم و به خودم امید می‌دادم که بزرگ می‌شوم و یک پزشک می‌شوم؛ تا زمانی که در رشته پزشکی در دانشگاه قبول شدم و تنها به دلیل اینکه جای دین را در فرم ثبت‌نام خالی گذاشته بودم، مرا از حق تحصیل در کشورم محروم کردند. این تلخ‌ترین تجربه من در زندگی بود.»

بخشی از خاطرات رزیتا، شهروند بهائی.

این برنامه قسمتی از بگو-بشنو -۳۷ با عنوان «آیا در ایران خداناباور داریم؟» است که ۲۹ آذر ۱۴۰۲ در اتاق کلاب‌هاوس آموزشکده توانا برگزار شده است.

لینک کامل برنامه

تاریخ

برچسب‌ها

ویدئوهای بیشتر ...