Search

English

بیژن نجدی؛ یوزپلنگی که هنوز می‌دود

در مردادماه گرم ۱۳۷۵، ۲۱ نویسنده، شاعر و روزنامه‌نگار به دعوت اتحادیه‌ نویسندگان ارمنستان بار سفر بستند. فهرست مسافران چندین بار تغییر کرد، اتوبوس و ترمینال مسافربری تغییر کرد اما عزم جزم نویسندگان برای این سفر تغییری نکرد. غفار حسینی از پذیرش دعوت به این سفر سر باز زد و گفت: «همه‌تان را به ته دره می‌اندازند.» و قصد وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی همین بود که نویسندگان را به ته دره بفرستد و بکشد. سعید امامی پشت صحنه‌ این واقعه بود. حادثه‌ای که خوشبختانه اتفاق نیفتاد. بیژن نجدی، شاعر و داستان‌نویس، یکی از مسافران این اتوبوس مرگ بود. او در معرفی خود می‌گوید: «من به شکل غم‌انگیزی بیژن نجدی هستم. متولد خاش … .»

داستان‌های او عمدتا در سبک واقع‌گرایی و فراواقع‌گرایی است

بیژن نجدی، ۲۴ آبان‌‌ماه ۱۳۲۰ در خاش زاهدان به دنیا آمد. پدر و مادر او هر دو گیلانی بودند. پدر بیژن از افسرانی بود که در قیام افسران خراسان نقش داشت و در مسیر رفتن به گنبد کاووس به دست تعدادی ژاندارم کشته شد. بیژن دوران ابتدایی خود را در شهر رشت گذراند و پس از کسب دیپلم دبیرستان در سال ۱۳۳۹ وارد دانشسرای عالی تهران شد و در سال ۱۳۴۳ از همان دانشکده در رشته‌ ریاضیات فارغ‌التحصیل و دبیر ریاضی دبیرستان‌های لاهیجان شد.

او فعالیت ادبی خود را از سال ۱۳۴۵ آغاز کرد. نویسنده‌ای با ذوق بود که داستان‌هایی در سبک واقع‌گرایی و فراواقع‌گرایی نوشته است. بسیاری از اهل ادبیات او را از پیشگامان داستان‌نویسی پست‌مدرن در ایران به شمار می‌آورند. بیژن نجدی تا پنجاه سالگی اثری از خود منتشر نکرد، هرچند می‌توانست نوشته‌هایش را در قالب شعر و داستان منتشر کند و بسیار مشهورتر از این باشد که اکنون است. شمس لنگرودی، شاعر ایرانی و از دوستان بیژن نجدی، کسی بود که او را به نشر مرکز برد تا کمی از این انزوا بیرون بیاید و اثرش را منتشر کند. نتیجه‌ این کار انتشار داستان معروف بیژن نجدی با عنوان «یوزپلنگانی که با من دویده‌اند» است.

از پیشگامان داستان‌نویسی پست‌مدرن ایران است

«یوزپلنگانی که با من دویده‌اند» حاوی ده داستان کوتاه است و تنها کتاب نجدی است که در زمان حیات او منتشر شده است. این مجموعه داستان در سال ۱۳۸۹ توسط محمدرضا دمایی به زبان انگلیسی ترجمه شد. اگر شمس لنگرودی نبود شاید همین یک کتاب هم از نجدی در زمان حیاتش منتشر نمی‌شد.

بعد از وفات بیژن نجدی به همت همسرش، پروانه محسنی‌آزاد و فرزندش یوحنا، مجموعه داستان‌های «دوباره از همان خیابان‌ها» و «داستان‌های ناتمام» و مجموعه شعرهای «خواهران این تابستان» و «پسرعموی سپیدار» منتشر شدند که هر کدام بارها و بارها تجدید چاپ شده‌اند؛ اما هنوز جامعه‌ ادبی ایران و ادبیات معاصر ایران به بیژن نجدی بدهکار است و سهم او را آنچنان که باید نپرداخته است.

سال ۱۳۷۴ جایزه گردون را برای این کتاب دریافت کرد

شهرام رفیع‌زاده، روزنامه‌نگار، درباره روزهای آخر عمر بیژن نجدی این‌گونه می‌نویسد: «دیروقت شب تلفن زنگ می‌زند. مرداد ماه (۱۳۷۶) تهران است و شب‌های گرمش. پشت تلفن علی صدیقی است، از رشت زنگ زده. می‌گوید که بیژن نجدی حالش خراب شده و آورده‌اندش تهران. بیمارستان مدائن. تو برو صبح پیشش، ما هم فردا می‌آییم. به محمد زنگ می‌زنم و قرار فردا را می‌گذارم. فردا وقتی می‌رسم بیمارستان او زودتر رسیده. پروانه، همسر بیژن، هم هست. بیژن روی تخت خوابیده طوری که متوجه حضور ما نمی‌شود. به زور اکسیژن و سرم و نمی‌دانم این‌طور چیزها و البته با سختی نفس می‌کشد. چندی بعد دوستان می‌رسند؛ علی صدیقی، محمدتقی صالح‌پور، مجید دانش‌آراسته، جواد شجاعی‌فرد، رقیه کاویانی و علی‌رضا پنجه‌ای. یادم نیست اما به نظرم احمد خدادوست و چند نفر دیگر هم بودند. محمدتقی صالح‌پور آمده بیرون اتاق و چشم‌هایش از اشک تر است. داریم بیرون اتاق می‌پرسیم که چه شده؟ هیچ کس دقیق نمی‌داند، جز همسرش که او هم به ما چیزی نمی‌گوید. چند دقیقه بعد اکبر رادی هم می‌آید توی آن هوای داغ، عرق کرده. حافظ موسوی، عنایت سمیعی و البته بیژن بیجاری که بسیار در آن روزها زحمت کشید برای بیژن نجدی. عجیب است برایم. این‌که همان صبح وقتی رفتم توی اتاق بیژن به همسرش اشاره کرد که بنویسد. نمی‌توانست حرف بزند. کنجکاو شدم که چه چیزی را قرار است بنویسد. بیژن گفته بود که اسم همه کسانی را که می‌آیند ملاقات بنویسند، به ترتیب و دقت. عجیب است. نام هم‌ولایتی‌ها و دوستان که می‌آید گویا نجدی جان دوباره می‌گیرد. دکتر سمیعی، که هم شوهر خواهر بیژن است و هم پزشک معالجش در بیمارستان مدائن، می‌گوید هر کاری که ممکن بوده انجام شده است اما کار بیژن از این حرف‌ها گذشته است. او می‌گوید که ممکن است یک روز یا یک ماه بتواند این درد را تاب بیاورد اما مرخصش کرده‌اند تا این روزهای آخر را پیش دختر و پسرش در خانه بگذراند.»

 تا پنجاه سالگی اثری از خود منتشر نکرد

بسیاری از دوستان و نزدیکان بیژن نجدی می‌گویند که پس از حادثه‌ اتوبوس ارمنستان، که به اتوبوس مرگ مشهور است، حال و روز نجدی به گذشته‌اش بازنگشت. پس از مرگ نجدی بسیاری از فشار وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بر نویسندگانی چون نجدی سخن گفته‌اند که موجبات مرگ زودرس آن‌ها را فراهم ساخته است.

بعد از راه‌افتادن جایزه‌ گردون به همت عباس معروفی – نویسنده‌ ایرانی – بیژن نجدی به خاطر مجموعه‌ داستان «یوزپلنگانی که با من دویده‌اند» در سال ۱۳۷۴ به طور مشترک با غزاله علیزاده جایزه‌ گردون را دریافت کرد. در مردادماه ۱۳۹۴، آمار فروش کتاب نشان داد که مجموعه داستان بیژن نجدی جزء پرفروش‌ترین‌ها ست. با این تیتر: «یوزپلنگان بیژن نجدی هنوز می‌دوند!»

با همسرش: پروانه محسنی‌آزاد

داستان‌های بیژن نجدی به زبان‌های مختلفی از جمله انگلیسی، آلمانی و کردی ترجمه‌ شده‌اند. تا کنون چند فیلم کوتاه بر اساس داستان‌های او ساخته شده‌ است که از جمله می‌توان به فیلم «خانه‌ای زیر آب»، ساخته‌ سپیده فارسی – که در شبکه‌ بی‌بی‌سی فارسی نیز پخش شد – اشاره کرد.

بیژن نجدی چهارم شهریور ۱۳۷۶ در شهر لاهیجان به دلیل ابتلا به سرطان ریه درگذشت. آرامگاه او در کنار بقعه‌ شیخ زاهد گیلانی قرار دارد. از آثار او می‌توان به «دوباره از همان خیابان‌ها»، «داستان‌های ناتمام» و «خواهران این تابستان» اشاره کرد.

آرامگاه ابدی بیژن نجدی

انتشارات بیشتر ...