«معلم متکلم وحده است و به دانشآموز حجم زیادی از اطلاعات پراکنده میدهد که دانشآموز مجبور است همه آن را حفظ کند. پرکردن ذهن دانشآموز از اطلاعات یک روش بسیار قدیمی است. باید به دانشآموز یاد داد که براساس نیازش اطلاعات لازم را کسب و طبقهبندی کند. در حال حاضر اطلاعات مدرسهای فقط برای قبولی در امتحانات به کار میرود و هیچ کاربرد دیگری ندارد. تکلیف درسی زیاد هم بچهها را از مدرسه بیزار کرده است. مدرسه باید محل زندگی و آموزش مهارتهای زندگی باشد».
این سخن «شیرزاد عبداللهی» است. کسی که سالها در حوزه آموزش و پرورش در ایران قلم زده است و میتوان او را یکی از متخصصان مسئله آموزش در ایران دانست. درواقع عبداللهی پرده از رویکرد غیردموکراتیک، خستهکننده و معلممحور آموزش مدارس در ایران بر میدارد. خصایصی که سالهاست در دنیای پیشرفته با آن مقابله شده است و هنوز مدارس در حال بهبود مدلهای آموزشی خود برای هرچه نزدیکترشدن به اصول دموکراتیک آموزش هستند.
بحث از اندیشه دموکراسی در آموزش به کودکان و نوجوانان در غرب بسیار ریشهدار است و دستکم یک قرن است که درباره آن بحث میشود. یکی از نامدارترین اندیشمندانی که در این حوزه دست به تحقیق و پژوهش و تامل زد، «جان دیویی» – فیلسوف آمریکایی – بود که تاملات او تاثیر بسیار زیادی بر سیاستگذاریهای فرهنگی در قرن بیستم گذاشت.
درواقع این فیلسوف آمریکایی در تلاش بود که دموکراسی و آموزش را در یکدیگر تلفیق کند و بتواند از طریق آموزشهای دموکراتیک به گسترش دموکراسی یاری برساند. اساسا نام یکی از مشهورترین کتابهای او «دموکراسی و آموزش و پرورش» بود. البته این نکته، همچنین حکایت از باور عمیق و بنیادین او به دموکراسی نیز دارد. او بر این باور بود که دموکراسی است که زمینه رشد و ترقی را ایجاد میکند.
بر بنیاد چنین تفکراتی بود که بسیاری از پژوهشگران بعدی در حوزه آموزش اساسا مشارکت فرد در جامعه را بسته به نوع آموزش او در مدارس دانستهاند. به باور آنان «آموزش شهروندی» نقطه اصلی در تربیت افراد دموکراتمنش است و تفکر انتقادی در جامعه زمانی به وجود میآید که آموزش شهروندی در مدارس به اندازه آموزش ریاضیات جدی گرفته شود. آموزش شهروندی همان نقطه کانونیست که در مدارس ایران نهتنها غایب است بلکه اساسا بر علیه آن عمل میشود.
جان دیویی – فیلسوف آمریکایی – سالها در حوزه دموکراسی در آموزش نظریهپردازی کرد
جدای از دهها شاخصه ایدئولوژیک که میتوان در مدارس ایران نشان داد که کاملا بر خلاف اصول حقوق شهروندی است، کافی است به «مذهبمحوری» در نگاه سیاستگذاران آموزشی در ایران اشاره کنیم که عملا همه جوانب آموزشی را تحتتاثیر خود قرار داده است. اگر به «سند تحول بنیادین آموزش و پرورش» در ایران نگاه کنیم که یکی از بالادستترین اسناد آموزشی در کشور است و نظام آموزشی باید منطبق با آن باشد، این نگاه را به خوبی میبینیم؛ چنانکه در این سند و در فصل دوم، تاکید شده است که تمام اجزای نظام آموزشی کشور از جمله باید با «آموزههای بنیادین مهدویت و انتظار» هماهنگ و اساسا بر بنیاد آن باشد!
اینکه در چنین وضعیت برخی نیز از معلمان ایرانی انتظار دارند که دور از چشمان برادر بزرگتر، خود دستاندرکار تربیت دموکراتیک در مدارس باشند شاید بیش از هرچیزی ناشی از عدم شناخت آنان از وضعیت اسفبار کنونی معلمان در ایران است که با کمترین توجهات روبرو هستند. اینجاست که «محمد بحرینیفرد» – از فعالان حوزه حقوق معلمان – در ایران در نقد این رویکرد مینویسد: «اینکه در روز معلم همه نهادها و مسئولان ارشد از آموزش و پرورش بگویند اما بودجه آموزش و پرورش کف دیگر وزارتخانهها باشد، اینکه به خاطر جبران کمبود نیرو دروازه آموزش و پرورش را برای هر رده سنی و با هر مدرکی باز بگذاریم و بعد انتظار معجزه داشته باشیم؛ اتفاق نویی نمیافتد چرا که نگرشهای نو باید با عملهای نو همراه شود».
تاکید بحرینیفرد بر «عملهای نو» مستند به تجاربیست که در دنیا انجام شده است و در این راه او از فنلاند و ژاپن به عنوان دو کشوری مثال میزند که «در تأمین نیروی کارآمد، در ارائه بهترین امکانات، در تخصیص نیرو به مدارس و در تخصیص بودجه» آموزش و پرورش کشور را در اولویت قرار میدهند و با آن به اصطلاح همانند یک زائده برخورد نمیکنند.