Search

English

لغت‌نامه کدخدا، ۷: دستگیرکردن و پابند و امیرانتظام و چشم‌بند و واقعیت

دستگیرکردن چیست؟ در گذشته وقتی کسی مشکلی داشت، این را به کار می‌بردند. مثلا سعدی، از عوامل منحرف استکبار، گفته: «سهل ست دستگیری درماندگان و من / هر روز ناتوان‌ترم ای دوست دست گیر.» یعنی «بابا اوضاعم خرابه یه کمکی بکن.» یا می‌گفتند: «دستگیری فقرا راهی است به سوی بهشت» یعنی: «هر کس دست فقیر را بگیرد و به او کمک کند، زرتی به بهشت رهنمون می‌شود»، اما در زمان فعلی چون هیچ کسی فقیر نیست و کسی هم نمی‌خواهد به بهشت برود، دستگیرکردن به معنی بازداشت‌کردن است. بازداشت‌کردن هم به معنی دستگیرکردن است. یعنی دو دست متهم (همه متهم‌اند، حتی اگر عکس آن ثابت شود.) را می‌گیرند و به آن دستبند می‌زنند؛ البته نوع این دستبند با دستبندهای لوئی ویتان فرق می‌کند و قفل دارد و کلیدش را هم فعلا دور انداختند. به چه کسانی دستبند می‌زنند؟ به کسانی که مثل بچه آدم خودشان همراه پلیس به زندان می‌روند. به چه کسانی دستبند نمی‌زنند؟ به کسانی که دفعه قبلی مثل بچه آدم همراه پلیس به زندان رفته و پدرش را درآوردند. چه کسی دستبند می‌زند؟ مامور حکومتی که باعث شده این بچه آدم دزد بشود و حالا باید برود زندان. چرا دستبند می‌زنند؟ به خاطر این‌که وسط انتقال به زندان گل یا پوچ بازی نکنند. برای چی پابند می‌زنند؟ نمی‌دانیم. پس اکنون باید بدانیم پابند چیست.

پابند چیست؟ اصولا اغلب انسانها دو تا پا دارند، چون هشت پا یا هزارپا نیستند. انسان وقتی دو تا پا داشته باشد از همان بچگی یاد می‌گیرد که وقتی یک پایش را جلو و آن یکی را عقب بگذارد، احتمالا جلو می‌رود. البته جوامعی وجود دارد که چه بچه و چه بزرگ هرچه پا از پا برمی‌دارند جلو نمی‌روند و ممکن است عقب بروند. مثلا ایرانیان از زمانی که یاد گرفتند راهپیمایی کنند و سرجای‌شان نایستند، سال‌هاست که دارند رو به عقب می‌روند. اما همیشه آدم‌ها از پاهای‌شان برای راه‌رفتن استفاده نمی‌کنند. خیلی اوقات آدم‌ها با پاهای‌شان می‌دوند، یا می‌پرند یا می‌رقصند یا برای عصبی‌کردن بقیه آن را تکان‌تکان می‌دهند. لابد می‌خواهید بگویید که خیلی اوقات آدم‌ها با پاهای‌شان لگد هم می‌زنند. نه. آدم لگد نمی‌زند، مگر این‌که بسیجی باشد یا مشکل روانی دیگری برایش پیش آمده باشد. پابند مثل دستبند است فقط به جای دست آن را به پا می‌بندند که شما فرار نکنید. البته ممکن است پابند بودن به اختیار خود آدم باشد، مثلا وقتی مردی به زنی پابند است یعنی مثل سریش به او چسبیده و ولش نمی‌کند، حتی ایکی ثانیه. البته در مملکت کسی قصد فرار ندارد، ولی آن‌ها چون پابند را خریدند بالاخره باید از آن استفاده کنند؛ همان‌طور که به پای آدمی مثل امیرانتظام پابند زده بودند. و حالا که به اینجا رسیدیم باید بدانیم امیرانتظام چه کسی است و اصولا چی شد؟

عباس امیرانتظام چیست؟ عباس امیرانتظام عضو سابق نهضت آزادی ایران بود که در چهل سالگی از شش ماه قبل از انقلاب با انقلابیون دوست شد و شش ماه بعد از انقلاب برای مدت سی سال زندان رفت و موفق شد ماهیت حکومت را بفهمد. دلایل زندانی‌شدن امیرانتظام این موارد بود: بازجو انگلیسی بلد نبود، مذهبی‌های چپ با غیرمذهبی‌های چپ دعوا داشتند، بازرگان نخست وزیر بود و نمی‌شد او را زندانی کرد، به خاطر همین معاونش زندانی شد، همیشه کت و شلوار تمیز می‌پوشید و کراوات می‌زد و بوی گند نمی‌داد. در دوره دبیرستان و دانشگاه آدم موفقی بود. عباس امیرانتظام گفته بود که «عباس عبدی من را بازجویی کرد.» عباس عبدی هم گفت: «من؟ اون موقع من کنار بازجو نشسته بودم، برای چی از زیر چشم‌بند نگاه کردی.» و اکنون که به این‌جا رسیدیم باید بدانی چشم‌بند چیست؟

چشم‌بند چیست؟ چشم‌بند قطعه‌ای پارچه ضخیم است که جلوی چشم متهم را می‌گیرد تا او واقعیت را به‌خوبی درک کند. و حال باید بدانی واقعیت چیست.

واقعیت چیست؟ واقعیت همه آن چیزهایی است که امیدواریم وجود داشته باشد و همه آن چیزهایی که فکر می‌کنیم کابوس است. واقعیت یک شکل ندارد، گاهی اوقات دراز و سخت است و وقتی توی سر آدم می‌خورد آدم دردش می‌گیرد. گاهی اوقات صدادار است و وقتی صدایش را شنیدیم می‌گوییم آخ و دیگر هیچ صدایی را نمی‌شنویم. گاهی اوقات تلخ است مثل شیرینی پیروزی انقلاب. واقعیت در بعضی جاها با جاهای دیگر فرق می‌کند، مثلا در اکثر کشورهای اروپایی چهار چهار تا می‌شود شانزده تا و این واقعیت است، اما در آفریقا و آسیا و خاورمیانه خیلی اوقات چهار چهار تا می‌شود هشت تا، گاهی می‌شود ۱۲ تا، گاهی می‌شود ۱۵ تا، چون یک میلیاردش را دزدیدند، گاهی می‌شود ۲۶۴۰ تا، چون دارند آمار می‌دهند. البته علم‌الهدا مخالف آمار است و حال که کار ما به این‌جا رسید باید بدانی علم‌الهدا چیست؟

 

کدخدای علی‌آباد علیا

انتشارات بیشتر ...