نام رامین پوراندرجانی با فاجعه کهریزک پیوند خورده است. او پزشک بازداشتگاه کهریزک بود که در ساختمان بهداری نیروی انتظامی تهران به مرگی مشکوک درگذشت. رامین متولد نوزده خرداد ماه ۱۳۶۲ در شهر تبریز بود. او در سال ۱۳۷۳ در سازمان ملی استعدادهای درخشان پذیرفته شد و مدت هفت سال در آن سازمان به تحصیل پرداخت. پوراندرجانی در سال ۱۳۸۰ با رتبه۱۰۶۹ کشوری در استان اردبیل پذیرفته شد و پس از انتقال به تبریز در سال ۱۳۸۷ از دانشگاه تبریز فارغالتحصیل شد. رامین پوراندرجانی در دوران تحصیل خود موفقیتهای بسیاری کسب کرد. او در شعر دانش آموزی سال ۱۳۷۵ رتبه اول را به دست آورد. در جشنواره خوارزمی، که یک جشنواره علمی در ایران است، در سال ۱۳۷۸ رتبه اول را کسب کرد. او به زبانهای انگلیسی و فرانسوی تسلط داشت و چند مقاله علمی، پژوهشی و پزشکی نیز منتشر کرده بود. اما هیچکدام از این موفقیتهای قابل تقدیر نبود که نام «دکتر رامین پوراندرجانی» را سر زبانها انداخت. در سال ۱۳۸۷، رامین به عنوان پزشک وظیفه در نیروی انتظامی جمهوری اسلامی مشغول به خدمت سربازی شد. او در فروردین سال ۱۳۸۸ به مدت یک ماه به بهداری ناجا در منطقه مرزی سیستان و بلوچستان اعزام شد و پس از بازگشت به تهران به عنوان پزشک وظیفه یک روز در هفته و در ساعات اداری به بازداشتگاه کهریزک اعزام میشد. پس از انتخابات مناقشهبرانگیز سال ۱۳۸۸ او چهار بار به کهریزک اعزام شد و در آنجا به معاینه بیماران و تجویز دارو پرداخت. اجرای دستورات پزشکی اما بر عهده مسئولان بازداشتگاه و بهیار همراه بود که کشیک بیست و چهار ساعته بازداشتگاه بودند. حوادث پس از انتخابات و سرکوب گسترده معترضان و بگیروببندها موجب شد تعدادی از معترضان که به صورت مسالمتآمیز به جریان انتخابات و تقلب در آن اعتراض داشتند در روند اعتراضات کشته شوند. دو ماه پس از انتخابات و پس از اینکه حکومت پذیرفت که سه نفر از معترضان به نامهای محسن روحالامینی، امیر جوادیفر و محمد کامرانی در کهریزک و زیر شکنجه مردهاند، سید علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی دستور داد تا این بازداشتگاه تعطیل شود. رامین پوراندرجانی، ۲۶ ساله پس از تعطیلی کهریزک در نوزدهم آبان ماه ۱۳۸۸ به طرز مشکوکی درگذشت. مقامات جمهوری اسلامی در ابتدا اعلام کردند که پوراندرجانی بر اثر سکته قلبی درگذشته است اما در نهایت پزشک قانونی علت مرگ او را مسمومیت اعلام کرد.
او در نوزدهم آبان ماه ۱۳۸۸ به طرز مشکوکی درگذشت
جسد این پزشک بدون اینکه به خانوادهاش اجازه کالبدشکافی داده شود، توسط نیروی انتظامی دفن شد. پدر رامین پوراندرجانی در گفتوگویی با مسیح علینژاد، روزنامهنگار در این باره میگوید: «ما رامین را صحیح و سالم تحویل سربازی دادیم. زنگ زدند گفتند بیا جنازهاش را بگیر و ببر، من چه کار میتوانستم بکنم … گفتند تصادف کرده. با نام تصادف ما را دعوت به تهران کردند. داخل بهداری هم فوت شده، سرباز بود. داخل بهداری محل خدمتش فوت کرد. آنجا بعدها خیلی شایعه شد، گفتند رامین خودکشی کرده، وصیتنامه نوشته بود و از این حرفها، زیاد حرف زده شد. شب قبلش، ساعت هشت و نیم شب، من و رامین هفت یا هشت دقیقه با هم صحبت کرده بودیم، خیلی حالش خوب بود، خیلی. کاش آن تلفن را قطع نمیکردم، کاش تا صبح با هم حرف میزدیم. اما بالاخره ما نتوانستیم حتی چهره رامین را پس از مرگ ببینیم.» مقامات قضایی جمهوری اسلامی در پیگیریهای قضایی خود پوراندرجانی را به عنوان متهم جانباختن تعدادی از بازداشتیهای کهریزک معرفی میکنند و بر این اساس کیفرخواستی تنظیم میکنند اما به دلیل درگذشت دکتر رامین پوراندرجانی قرار منع تعقیب صادر میکنند.
پزشک وظیفهای که در بهداری جانباخت
پدر رامین در این باره به مسیح علینژاد میگوید: «رامین کجا و کهریزک کجا. او یک سرباز بود و به عنوان کشیک او را به کهریزک برده بودند. رامین حتی یک قدم نمیتوانست بدون اجازه آنها بردارد. بعد از اینکه آن مسائل در کهریزک اتفاق داد، آنها خودشان اسم رامین را گذاشتند، پزشک کهریزک. رامین کجا و این حرفها کجا. به خدا قلب رامین مثل قلب یک گنجشک بود.» مسعود علیزاده، یکی از شکنجهشدههای کهریزک، نقش سعید مرتضوی را درباره شرایط رامین پوراندرجانی چنین مینویسد: «محتویات پروندهای که در دادگاه نظامی مطرح شد و نیز همین پروندهای که علیه آنها تشکیل شده، تماما نشاندهنده این است که آمر و عامل این جنایات سه قاضی متهم حاضر یعنی “سعید مرتضوی”، “حسن زارع دهنوی” و”علیاکبر حیدریفر” هستند. اگر اینگونه نبود آقای مرتضوی شخصا سعی در لاپوشانی اتفاقاتی که افتاده بود، نمیکرد. اگر مقصر نبود چرا پزشک زندان کهریزک، “رامین پوراندرجانی” را مجبور کرده بود که گواهی جعلی برای مرگ مقتولان کهریزک صادر کند؟ چرا مسئول بازداشتگاه را مجبور کرده بود که گواهی جعلی را امضا و تایید کند؟ چرا در اوین سراغ من آمد و از من خواست که جراحات بدنم را که در کهریزک ایجاد شده بودند، انکار کنم؟ چرا زارع دهنوی و حیدریفر به اوین آمدند و ما را تهدید کردند اگر برگهای را که در آن نوشته شده بود هیچ اتفاقی در کهریزک برای کسی نیفتاده است، امضا نکنید برای همیشه در زندان اوین خواهید ماند؟» مسعود علیزاده درباره دیدارش با رامین پوراندرجانی در گفتوگو با مسیح علینژاد چنین میگوید:
مسعود علیزاده از بازداشتشدگان اعتراضات ۸۸
«من رامین را در دادسرای نظامی دیدم به همراه پدرش که آمده بودند شعبه یک بازپرسی دفتر آقای حسینی. ایشان گفت من نسخههایی در بازداشتگاه کهریزک دارم که نشان میدهد مریضها را به بیمارستان اعزام کرده بودم و حتی داروهای بیشتری نوشتم، چون کهریزک جایی بود که از نظر دارویی طول میکشید تا بتوانند از فرماندهی نیروی انتظامی استان تهران به بازداشتیها برسند. رامین تاکید میکرد که به من اجازه نمیدهند تا بروم به بازداشتگاه کهریزک و آن مدارک را بیاورم که بیگناهی خودم را ثابت کنم.» علیزاده در این گفتوگو درباره شرایط نامناسب بازداشتیهای کهریزک میگوید: «بچهها داخل کهریزک شکنجه شده بودند و همه زخمهایشان عفونت کرده بود، چشمهای ما به خاطر سوز گازوئیل عفونت کرده بود. رامین پوراندرجانی، امیر جوادیفر را در کهریزک معاینه کرده بود؛ به خاطر اینکه امیر چشمهایش کور شده بود، موقعی که امیر را بردند پیش رامین پوراندرجانی، ایشان در دادگاه هم گفت که در آن زمان من فقط به امیر دلداری دادم، چون میدانستم وضعیت امیر خیلی بد بود و برای همین امیر را به بیمارستان اعزام کرده بودم … شرایط کهریزک برای خود رامین هم خیلی دردناک بود و خودش همیشه عذاب میکشید. در صحبتهایی که با من میکرد، میگفت من خودم از کهریزک رنج میبردم. او میگفت موقعی که آقای “رادان” با تیم خودش میآمد در کهریزک حتی نمیگذاشت من نبض این بچهها را بگیرم. رامین در آن زمان خیلی احساس امنیت نمیکرد و میگفت آقای “کمیجانی” (رئیس وقت بازداشتگاه کهریزک) و آقای “نظامدوست”، دفتردار سرتیپ رجبزاده فرماندار (وقت) نیروی انتظامی تهران بارها مرا تهدید کردند که اگر اسم مقاماتی که در کهریزک میآمدند و شکنجه میکردند را بگویم برخورد میشود؛ چون رامین خیلی لیست داشت. او به من گفته بود در کهریزک گونیهای سفیدی وجود داشت که حتی اگر بازداشتشدگان نمرده بودند هم آنها را در این گونیهای سفید میگذاشتند.»
جسد دکتر رامین پوراندرجانی
با کنار همنهادن این سخنان و شواهد دیگر میتوان دلایل مرگ رامین پوراندرجانی را بیشتر درک کرد. از او میخواستند که بیاید و شهادت بدهد که کشتهشدگان کهریزک بر اثر بیماری مننژیت مردهاند و شکنجهای در کار نبوده است. سعید مرتضوی دادستان وقت تهران به دادسرای نظامی رفت تا اثبات کند که کشتهشدهها به بیماری مُردهاند و پوراندرجانی میتوانست با مدارک کافی نشان بدهد که چنین نیست. مرگ او به زعم آمران و عاملان شکنجه میتوانست مهر پایانی باشد بر این مدعای درست که بچهها را زیر شکنجه کشتهاند. مسعود علیزاده میگوید:
پزشکی که در کهریزک کشته شد
«آقای مرتضوی برخورد خیلی تندی با رامین پوراندرجانی کرده بود، رامین به دفتر آقای مرتضوی رفته بود ولی برگه مربوط به اینکه بازداشتشدگان کهریزک مننژیت داشتهاند را امضا نکرد. همه این حرفها در دادگاه زده شد. رامین شاهد این بود که چه کسانی میآمدند در کهریزک شکنجه میکردند و اگر رامین میرفت در مجلس و این صحبتها را پیش آقای دهقان میگفت، آقای دهقان نماینده مجلس بود و آن زمان مسئولیت کمیته پیگیری حوادث پس از انتخابات را عهدهدار بود و قرار بود رامین با این کمیته دیدار کند، پای آقای رادان وسط میآمد، پای چند تن از نمایندگان مجلس به میان میآمد و پای کسانی که در کهریزک شکنجه میکردند. حتی رامین میگفت وقتی تیم آقای رادان به کهریزک میآمد همه را – حتی آقای کمیجانی را – از کهریزک بیرون میکردند. بالاخره رامین مدارک زیادی درباره کهریزک و حتی نقش فرماندهان ناجا داشت که برای نیروی انتظامی خیلی سنگین بود و به همین دلیل رامین را از بین بردند.»
اعلامیه فوت رامین پوراندرجانی
رامین پوراندرجانی کشته شد تا سعید مرتضوی بتواند با یک جریمه دویست هزار تومانی – که گویا در تجدید نظر مقدار آن کم نیز شد – از ماجرای کهریزک تبرئه شود. رامین رفت تا در تاریخ مبارزات آزادیخواهانه مردم ایران مصداق کسی باشد که نامش را به نان نفروخت و در کنار مردمش ایستاد. پدر رامین پوراندرجانی میگوید: «من نتوانستم پرونده را به سرانجام برسانم. همینطوری پرونده را ول کردم ماند، کسی را پیدا نکردم که دردم را بگویم. ما جگرگوشهمان را از دست دادیم، بیچاره شدیم. رامین یک دنیا بود، یک انسان به تمام معنی بود، نه اینکه اینها را از روی تعصب بگویم، شما حتما سخنرانی او را در مراسم فارغالتحصیلی شنیدهاید …» رامین پوراندرجانی در مراسم فارغالتحصیلی خود میگوید: «بچهها ما وارث اسمهای بزرگی هستیم، وارث اسمهای بزرگی مثل جالینوس، بقراط، ابو علی سینا و حکیم جرجانی. روح خیلی خیلی بزرگ و مقدسی از آن زمان در قلبهای بزرگی منتقل شده و آمده در لباسی سفید برای ما به میراث گذاشته شده، بچهها ما آمدیم اینجا تا بگوییم که عاشقانه به راهمان ادامه میدهیم.»
بر سر مزار او