چندی پیش مجید توکلی، فعال سیاسی شناختهشده که هفت سال را در زندانهای جمهوری اسلامی بسر برد، رشته توییتی در توییتر خود منتشر کرد و از شکنجه در زندانهای جمهوری اسلامی گفت. این رشته توییت بسیار شایان توجه بوده و حامل تجربیاتی دستاول از شکنجه است و این موضوع مهم را از چند جهت میشکافد و بررسی میکند.
تامل روی این روایت میتواند ابعاد این مسئله را بیشتر وا کاود و به مخاطبان دیدی بهتر از آنچه در زندانهای جمهوری اسلامی میگذرد بدهد. شکنجه با جمهوری اسلامی چنان عجین شده است که دشوار بتوان این دو پدیده را از یکدیگر سوا کرد.
مجید توکلی بخشی از روایت خود را به بحث شکنجه جسمی اختصاص میدهد و از چرایی عذابآور بودن آن میگوید: «اهمیت شکنجه “جسمی” در استمرار آن است. اینکه با چند ضربه سر و دست و پایی شکسته شود و آدمی راهی بیمارستان شود که نجاتیافتن از شکنجه و فشارهاست. شکنجه “جسمی” وقتی قرار است ساعتها و بعدش روزها ادامه یابد، تبدیل به یک شکنجه کُشنده میشود. شکنجه آن است که از ساعت ۸ صبح تا ساعت ۱۰ شب یکبند ضربات متعدد دست و پای چند نفر رو تحمل کنی و هنوز امکان ادامه آن باشد».
این فعال سیاسی برجسته تاکید میکند که بازجوها تلاش میکنند که ضربات صرفا به به پیشانی، فرق سر و پشت وارد شود تا آثاری نداشته باشد ولی وقتی بازجو «کم میآورد» دیگر به همهجا ضربه میزند. ضرباتی که «بسیار دردآور و سخت» و درد آن تا روزها نیز پابرجاست.
مجید توکلی درباره دردآور بودن شکنجه جسمی میگوید: «ضربات فرقِ سر بهحدی سنگین است که موجب آسیب جدی در فک “پایین” میشود. به شکلی که امکان باز کردن دهان پس از بازگشت به سلول نیست. نمیتوان یک قند در دهان گذاشت چه برسد به غذا خوردن. شاید بهسختی بشود دهانی با آب تر کرد».
او همچنین میگوید که کوبیدن سر زندانیان و بازداشتشدگان به دیوارهای اتاقهای بند ۲۰۹ بسیار عادی است و موجب جراحت سر با میخ یا لبههای چوبی میشود. توکلی در روایت خود از شکنجههای جسمی، همچنین از «شکنجههای دستهجمعی» میگوید و آن را از «بدترین شکنجهها» میداند. شکنجههای دستهجمعی به شکنجههایی اشاره دارد که چندین بازجو به یک زندانی حمله میآورند و او را شکنجه میکنند.
یکی دیگر از نکات قابلتامل در روایت مجید توکلی، آنجاست که میگوید: «تهدیدها بسته به پرونده، شرایط سیاسی کشور، تمرکز و نظارت دستگاه قضایی و … مرتبط است. انواع شکنجه در بیرون از تهران معمولاً شدیدتر است».
برای این روایت توکلی میتوان مصادیق گوناگون یافت از جمله در مورد زندانیان اهل سنت. به عنوان نمونه «حامد غضبانی» که در یک خانواده اهل سنت در بندر گناوه در استان بوشهر به دنیا آمده است، در گفتگویی که با «مرکز اسناد حقوق بشر» داشته است، شهادت داده است که بازجوها حتی از یک جوک در گوشی موبایل او تلاش کردهاند تهدید به اعدام برای او دست وپا کنند.
غضبانی که به «جرم» شرکت در تظاهرات سال ۸۸ بازداشت شده بود، در کنار دیگر اتهامات و اتفاقاتی که برای او در زندان برشمرده شده بود و رخ داده بود به این نکته اشاره میکند که بازجوها برای او «توهین به امام دهم شیعیان» را هم بریدند و مصداق آن را یک پیام طنز دانسته بودند که چند سال پیش از آن او در گوشی خود برای دوستی ارسال کرده بود.
خود حامد غضبانی میگوید پس از این اتهام سخت و سنگین و تهدید به اعدام متعاقب آن بود که او تسلیم شد و وا داد: «محتوای پیام ارسالی من به دوستم طنز بود؛ یک جوک خیلی عادی و بدون هیچ لفظ رکیکی. اما بازجو من را متهم به توهین به امام نقی کرد و گفت: “{این جوک} حکم سب النبی دارد و {مجازات آن} حتی تا اعدام هم پیش می رود و لااقل تا حبس ابد.” من در برابر چنین چشم اندازی به قول معروف کم آوردم. چرا که اولین بار در زندگی ام بود، که پای من به این جور جاها باز می شد. اصلا ذهنیتی در مورد {برخوردهای ماموران اطلاعاتی} نداشتم. به دلیل همین جو {مرعوب کننده ای} که به وجود آورده بودند، حاضر به اعتراف بر علیه خودم و همکاری با ماموران پس از آزادی شدم. از آن به بعد جلسات بازجویی تبدیل شد به دیکته نوشتن من {از اعترافات اجباری ام}».
در واقع نمونه حامد غضبانی نشان میدهد که چگونه حرف مجید توکلی در زمینه اینکه «انواع شکنجه در بیرون از تهران شدیدتر» است مصداق دارد. سنی بودن یک زندانی و دوری از رسانههای جریان اصلی و بیصدا و گمنام بودن و ناآشنایی با روندهای حقوقی همه و همه فضایی را پدید میآورد که بازجویان بتوانند از کوچکترین چیزها فضاهایی خوفناک برای فرد بازداشتشده بسازند و شخصیت او را بشکنند و وی را تبدیل به مجری سناریوهای دستساز خود سازند.