Search

English

ویدا قهرمانی؛ صاحب اولین بوسه سینمای ایران

«ما دویدیم به طرف همدیگه. ناصر من رو بغل کرد و لبش رو گذاشت روی لب من. من فکر کردم که اگر مقاومتی بکنم فیلم خراب می‌شه. در نتیجه کاری نکردم تا ساموئل (خاچیکیان) کات داد. وقتی کات داد من شروع کردم گریه کردن. … من و پدرم در لژ (سینما) نشسته بودیم و من قلبم بالا و پایین می‌رفت که الان چی می‌شه و اون بوسه کجاست. بابام اگه ببینه چی می‌شه. فیلم به آخر رسید و آخر فیلم صحنه‌ بوسه اومد. فیلم فریز موند برای مدتی و لغت پایان روی اون اومد. هیچ‌ کس هم از جاش تکون نمی‌خورد. همه نشسته بودند. من یواش به بابام نگاه کردم. پدرم با یک نگاه ستایش‌آمیز گفت: «سد رو شکستی».

اولین بوسه سینمای ایران

دختری شانزده هفده ساله بود که از پشت میز دبیرستان مقابل دوربین فیلم‌برداری نشست

دختری شانزده هفده ساله بود که از پشت میز دبیرستان مقابل دوربین فیلم‌برداری نشست. او را به دلیل بازی در فیلم از دبیرستان اخراج کردند چرا که فرهنگ مردسالار و متعصب این اقدام متهورانه‌ دختری کم سن و سال را تاب نمی‌آورد. ویدا قهرمانی اخراج از مدرسه را اولین ضربه‌ بازیگری‌اش می‌داند: «این اولین ضربه بازیگری بود. زندگی‌ام از این رو به آن رو شد. در آن زمان حتی وزیر فرهنگ هم که از دوستان خانواده ما بود نتوانست اجازه‌ نام‌نویسی در هیچ مدرسه‌ای را برایم بگیرد. می‌گفتند اعتراض والدین و شاگردان بوده که گفته اند رفتن شاگرد مدرسه جلوی دوربین ناپسند است. من هم از تهران به خاش رفتم. یک جایی وسط کویر و بعد هم با پسری که دوست داشتم ازدواج کردم.» ویدا قهرمانی در گفت‌وگو با بی‌.بی‌.سی می‌گوید: «خیلی‌ها فکر می‌کنند که من اولین زن بازیگر سینمای ایران بوده‌ام اما در واقع من اولین دختری هستم که از پشت میز مدرسه آمدم جلوی دوربین سینما.»

ویدا قهرمانی

او را به دلیل بازی در فیلم از دبیرستان اخراج کردند

شاید چنین دختری در شرایط بسته‌ جامعه‌ مردسالار بدون حمایت خانواده نمی‌توانست ببالد. ویدا قهرمانی در ششم خرداد (۲۷ مه) سال ۱۳۱۵ خورشیدی در خانواده‌ای فرهیخته و اهل فرهنگ در تهران دیده به جهان گشود. ویدا پدری صاحب‌منصب و تحصیل‌کرده‌ اروپا داشت و مادری فرهنگ‌دوست. خان‌بابا معتضدی کسی بود که سبب‌ساز شد تا ویدا قهرمانی وارد عرصه‌ هنر و سینما بشود. خان‌بابا معتضدی متولد سال ۱۲۷۱ خورشیدی در شهر تبریز بود. او نخستین فیلم‌بردار حرفه‌ای سینمای ایران بود و همچنین نخستین فیلم‌بردار حرفه‌ای بود که فیلم‌های مستند ساخت. معتضدی در هفده سالگی به لوزان سوئیس رفت و پس از دو سال عازم پاریس شد. معتضدی در سن ۹۴ سالگی و در سال ۱۳۶۵ در تهران درگذشت. ویدا قهرمانی درباره خان‌بابا معتضدی می‌گوید: «در آن زمان خا‌ن‌باباخان که از خویشان نزدیک ما بود تازه از فرنگ برگشته بود. او در حالی که جعبه‌ چرخ‌داری شبیه چرخ گوشت دستش بود دنبال ما بچه‌ها بود که با پسرعموها و دختر عموها توی حیاط بازی می‌کردیم. خان‌بابا دستور داد صف ببندیم و قدم رو به جلو رفتیم. هیچ نمی‌فهمیدیم که چه‌کار می‌کند. وقتی فضل‌الله یکی از پسر‌عموها بچه آخری صف را هول داد و بچه‌ها افتادند روی هم، خان‌بابا خان هم خندید و گفت: دوباره همین کار را بکنید. چند روز بعد خان‌بابا با مقدری نوار سیاه به خانه‌ ما بازگشت. نوارها را توی حوض خاکشیر داری که رنگ آبش سبز شده بود می‌شست و یکی‌یکی آن‌ها را روی دست‌های ما بچه‌ها که به‌طور موازی بالا نگه داشته بودیم می‌انداخت. بعد هم دستور داد: قدم رو به طرف بند رخت! چند شب بعد در مهمانی منزل عمه‌جان، خان‌باباخان توی حیاط مقداری صندلی پشت سر هم چید و یک ملحفه سفید از بند رخت آویزان کرد. ما بچه‌ها روی زمین روی قالیچه نشسته بودیم. ناگهان از داخل جعبه نور از ته صندلی‌ها تصویری از خود ما روی ملحفه افتاد. ما همین‌طور به خودمان نگاه می‌کردیم و بعد به نور و تصویر روی ملحفه و تعجب کرده بودیم که چطور هم اینجاییم و هم آن‌جا که خان‌بابا خان گفت: این رو بهش میگن سینما.»

 ویدا قهرمانی درباره ورود خود به سینما چنین می‌گوید: «تعطیلات تابستان و سال آخر دبیرستان بودم که یک شب به اتفاق مادرم به سالن تابستانی سینما دیانا که روی پشت بام ساختمان بود رفتیم. فیلمی از ساموئل خاچیکیان به نام «دختری از شیراز» را نشان می‌دادند که اپرا‌خوان معروف آن زمان، فرح عافیت‌پور، در آن بازی می‌کرد. فیلم خیلی برای من جالب بود. در نیمه فیلم که رسم بود چراغ‌ها را روشن کنند و به مردم تنقلات بفروشند، اعلان کردند که برای فیلم بعدی خاچیکیان به دنبال یک دختر جوان هفده هجده ساله می‌گردند. به مادرم گفتم: «من برم بازی کنم؟» و او پاسخ داد از پدرت سئوال کن اگر او موافقت کند من حرفی ندارم. پدرم که سرهنگ ارتش بود، برخلاف تصور من همان شب رضایت خودش را اعلام کرد و من و مادرم فردا صبح به استودیوی دیانا فیلم که در همان ساختمان سینما بود رفتیم. ما را به داخل اتاقی راهنمایی کردند که عده‌ زیادی در آن نشسته بودند. در میان آن ها تنها چهره آشنایی که قبلا درفیلم‌ها دیده بودیم ناصر ملک‌مطیعی بود. قرار و مدارها را گذاشتیم و فیلمبرداری در دامنه کوه دماوند آغاز شد.» ویدا قهرمانی پس از بازی در فیلم‌هایی که موجب رشد صنعت فیلم‌سازی ایران شده بودند مانند «چهار راه حوادث»، «طوفان در شهر ما»، «فریاد نیمه‌شب»، «فردا روشن است» و «آتش خاکستر» و بازی مقابل هنرپیشه‌های معروف آن زمان مانند ناصر ملک‌مطیعی، فردین، بهروز وثوقی و دیگران خود اقدام به تهیه‌کنندگی فیلم نمود. او فیلم «آخرین نسل خان» که برای نمایش به «عشق و انتقام» تغییر کرد را تهیه کرد که کار مشترکی با فردین بود. او همچنین به مدت دو سال تهیه‌کننده و مجری برنامه‌ تلویزیونی بسیار موفق «جاده شانس» در اولین ایستگاه تلویزیونی ایران، «تلویزیون ثابت پاسال» بود که جذابیت آن موجب پشتیبانی اقتصادی شرکت‌های بزرگ خارجی مانند شرکت هواپیمایی «لوفت هانزا» به وسایل ارتباط جمعی ایران شد.

ویدا قهرمانی

اولین بوسه‌ سینمای ایران متعلق به او ست

اولین بوسه‌ سینمای ایران را متعلق به ویدا قهرمانی می‌دانند. ویدا قهرمانی که در سال ۱۳۲۴ و در زمانی که پنج یا شش فیلم در داخل بیشتر ساخته نشده بود وارد سینما شد درباره اولین بوسه‌ سینمای ایران می‌گوید: «سال ششم دبیرستان شاهدخت بودم که رفتم جلوی دوربین ساموئل خاچیکیان و نقش مقابل ملک‌مطیعی را بازی کردم. در آن زمان بازیگری برای دختری که نه خواننده بود و نه هنرپیشه تئاتر، به هیچ‌وجه مناسبت نداشت. فیلم هم یک شروع و پایان هالیوودی داشت. اولش با صحنه‌ شوخی و بازی دختر و پسری که روی زمین دراز کشیده بودند شروع می‌شد و آخرش هم با یک بوسه‌ طولانی تمام می‌شد. این در واقع اولین بوسه‌ سینمای ایران بود.» ویدا قهرمانی موسس کافه‌نگارخانه‌ای به نام «موند» و همین‌طور «دانسینگ‌رستورانی» به نام کوچینی بود که هدف آن ایجاد فضایی مناسب برای نمایش استعدادهای هنری و جوان در رشته‌های نقاشی، مجسمه‌سازی و موسیقی بود و بزرگانی فرهاد مهراد در گروه «بلک‌کتز» و ابی و حسن شماعی‌زاده از جمله‌ جوانانی بودند که از هوچکینی بیرون آمدند و به شهرت رسیدند. فرهاد اولین‌بار ترانه‌ معروف «جمعه» را در «هوچکینی» خواند و همچنین ابی (ابراهیم حامدی» اولین بار خوانندگی را در اینجا تجربه کرد. ویدا قهرمانی پس از جدایی از هم‌سرش داویت یقیازاریان در سال ۱۹۷۰ میلادی برای ادامه تحصیل در رشته‌ آموزش کودکان به انگلستان رفت. ویدا قهرمانی پس از بازگشت به ایران که با وقایع گروگان‌گیری «دانشجویان خط امام» همراه شد با دعوت‌نانه‌ای که از سوی دانشگاه نورمن در ایالت اوکلاهما دریافت کرده بود بار دیگر ایران را ترک کرد. ویدا قهرمانی در اواخر دهه‌ هشتاد میلادی به شهر لس‌آنجلس رفت. ویدا قهرمانی علاوه بر نوشتن داستان کوتاه و نقاشی، سال‌ها است که با گروه تئاتر ریسمان طلایی» که یک مرکز غیرانتفاعی برای ترویج تئاتر خاورمیانه در «بی اریا» که مدیریت آن با دخترش ترنج یقیازاریان است همکاری می‌کند.

ویدا قهرمانی در مراسم تجلیلش در لس‌آنجلس

او عضو سندیکای هنرپیشه‌های آمریکایی است

ویدا قهرمانی همچنین عضو سندیکای هنرپیشه‌های آمریکایی است. ویدا قهرمانی علاوه بر تئاتر در فیلم‌هایی نیز در آمریکا به ایفای نقش پرداخته است. یکی از فیلم‌هایی که او در آن به ایفای نقش پرداخته است فیلم «هزاران سال دعاهای خوب» به کارگردانی وین ‌ونگ است. ۲۴ آپریل سال ۲۰۱۶ مراسم بزرگ‌داشتی در شهر لس‌آنجلس برای ویدا قهرمانی برگزار شد که میزبان و برگزارکننده این برنامه، هما سرشار روزنامه‌نگار بود که در این برنامه برخی از بزرگان هنر ایران از جمله پرویز صیاد، گوهر خیراندیش، فخری خوروش، مری آپیک، شهرام شب‌پره، فریدون فرح‌اندوز و ماز جبرانی حضور داشتند و درباره ویدا قهرمانی سخنرانی کردند.

انتشارات بیشتر ...