Search

English

فاطمه حبیبی‌زاد؛ از نخستین زنان نقال ایرانی

فاطمه حبیبی‌زاد، ملقب به گردآفرید، از معروف‌ترین شاهنامه‌خوانان و نخستین نقال زن ایرانی است. حبیبی‌زاد در تعریف نقالی می‌گوید: «نقالی يعنى نمايشى كه بر اساس داستان‌هاى ملى (شاهنامه) و داستان‌هاى بومى برگزار و اجرا مى‌شود، همراه با حركات رزمى و نمايشى مثل دست‌زدن‌، پا كوبيدن، رجز خواندن و معركه‌گرفتن، چم و خم‌ها، چرخيدن‌ها، عصا به دست گرفتن و كمند انداختن و …» بهرام بیضایی می‌گوید که «واقعه‌خوانی در ایران پیش از اسلام، قصه‌سرایی موزونی همراه با ساز بوده است. همین قوالی پس از اسلام ساز را کنار نهاد و تنها نقل واقعه شد. واژه نقالی در چهار قرن اخیر رایج شده و پیش‌تر با اصطلاحات دیگری نیز شناخته می‌شده، مانند واقعه‌خوانی، قصه‌سرایی موزون، نقالی آوازی، خنیاگری، رامشگری، روضه‌خوانی، صورت‌خوانی، مناقب‌خوانی، سخنوری، ذاکری، پرده‌خوانی، قوالی، معرکه‌گیری و واگویه.» نقالی در یونسکو و در ششمین اجلاس میراث معنوی ناملموس یونسکو در سال ۲۰۱۱ به ثبت جهانی رسیده است.

ملقب به گردآفرید، از معروف‌ترین شاهنامه‌خوانان و نخستین نقال زن ایرانی

در سند پشتیبانان پرونده‌ ثبت نقالی در یونسکو نام دو نفر از زنان نقال ایران به چشم می‌خورد، ساقی عقیلی و فاطمه حبیبی‌زاد. فاطمه حبیبی‌زاد در هفتم بهمن‌ماه ۱۳۵۵ در شهر اهواز به دنیا آمد. او کارشناس موزه از دانشکده میراث فرهنگی است و از نخستین زنانی است که در جشنواره‌ها و فستیوال‌های هنری خارج از کشور به اجرای نقالی و نمایش‌های فولکلور ایرانی پرداخته است. علاقه‌مندی حبیبی‌زاد به نقالی و فنون روایتگری آیینی از طریق مطالعه‌ تاریخ ایران باستان و تحقیق در متون تاریخی و ادبی به دست آمده است. او در این زمینه می‌گوید: «در نوجوانی به متون کهن، به‌ویژه به شاهنامه‌ فردوسی دل بستم، و در راه شناختن این آثار تلاش کردم. تا امروز همچنین مطالعه در فنون نقالی را در سراسر ایران به دو شكل پژوهش ميدانى و پژوهش كتابخانه‌اى دنبال می‌کنم.» فاطمه حبیبی‌زاد از شاگردان مرشد (ولی‌الله) ترابی در این حوزه بوده است.

از نوجوانی به متون کهن، به‌ویژه به شاهنامه‌ فردوسی دل بسته بود

مرشد ترابی نقال، داستان‌نویس و طومار‌نویس پیشکسوت ایرانی است که در سال ۱۳۹۲ درگذشت. گردآفرید درباره آشنایی و بهره‌گیری‌اش از ترابی می‌گوید: «آشنایی با کارهای مرشد ترابی برایم خیلی آموزنده بود. هر جا برنامه‌ای داشت، خودم را به او مى‌رساندم و توشه می‌گرفتم. از نقالی‌های او یادداشت برمى‌داشتم و گاهى ضبط مى‌كردم. بعدها متوجه شدم که نقالی دامنه‌ بسیار وسیعی دارد و فقط به تهران محدود نمی‌شود. دیدم با هنری گسترده و متنوع روبرو هستم. در سراسر ايران شيوه‌هاى مختلف نقالی هست. شاهنامه البته یک منبع بی‌کران است؛ اما در بسیاری از شهرها و روستاها، هنرمندان مردمی قصه‌هاى زاد و بوم خود‌ را با ساز اجرا مى‌كنند. در كردستان و سیستان و آذربایجان به هنر نقالی تنوعی بی‌نظیر داده‌اند. در منطقه‌ چهارمحال و بختیاری شاهنامه را با رنگ و بویی ویژه روایت می‌کنند. من تلاش کردم از تمام این تجربه‌ها توشه بگیرم و بیاموزم.»

در سال ۱۳۸۰ در جشنواره‌های نمایش‌های آیینی- سنتی عصای ولی‌الله ترابی را به‌ عنوان هدیه دریافت کرد

حبیبی‌زاد به واسطه‌ سال‌ها حضور در قهوه‌خانه‌ها، خانقاه‌ها و زورخانه‌ها و شاگردی در محضر دراویش و نقالان و یادگیری شاهنامه تبحر بسیاری از حوزه‌ نقالی دارد. حبیبی زاد در مراسم اختتامیه جشنواره‌های نمایش‌های آیینی- سنتی در سال ۱۳۸۰ در سالن اصلی تئاتر شهر و در یک مراسم آیینی عصای ولی‌الله ترابی را به‌ عنوان هدیه دریافت کرد و ترابی او را شاگرد خلف خود در نقالی خواند. پیش از مراسم از ترابی خواسته بودند که عصایش را به یک پسر ببخشد که او چنین نکرد. علی امینی نجفی منتقد هنری در تعریف از حبیبی‌زاد که نام گردآفرید را برای او به‌جاتر می‌داند می‌گوید: «گرد آفرید؛ نامی به‌جاتر از این برای فاطمه حبيبى‌زاد وجود نداشته است. گردآفرید از نادر پهلوان‌دختان شاهنامه است که در حماسه‌ ملی حضوری کوتاه، اما سخت موثر و پرتوان دارد. در شرایطی که مردان در انجام وظیفه فرو مانده‌اند، گردآفرید ـ دختری دلیر و هوشمند و زیبا ـ برای پاسداری از نام و آبروی ایرانیان پا به میدان نبرد می‌گذارد و «مردانه» می‌جنگد. خانم حبیبی‌زاد با اجراهای شورانگیز و پرقدرت خود از هنر کهن‌سال نقالی و پرده‌خوانی، شایستگی خود را برای این نام نشان داده است. گردآفرید با صدای رسا و گیرا و حرکاتی پخته و آزموده، با تسلط و قدرتی کم‌نظیر به روی صحنه می‌آید، درحالی‌که تنها ۳۲ (در زمان این متن) سال دارد. پیداست که ذوق و استعداد ذاتی را با تلاشی فراوان و عشقی عمیق به این هنر همراه کرده است.» آن‌طور که باید و شاید به هنر نقالی پرداخته نشده است. بسیاری نقالی را عوامانه و سطحی می‌دانند. گردآفرید اما نظر دیگری دارد و معتقد است باید در این زمینه پژوهش‌های بیش‌تری صورت گیرد.

کتاب «آفرین آفرینش» را درباره حکمت و راز و رمز نهفته در جشن‌های کهن ملی ایرانیان نوشت

او می‌گوید که تا به امروز به نقالی بهای لازم داده نشده است و مهم‌ترین کمبود در این زمینه را مربوط به برنامه‌های آموزشی در مدارس می‌داند: «مهم‌ترین کاستی را در برنامه‌ آموزشی مدارس می‌بینیم، که شاهنامه در آن جایی ندارد. به این ترتیب بخش عظيمي از ميراث معنوى و ادبيات شفاهي ما به باد فراموشی سپرده می‌شود. در حالی که شاهنامه‌ فردوسی سند ملیت ماست، شناسنامه‌ تک‌تک ماست که خود را ایرانی می‌دانیم.» فاطمه حبیبی‌زاد پیش از این با نوشتن کتاب «آفرین آفرینش» از حکمت و راز و رمز نهفته در جشن‌های کهن ملی ایرانیان و همین‌طور درباره سرودها و نیایش‌ها و افسانه‌ها و اسطوره‌های ایران سخن گفته بود. فاطمه حبیبی‌زاد هم‌اکنون ساکن آمریکاست و به آن‌جا مهاجرت کرده است. او یکی از دلایل مهاجرت خود را عدم توجه مدیران فرهنگی ایران می‌داند: «اگر مدیران فرهنگی در دولت، غیرت فرهنگی داشتند، شاید بسیاری از امثال من الان در گوشه‌ای از دنیا پراکنده نمی‌شدیم.» حبیبی‌زاد از این کشور به آن کشور سفر می‌کند تا هنر نقالی را به دوستداران این هنر که در آستانه‌ انقراض است معرفی کند. حبیبی‌زاد درباره مشکلاتش در ایران از عدم داشتن آزادی عمل به‌ عنوان بزرگ‌ترین مشکل نام می‌برد: «بخشی از مشکلات من در ایران، بازمی‌گردد به اینکه آزادی عمل کم بود. قدر‌شناسی هم همین‌طور، هرچند، توقع قدر‌شناسی نداشتیم. اگرچه در حوزه اجرا، راه خودم را باز کرده بودم به‌طوری که به بسیاری از مناطق تهران و شهرستان‌ها و روستا‌ها دعوت می‌شدم و بیش‌تر هم گروه‌های مردمی مرا دعوت می‌کردند و حمایتم می‌کردند. اما اگر در رادیو یا تلویزیون کار می‌کردم با گرفتاری‌ها و سانسورهای زیادی مواجه می‌شدم، مدام ممنوع‌الصدا یا ممنوع‌التصویرم می‌کردند. در بخش انتشارات اگر می‌خواستم کاری منتشر کنم، گرفتاری‌هایی بود که اصلا حوصله بازگویی آن‌ها نیست. همه می‌دانند مشکل نشر، تنها مسئله شخص من نبوده، همه کسانی که در حوزه نشر یا پژوهش آثار کار کرده‌اند با این مشکل روبرو هستند. البته باز هم این گرفتاری‌ها قابل تحمل بود.» حبیبی‌زاد می‌گوید که انبانی از پژوهش در وجودم بود؛ اما کسانی که در راس مدیریت فرهنگی بوده و مدیر بودند هیچ توجهی نداشتند.

از سوی مدیریت فرهنگی کشور مدام گرفتار سانسوربود و ممنوع‌الصدا یا ممنوع‌التصویر می‌شد

او می‌گوید که دیگر میل و توان مبارزه نداشته است. او می‌گوید مسئولان فرهنگی هیچ کاری انجام نمی‌دهند و هر یکی دو سال یک بار جشنواره‌ای برگزار می‌کنند و در نهایت پول آن را به جیب خود می‌زنند: «ما در بخش اداری سازمانی، بخش‌هایی داریم که در آن بخش‌ها افرادی مسئول رسیدگی به بخش «نمایش‌های آیینی و سنتی» هستند. این‌ها هیچ کاری نکردند. هر یکی دو سال، یک‌بار، جشنواره‌ای برگزار می‌کنند. پولش را هم می‌گذارند در جیب خودشان، آن آیین‌ورز بیچاره‌ای که از ترکمن صحرا با اتوبوس قراضه دو روز با بدبختی در راه است تا خود را به جشنواره برساند ۵۰ هزار تومان کف دستش می‌گذارند، دویست ـ سیصد هزار تومان بقیه را هم در جیب خودشان می‌گذارند بابت هر آیین‌ورز. آن‌ها بسیار بد کردند. خیانت‌های زیادی کردند. در اینجا نمی‌خواهم اسم شخص خاصی را ذکر کنم؛ اما شاهد بودم که کسانی دوست داشتند آیین‌ها و نمایش‌های سنتی نابود شوند. اگر اکنون اثری هست در آرشیوهای پراکنده، حاصل پژوهش افراد دلسوزی است که با هزینه شخصی و با‌انگیره خودشان کار کردند. …» از فعالیت‌های فاطمه حبیبی‌زاد می‌توان به جمع‌آوری طومارهای کهن نقالی از مناطق مختلف ایران و همچنین پژوهش در زمینه‌ سبک‌های مختلف نقل پهلوانی و داستان‌گزاری اشاره کرد. او در حوزه‌ شاه‌نامه، نقالی و آیین‌های ملی و فولکلور برای شبکه‌های مختلف داخلی و بین‌المللی برنامه‌سازی کرده است.

انتشارات بیشتر ...