Search

English

هفت خوان: فرانسیس پرکینز و خیزش خیاطان

برآمدن از خاکستر: مبارزه برای حقوق کارگران در زاغه‌نشین‌های نیویورک

عصر تفتیش عقاید، چرخ شکنجه و شَست‌شِکن و ابزار شکنجه خاص خود را داشت که همه دندان‌های آهنین داشتند. دنیای امروز ابزار شکنجه خود را دارد که همه آن‌ها را می‌شناسیم؛ دندان‌های آهنین به ملزومات زندگی ما مبدل شده‌اند، شست‌شکن‌‌های امروز ماشین‌‌های پُرتوان و سریعی هستند که به‌ناچار مجاور آن‌ها کار می‌کنیم و چرخ شکنجه امروز همین‌جا و همین بناهایی است که تله آتش‌اند و با یک حریق ظرف یک دقیقه همه ما را نابود خواهند کرد.

رُز شنایدرمن[1]، از سازمان‌دهندگان تشکلات کارگری و عضو اتحادیه کارگران، ۱۹۱۱[2]

رژه اتحادیه کارگری، نیویورک، ۱ مه ۱۹۱۱، منبع: کتابخانه کنگره

مردم در نهایت استیصال فریاد می‌زدند: «نَپَر! نَپَر!» در طبقه نهم، زنی دست‌هایش را در هوا تکان می‌داد؛ از شدت هیاهو و هراس لحظه‌ای بهت‌زده در جای خود میخکوب شد و سپس خود را به پایین پرتاب کرد. سایر دختران به یکدیگر چسبیده بودند و یکی پس از دیگری به دنبال او پایین پریدند. پیکرهای بی‌جان آن‌ها پس‌ از برخورد شدید با زمین متلاشی می‌شد، در حالی که برخی‌ از کالبدها هنوز در آتش می‌سوختند. تنها ده دقیقه قبل‌ از آغاز حریق، آن‌ها دستمزد خود را دریافت کرده بودند و مشتاقانه برای پایان هفته برنامه‌ریزی می‌کردند که یکباره حریق کوچکی‌ از زیر یکی‌ از ماشین‌‌های خیاطی آغاز شد و خیلی سریع به پارچه‌‌هایی که روی هم انباشته شده بود، سرایت کرد. آتش سپس به نیمکت‌‌های چوبی رسید و آن‌ها را سوزاند و طولی نکشید که شعله‌‌های آتش تمام کارخانه را فراگرفت. گریز‌ از این مهلکه غیرممکن بود؛ در‌های خروجی به پلکان اضطراری را با زنجیر قفل کرده بودند تا مانع‌ از دسترسی غیرمجاز به ساختمان شوند و تعداد افراد داخل ساختمان‌ به مراتب از ظرفیت آسانسورها بیش‌تر بود. نشریه تایمز نوشت: «پریدن یا سوختن؛ تنها گزینه‌‌های ممکن»، و افزود «پنجاه کالبد سوخته‌ از طبقه نهم به بیرون منتقل شد.»[3]

شرکت تولیدی Triangle Shirtwaist – واقع در طبقات فوقانی ساختمان معروف Asch[4] – یکی‌ از مراکز عدیده تولید پوشاک بود که در محله منهتن[5] در این صنعت پر‌رونق فعالیت می‌کرد. روزانه صد‌ها دختر جوان آرمان‌گرای یهودی که‌ از یهودی‌ستیزی و یهودی‌کشی در روسیه گریخته بودند به نیویورک می‌رسیدند تا در این کارگاه‌ها کار کنند یا‌ از سر اجبار به تن‌فروشی تن در دهند.[6] آن‌ها در قبال هفته‌ای ۴ دلار دستمزد روزانه ۱۲ ساعت در کارگاه‌های پرتراکم تنگ هم می‌نشستند و با چرخ خیاطی دوزندگی می‌کردند؛ علاوه بر این، مکلف بودند برای مصرف برق اضافه، سوزن‌‌های شکسته و حتی صندلی‌‌هایی که به هنگام کار روی آن‌ها می‌نشستند مبالغ گزافی به صاحب کارگاه پرداخت کنند.[7] رقابت در صنعت تولید پوشاک شدید و عرضه نیروی کار به مراتب افزون بر تقاضا بود؛ چنانچه کارگری جرئت می‌کرد‌ از قبول شرایط دشوار کار سر باز بزند، صدها نفر داوطلب در بازار بودند که جای او را پر کنند.

ساکنان نیویورک در مقابل ساختمان دودزده و سیاه‌شده جمع شدند و در حیرت و سکوتی سنگین ارابه‌‌های پر از تابوت را نظاره می‌کردند که به محل حادثه می‌رسید تا ۱۳۶ پیکر سوخته را به بیرون حمل کند. بیش‌ از ۲۰۰هزار نفر برای ادای احترام به جان‌باختگان تجمع کردند.[8] مدیران کارخانه و مقامات دولتی در توجیه حادثه بر یکدیگر پیشی گرفتند و ضمن جروبحث‌‌های بی‌مورد به گونه‌ای بیانیه‌‌های عذرخواهی صادر می‌کردند که ضمن احتراز از ابراز ندامت، مسئولیت حادثه را‌ از خود سلب کنند. در این میان مطبوعات و رسانه‌‌ها از برآشفتگی عموم، حداکثر بهره‌برداری ممکن را به سود خود می‌کردند. در نهایت دادگاه حکم به برائت مالکان کارخانه از اتهامات کیفری داد و به صدور دستور پرداختِ ۷۵ دلار خسارت فقط به ۲۳ خانواده از خانواده‌‌های قربانیان بسنده کرد.[9] این حادثه نشان داد که قوانین جاری درباره ایمنی محل کار نه فقط کارآیی نداشت، بلکه حتی اجرا نمی‌شد. در تمام نیویورک فقط چهار بازرس مامور نظارت بر اجرای مقررات ایمنی در محل کار وجود داشت که این چهار تن هم کارشان با اشکال پیش می‌رفت و به خاطر «بدی فوق‌العاده‌ی شرایط موجود به‌شدت از مداخله در فضای ناسالم حاکم، احتراز می‌کردند.»[10] برخی با دعا برای قربانیان و برخی با وعده انتقام‌گرفتن، خود را تسکین می‌دادند. رُز شنایدرمن در یک سخنرانی که خطاب به گروهی در اپرای متروپلیتن ایراد کرد، گفت: «اگر دلیل آمدنم به این‌جا سخنرانی برای ابراز همدردی باشد، به این پیکرهای سوخته خیانت کرده‌ام. … با این همه خونی که جاری شده، … این وظیفه زحمتکشان است که به دادِ خود برسند و خویش را نجات دهند. تنها راهی که می‌توانند با آن خود را نجات دهند، داشتن یک جنبش پُر‌توان کارگری است.»[11]

صدها عزادار در مراسم تشییع پیکر قربانیان آتش‌سوزی Triangle

نبرد مسلک‌‌ها: شفقت یا توانمندسازی

چنانچه هر مرد و زن کارگری به یک اتحادیه صنفی بپیوندند، دستمزدها برای تامین زندگی آحاد مردم کافی خواهد بود و خانواده‌‌ها قادر به تامین نیازهای خود خواهند بود و دیگر خدمات متعددی که امروز تامین آن‌ها بر عهده انجمن‌‌های خیریه است، ضرورت نخواهد داشت.

فعال اتحادیه صنفی و بنیان‌گذار شیکاگو کامنز[12]و [13]

مهاجران تازه‌وارد، غریبه‌‌های متحد در غربت یک سرزمین بیگانه، در سال‌های ۱۸۸۰ میلادی با هم متحد شدند تا امکانات‌شان را روی هم بگذارند که از عهده پرداخت هزینه‌‌های سنگین معالجات پزشکی برآیند و از خانواده‌‌های آسیب‌پذیر حمایت کنند.[14] برخی که شم اقتصادی بیش‌تری داشتند، با چند توپ پارچه و چند آشنای قابل‌اتکا، کار و کسب خودشان را به راه انداختند.[15] پیوندهای میان‌گروهی این روابط را – که بر پایه اشتراک استوار بود – تحکیم می‌کرد؛ زمانی که کارگران یهودی ماشین‌‌های خیاطی را کنار می‌گذاشتند تا دعای روزانه را به جا آورند، صحن کارخانه یکباره موقتا تبدیل به یک کنیسه می‌شد.[16] این گروه‌های خودیاری به‌تدریج در اتحادیه‌‌ها ادغام شدند و میان آن‌ها همبستگی بسیار محکمی وجود داشت؛ اعتصاباتی که آن‌ها گاه بدون مجوز به راه می‌انداختند صنعت تولید پوشاک را فلج می‌کرد، اما این حکایت بُعد تاریکی هم داشت.

روابط میان کارگر و کارفرما ناپایدار و شبیه به یک «جنگ چریکی» بود؛ طوری که «توافقاتی که میان طرفین حاصل می‌شد حکم اوراق موقتی را داشت که ممکن بود هر یک‌ از آن دو زمانی که خشم‌اش نسبت به طرف دیگر برانگیخته شود آن را پاره کند و به دور اندازد.»[17] اعتصابات اغلب به خشونت کشیده می‌شد و با کسانی که اعتصاب را می‌شکستند و اتحادیه‌‌ها را به چالش می‌کشیدند، به‌شدت برخورد می‌شد. نه فقط به این افراد حمله می‌شد و نام‌شان در لیست سیاه قرار می‌گرفت، بلکه‌ از سوی جوامع خودشان هم تحت فشار قرار می‌گرفتند و طرد می‌شدند؛ به طوری که گاه‌ از شدت فشار، کار آن‌ها به خودکشی می‌رسید.[18] اختلاف‌نظرها نه تنها در میان مهاجرانی که‌ از ملیت‌های مختلف می‌آمدند بلکه حتی در میان مهاجرانی که‌ از یک ملیت بودند هم عمیق بود؛ برخی‌ از ایتالیایی‌‌ها عمدا خیابان‌‌های خود را در هر منطقه‌ای‌، از مهاجران سایر ملیت‌‌ها جدا می‌کردند.[19] عضویت در اتحادیه‌‌ها هم ناپایدار و پیش‌بینی‌نشدنی بود؛ به طوری که ممکن بود یک روز بالغ بر صدها‌هزار نفر برای شرکت در یک اعتصاب همراهی کنند، اما روز بعد یک نفر هم همراه نباشد.[20]

پس از درک این واقعیت که چاره کار در دست گروه‌های ذی‌نفع متفرق و ناپایدار نیست، بلکه لازمه موفقیت «اتحاد در سطح ملی برای کمک به تلاش اتحادیه‌‌ها … علیه بی‌رحمی و قساوت کارفرمایان فرومایه و سرکوبگر» است، نمایندگان کارگران در تاریخ ۳ ژوئن ۱۹۰۰[21] اقدام به تاسیس اتحادیه بین‌المللی زنان کارگر در صنعت پوشاک (ILGWU) کردند.[22]و[23] این اتحادیه در آغاز با مشکلاتی زیاد مواجه بود، ولی به‌تدریج جا افتاد و بر تعداد اعضایش افزوده شد؛ به طوری که در سال ۱۹۰۹، ۲۰هزار کارگر متحد شدند و برای کاهش ساعات کار هفتگی به ۵۲ ساعت دست به اعتصاب زدند. به دنبال «شورش بزرگ خیاطان»[24] در سال بعد، تعداد کارگران عضو اتحادیه به ۷۵هزار نفر افزایش یافت.[25] پروتکل بی‌سابقه صلح۱۹۱۰[26] تلاش کرد تا با افزایش حداقل دستمزد قانونی، مطالبه پرداخت دستمزد روزهای تعطیل و تشکیل هیئت‌‌هایی متشکل از کارگران و کارفرمایان برای رسیدگی به مشکلات کارگران و مسائل ایمنی در محیط کار، خشم کارگران را با ارجاع مشکلات به حکمیت تقلیل دهد.[27]

تنها چند ماه پس‌ از امضای این توافق‌‌ها بود که حریق در کارخانه Triangle روی داد؛ این حادثه سبب شد که شهروندان به ضرورت «تدوین تدابیر پیشگیرانه و تاکید بر لزوم اجرای آن‌ها» پی ببرند.[28] با وجود این، جامعه طبقاتی نیویورک بر سر نحوه دستیابی به این اهداف به توافق نمی‌رسید. بسیاری از افراد طبقه متوسط بر این باور بودند که خود افراد مسبب فقر خویش هستند یا فقر، ناشی از مصرف بی‌رویه و زیاده‌روی است؛ در عین حال اتحادیه‌‌های کارگری، متمایل به کمونیسم و محل روابط نامشروع است و می‌بایست‌ از آن‌ها دوری جست. قانون‌گذاران هم با این نگرش موافق بودند؛ به موجب قوانین فدرال تا سال ۱۹۳۲ اعتصاب غیرقانونی بود و اعتصاب‌کنندگان اغلب به طور دسته‌جمعی‌ از کار اخراج می‌شدند یا به حکم دادگاه‌ از اعتصاب منع یا به اردوگاه‌های کار سپرده می‌شدند.[29] هنگامی که صلیب سرخ به خانواده‌‌های محروم کمک‌رسانی می‌کرد، مبلغ اعانه را عمدا بسیار ناچیز مقرر می‌کرد تا مبادا این مساعدت به معنای «دخالت در اصول تلقی شود یا نسبت به این‌گونه اعانات ایجاد وابستگی کند.»[30]

همان‌طور که انتظار می‌رفت کارگران با این نگرش موافق نبودند. آن‌ها که‌ از وعده‌‌های بی‌پایان، توخالی و دلسوزی‌‌های دیرهنگام به ستوه آمده بودند، کارزاری برای ایجاد اتحادیه‌‌های صنفی و حق مذاکره دسته‌جمعی به راه انداختند. اصلاح خودسرانه چند قانون یا کمک‌های مالی با عناوین مختلف هیچ چیز را عوض نمی‌کرد؛ آنچه ضروری بود تغییر سر تا پای کلِ سیستم بود که فقط می‌توانست به دست کارگران و برای کارگران اعمال شود. شورشیان که در شرایط فلاکت‌بار و با دستمزد بسیار ناچیز کار می‌کردند همواره چیز کمی برای‌ از‌دست‌دادن داشتند. کلارا لملیش[31]، از کارگران فعال و مشوق کارگران به اعتصاب، می‌گفت: «ما که در حین کار در‌ حال مردن از گرسنگی هستیم، پس بگذارید در حال اعتصاب‌ از گرسنگی بمیریم.»[32]

فرانسیس پرکینز[33]؛ از صحن کارخانه تا وزارت کار

هر مرد و زنی که با دستمزد کافی، در شرایطی ایمن و برای ساعاتی مناسب و معقول کار می‌کند یا از بیمه بیکاری یا تامین اجتماعی برخوردار است، مدیون فرانسیس پرکینز است.

ویلارد ویرتس؛ وزیر کار وقت[34]و[35]

فرانسیس پرکینز، فروتن و متواضع اما محکم و مصمم، موفق شد با ایجاد پلی میان دو دنیای موازی – دنیای سوسیالیست‌‌ها و دنیای شخصیت‌‌های اجتماعی برجسته‌ای که عوامل ایجاد این بن‌بست بودند – این معضل ایدئولوژیکی را حل کرد. او در شبی که کارخانه Triangle دچار حریق شد، درمانده و مستأصل شاهد این صحنه بود که با خود عهد کرد آدم تاثیرگذاری شود و این وضعیت را دگرگون کند. او که تقدیر برایش یک زندگی «محترمانه با کارهای خیرخواهانه» رقم زده بود، پس از مشاهده آن حریق مسیر زندگی‌اش تغییر کرد؛ «آنچه پیش‌تر برای او یک شغل محسوب می‌شد، به رسالتش مبدل شد و خشمی که بی‌عدالتی آن آتش‌سوزی در او برانگیخت زندگی او را در مسیر دیگری انداخت.»[36]

پرکینز که تحمل «ادا و اطوارهای اشراف‌زاده‌‌های مترقی و اشتیاق آن‌ها به دست‌نخورده‌ماندن و پرهیز از‌ غوغا… را نداشت، خود را به معرکه سیاست انداخت و در این بازار آب‌دیده شد».[37]‌ از مواجهه با رهبران فاسد حزب دموکرات در محله زاغه‌نشین‌ و بدنام «آشپزخانه جهنم»[38] گرفته تا متفرق‌کردن اعتصاب‌های در حال انفجار کارگران معدن[39]؛ پرکینز راه خود را در دنیای تاریک سیاست باز کرد. او در مقام دبیر اجرایی اتحادیه حمایت‌ از مصرف‌کنندگان نیویورک[40] مستنداتی جمع‌آوری کرد از «کودکان مبتلا به سل ریوی» که در نانوایی‌هایی فاقد موازین ایمنی برای پیشگیری از حریق، مشغول به کار بودند و «در خمیر نان سرفه می‌کردند».[41]

این مستندات مورد توجه متحدان قدرتمند و ذی‌نفوذش از جمله روزولت، رئیس جمهور بعدی، قرار گرفت. سخت‌کوشی و جدّ و جهد پرکینز موجب شد پله‌‌های ترقی را به‌سرعت طی کند؛ او در سال ۱۹۳۳ از کمیسر صنعتی به سمت وزیر کار ارتقا پیدا کرد.[42]

پرکینز با وجود جایگاه رفیع‌اش به عنوان اولین زنی که در ایالات متحده به مقام وزارت رسید، هرگز به دنبال قدرت شخصی نبود. او در میان شایعات احتمال انتصابش [به سمت وزارت]، در نامه‌ای به روزولت صراحتا نوشت: «به‌راستی امیدوارم آنچه در رسانه‌‌ها درباره من چاپ شده، … نادرست باشد»، و افزود «هم به خاطر خود شما و هم به خاطر مملکت …». پاسخ رئیس جمهور به همان اندازه صریح بود. او در پیامی کوتاه نوشت: «توصیه‌تان را ملاحظه کردم؛ با نظر شما موافق نیستم.»[43] پرکینز در دیداری با رئیس جمهور با صراحت خطوط کلی مطالبات خود را مطرح کرد؛ تعیین میزان حداقلی دستمزد، حداکثر ساعات کار، بیمه بیکاری و مستمری برای بازنشستگان. او‌ از رئیس جمهور سوال کرد که: «آیا مطمئنید که مایلید این کارها انجام شود؟» و برای آخرین بار به ایشان هشدار داد: «چون اگر تمایل به انجام این کارها ندارید، من انتخاب مناسبی برای سمت وزیر کار نخواهم بود.»[44] روزولت با همه مطالبات پرکینز موافقت کرد و او در دستیابی به همه آن اهداف توفیق حاصل کرد.

به باور پرکینز اصلاحات واقعی مستلزم حمایت قانون‌گذاران بود. کارفرمایان بی‌وجدان همواره می‌توانستند کسب‌وکار خود را به ایالات جنوبی منتقل کنند تا به این ترتیب از حیطه دسترسی اتحادیه‌‌ها، حتی دوربُردترین آن‌ها، در امان باشند. اما گذراندن قوانین فدرال (در سطح کشور) چالش بزرگی بود. نه فقط بسیاری از اقتصاددانان آن دوره دخالت [دولت] در بازار آزاد را به مثابه توهین به مقدسات تلقی می‌کردند، بلکه چنین اقدامی را مغایر با قانون اساسی و تجاوز به حریم قضایی ایالت‌‌ها می‌دانستند.[45] اولین تلاش پرکینز برای کسب حقوق کارگران در زمینه تاسیس اتحادیه‌‌های کارگری، افزایش دستمزدها و ممنوعیت کار کودکان، از طریق قانون احیای صنایع ملی مصوب ۱۹۳۴[46] بود که‌ از سوی دیوان عالی رد شد.[47] با این حال یک ابتکار هوشمندانه در بهره‌برداری از قانون مالیات‌ها موجب شد که اصول کلیدی آن قانون به واسطه دو قانون دیگر (قانون روابط کار مصوب ۱۹۳۵[48] و قانون استاندارهای کار منصفانه مصوب ۱۹۳۸[49]) احیا و به اجرا گذاشته شود.[50]

اجرای این قوانین در کارخانجات مستلزم حمایت اتحادیه‌‌ها بود. اتحادیه‌‌ها همراه با نمایندگان مصرف‌کنندگان و صنایع ۵۰۰ قانون و آئین‌نامه صنعتی تدوین کردند که همه چیز را،‌ از تجارت پنبه تا تجارت مرغ، سروسامان داد و تحت قاعده در آورد.[51] هنگامی که کارگران شکایت کردند که گروهی از کارفرمایان برای نپرداختن حداقل حقوق از نصب زمان‌نگار (برای ثبت زمان ورود و خروج کارگران) خودداری کرده‌اند، اتحادیه‌‌ها بلافاصله وارد ماجرا شدند و فرم‌‌هایی تدوین کردند که ساعات کار کارگران را به‌دقت محاسبه می‌کرد و بلادرنگ ۲۵۰هزار نسخه‌ از آن فرم‌‌ها را توزیع کردند.[52]

شما برای کمک چه می‌کنید؟ جلب حمایت گسترده مردم

وقتی کارگر اعتصاب می‌کند عملا به اربابش می‌گوید که دیگر حاضر به کارکردن تحت فرمان تو نیستم. وقتی به حزب خودش رأی می‌دهد، می‌گوید که دیگر به فرمان تو رأی نمی‌دهم. وقتی کالج و مدرسه خودش را تاسیس می‌کند، می‌گوید که دیگر به فرمان تو نمی‌اندیشم. چالش با امر آموزش، اساسی‌ترینِ این سه چالش است.

هنری دومَن[53]؛ سوسیالیست بلژیکی[54]

هنگامی که رکود اقتصادی دولت را فلج کرده بود، جلب حمایت دولت از اتحادیه‌‌های صنفی کاری بس دشوار بود؛ در آن شرایط حتی جلب حمایت کارگران هم دشوار بود. چنین کار خطیری مستلزم گفتمانی هوشمندانه و ابتکار عمل بود. با توجه به این‌که کارگران از سراسر دنیا می‌آمدند، پیام ممکن بود در فرایند ترجمه به‌راحتی تحریف یا گم شود. به عنوان نمونه اتحادیه دوزندگان پوشاک در نیویورک[55] به خود می‌بالید که از ۳۲ ملیت مختلف عضو داشت.[56] روزنامه موسوم به «پیشرو» (Forward) که به زبان عامیانه و کوچه‌بازاری انگلیسی-ییدیش[57] منتشر می‌شد مرام اتحادیه‌های کارگری را در صفحات پرمخاطب «مشکلات خوانندگان» منتشر می‌کرد؛ صفحاتی که در آن به خوانندگان توصیه می‌کرد چطور شوهران فراری را پیدا کنند یا به تابعیت آمریکا در آیند. [58] ایتالیایی‌‌ها در اتحاد با هم چنین می‌خواندند: «خرحمالی و تن‌پروری تمام شد، ده تا تو زحمت تا یکی راحت، تمام شد». یا در حین راهپیمایی با آواز می‌خواندند: «زیبایی‌‌های زندگی‌ از آن همه است».[59] نمایشنامه کمدی موزیکال موسوم به «سنجاق‌‌ها و سوزن‌‌ها»[60] – که همه بازیگران آن دوزندگانی بودند که با چرخ خیاطی کار می‌کردند  -در «برادوی»[61] با موفقیت آنی و بی‌سابقه‌ای مواجه شد؛ به طوری که حتی در کاخ سفید به اجرا گذاشته شد.[62]

اما سیاست‌گذاران عمل‌گرا بیش‌ از آنکه به ترانه بپردازند، به آمار و ارقام حاصل‌ از تحقیقات تکیه می‌کردند و آن‌ها را ارجح می‌دانستند. پرکینز به همین سیاق نه فقط ارقام مربوط به میزان تصادفات و سوء‌تغذیه را ارائه کرد، بلکه شخصا دستور داد تحقیقاتی در این زمینه انجام شود. به عنوان نمونه هنگامی که پی برد گرد آلومینیوم علاوه بر آنکه ظرفیت اشتعال شدید دارد می‌تواند به خودی خود مشتعل شود، با تدوین مقرراتی درصدد‌ از‌بین‌بردن این ماده بر آمد.[63] اما مفروضات و داده‌‌ها به‌تنهایی کافی نبود؛ برای تغییر وضعیت همدلی و همدردی هم لازم بود. پرکینز بر این باور بود که بهترین شیوه برای متقاعد‌کردن کسانی که همچنان مردد هستند همانا نشان‌دادن واقعیات به آن‌ها ست. او‌ از دموکرات‌های صاحب‌نفوذ دعوت کرد تا با کارگرانی که کارشان بافتن طناب است در پایان یک شیفت (نوبت کار) ۱۲‌ساعته دیدار کنند و به چشم خود ببیند که این کار تا چه حد طاقت‌فرسا است؛ کودکان ۵‌ساله را که در کارخانه تولید کنسرو کار می‌کردند از نزدیک ببینند؛ یا تلاش کنند از یک به‌اصطلاح «خروجی اضطراری» تنگ و باریک که به یک نردبان آهنی زپرتی ختم می‌شد و‌ بیش از سه متر از سطح زمین فاصله داشت، عبور کنند. پرکینز با غرور می‌گفت: «آلفرد اسمیت[64] [فرماندار وقت نیویورک] گفت که این مشاهدات بزرگ‌ترین درسی بود که در زندگی گرفته است. اسمیت در زاغه‌نشین‌‌های نیویورک بزرگ شده بود اما‌ از زندگی در کارخانه هیچ چیز نمی‌دانست.»[65]

فراتر از دستمزد و ایمنی در محیط کار: حقوق کارگران در زمان رکود اقتصادی

… شبح بیکاری، قحطی، گرسنگی، پسرهای سرگردان، زن و شوهرهای از‌هم‌جدا‌شده، خانواده‌‌های از‌هم‌پاشیده هنگامی که یکی از اعضای خانواده برای کار به راه دوری می‌رفت؛ این شبح همه جا حضور داشت. اجاره عقب‌مانده، حکم تخلیه، اثاث خانه و تخت در پیاده‌رو خیابان و پیرزنی که اشک می‌ریخت، بچه‌‌هایی که گریه می‌کردند. …

فرانسیس پرکینز، سخنرانی در سازمان تأمین اجتماعی، ۱۹۶۲[66]

در سال‌های ۱۹۲۰، اقتصاد آمریکا در حال رشد سریع و در رونق بود؛ کارخانجات با هم رقابت می‌کردند تا تقاضای سیری‌ناپذیر بازار را برای همه چیز،‌ از پوشاک تا اتومبیل، اجابت کنند. اصلاح‌طلبان هم تلاش می‌کردند تا راه‌های فرار از مقررات مربوط به ایمنی ساختمان‌ها در قبال خطر آتش‌سوزی و پرداخت دستمزد برای ساعات کار اضافی را مسدود کنند؛ به همان سرعتی که کارفرمایان حیله‌گر آن راه‌ها را کشف می‌کردند. اما برخلاف انتظار همگان رشد اقتصادی ناگهان رو به کاهش گذاشت. کنشگران در آغاز‌ از فروکش روند رشد استقبال کردند تا بتوانند با تمرکز بیش‌تر به خطرات ناپیدای کار در کارخانجات،‌ از جمله بیماری‌هایی نظیر سیلیکوز[67] و سل، بپردازند[68] اما خیلی زود آشکار شد که وضعیت به نحو بی‌سابقه‌ای غیرعادی است. در روز ۲۴ اکتبر ۱۹۲۹، بازار بورس فرو ریخت و به این ترتیب پس‌انداز میلیون‌‌ها آمریکایی به باد رفت.

اشتغال، یک‌شبه، کمیاب و تابع جیره‌بندی شد؛ اتحادیه‌‌ها دیگر نه برای دستمزد بلکه برای اشتغال تلاش می‌کردند و قانون‌گذاران ناگزیر به تغییر خط‌مشی شدند. صنایع ساعات کار را تقلیل دادند و برای آنکه از اخراج کارگران اضافی احتراز کنند، روش تقسیم کار[69] را به میان آوردند؛ همزمان قانون فدرال امداد اضطراری مصوب ۱۹۳۳[70] با پرداخت کمک‌هزینه/اعانه به بیکاران، آن‌ها را در تامین خوراک، پرداخت اجاره مسکن و تهیه سوخت در سراسر آمریکا یاری می‌کرد.[71] روزولت، که علاقه زیادی به بازسازی کشور و حفظ منابع طبیعی داشت، ضمن تلفیق این علاقه با کارآفرینی، قریب به ۳‌میلیون نفر از افراد فاقد تجربه کاری را برای درختکاری و ساختن سد در چارچوب طرح بازسازی ملی به استخدام در آورد.[72]و[73]

با این حال پرکینز همتی به مراتب بلندتر و اهدافی بس بزرگ‌تر در سر داشت؛ او بحران اقتصادی را نه به منزله یک فاجعه بلکه به مثابه یک فرصت تلقی می‌کرد. او می‌گفت: «هیچ رویدادی موجب رویارویی مردم آمریکا با بیمه‌‌های اجتماعی نمی‌شد، … مگر رویدادی تکان‌دهنده و ترسناک مانند بحران اقتصادی ۱۹۲۹».[74] مطالبات پرکینز روشن بود و موضع او در قبال آن‌ها سازش‌ناپذیر؛ او خواهان بیمه بیکاری، مستمری برای بازنشستگان و بیمه‌ از‌کارافتادگی بود و همه این‌‌ها را بلادرنگ مطالبه می‌کرد. او که در مسند ریاست کمیته امنیت اقتصادی مسئول تهیه پیش‌نویس قانون آن بود «یک بطری بزرگ ویسکی روی میز کار گذاشت و به همه اخطار کرد تا زمانی که کار تمام نشود هیچ کس جلسه را ترک نخواهد کرد».[75] هنگامی که پرزیدنت روزولت تلاش کرد برای آرام‌کردن انتقادات محافظه‌کاران کار را به تعویق بیندازد، پرکینز از کوره در رفت، ایرادات رئیس جمهور را رد کرد و در سال ۱۹۳۵ قانون تامین اجتماعی را که نقطه عطفی محسوب می‌شد به تصویب رساند.[76]

نیویورک – داکا – پکن ؛ صنعت جهانی پوشاک

من برای نجات زندگی‌اماز آن بالا نپریدم. … پریدم که جسمم را نجات دهم؛ زیرا اگر در کارخانه مانده بودم می‌سوختم و خاکستر می‌شدم و خانواده‌ام نمی‌توانست جسد مراشناسایی کند.

سومی عابدین[77]؛ از بازماندگان حریق در کارخانه تزرین، ۲۰۱۲ [78]

حقوق کارگران در ایالات متحده آمریکا در دهه‌‌های بعدی به‌سرعت متحول شد. حق دریافت دستمزد یکسان برای زنان تضمین شد،[79] تبعیض نژادی در محیط کار غیرقانونی شد[80] و قانون بهداشت و ایمنی حرفه‌ای مصوب ۱۹۷۰‌ از تصویب کنگره گذشت. با این حال به‌تدریج که زنجیره تولید‌ از بالاخانه‌‌های پُرازدحام به کارخانه‌‌هایی در سراسر دنیا منتقل شد، کارگزاران بورس و دلالان سهام جایگزین دوزندگان محلی شدند.[81] امروز نوجوانان بنگلادشی روی لباس‌هایی گلدوزی می‌کنند که در ایالات متحده آمریکا طراحی شده و مقصد آن‌ها بوتیک‌‌های لندن است؛ در حالی که مشکلات قدیمی به همان شکل هنوز به جای خود باقی است. در سال ۲۰۱۲، ۱۱۲ نفر دوزنده در کارگاه دوزندگی تزرین[82] در حومه داکا – پایتخت بنگلاش – بر اثر حریق جان خود را‌ از دست دادند.[83] یک سال بعد، بنگلادش دوباره دچار یک «کشتار صنعتی گروهی» شد؛ این بار حریق در رانا پلازا[84] منجر به فروریختن ساختمان و مرگ بیش از هزار‌و‌صد نفر شد.[85]

جزئیات این حادثه به شکل تکان‌دهنده‌ای یادآور حادثه Triangle بود؛ کارگران پشت درهای قفل‌زده‌شده و پنجره‌‌های نرده‌دار زندانی شده بودند.[86] گزارش‌‌های ایمنی ارسال شده بود ولی کسی به آن‌ها اعتنا نکرده بود.[87] مصرف‌کنندگان متاثر‌ از این حادثه و حیران‌ از دیدن‌ عکس‌‌های گویای طراحان شناخته‌شده محبوب‌شان در میان پیکرهای سوخته، نام‌‌های تجاری را تحریم کردند؛ زیرا معتقد بودند اگر مردم لباس‌هایی را که در کارگاه‌هایی دوخته می‌شود که محل استثمار کارگران است، خریداری نکنند «شرارت متوقف خواهد شد».[88] با این حال این راهکار هم مشکلات خود را داشت؛ تحریم موجب تقلیل اشتغال می‌شود و ۴‌میلیون زن را از «تنها گزینه عملی اشتغال»[89] محروم و آن‌ها را به کارهای «غیررسمی» ناسالم وادار می‌کند و «برای کشور حکم خودکشی دارد».[90]

قوانین جدید، مقررات و آیین‌نامه‌‌های صنعتی و افزایش بازرسی‌‌ها هم به عنوان راهکارهای ممکن مطرح شد، اما منتقدان نسبت به موثربودن آن‌ها تردید داشتند. در بیش‌تر کشورها شرایط کار فلاکت‌بار غیرقانونی است، اما این قوانین اجرا نمی‌شوند. برای نمونه نشان تجاری «نایکی»، گزارش‌های کتبی مبسوطی درباره بازرسی ارائه داد، اما تحلیل این گزارش‌‌ها نشان داد که وضعیت در ۸۰ درصد کارخانجات بهبود نیافته یا حتی بدتر شده است.[91] بازرسی در برخی کارخانجات در چین مثل یک «بازی موش و گربه» است؛ زمانی که بازرس‌‌ها به کارخانه می‌رسند با پخش ترانه‌ای از بلندگوها، ورود آن‌ها را به کارگران اعلام می‌کنند و کودکان کار بلافاصله صحنه را خالی می‌کنند.[92]

همانند پرکینز، کنشگران پی بردند که اصلاحات را نمی‌توان فقط با قانون‌گذاران خوش‌نیت یا مصرف‌کنندگانی که وجدانشان دچار عذاب شده تحمیل کرد، بلکه مستلزم همراهی و همکاری اتحادیه‌‌ها ست. در سال ۲۰۱۳ اصلاحاتی در قانون کار بنگلادش موجب افزایش حقوق اتحادیه‌‌های صنفی شد؛ همزمان نشان‌های تجاری جهانی با اتحادیه‌‌های بین‌المللی، توافقی را برای ایمنی ساختمان‌ها امضا کردند که طرفین را قانونا متعهد کرد و ایمنی و استقلال بازرسی‌‌ها را تحت نظارت در آورد.[93] این توافق هزاران کارخانه و کارگاه و میلیون‌ها کارگر را پوشش می‌دهد و عملکرد آن تا کنون نویدبخش بوده است؛ در بازرسی‌‌های اولیه ۸۵ درصد خطرات ایمنی در ۲هزار کارخانه و کارگاه شناسایی و رفع شده است.[94] کاترین آلبیسا[95]، از حامیان حقوق کار و کارگر، در این باره می‌گوید: «… به لطف این توافق، امروز والدین بی‌شماری در قید حیات‌اند و بچه‌‌ها یتیم نیستند.»[96]

بیش‌تر بخوانید:

News & Analysis

Books

  • Pasachoff, Naomi. Frances Perkins: Champion of the New Deal. Oxford University Press, 2000.
  • Guglielmo, Jennifer. Living the Revolution: Italian Women’s Resistance and Radicalism in New York City 1880-1945. University of North Carolina Press, 2010.
  • Tyler, Gus. Look for the Union Label: A History of the International Ladies’ Garment Workers ‘Union. Routledge, 1995.
  • Soyer, Daniel. A Coat of Many Colors: Immigration, Globalization, and Reform in New York City’s Garment Industry. Fordham University Press, 2004.

Multimedia

پانویس‌ها:

[1]. (Rose Schneiderman (۱۸۸۲ – ۱۹۷۲: فعال سیاسی آمریکایی لهستانی‌تبار که برای حقوق زنان تلاش بسیار کرد و‌ از برجسته‌ترین رهبران زنان در اتحادیه‌‌های کارگری بود.

[2]. Stein, Leon. Out of the Sweatshop: The Struggle for Industrial Democracy. Quadrangle/New Times Book Company, 1977, pp. 196-197.

[3]. Greenwald, Richard E. “The Burning Building at 23 Washington Place’: The Triangle Fire, Workers and Reformers in Progressive Era New York.” New York History, vol. 83, no. 1, 2002, pp. 55–91

[4]. The Asch Building: ساختمانی که در سال ۱۹۰۰ در شماره ۲۹-۲۳ مشرف به میدان واشنگتن (Washington Place) احداث شد و هنوز هم وجود دارد. The Triangle Shirtwaist factory طبقات هشتم، نهم و دهم این ساختمان را در اختیار داشت. این ساختمان اکنون بخشی از دانشگاه نیویورک است.

[5]. Manhattan: پرازدحام‌ترین بخش از ۵ بخش شهری ایالت نیویورک که‌ از مراکز تجاری، مالی و فرهنگی جهان است.

[6]. Pasachoff, Naomi. Frances Perkins: Champion of the New Deal. Oxford University Press, 2000. p.19.

[7]. Tyler, Gus. Look for the Union Label: A History of the International Ladies’ Garment Workers’ Union. Routledge, 1995.p.53.

[8]. Greenwald, pp. 55–91.

[9]. Ibid.

[10]. Soyer. p. 37.

[11]. Stein. p. 18.

[12]. :Chicago Commons تشکیلات یا انجمن خیریه که سابقه تاریخی آن به سال ۱۸۹۴ باز می‌گردد و برای ارائه خدمات اجتماعی به مهاجران تاسیس شده است؛‌ از سال ۱۹۵۴ با عنوان Chicago Commons شناخته شده و تعلیم و تربیت کودکان با کیفیت بالا‌ از سنین خیلی پایین، آموزش بزرگسالان و ارائه خدمات به افراد سالمند‌ از جمله خدمات یاجتماعی است که این انجمن به افراد نیازمند در شیکاگو ارائه می‌کند.

[13]. Pasachoff. p.18.

[14]. Tyler. p.53.

[15]. Soyer, p. 94.

[16]. Ibid. p. 127.

[17]. Tyler. p.35.

[18]. Soyer. p. 132.

[19]. Luconi, Stefano. “Forging an Ethnic Identity: The Case of Italian Americans.” Revue Française d’Études Américaines , 2003, pp. 89–101.  www.cairn.info/revue-francaise-d-etudes-americaines-2003-2-page-89.htm

[20]. Tyler. p.35.

[21]. برابر با ۱۳ خرداد ۱۲۷۹ خورشیدی یعنی عصر مظفرالدین شاه قاجار.

[22]. International Ladies Garment Workers Union (ILGWU)‌.

[23]. Tyler. p.43.

[24]. The Great Cloakmakers Revolt: این اعتصابات در ۶ جولای ۱۹۱۰ در نیویورک آغاز شد و بیش از ۵۰هزار کارگر در آن شرکت کردند. این اعتصاب توسط اتحادیه بین‌المللی زنان کارگر در صنعت پوشاک سازماندهی شده بود که از اعتصاب سال قبل زنان دوزنده بسیار آموخته و در این اعتصاب به کار برده بود. در میان دوزندگان اعتصاب‌کننده، ۱۰ درصد زن، ۳۰ درصد کارگر ایتالیایی‌تبار و بقیه یهودی بودند. https://jewishcurrents.org/july-7-the-great-revolt/

[26]. پروتکل صلح ۱۹۱۰ یک توافق تاریخی میان اتحادیه بین‌المللی زنان کارگر در صنعت پوشاک و کارفرمایان اصلی این صنعت در شهر نیویورک بود. این توافق حاصل مبارزه چشمگیر و خارق‌العاده کارگران صنعت پوشاک و اعتصابات و مقاومت‌‌های شدید آنان در سال‌های ۱۹۰۹ و ۱۹۱۰ بود که منجر به تدوین مقررات و آیین‌نامه‌‌هایی شد که صنعت پوشاک را تابع قانون کرد.

[27]. Ibid.

[28] . Pasachoff. p.29.

[29]. Morris, David. “When Unions Are Strong, Americans Enjoy the Fruits of Their Labor.” HuffPost, 4 Aug. 2011, www.huffpost.com/entry/when-unions-are-strong-am_b_846802

[30]. Greenwald, Richard E. “The Burning Building at 23 Washington Place’: The Triangle Fire, Workers and Reformers in Progressive Era New York.” New York History, vol. 83, no. 1, 2002, pp. 55–91.

[31]. (Clara Lemlich (۱۸۸۸ – ۱۹۸۲: رهبر خیزش ۲۰هزار کارگر و اعتصابات فراگیر کارگران صنعت تولید پوشاک در سال ۱۹۰۹. نام او به خاطر فعالیت‌‌هایش در اتحادیه کارگری در لیست سیاه قرار گرفت. او بعدا به حزب کمونیست پیوست.

[32]. “Excerpt from Pauline Newman’s Unpublished Memoir, in Which She Recalls the Beginning of the 1909 Garment Workers’ Strike.” Jewish Women’s Archive , jwa.org/media/excerpt-from-pauline-newman-s-unpublished-memoir-in-which-she-recalls-beginning-of-1909-garmen.

[33].(Frances Perkins (۱۸۸۰ – ۱۹۶۵: جامعه‌شناس آمریکایی و‌ از حامیان حقوق کارگران که‌ از سال ۱۹۳۳ تا سال ۱۹۴۵ وزیر کار و همچنین اولین وزیر زن در ایالات متحده آمریکا بود.

[34]. Benoit, Linda. “Who Is Frances Perkins?” Mount Holyoke, https://www.mtholyoke.edu/fp/frances_perkins.

[35]. Willard Wirtz (1912-2010).

[36]. Brooks, David. “How the First Woman in the U.S. Cabinet Found Her Vocation.” The Atlantic , 14 Apr. 2015, https://www.theatlantic.com/politics/archive/2015/04/frances-perkins/390003/.

[37]. Brooks, David. “How the First Woman in the U.S. Cabinet Found Her Vocation.”

[38]. Hell’s Kitchen: محله‌ای در غرب بخش منهتن نیویورک که زمانی محله کارگری و فقیرنشین ایرلندی‌‌های مهاجر بود.

[39]. Pasachoff. p. 45

[40]. The Consumer’s League of New York City.

[41]. Pasachoff. p. 26.

[42]. Pasachoff. p. 24.

[43]. Brooks, David. “How the First Woman in the U.S. Cabinet Found Her Vocation.”

[44]. Pasachoff. p. 10.

[45]. Tyler. p.5.

[46]. The National Industrial Recovery Act 1934 (NRA).

[47]. Weir, Robert E. Workers in America: A Historical Encyclopedia. ABC-CLIO, LLC, 2013.p. 514.

[48]. The National Labour Relations Act (1935).

[49]. Fair Labour Standards Act (1938).

[50]. Pasachoff. p.24.

[51]. “National Industrial Recovery Act (1933).” Ourdocuments.gov, https://www.ourdocuments.gov/doc.php?flash=false&doc=66.

[52]. O’Farrell, Brigid. “A Stitch in Time the New Deal, The International Ladies’ Garment Workers’ Union, and Mrs. Roosevelt.” Open Journals, Transatlantica; American Studies Journal, 2006, journals.openedition.org/transatlantica/190?lang=en.

[53]. Henri De Man )1885-1953).

[54]. Tyler. p.200.

Local 22 Dressmaker’s Union] .55]:اتحادیه کارگران دوزندۀ پوشاک که مرکز آن در شهر نیویورک بود.

[56]. O’Farrell, Brigid. “A Stitch in Time the New Deal, The International Ladies’ Garment Workers’ Union, and Mrs. Roosevelt.”

[57]. Yiddish: زبان یهودیان اروپا که آمیزه‌ای از عبری، آلمانی، لهستانی، روسی و غیره است و به الفبای عبری نگاشته می‌شود.

[58]. Tyler. p.15.

[59]. “Bread and Roses.” Folkarchive.de, www.folkarchive.de/breadrose.html

«نان و گل‌های سرخ» (Bread and Roses) عنوان یک شعار سیاسی بود که از شعری با همین عنوان اقتباس شده بود و‌ از بخشی از سخنرانی هلن تاد (Helen Todd)، کنشگر سیاسی آمریکایی، در سال ۱۹۱۱، برگرفته شده بود. بدین مضمون که «نان برای همه، اما گل سرخ هم». قراردادن نان و گل سرخ در کنار هم و به عنوان یک جفت لازم و ملزوم به معنای ضرورت تلفیق دستمزدهای عادلانه (تامین مالی) با شرایط زندگی درخور‌ شأن یک انسان (تامین معنوی) بود. هر دو نقل قول از کارگران ایتالیایی در این بخش‌ از این شعر اقتباس شده است که متن کامل آن را می‌توانید در لینک قبلی بخوانید.

[60]. “Pins and Needles”

[61]. Broadway: محله سالن‌‌های تئاتر در بخش منهتن شهر نیویورک که مشتمل بر ۴۱ سالن تئاتر حرفه‌ای است. هر یک‌ از این سالن‌‌ها گنجایش حداقل ۵۰۰ تماشاچی را دارد.

[62]. Tyler. p.202.

[63]. Pasachoff. p. 46.

[64]. Alfred Smith (1873-1944).

[65]. Pasachoff. p.31.

[66]. Perkins, Frances. “The Roots of Social Security.” Social Security, https://www.ssa.gov/history/perkins5.html.

[67]. Silicosis: بیماری ریوی ناشی از تنفس زیاد سیلیس.

[68]. Pasachoff. p.54

[69]. Work sharing: عملکرد این شگرد به این شکل است که دو یا چند کارگر یک کار تمام‌وقت را بین خود تقسیم می‌کنند و هر یک چند روز/ساعت در هفته آن کار را بر عهده می‌گیرد و به این ترتیب کارفرما ناگزیر نمی‌شود که کارگران اضافی را اخراج کند. بدین شکل کارگران با درآمد کم‌تر و کار پاره‌وقت به کار ادامه می‌دهند.

[70]. The Federal Emergency Relief Act 1933.

[71]. Berstein, Irving. “Chapter 5: Americans in Depression and War by Irving Bernstein.” US Department of Labor, www.dol.gov/general/aboutdol/history/chapter5 .

[72]. Ibid.

[73]. Civilian Conservation Corps: این طرح برای بازسازی ملی بین سال‌های ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۲ و با هدف تامین کار برای مردان جوان مجرد (گروه سنی بین ۱۷ تا ۲۸ سال) طراحی شده بود و در سراسر کشور به مورد اجرا در آمد؛ میراث آن برای کشور شبکه وسیعی از جاده، پل‌ها و سدهای متعدد و ساختمان‌های زیبا و محکمی است که هنوز هم وجود دارند.

[74]. Dreier, Peter. “If You Like Social Security and Minimum Wage, Thank Frances Perkins.” HuffPost , 6 Dec. 2017, https://www.huffpost.com/entry/if-you-like-social-security-and-minimum-wage_b_7475098.

[75]. Ibid.

[76]. Ibid.

[77]. Sumi Abedin, survivor of Tazreen factory fire, 2012.

[78]. Stillman, Sarah. “Death Traps: the Bangladesh Garment Factory Disaster.” The New Yorker, 1 May 2013, www.newyorker.com/news/news-desk/death-traps-the-bangladesh-garment-factory-disaster 

[79]. Equal Pay Act of 1963.

[80]. Civil Rights Act of 1964 (Title VII).

[81]. Soyer. pp. 3-26.

: کارخانه تولید پوشاک در حومه داکا، پایتخت بنگلادش که در ۲۴ نوامبر ۲۰۱۲ دچار حریق شد. Tazreen Fashion Factory.[82]

[83]. Stillman, Sarah. “Death Traps: the Bangladesh Garment Factory Disaster.” The New Yorker, 1 May 2013, www.newyorker.com/news/news-desk/death-traps-the-bangladesh-garment-factory-disaster.

Rana Plaza.[84]: ساختمان تجاری در داکا، پایتخت بنگلادش.

[85]. Safi, Michael, and Dominic Rushe. “Rana Plaza, Five Years on: Safety of Workers Hangs in Balance in Bangladesh.” The Guardian, 24 Apr. 2018, www.theguardian.com/global-development/2018/apr/24/bangladeshi-police-target-garment-workers-union-rana-plaza-five-years-on.

[86]. Ibid.

[87]. Marshall, Tom. “Bangladesh Factory Safety and the Triangle Shirtwaist Fire.” The New York Times, 8 Apr. 2014, learning.blogs.nytimes.com/2014/04/08/text-to-text-bangladesh-factory-safety-and-the-triangle-shirtwaist-fire/ .

[88]. Soyer. p. 214.

[89]. Amin, Sajeda. “Responding to Rana Plaza: A Made-in-Bangladesh Boycott Won’t Help Girls.” The Guardian, 30 Apr. 2014,

www.theguardian.com/global-development-professionals-network/2014/apr/30/rana-plaza-boycott-bangladesh-garment-factory .

[90]. Ackerly, Brooke. “Creating Justice for Bangladeshi Garment Workers with Pressure Not Boycotts.” The Conversation, 24 Apr. 2015, theconversation.com/creating-justice-for-bangladeshi-garment-workers-with-pressure-not-boycotts-40592 .

[91]. Hobbes, Michael. “The Myth of the Ethical Shopper.” The Huffington Post, 2015, highline.huffingtonpost.com/articles/en/the-myth-of-the-ethical-shopper/ .

[92]. Ibid.

[93]. Ashraf, Hasan, and Rebecca Prentice. “Beyond Factory Safety: Labor Unions, Militant Protest, and the Accelerated Ambitions of Bangladesh’s Export Garment Industry.” Dialectical Anthropology, vol. 43, no. 1, 10 Jan. 2019, link.springer.com/article/10.1007/s10624-018-9539-0 .

[94]. “Achievements 2013 Accord.” Accord of Fire and Safety in Bangladesh, 20 July 2018, bangladeshaccord.org/2018/07/20/achievements-2013-accord/ .

[95]. Catherine Albisa.

[96]. Greenhouse, Steven. “’Some Kids Are Not Orphans Because of This’: How Unions Are Keeping Workers Safe.” The Guardian, 8 Nov. 2017, www.theguardian.com/us-news/2017/nov/08/unions-workers-safety-codes-of-conduct-florida-bangladesh.

انتشارات بیشتر ...