حسن باقرینیا در سال ۱۳۵۵ در تهران به دنیا آمد. اما تحصیلات ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان خود را در شهر اسفراین در استان خراسان شمالی سپری کرد. تحت تاثیر آنچه خود «فضای القایی مدارس جمهوری اسلامی» مینامد و نیز تحت تاثیر علاقمندیهای مذهبی خانواده، علائق مذهبی در او برجسته بود چنانکه قرائت قرآن از علاقمندیهای او شد. در این راه موفقیتهایی کسب کرد و از جمله به عنوان قاری برتر قرآن در شهرستان خود شناخته شد.
او که به معلمی نیز علاقمند بود، تحصیلات خود را در دانشسرای تربیت معلم ادامه داد و از سال ۱۳۷۰ بورسیه آموزشوپرورش شد و سپس در آنجا استخدام شد. در سال ۱۳۷۶ اما توانست در رشته «روانشناسی کودکان» در دانشگاه تهران پذیرفته شود. به تهران رفت و در کنار تحصیل در دانشگاه به عنوان معلم نیز در مدارس تدریس میکرد.
پیشرفت تحصیلی او ادامه داشت؛ چنانکه سال ۱۳۸۰ در مقطع کارشناسی ارشد در دانشگاه تربیت مدرس در رشته «فلسفه تعلیم و تربیت» پذیرفته شد. در همین رشته در سال ۱۳۸۵ در مقطع دکتری دانشگاه تربیت مدرس پذیرفته شد. این در کنار دریافت کارشناسی ارشد در رشته «مشاوره خانواده» بود. باقرینیا در این رشته از سوی سازمان نظام روانشناسی، پروانه اشتغال نیز کسب کرده است. او به مدت یک سال نیز رییس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی در شهرستان اسفراین بود. خود باقرینیا البته «فعالیتهای قرآنی» خویش را در این انتصاب دخیل میداند.
اما خود او تاکید میکند که مطالعه فلسفه و تاریخ «جرقههای آگاهی» را در ذهن او ایجاد کرده بود و موجب فاصلهگیری او از نظام مذهبی ایدئولوژیک شد. جرقههایی که بر فعالیت او در جایگاه ریاست اداره فرهنگ و ارشاد نیز تاثیر گذاشت و مدیریتی متفاوت را رقم زد. چنانکه خود باقرینیا درباره فعالیت یکساله خود در آن جایگاه چنین میگوید:
«نقطه عطف زندگی من این یک سال بود، در این یک سال فضای باز فرهنگی و هنری در شهر ایجاد شد، آموزش موسیقی برای بانوان، تئاتر بانوان و… در این شهر توسط مذهبیون متعصب و بهویژه امام جمعه شهر ممنوع بود، همه این خط قرمزهای بیخودی را با جسارت شکستم اما نهایتا مجبور شدم در سال ۸۶ با فشارهای امام جمعه شهر استعفا بدهم. با اتمام ماموريت در اداره فرهنگ و ارشاد دوباره با آموزش و پرورش برگشتم».
او پس از دریافت مدرک دکتریاش در سال ۱۳۹۰ در دانشگاه حکیم سبزواری به عنوان عضو هیئت علمی آغاز به کار کرد. فعالیتی که البته او از دو سال پیش از آن عملا آغاز شده بود و او به عنوان بورسیه در این دانشگاه پذیرفته شده بود. طی سالهای دهه ۹۰ تدریس در دانشگاه حکیم سبزواری از دغدغههای اصلی او بود و او جایگاه محبوبی بین دانشجویان و همکاران خویش کسب کرده بود تا جایی که از سال ۱۳۹۶ تا ۱۳۹۹ با رأی مستقیم همکاران خود به عنوان رییس دانشکده ادبیات و علوم انسانی انتخاب شد.
اما با آغاز خیزش ملی ۱۴۰۱ تعارفات با حسن باقرینیا کنار گذاشته شد و خود او میگوید: «با آغاز جنبش مهسا توسط رئیس بسیجی دانشگاه تهدید به اخراج شدم». این تهدیدات بود که در نهایت موجب تعلیق فعالیت او از دانشگاه در ۲۳ بهمن ۱۴۰۱ شد. دور جدیدی از تضییقات علیه حسن باقرینیا آغاز شد.
در بهمن ۱۴۰۲ درباره فشارهای سیاسی و امنیتی روی خود میگوید: «از ۲۳ بهمن ۱۴۰۱ از دانشگاه تعلیق شدم. دوبار به دادگاههای انقلاب مشهد و بجنورد احضار شدم اما هر دو بار پرونده من مختومه شد و به استناد آن، پرونده در هیئت انتظامی دانشگاه حکیم سبزواری نیز مختومه شد. رئیس دانشگاه حکیم سبزواری، سازمان اطلاعات سپاه سبزوار و اطلاعات نیروی انتظامی بجنورد، تحت عناوین مختلف از اینجانب شکایت کرده بودند. اما حضور من بر سر مزار جاویدنام ابوالفضل آدینهزاده سبب شد تا در دادگاه انقلاب بجنورد تحت عنوان “برهم زدن نظم و امنیت عمومی” حاضر شوم. هم اکنون یک پرونده مفتوح در دادگاه انقلاب مشهد بازپرسی ۹۰۲ تحت عنوان “تبلیغ علیه نظام” دارم. این پرونده با شکایت رئیس دانشگاه در سبزوار گشوده شده بود که به خاطر فشار افکار عمومی، دادگاه انقلاب سبزوار آن را به مشهد ارسال نمود».
چنین فشارهایی بود که موجب شد رییس دانشگاه حکیم سبزواری حقوق او را قطع کند و پرونده او را به سازمان بازنشستگی ارسال کند. باقرینیا تاکید میکند ریاست دانشگاه به صورت غیرقانونی پروسه بازنشستهسازی او را پیش میبرد. خود او عملا وضعیت شغلی خود را «بلاتکلیفی» میداند. بلاتکلیفی باقرینیا اما ناشی از تکالیف اجتماعی و سیاسیای است که او در راستای بهبود وضعیت میهن خود ایران روی شانههای خود احساس کرده بود.
واقعیت این است که جدای از روند عادی و دانشگاهی تحصیل، حسن باقرینیا از علاقمندیهای گسترده مطالعاتی و دغدغههای پررنگ اجتماعی نیز برخوردار است. به همین علت این بلاتکلیفی و پروسه بازنشستهسازی موجب نشده است او دست از کنشگری بکشد. باقرینیا از ظرفیت شبکههای اجتماعی بهره میبرد تا بتواند صدای خود را به گوش ایرانیان برساند. ویدئوهای او نشان میدهد او عمیقا دغدغه افزایش آگاهیها را دارد و در این زمینه هیچ از فشارهای امنیتی نمیهراسد.
حسن باقرینیا در یکی از ویدئوهای خود در نقد آموزشهای مذهبی به کودکان، چنین آموزشی به کودکان را زمینهساز اختلال شخصیتی آنان دانسته و عملا حجم گسترده آموزش مذهبی در مدارس جمهوری اسلامی را مورد انتقاد قرار میدهد.
در این ویدئو از او که در اینجا نیز منتشر شده است، او چنین میگوید: «برای داشتن یک هویت رشدیافته، افراد باید نظام ارزشی خودشان را جستجو کنند و آنگاه به آن متعهد شوند، وقتی یک نظام ارزشی به کودکان القاء میشود، اندیشه ورزی، استقلال نظر و استواری شخصیت کودکان مخدوش میشود. به عنوان والدین و مربیان به کودکان و نوجوانان اجازه دهیم تا با تحمل ابهام مواجه شوند، سعی نکنیم هرچه زودتر معنایی از زندگی را به آنها القا نماییم، اجازه دهیم تا نوجوانان خودشان معنایی از زندگی را بسازند».
حسن باقرینیا با تکیه بر مطالعات خود و تاملات ناشی از آن همچنین تلاش میکند به برخی از پرسشهای بنیادین بشری که شامل ایرانیان نیز میشود، پاسخ دهد. از جمله او در یکی دیگر از ویدئوهای خود به این پرسش میپردازد که: «چرا با اینکه بشر در دوران علم به سر میبرد، دین هنوز هم طرفدارانی دارد؟»
او خود با استناد به پژوهشهای متفکر اسرائیلی، «یوال نوح هراری» به این پرسش اینگونه پاسخ میدهد که: «دین به پرسشهای سخت زندگی، پاسخهای قطعی، ساده و دمدستی میدهد. مثلاً اینکه جهان در شش روز توسط خدا آفریده شده، انسان از خاک آفریده شده و پس از مرگ به جهانی دیگر خواهد رفت و….. بدیهی است که پاسخ به این پرسشهای دشوار، خیال انسان را راحت میکند».
وقتی از حسن باقرینیا پرسیده شد که انگیزه او از کنشگری چیست در حالی که با چنین حجمی از فشارهای امنیتی و سیاسی روبروست، چنین پاسخ داد: «انگیزهام از کنشگریهای اجتماعی و سیاسی این است که دموکراسی در جامعه برقرار شود و تبعیضهای جنسیتی و مذهبی موجود در نظام ایدئولوژیک جمهوری اسلامی پایان پذیرد».
بدون تردید یک جامعه برای رشد و پیشرفت به شهروندان آگاه و شجاعی همچون حسن باقرینیا نیاز دارد. شهروندانی که میتوانند بخوانند و تامل کنند و بنویسند و دانستههای خود را با زبانی آسان در خدمت شهروندان قرار دهند. تاثیر عملکرد امثال حسن باقرینیا بر پیشرفت فکری یک جامعه انکارناپذیر است.