در داد، بر دادخواهان مبند / ز سوگند، مگذر؛ نگهدار پند (فردوسی).
داد، هم فعل دهش و پرداختن است، هم فریاد و فغان، هم عدل و قسط، و هم (طبق واژهنامه دهخدا) معنای قانون و حق دارد. داد چیزی را دادن، یعنی حق چیزی را چنان که باید، ادا کردن. به داد کسی رسیدن، یعنی چنانکه سزاوار انصاف است، رفتار کردن.
به این ترتیب، ترکیباتی که در دوره رضاشاه پهلوی برای مفاهیم و اصطلاحات حقوقی، در دستگاه قضاوت مدرنشده آن روز، ابداع یا به کار گرفته شد، به تشخیص زبانشناسان و اهل دانش، دقیق و حسابشده بود؛ از جمله، دادگستری، دادستانی، دادستان، دادگری، دادگر، دادخواست، دادخواه و دادخواهی؛ یعنی: شکواییه به دادگاه بردن و طلب عدل کردن.
اما ای داد از بیدادهای ۴۴ سال ظلم پس از ۱۳۵۷ ایران، که چهار نسل را درهم سوزاند. سند این سخن، شمار بیشمار شکایتهای رسمیای ست که داخل سیستم قضایی حکومت اسلامی مطرح یا بایگانی شده، یا پروندههایی که خارج ایران ثبت شده. تعداد سکوتها هنگام ستمها را نیز بر همه اینها را بیفزاییم.
طی تقریبا تمام ۱۶پادکست پیشین «تصور کن»، در هر یک، به شکلی از ستمهای نظاممند حکومت اسلامی، اشارههایی کردیم؛ بهویژه آن بیدادها که طی جنبش «زن زندگی آزادی» بر جوانان رفت، و دادهایی که هنوز بلند است؛ از قتل زندهیاد مهسا/ ژینا امینی شروع کردیم؛ تا رسیدیم به چشمهایی که جمهوری اسلامی کور کرد.
امروز اما دقایقی از دادخواهان بگوییم و بشنویم؛ از آنها که همچنان شکایات قانونی در دست دارند علیه نقض حقوق اساسی انسانی.
اساسا شکایت رسمی به مراجع قضایی، زمانی معنا دارد که قوای سهگانه، هم، یکی از دیگری مستقل باشد، و هم، دارای قدرت استقلال از رای یک نفر؛ کسی که در راس همه امور کشوری قرار گرفته؛ عنوانش پیشوا باشد یا رهبر. زمانی که «التزام عملی» به نظر «ولی مطلق فقیه»، حتی در قوانین، شرط کار قضات شمرده میشود، اگر خود مقامات، متشاکی باشند، شاکی، به کجا شکایت برد؟ وقتی وکلا هم، اگر مطابق میل «مصلحت نظام» کار نکنند، پروانه وکالتشان باطل شده، یا خودشان حبس میشوند، چه باید کرد؟
«غیر قابل جبران بودن»، وضعیت بسیاری از پروندههای باز یا بسته نقض حقوق بشر در دادگستری و دادستانی و دادگاههای انقلاب اسلامی است. به علاوه، شکایات اغلب خانوادههای داخل ایران، به دلایل امنیتی، شنیده، یا جایی ثبت نشده.
افزون بر آن، ماجرای تکتک آدمهای دادخواه، چگونه میتوانست روراست منعکس شود در مطبوعات زیر نظارت مستقیم وزارت اطلاعات یا اطلاعات سپاه یا نمایندگان رهبری؟ روایت گاز اشکآور و ساچمه و باتوم خورده و مورد ضربهوشتم قرار گرفته در خیابان یا زندان، کشتهشدهها، دستگیرشدهها، توقیفهای سیاسیرسانهای، شلاقخوردهها، اعدامشدهها و بازماندگانشان، کجا کامل مکتوب شده است؟
از یکسو، سانسور نظاممند طی همین چهار دهه اخیر کشور، نمیگذاشت و نگذاشته مردم به وسیله رسانههای داخلی، از وجود چنین پروندههایی مطلع شوند. ریاست سازمان عریض و طویل صدا و سیمای حکومتی، طبق قانون اساسی، به دستور مستقیم رهبر جمهوری اسلامی تعیین میگردد. در این نهاد، بودجه کلان کشوریملی، باب میل ولی فقیه، صرف تبلیغات یک ایدئولوژی خاص میشود. لذا، در غیاب شرح صادقانه وقایع، رویدادها را هرجا بخواهند، پر واضح، حتی وارونه، جلوه میدهند. مثل حکایت کشتنها؛ برای هر قتلی، قصهای تعریف کردند اما خانوادهها و شاهدان، شهادت دادند که هم مقامات و هم تریبونهاشان، دروغ میگویند.
اما سوی دیگر، خارج ایران و در فضایی آزاد؛ خبرنگاران بیرون کشور، همیشه به شواهد درجهاول دسترسی ندارند؛ چون اولا، خانواده همه شاکیان نتوانستند میهنشان را ترک کنند. درثانی، شماری از آنها که مهاجرت میکنند، نمیخواهند در معرض اخبار و ادامه اضطرابهای داخلی قرار گیرند. گرچه، تعداد معدودی زندانی که هنگام مرخصی یا بعد از سپری کردن دوره محکومیت، از کشورشان میگریزند، خود شاهدان زنده هستند که شهادتشان محکمهپذیر است. شماری از آنها حتی اسنادی را از زندانها ارايه دادند که شکنجهها را تایید میکند. بنیادهای غیرانتفاعی مدافع حقوق بشر، یا نشریات قابل اعتماد اینترنتی، یا پایگاهها و رادیو تلویزیونهای معتبر، و نیز، شبکههای اجتماعی، تاکنون موارد متعددی را ضبط و حفظ کردهاند. برخی از پروندهها حتی برای رسیدگی در دادگاههای بینالمللی، تنظیم یا به مراجع قضایی مربوط، ارسال شده؛ مثل پرونده دادخواهی در دیوان کیفری بینالمللی که از طرف خانوادههای جانباختگان پرواز ۷۵۲ هواپیمای مسافربری اوکراینی مطرح است.
در مثالی دیگر، حقوقدانها میگویند: مصدومان اعتراضات میتوانند از مجامع بین المللی حقوقی، دادخواهی کنند چون شلیک ماموران، خصمانه، هدفمند، سیستماتیک، عالما و عامدا بوده؛ به خصوص به چهره و ارگانهای جنسی و تناسلی مردان و زنان جوان؛ یعنی قطع ادامه زندگی، زنانگی و زیبایی، از اهداف خاص حاکمان قرار گرفته.
دست کم، تکنولوژی ارتباطات، در جهان گردش آزاد اطلاعات، مدارک بخشی از شکنجهها، تجاوزها، آزارهای جنسی، بازجوییهای جسمی، بازرسیهای برهنه، تفتیشهای عقیدتی، اعترافگیریهای اجباری، تا حتی به خودکشی کشاندنها، را در دسترس عموم گذاشته است.
اما همچنان تصور کن پسر یا دختر نوجوانی را که در زندان برهنه کردهاند (برای تجسس بدنی یا هنگام بازجویی یا صرفا به قصد تحقیر و آزار). ماموران یا بازپرسان امنیتی به او توهین و تعرض نمودهاند، ولی او در حبس یا حتی بعدا هم، نمیتواند دم یا داد بزند و دادخواهی کند؛ از جمله به خاطر تبعات تروماهای روحی، یا به دلایل دیگر روانشناختی یا خانوادگی یا اجتماعی یا امنیتی. به هر سبب، نمیخواهد بیش از آن، زیر فشار روانی حکومتی یا برخی عوام، قرار گیرد.
البته، در مواردی، وقتی خبر سراسری شد، دادخواهان مردمی نیز سکوت را شکستند؛ که منجر شد به اعتراضات پیوسته؛ مثل تجاوز یک فرمانده بلندپایه انتظامی به یک دختر نوجوان بلوچ؛ موازی با تراژدی قتل مهسا/ ژینا امینی، مهمان کردستان در تهران که به گوش جهان رسید.
به دادخواهیهای قضایی برگردیم؛ دادخواهان، آندسته از خانوادهها یا آسیبدیدههایی بودند و هستند که از همان زمستان ۵۷ ساکت ننشستند؛ همچون:
– برخی بازماندههای اعدامها و کشتهشدهها؛
– بعضی شاکیان اموال تصرف شده؛
– و شماری از محبوسان شاکی نسبت به ضایعشدن حقوق قانونیشان؛ از حبسشدن در سلول انفرادی و شکنجه و اقرارگیری و رفتارهای ضد کرامت بشری که زندانبانها با آنها دارند، تا مضایقههای درمانی و مضیقه بهداشت ضروری، و نبود امکانات اولیه زندگی در زندانها؛ مثل دسترسی آزاد به کتاب و ورزش.
برای یافتن مدارک موجود در دادخواهیهای دهههای اخیر، کنار مطالعه کتابها، اسناد و سایتهای حقوقی و خبرگزاریهای معتبر، جستوجوی کلمات کلیدی یا این هشتگها را نیز بهویژه در شبکههای اجتماعی توصیه میکنم: #مادران_دادخواه #دادخواهی #مادران_ایران #سرکوب_دادخواهان #به_جرم_دادخواهی #به_جرم_مادری #همه_باهم_هستیم #زمین_گرده #نه_فراموش_میکنیم_نه_میبخشیم #یادمون_نمیره و #علیه_فراموشی
مادران دادخواه، نه تنها مادران، بلکه مجموعه بازماندگانی هستند که فرزندانشان، از اول حکومت اسلامی در ایران، به دست ماموران جمهوری اسلامی کشته شدهاند؛ از جمله: مادران خاوران، که عزیزانشان را در اعدامهای عقیدتیسیاسی دهه ۶۰ از دست دادهاند، خانوده کشتهشدگان در جریان جنبش سبز سال ۸۸، مشهور به مادران پارک لاله، مادرانی که طی سرکوب اعتراضات دی ۱۳۹۶، اعتراضات آبان ۱۳۹۸، خیزش ۱۴۰۱ ایران، پارههای تن خود را از کف دادهاند و همچنین خویشان ۱۷۶ نفری که جان باختند در سقوط هواپیمای حدودا پر از مسافران ایرانی؛ به خاطر شلیک مستقیم و عمدی پدافند هوایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی.
صدای مادران دادخواه، اغلب، از زمان فریادهای دادخواهانه مادران خاوران، رساتر شد؛ جمعی از مادران و همسران و خواهران و برادرانی که نگذاشتند یاد فرزندانشان به فراموشی سپرده شود؛ زیر خاک آرامستان خاوران، یا در بخش ۴۱ معروف به قطعه سوخته بهشت زهرای تهران، یا در اقصینقاط نامعلوم دیگر کشور. سپس، بازماندگان دیگر هم به دادخواهان پیوستند؛ چند نمونه پرآوازه آنها، مادر سعید زینالی دانشجوی مفقود در واقعه کوی دانشگاه تهران، مادر مصطفی کریمبیگی کشتهشده اعتراضات ۸۸، مادر بهنام محجوبی درویش مادر محمد طاهری، مادر ابراهیم کتابدار و مادر پویا بختیاری که از کشته شدههای اعتراضات آبان ۹۸ هستند.
و نیز گوهر عشقی، مادر سراسر سیاهپوش گیسو سفیدشدهای که آسایش را در سر قاتلان پسرش آشفته است. ستار بهشتی، وبلاگنویسی بود که آبان ۱۳۹۱ بر اثر شکنجه و به دلیل خونریزی ریه، کبد، کلیه و مخچه هنگام حبس کشته شد. خانم عشقی، که به نوعی نماد استواری همه مادران دادخواه معاصر ایرانی شناخته شده، علیه فراموشی، تا هماکنون بیوقفه کوشیده قاتل یا قاتلان فرزندانش را به محاکمه بکشاند.
هرچند خود دادخواهان هم، بارها احضار و حبس شدهاند، تاکنون از گردهم جمع شدن و دادخواهی، بازنایستادهاند.
سوز فراق جگرگوشه جای خود، اعضای خانوادههای داغدار، به شیوههای دیگر نیز تحت فشار قرار میگیرند؛ در صدا و سیمای جمهوری اسلامی از آنها مصاحبهها و اقرارهای اجباری گرفته میشود و در عوض، از آنها میخواهند با رسانههای دیگر حرفی نزنند. وگرنه، به دادگاه کشانده شده، یا بدون محاکمه، هر یک به نحوی توبیخ و تنبیه میشوند؛
– مادران ابراهیم کتابدار، پژمان قلیپور، فرهاد مجدم، سجاد رضایی، میلاد محققی، وحید دامور و خواهر حمید رسولی، چندین بار بازداشت شدند. همچنان که اجحافهای روحی و جانی و مالی دیگر بر آنها وارد میآورند؛ در همین تازهترین خبرهای بهار ۱۴۰۲ داریم:
– ماهمنیر مولاییراد، مادر کیان پیرفلک، دوباره عزادار شد. هنگام برگزاری جشن تولد دهسالگی در مزار این کودک کشتهشده در دوره اعتراضات ۱۴۰۱، ماموران با بازماندگان درگیر شدند و پویا مولاییراد، پسرعموی او، را تیر زدند و کشتند.
– پدر محسن شکاری، معترض اعدامشده از حمله به خود خبر داد.
– شماری دیگر از دادخواهان که در سقز بر سر مزار زندهیاد مهسا جمع شده بودند، موقع برگشت، بازداشت شدند. چرا؟ چون مانع از دید بیرون رفتن آرامستان ژینا میشوند و نمیگذارند قتلها به فراموشی سپرده گردد.
– فرهاد مجدم، از معترضان آبان ۹۸ کشته شد، و چندی بعد، مادرش، صدیقه تورانی در تصادف رانندگی جانش را از دست داد؛ هنگامی که برای همراهی دادخواهان دیگر، به سمت قزوین میرفت تا در دادگاه منوچهر بختیاری، پدر پویا حاضر باشد.
– سازمان عفو بینالملل در گزارشی ۴۸ صفحهای، اسنادی از شکنجه اعمال شده علیه وحید و حبیب افکاری را در زندان، منتشر کرده است. از خانواده نوید اعدامشده در جریان اعتراضات ۹۷ شیراز، الهام، خواهرش، حسین، پدرش، وحید، حبیب، و سعید، همه در زمانهای مختلف، بازداشت، وادار به بدگویی علیه همدیگر، تحمل حبسهای انفرادی، یا زندان طولانی شدند! چرا؟
– پسرخاله مجید کاظمی، معترض اخیرا اعدامشده، توییت کرده که: حقوق بازنشستگی پدر مجید را قطع، خواهرش را از کار، اخراج ، و دو برادرش را هم بازداشت کردند.
– پسرعموی سمکو مولودی، معترض کشتهشده، بازداشت شد.
– و روزی نیست که نشنویم سنگ قبر یکی دیگر از معترضان کشتهشده، نشکسته باشد! چرا؟ یعنی آنچه «اقتدار نظام مقدس اسلامی» خوانده میشود، از سنگ بیزبان مزار هم میترسد؟ بله، چون، تاریخ تیرهای از یک دوره تاریک ایران، بر آن سنگها، حک شده است.
واژههای هممعنای دادخواهی با هشتگهای مربوط که بالا برشمردم، در رسانههای اجتماعی نیز، فراگیر شد، اما اصل دادخواهی، نه تنها خواست خانوادههای کشتهشدههاست، بلکه حق و مطالبه همه کسانی است که حکومت اسلامی مستقیما عزیزشان را به قتل رسانده، یا هر یک را به نحوی، زجر داده است؛ از مادران مقتولان به نام ناموس گرفته، تا فرزندانی که هر کدام به نوعی، قربانی انواع تبعیضها هستند در قوانین جاری جمهوری اسلامی.
جلای وطن کردههای صرفا به خاطر داشتن عقیدهای غیر خودی و انتقاد از حاکمیت ولایت مطلقه فقیه شیعی.
شاید کمترین رنج، مهاجرت مجبوری و ترک عزیزان است؛ حتی من روزنامهنگار زنده نیز دادخواهم چون فقط به جرم کمک به اطلاعرسانی، ناچارم دور از مام میهن و خویشان خونی بمانم.
صحبت از داد به محکمه منصفانه بردن است؛ اما و هزار اما که قوه عدلیه حکومت اسلامی، آنهمه بیدادهای جانی و حرمتی و معنوی و مادی طی ۴۴ سال را و تمام ویرانیهای ایران را نادید گرفته، بیرون آمدن مویزنان را جرم انگاری کرده است؛
قربانیگیرندهها و قربانیکنندهها یک طرف. قربانیها و خانوادههاشان و دادخواهیها هم جای خود. شخص شما چه فکر میکنید؟ عباراتی انتزاعی و ابداعی مثل «مصلحت نظام مقدس» آیا توجیهگر انجام هر جنایتی علیه آدمهای زنده زمینی هست؟ این میان، به قول مردم، خاکستریهای ساکت، میتوانند چه سهمی در زدودن یا کاهش رفتارهای ضد بشری داشته باشند؟ چه در ستمی که به دیگران، به خودشان، به سرزمین مادری و اجدادی و فرزندانشان رفته، و چه در آبادی و آزادی آینده، چه مسئولیتی خواهند داشت؟
در پادکست پایانی، برای جمعبندی هجده «تصور کن»، راجعبه شغل روحانیان و منابع درآمدشان، نکاتی گرد خواهم آورد.
دل از بند بیهوده آزاد کن / ستمگر نهای؛ داد کن، داد کن (نظامی).
حالا نوبت شماست؛ تخیل کن؛ میتوانی آزادی و آبادی را تصور کنی.