«دو سال در نیمه دهه ۶۰، معلم حقالتدریسی بودم. بدون بیمه و دریافت دستمزد هر سه ماه، یک بار. زیر نگاه و بار ایدئولوژیک. اینکه مدیر مدرسه گوش بایستد و درسدادنت را گوش کند. چرا؟ چون از کتابهای غیرحکومتی برای دانشآموزان میخواندم. روز معلم بر همه معلمان میهنم مبارک».
این توییتی است که «روزبه بوالهری» – خبرنگار و روزنامهنگار شاغل در رادیو فردا – در توییتر خود به عنوان خاطرهای تلخ منعکس کرده است. دهه ۶۰ دهه غریب تاریخ ایران است که حجم سرکوب حکومتی در آن قابل مقایسه با هیچ دوره دیگری نیست ولی به جرئت میتوان گفت که سیاستهای کلی آن دوره و سرفصلهای حکومتی که در آن زمان اجرا میشدند، در دهههای بعد نیز تداوم خود را حفظ کردند.
به عنوان نمونه میتوان به همین حضور ایدئولوژی در مدارس اشاره کرد. اکنون در سال ۱۴۰۰ به سر میبریم و در بیانیهای که کانون صنفی معلمان در اردیبهشت ۱۴۰۰ صادر کرده است به خوبی میتوان این دغدغه را نیز مشاهده کرد. این بیانیه «ترویج تفکر علمی و دوریگزیدن از القائات ایدئولوژیک»، «ایجاد فرصت برای تجربهکردن نظریههای نوین آموزشی مطرح در سطح جهان» را از جمله لازمههای تغییرات بنیادی در وضعیت فاجعهبار کنونی آموزش در ایران میداند. نامبردن از این مسائل در بیانیه کانون در روزی که به نام معلم نامیده شده است بهخوبی عمق فاجعه را نشان میدهد.
در واقع در بیشتر بحثهایی که پیرامون حضور ایدئولوژی در مدارس ایجاد شده است، به تاثیر ایدئولوژی بر دانشآموزان اشاره شده است و نگرانیها از این بابت بوده است و در نسبت با این بحث، کمتر به حضور سنگین ایدئولوژی حکومتی بالای سر معلمان اشاره شده است. در حالی که این بحث نیز خود بحثی حاد و قابل پرداخت است و نباید گذاشت زیر ساطور عادت خرد شده و به فراموشی سپرده شود.
«مینو امامی» – که خود یک دبیر بازنشسته است – در یادداشتی به پدیده دوگانگی ارزشی اشاره میکند که بر اثر حاکمیت ایدئولوژیک بر مدارس در رفتار معلمان نیز تجلی پیدا میکند. او در بیان تجربیات خود میگوید: «به خاطر دارم که کارمندان اداره آموزش و پرورش میگفتند ما به خوبی میدانیم کدام یک از همکاران زن، چادری واقعی هستند و کدام یک صرفا به دلیل رعایت ملاحظات اداری، چادر سر کردهاند.»
وضعیت گزینش معلمان در ایران چنان نامطلوب و ایدئولوژیزده است که حتی وبسایتهای وابسته به حکومت نیز آن را «روال نامطلوب» نامیدهاند و خواستار اصلاح آن شدهاند. به عنوان نمونه میتوان به گزارشی انتقادی از سایت «خبرگزاری دانشجو» اشاره کرد که در آن از اینکه در گزینش معلمان به مسائل روانی آنها بیتوجهی میشود ولی مسائل عقیدتی و سیاسی برجسته میشود، انتقاد شده و اصلاح این روند توصیه شده است.
در بخشی از این گزارش تاکید شده است که بیشتر تاکیدات در بخش گزینش روی مسائل ایدئولوژیک است. نقل این انتقاد از این وبسایت از اینرو اهمیت دارد که این وبسایت خود متعلق و وابسته به جمهوری اسلامی است. وقتی خود وابستگان به حکومت چنین انتقاد میکنند میتوان میزان عدم مطلوب وضعیت را حدس زد. در قسمتی از همین گزارش که در بهمن ۱۳۹۹ منتشر شده است، چنین آمده است: «پس از قبولی در کنکور استخدامی آموزش و پرورش، داوطلبان به مصاحبهای دعوت خواهند شد که هیاتی به اضافه نماینده گزینش از داوطلب سوالاتی میپرسند که تعدادی از آن، سوالات روان شناسی است. سوال اینجاست آیا پرسیدن چند سوال و حضور روانشناس در بین اعضای تیم گزینش، برای تایید سلامت روان داوطلبین کافیست؟ آیا نیازی به گرفتن آزمون و تستهای معتبر و به روز روانشناختی از داوطلبین برای تایید قطعی سلامت روان آنان احساس نمیشود؟ … پس از قبولی فرد در این مرحله، به مصاحبه اختصاصی گزینش عقیدتی سیاسی میرود. در گزینش سیاسی و عقیدتی یک بخش درباره فعالیتهای سیاسی است و دیگری احکام. سوالاتی که اغلب میپرسند حضور در راهپیمایی ها، نماز جمعه، حضور در انتخابات، قرائت قرآن، نحوه نماز خواندن و … است. طبق تجربه داوطلبین، اکثر توجهات و دقت بر روی همین مرحله است.»
طبیعی است که وقتی در گام نخست جذب معلم که بخش گزینش باشد وزنه ایدئولوژی حکومتی چنین سنگین است، معلم هنگام آموزش در کلاس درس نیز باید این آیتمهای ایدئولوژیک حکومتی را در نظر بگیرد و برای امنیت شغلی خود هم که شده از آن تخطی نکند. تخطی از اصول ایدئولوژیک حکومت میتواند مساوی باشد با از دستدادن فرصت شغلی. یک معلم که درگیر بدیهیترین نیازهای روزمره خود است کدام را انتخاب میکند؟
این البته فقط فشار سنگین عقیدتی و ایدئولوژیک روی معلمان است و بحث محتوای ایدئولوژیک درسها و کتابهای آموزشی و اجبار معلمان به تدریس چنان محتوایی، خود بحثی جداگانه است که بارها به آن پرداخته شده است و تنها باید به این اندیشید که چگونه میتوان مدرسه را از دست ایدئولوژی نجات داد و آیا در چارچوب رژیمی همچون جمهوری اسلامی که رهبر آن به عنوان قدرتمندترین فرد حکومتی با بدیهیترین اصول پذیرفتهشده آموزشی در دنیا – همچون سند ۲۰۳۰ – مخالفت صریح میکند، این نجات قابل انجام است؟