Search

English

جمال میرصادقی؛ داستان‌نویس

جمال میرصادقی،داستان‌نویس ایرانی که تا کنون بیش از چهل رمان، داستان کوتاه و نقد ادبی نوشته است در میان کتاب‌خوانان ایرانی چهره‌ای شناخته‌شده است. میرصادقی با «درازنای شب»، «بادها خبر از تغییر فصل می‌دهند» و «شب‌چراغ» برای جامعه‌ ادبی ایران نامی آشنا است. میرصادقی در آثار ادبی خود رویدادهای سیاسی و اجتماعی و مسائل و مشکلات طبقات فرودست جامعه را بازتاب می‌دهد. برخی از آثار میرصادقی مدت‌ها است که در ایران اجازه‌ انتشار ندارد. کتاب‌های «دختری با ریسمان نقره‌ای»، «سپیده‌دمان» و کتاب «پیشکسوت‌های داستان کوتاه» از جمله‌ی این کتاب‌ها هستند. «دختری با ریسمان نقره‌ای» داستان مرد نقاشی است که «دختری با ریسمان نقره‌ای به مثابه شخصیتی ذهنی و وهمی منبع الهام او در خلق آثارش می‌شود.» جمال میرصادقی متولد  نوزدهم اردیبهشت‌ماه ۱۳۱۲ خورشیدی در تهران و در محله‌ دردار خیابان ری است. پدر و جد پدری‌اش همه در تهران به دنیا آمده‌اند.

تاکنون بیش از چهل رمان، داستان کوتاه و نقد ادبی نوشته است

میرصادقی از مادرش به نیکی یاد می‌کند تا جایی که می‌گوید:«من هر چه دارم از مادرم دارم». برخلاف مادر میرصادقی پدر را فردی قشری می‌داند که معتقد بود که «درس‌خواندن بچه را هرهری‌مذهب می‌کند» و از این‌رو جمال اجازه پیدا نمی‌کند که بعد از دریافت تصدیق ششم ابتدایی درس بخواند و به خواست پدر ترک تحصیل می‌کند و وارد بازار کار می‌شود. جمال مدت سه ماه در قصابی پدرش کار می‌کند. او در این مدت بیمار می‌شود و پس از به‌بودی‌اش دیگر به خواست پدر گردن نمی‌گذارد و به کمک پدربزرگ و مادرش دوباره به مدرسه بازمی‌گردد. جمال تنها سیزده چهارده سال سن دارد که معلم سرخانه می‌شود و می‌تواند از این طریق پول توجیبی خود را تامین کند. جمال میزصادقی در سال ۱۳۳۳ و در همان زمان که در سال آخر دبیرستان در حال تحصیل است دوره‌ی تربیت معلم می‌گذراند و با دریافت دیپلم وارد دانشگاه می‌شود و در رشته‌ی ادبیات به تحصیل می‌پردازد. جمال میرصادقی در گفت‌وگویی از اولین کتاب‌هایی می‌گوید که در کودکی خوانده است و بر نویسنده‌شدن او تاثیر فراوان برجا گذاشته است. او زمانی را به یاد می‌آورد که کلاس چهارم ابتدایی درس می‌خواند و به دلیل اختلافاتی که مادرش با مادرشوهر داشت از خانه قهر می‌کند. جمال در یک روز تابستان که از این خانه‌نشینی خسته شده است تلاش می‌کند که از خانه خارج بشود اما موفق نمی‌شود و بی‌هدف وارد آب‌انباری می‌شود. او ماجرا را این‌گونه به یاد می‌آورد: «بعد از کندوکاو در آب انبار کتابی را که جلد و کاغذهايش از فرط کهنه‌گی زرد شده بود پيدا کردم بنام اميرارسلان. کتاب مصوری بود که خواندنش مرا در خود غرق کرد. مادربزرگ وقتی کتاب را در دست من ديد تلاش کرد آن را از من بگيرد.

برخی از آثار او مدت‌ها است که در ایران اجازه‌ انتشار ندارد

او معتقد بود هر کسی اين کتاب را بخواند آواره‌ی بيابان می‌شود.» جمال وقتی این کتاب را می‌خواند باخود می‌گويد: « من هم می‌توانم بنويسم» جمال میرصادقی یکی از افراد تاثیرگذار در زندگی‌اش را «بیژن مفید» می‌داند. جمال در سال اول دبیرستان با بیژن مفید هم‌کلاس می‌شود. میرصادقی می‌گوید که «دوستی با بيژن و خانواده‌اش تاثير بسياری بر من داشت.» میرصادقی از همان سال‌های دبیرستان به هم‌راه بیژن مفید داستان‌نویسی را شروع می‌کند. میرصادقی پس ازر ورود به دانشگاه هم‌کاری‌اش را با مجله‌ «سخن» آغاز می‌کند و اولین داستان خود را با نام «برف‌ها، سگ‌ها، کلاغ‌ها» در سال ۱۳۳۷ منتشر می‌کند. او در همان سال با داستان «من، مرد» در مسابقه‌ ادبی مجله‌ی سخن شرکت می‌کند که جایزه‌ این مسابقه از آن ِ او می‌شود. جایزه‌اش سی‌صد تومان است که میرصادقی همه‌ آن سی‌صد تومان را خرج می‌کند و برای خود ساعت و کفش و لباس می‌خرد و بقیه‌اش را نیز به رفقایش سور می‌دهد. مجله سخن نشریه‌ای فرهنگی ادبی بود که بین سال‌های ۱۳۲۲ تا ۱۳۵۷ منتشر می‌شد و  پایه‌گذارآن پرویز ناتل خانلری بود. پس از این‌که میرصادقی این جایزه را دریافت کرد از سوی دکتر خانلری به تحریه‌ مجله دعوت می‌شود که بزرگانی چون عبدالحسین زرین‌کوب، سیروس پرهام، دکتر محمدجعفر محجوب از اعضای آن بودند. پس از انقلاب اسلامی، جمال میرصادقی به پیشنهاد دکتر شفیعی کدکنی در دانشکده‌ ادبیات به تدریس مشغول می‌شود و یک ترم داستان‌نویسی تدریس می‌کند. جزوه‌ای برای تدریس آماده کرده بود که انقلاب فرهنگی از راه می‌رسد و دانشگاه‌ها تعطیل می‌شود. این جزوه بعدها به کتابی دویست و چند صفحه‌ای تبدیل می‌شود که نام «قصه، داستان کوتاه، رمان» می‌گیرد که بعدها با افزوده‌تر شدن بر آن نام «ادبیات داستانی» می‌گیرد. پس از مدتی میرصادقی در  دانشگاه آزاد و دانشکده‌ صدا و سیما به تدریس مشغول می‌شود.

به پیشنهاد دکتر شفیعی کدکنی در دانشکده‌ ادبیات به تدریس مشغول شد

از آثار جمال میرصادقی می‌توان به رمان‌های «درازنای شب»، «شب‌چراغ»، «آتش از آتش»، «آسمان رنگ‌رنگ» و «کلاغ‌ها و آدم‌ها» و مجموعه داستان‌های «مسافرهای شب»،«چشم‌های من خسته»، «این شکسته‌های»، «نام تو آبی است» و «دوالپا» اشاره کرد. جمال میرصادقی پژوهش‌های بسیاری نیز منتشر کرده است که می‌توان به «عناصر داستان»، «شناخت داستان»، «راه‌نمای رمان‌نویسی»، «جهان داستان غرب» و «جهان داستان ایران» اشاره کرد.

انتشارات بیشتر ...