جان آدامز از پدران بنیانگذار آمریکا و دومین رییس جمهوری ایالات متحده است. از او رسالهای به نام «رسالهای بر قانون شرع و قانون فئودال» به جا مانده که در سال ۱۷۶۵ آن را به انتشار رساند. آدامز در این رساله، تلاش برای «شناخت» و «آزادی» برای رسیدن به آن را ستایش میکند.
او خود یک سیاستمدار بود که بر جایگاه ریاست جمهوری آمریکا تکیه زده بود، و احتمالا نباید چندان دغدغه خودکامگی را میداشت. اما در این رساله آشکارا از این باور خود میگوید که گسترش «شناخت عمومی»، خودکامگی حکومت و هر نوع سرکوب را کاهش میدهد. او در صفحات دیگری از این رسالهی تاریخی مینویسد: «بگذار شهامت خواندن، اندیشیدن، گفتن و نوشتن را داشته باشیم. بگذار مردم، در هر قشر و در هر مرتبهای که هستند، توجه خویش را بیدار کرده و روح تازهای به اراده خویش بدمند.»
حال کافیست به عنوان یک نمونه به نگاه یکی از آیتاللههای حوزه قم به مقوله «شناخت» بپردازیم؛ علی اکبر سیفی مازندرانی. در نظر داشته باشید که جان آدامز حدود ۲۵۰ سال پیشتر از علیاکبر سیفی مازندرانی زندگی میکرد. سیفیمازندرانی درباره خداناباوران میگوید: «مسلمان و کافر نباید مساوی باشند.» این آیتالله در نفرت خود از خداناباوران و کسانی که در حوزه باورهای الهیاتی مانند او نمیاندیشند، چنان است که حتی باور دارد این عدم تساوی بایستی به زندانیکردن آنان بینجامد.
بر این اساس او صراحتا میگوید: «مسلمان و کافر نباید مساوی باشند؛ یک جا نباید زندانی شوند.» او در توضیح بیشتر این نابرابری و لزوم آن، به دیگر فقها نیز استناد میکند و میگوید: «وقتی علوّ مسلمین بر کفار لازم باشد، مدلول التزامیاش این خواهد بود که حتی نباید مسلمان و کافر مساوی باشند، مثلا فقها فتوا دادهاند یک جا زندانی کردن مسلمان با کافر خلاف شرع است».
منظور از «علو» در جمله بالا برتری است؛ یعنی لزوم برتری مسلمان بر خداناباور، یا به زعم امثال سیفی مازندرانی، «کافر».
اما نکته اینکه، با وجود ۲۵۰ سال فاصله زمانی سیفی مازندرانی و بسیاری دیگر از فقهای حوزه قم با امثال جان آدامز، باز هم آدامز کسی است که آزادی شناخت را میستاید و این آیتاللهها هستند که «آزادی شناخت» را تقبیح میکنند.