حمیدرضا شاهآبادی – معاون صدا – در گفتوگویی با ایسنا اذعان کرد نمیتوانند به راحتی مردم ایران را بخندانند.
او با بیان اینکه طنز در حوزه رادیو با مشکلات جدی روبهروست، گفت: «کلاً این را بدانید خنداندن مردم کار خیلی آسانی نیست و ما باید در تولید این برنامهها مراقبت زیادی کنیم. در حال حاضر تولید برنامه در حوزه طنز در رادیو کم نیست و امیدواریم بیش از گذشته بتوانیم در حوزه طنز فعال باشیم».
آیا مردم ایران سخت میخندند؟ یا اینکه خنده در جامعه کم شده است؟ آیا خندهرویی و شادبودن یک صفت شخصیست یا اینکه به عوامل اجتماعی و متغیرهای بیرونی نیز بستگی دارد؟ این مسئله را چگونه میتوان صورتبندی کرد؟
«حسن موسوی چلک» براین باور است که در ایرانیان غم بیشتر از شادی رواج دارد. این جامعهشناس در بیان چرایی این مسئله میگوید: «نگرانی از آینده یكی از دغذغه های جدی است كه فشارهای روانی را در میان مردم به وجود می آورد و سبب می شود تا خنده و نشاط از زندگی آنها رخت ببندد. ایرانیان برای غم بیشتر از نشاط و شادابی برنامه ریزی میكنند».
نکته جالبتوجه در سخنان آقای موسوی چلک این است که خندهرویی و شادبودن را مسئلهای صرفا منحصر به چگونگی خلقوخوی شخصی افراد نمیداند و بلکه به یادآوری این نکته میپردازد که برای ایجاد نشاط اجتماعی باید مولفههایی چون شفافیت، شایستهسالاری، اعتماد اجتماعی، مشارکت اجتماعی و سلامت روانی اجتماعی را نیز در نظر گرفت.
همین چندسال پیش بود که رئیس انجمن علمی روانپزشکان ایران اعلام کرد که بیش از یک پنجم مردم ایران درگیر مشکلات عصبی و افسردگی هستند و این رقم در تهران به یک سوم جمعیت می رسد.
با وجود میزان بالای افسردگی در ایران، نیرویانتظامی به دفعات با مظاهر شادی همچون آببازی جوانان برخورد قهرآمیز کرده است
در چندسال اخیر نیز نتایج موسسه نظرسنجی گالوپ همیشه بین ایرانیان صدا کرده است. موسسهای که در نظرسنجی سال ۲۰۱۷ خود نیز اعلام کرد ایرانیان همچون سال ۲۰۱۶ در بین ۱۰ کشوری هستند که غمگینترین و خشمگینترین مردم دنیا در آن زندگی میکنند. ایرانیها در سال ۲۰۱۷ و در بحث پیرامون میزان خشم و غم، در ردیف کشورهایی همچون عراق، کنگو، چاد، سیرالئون و گینه و لیبریا ایستادند.
از جمله پرسشهایی که این موسسه برای سنجش خشم و غم موجود در یک جامعه آنان را محور کرده است این بوده است: «آیا دیروز خندیدهاید یا دستکم لبخند زدهاید؟»
این نکته خود به خوبی نشان میدهد که خنده در جامعه ایران تا چه اندازه افول کرده است و شادی چگونه به میزان زیادی از این جامعه رخت بر بسته است. حتی یک نگاه ساده و ابتدایی به زندگی فعلی ایرانیان در سالهای کنونی، خود به این نکته صورتی از بداهت میپوشاند که با وجود این حجم از سختی و صعب در زندگی روزمره، اساسا ایرانیان چرا باید شاد باشند و بخندند؟ در کشوری که باشندگان آن حتی سعی میکنند به صربستان و گرجستان و اکوادور و کوبا پناه ببرند، تا صرفا در این کشور نباشند، حتما یک جای داستان سخت میلنگد.
مسئله تلخی که در این شعر از «شفیعی کدکنی، بیانی شعرانه و آهنگین یافته است؛
“طفلی به نام شادی، دیریست گم شده ست/ با چشم های روشن براق/ با گیسویی بلند به بالای آرزو/ هر کس ازو نشانی دارد ما را کند خبر/ این هم نشان ما :/ یک سو خلیج فارس / سوی دگر خزر”