مجتبی قناعتی خلاری، جوانی بود خودساخته؛ هشتم اسفندماه ۱۳۷۱ در شیراز به دنیا آمده بود. کمتر از شش سال داشت که پدر و مادرش را در یک حادثه تصادف از دست داد.
از آن پس در کنار خواهرش، مریم، و برادرش محمد، بزرگ شد. از همان کودکی در کنار درسخواندن کار هم میکرد. زمانیکه در رشته شیمی دانشگاه ارم شیراز قبول شده بود، بسیار خوشحال بود. از دانشگاه فارغالتحصیل که شد، کار را با جدیت بیشتری دنبال کرد.
مجتبی بهتازگی حسابدار یک شرکت لوازمخانگی شده بود. بعد از این همه سال کار و سختی، در نهایت تازه توانسته بود به آرامش و رفاه نسبی برسد. خانواده کوچک و شادی داشت؛ خواهرش ازدواج کرده بود و او با خواهرزادهاش، آرتمیس، از سر ذوق میگفت و میخندید.
دوستان و فامیل، او را به خندهرویی و مهربانی میشناختند. جوانی بود پر از شور زندگی و عاشق فوتبال و موسیقی. تیم فوتبال رئالمادرید اسپانیا را دوست داشت، حتی تتوی نام این باشگاه را روی بدن خود زده بود. این جوان ورزشکار و ورزشدوست از شنیدن موسیقی لذت میبرد. عاشق موسیقی، به خصوص رپ، بود.
هیچکس، علی سورنا، بهرام نورایی و فدایی، از خوانندگان مورد علاقه او بودند. زندگی شادی ساخته بود که برای لحظهبهلحظه آن برنامه داشت و اطرافیانش از کنار او بودن، لذت میبردند.
مجتبی اما هیچگاه نسبت به جامعهاش بیتفاوت نبود، او در اعتراضات مردمی سالهای ۹۶ و ۹۸ شرکت کرده بود. حتی در سال ۹۸ نهادهای حکومتی بارها او را تهدید کرده بودند. به گفته منابع آگاه، در سال ۱۳۹۸ از طرف نهادهای حکومتی با او تماس گرفتند و تهدید کردند که «مراقب پستهایی که منتشر میکنی باش!!!». مجتبی را مجبور کردند چندین پست اینستاگرامی را از صفحه شخصی خود پاک کند.
مجتبی از همان سالها آموزشکده توانا را در توییتر و اینستاگرام دنبال میکرد، نظراتش را مینوشت و همراهی میکرد. او علاوه بر حضور در خیابان و شرکت در اعتراضات، در فضای مجازی هم از انقلاب زنان و حق آزادی پوشش مینوشت.
اهداف بزرگی داشت و برای رسیدن به آنها، روزی سه شیفت کار میکرد، او به تازگی عشق را تجربه کرده بود، میخواست خانهای تهیه کند و زندگیاش را بسازد. آشیانهای عاشقانه برای بهثمررساندن تمام تلاشهایش میساخت.
همان روزهایی که به خواهرش، مریم، از عشق زندگیاش میگفت و قرار خواستگاری میگذاشت، مهسا امینی به قتل رسید و خشم جامعه فوران کرد.
انقلاب آغاز شده بود. مجتبی نتوانست بیتفاوت باشد، به دنبال راهی بود که با انقلاب زن، زندگی، آزادی همراهی کند. او شروع به دیوارنویسی کرد. نوشتن شعار روی دیوار، راهی بود برای نشاندادن مخالفتش با دیکتاتوری جمهوری اسلامی.
مجتبی هر روز دیوارهای شهر شیراز را به آزادی فرا میخواند و مردم را به همراهی با انقلاب دعوت میکرد. به گفته دوستان و فامیلش، مجتبی هیچ زمان بیتفاوت نبود؛ از کودکی کنار درسخواندن و کارکردن، هرجا ظلمی میدید، سکوت نمیکرد. آخرین استوری اینستاگرام مجتبی، تصویری از نماد پیروزی ست با رنگ پرچم ایرانمان.
در نهایت سرکوبگران جمهوری اسلامی روز ۹ دیماه ۱۴۰۱ – حین دیوارنویسی – او را بازداشت کردند. به گفته شاهدانِ عینی، چهار نفر لباسشخصی بهزور مجتبی را بازداشت میکنند و همراه خود میبرند. در بازداشتگاه مجتبی را تحت شکنجههای شدید قرار دادند.
قرار بود همان هفته جشن نامزدی مجتبی برگزار شود. مجتبی برنامهریزی کرده بود که نوروز ۱۴۰۲ کافهای در شهر شیراز باز کند؛ اما جمهوری اسلامی این جوان را به قتل رساند….
پنج روز بعد از بازداشت، در ۱۶ دیماه ۱۴۰۱، مجتبی توسط نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی زیر شکنجه به قتل رسید.
پیکر شکنجهشده و بیجان مجتبی را در بیابان «میانرود»، خارج از شهر شیراز رها کردند. چند روز بعد، ماموران با مریم و محمد تماس گرفتند و از آنها خواستند برای تشخیص هویت به پزشکی قانونی مراجعه کنند. هرچند بر پیکر بیجان مجتبی آثار شکنجه و ضربوجرح دیده میشد و صورت و دهان او خونآلود بود، اما ماموران، منکرِ قتل او در زمان بازداشت شدند.
آنها پس از قتل مجتبی، دست از آزارواذیت خانوادهاش برنداشتند. خانواده مجتبی را تحت فشار گذاشتند و با تهدید و ارعاب میخواستند قتل مجتبی را سکته قلبی عنوان کنند، خانواده مجتبی اما در برابر این فشارها تسلیم نشد، هرچند در نهایت، پزشکی قانونی علت فوت را خودکشی اعلام کرد.
آزار خانواده به اینجا ختم نشد، نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی تصمیم داشتند پیکر مجتبی را در «بهشت احمدی»، بیرون از شهر شیراز، به خاک بسپارند، که خانواده مجتبی پس از اصرار و پیگیری زیاد توانستند پیکر او را در «دارالرحمه» شیراز دفن کنند.
مراسم تدفین مجتبی با حضور سنگین ماموران برگزار شد. خانوادهاش را تهدید کرده بودند که حق شعاردادن ندارند. حتی در زمان مراسم تدفین نیروهای سرکوبگر از چهره حاضران، فیلمبرداری میکردند. با اینحال مریم، خواهر مجتبی، در سخنانی شجاعانه گفت: «مجتبی جان! برای احقاق حقت تمام تلاشمان را میکنیم.»
مجتبی قناعتی خلاری، یکی از جوانانی ست که توسط جمهوری اسلامی به قتل رسید، نام و یاد این جوانان بر تارک تاریخ ایران خواهد درخشید، جوانانی که زنجیر را باور نکردند و با دستان خالی در برابر دیکتاتور تا دندان مسلح، ایستادند.
ترس جمهوری اسلامی از نام این عزیزان، باعث شد تا خانوادههای داغدار را تحت فشار قرار دهد، اما جامعه فریاد دادخواهی خانوادهها را میشنود. خانوادههای دادخواهی که از همان لحظه که عزیزانشان را به خاک سپردند، پرچم دادخواهی در دست گرفتند و از ظلمی که بر آنها رفته گفتند و نوشتند، تنها نیستند.
هیچکس، خوانندهی مورد علاقه مجتبی، پس از انتشار خبر قتل او، یکی از توییتهای مجتبی را کوت کرد و نوشت: «راهت ادامه داره».
ایرانیان آزادیخواه در رسانههای آزاد و در فضای مجازی از خانوادههای دادخواه حمایت میکنند. چه بسیار که بر مزار این عزیزان میروند و با انتشار عکس و فیلم آگاهیرسانی میکنند.
فضای مجازی بهسان مهدی است برای همدردی با خانوادههای دادخواه و همراهی با آنان.