Search

English

میراث رواداری دینی در هندوستان

میراث رواداری دینی در هندوستان: آشوکا، اکبر، و پیروزی به پشتوانه پارسایی

این فرمان به دستور من نوشته شد تا پسران و فرزندانم به دنبال فتح تازه ای نباشند و در صورتی که ایشان به هر گونه پیروزی نظامی دست یابند بر ایشان است که در پیروزی  رواداری پیشه کنند و چه بسا که بهتر است بیش از هر چیز و پیش از هر چیز همواره در صدد باشند تا فاتحان پارسایی و عدالت باشند تا فاتحان نظامی.

آشوکا، شاهنشاه هندوستان (304-232 پیش از میلاد)[i]

شبه قاره هند در طول تاریخ شاهد دوران گوناگونی از کشمش و ستیزه جویی دینی بوده است. این زادگاه ادیانی باستانی چون آیین هندو و آیین بودا، این خطه پربار دین اسلام، و موطن دیگر کیش ها و آیین های دیگر، نمونه ای زنده  است از جنبه های گوناگون شگفت انگیز و دهشت آور دین. یکی از حزن انگیزترین مثال های تاریخی کشمکش دینی در تاریخ هند، لشکر کشی ارتش غلامان غوریان به سرکردگی سلطان محمد غور به شمال هند در سده سیزدهم میلادی است. سربازان سلطان، که در صدد بودند کل خطه هند را “به ضرب شمشیر از وجود کثیف کفار پاک کنند،” هنوستان بوداآیین را چون توفانی در هم پیچیدند و تا آنجا پیش رفتند که صومعه بودایی نالاندانا (Nalanda) را تسخیر کردند.[ii] غازیان اسلام  در یک حمله غافلگیر کننده  بی رحمانه همه ساکنان  این صومعه را به قتل رسانیدند و کتابخانه چند صدساله صومعه را به آتش کشیدند. دودی که از سوختن کتاب های این کتابخانه سر به آسمان می کشید چنان ضخیم بود که مانند ابری تیره تمام تپۀ صومعه را در برگرفته بود.[iii] در طول جنگ های غوریان در این دوره، هزاران نیایشگاه و معبد “کفار”  ویران شدند و فاتحان با عجله بر ویرانۀ آنها مسجد ساختند و اینچنین هر گونه اثری از میراث هزار سالۀ آیین بودا را از حافظۀ تاریخ محو ساختنند.[iv]

تا سال 1765، که کمپانی تجاری هند شرقی بریتانیا بر شاهنشاهی در حال فروپاشی مغولی هند از تفوقی بی همتا برخوردار شد، میراث بودایی هند کمابیش به فراموشی سپرده شده بود. تا این زمان آثار “کفرآمیز” بودایی از سنگنبشته ها پاک شده بودند و از ستون های سنگی منقش به متون بودایی در سدسازی استفاده می شد. نیم قرن پس از آن، با تصویب قانون زمامداری 1813، سلطه بریتانیا برهند بطور کامل تحکیم شد و در پی آن تاریخ بودایی هندوستان بیش از پیش به ورطه فراموشی فرورفت. با گسترش روزافزون حضور میسیون های مسیحی در هندوستان  که خود را موظف به از میان بردن ” خرافات تاریک و چندش آور”  می دیدند، دولتمردان در مجلس عوام بریتانیا به تحقیر فرهنگ سنتی هند برخاستند و بر مسلط ساختن این باور که “یک قفسه کتاب از یک کتابخانه خوب اروپایی به تمام ادبیات بومی هند و اسلامی می ارزد” تأکید کردند.[v] کمپانی هند شرقی بریتانیا – که از دفتری بی نام و نشان در لندن به ادارۀ کل هندوستان اشتغال داشت- در همین زمان به گردآوری میراث تاریخی دوران مغولی هند در یک قلعه در ولز همت گماشت تا جایی که مجموعه دوران مغولی هند در موزه ملی هندوستان در دهلی نو در مقایسه با آن کلکسیون کوچکی بیش نبود.[vi] انتقال و گردآوری میراث تاریخی هندوستان در بریتانیا، پیامدی جز محروم ساختن بیش از پیش هندوستانیان مدرن به طوری که از درک میراث فرهنگی و دینی شان بازبمانند، نداشت.

با این حال، سرقت آثار تاریخی هند به دست کمپانی هند شرقی بریتانیا پیامدی ناخواسته به همراه داشت: در موقع خود، این مجموعه به یادآوری و جلب توجه همگان به این دوران دیرین از تاریخ هندوستان کمک کرد.

این سنگنبشته های رازآمیز ستون های سنگی از هند تا افغانستان چنان مایه حیرت خاورشناسان بریتانیایی شد که ایشان در صدد برآمدند پرده از این رازهای کهن بردارند و به بازسازی این گذشته مدفون شده بپردازند. در نتیجه کشف متون گوناگون به زبان های به کلی فراموش شده (که هیچ کس به استثنای معدودی از راهبان بودایی که زندگی خود را وقف آشنایی با آنها کرده بودند از آنها اطلاع نداشت) از ویرانه های تاریخی گوناگون از سری لانکا تا چین، و مطالعه ژرف آنها، خاورشناسان موفق شدند واقعیات تاریخی آنچه را که تاکنون افسانه های روایی آسیایی به حساب می آمدند به جهانیان بازشناسانند. در طی این پژوهش ها، این خاورشناسان با کوشش و زحمت فراوان به کاوش و بازآفرینی شاهنشاهی های آشوکا و اکبرشاه پرداختند و اینچنین از دو فصل چشمگیر تاریخی در مدارا و رواداری در تاریخ دیرپا، و غالبا پرخشونت، شبه قاره هند پرده برداشتند.

آشوکا: تسخیر به پشتوانه پارسایی

ایالت بهار در هندوستان امروز، ایالتی است که با بحران ترک تحصیل شمار روزافزونی از دانش آموزان مدارس مواجه است، و با یکی پایین ترین سطوح سواد در جامعه، و فساد فلج کننده، در زمره یکی از فقیرترین ایالات در هندوستان است.[vii] مع الوصف، بیش از دو هزار سال پیش، پایتخت آن، پانتا، که در ساحل جنوبی رود گنگ واقع است، زادگاه سلسله پادشاهی نیرومند موریه (Mauryan) بود. در دوره شاهنشاهی بیندوسارا ( 272- 298 پیش از میلاد) تقریبا تمامی شبه قاره هند – به استثنای ناحیه کالینگا در ساحل شرقی شبه قاره – تحت سلطه شاهنشاهان نیرومند موریه قرار گرفت.[viii]

با این وجود، معاصران باور نداشتند که یکی از فرزندان این شاهنشاه یعنی شاهپور جوان آشوکا بتواند سرنوشتی شکوهمند همسنگ شاهنشاهی پدرش بیندوسارا، که شاهنشاهی نیرومند بود، را برای خود رقم زند. ظاهر نازیبای آشوکا،  و اینکه هر از چندی گریبانگیر بیماری های گوناگون بود، سبب شده بود که دربار وقت موریه آشوکا را در نوبت گیری جانشینی پدرش در آخرین رتبه قرار دهد.[ix] با این وجود، با عزمی راسخ و با زیرکی فراوان، آشوکا به جلب متحدان نیرومندی در دربار توفیق یافت و به سرعت مدارج ترقی را طی کرد تا آنجا که پدر تاجدارش از صعود فرزندش احساس خطر کرد. بدین سبب، به منظور دور ساختن چنین تهدید بالقوه ای از پایتخت، او به شتاب شاهزادۀ جوان را به مأموریت سرکوبی شورشی در یکی از مناطق دوردست شاهنشاهی روانه کرد. آشوکا سالها بعد هنگامی که پدرش به بستر مرگ افتاده بود به پایتخت بازگشت. دیدن آشوکا، که جامۀ پادشاهی در برداشت و آشکارا مترصد در دست گرفتن قدرت بود، حال پدرش را چنان دگرگون ساخت که از “شدت خشم” دچار سکته شد، و جان به جان آفرین تسلیم کرد.[x]با مرگ پدرش، آشوکا پس از سرکوبی و کشتار دیگر مدعیان تاج و تخت  پیروزمندانه در 272 قبل از میلاد به تخت شاهنشاهی نشست.[xi]

در طی دوازده سال نخست شاهنشاهی اش، آشوکا  پیوسته در جنگ بود و از این رهگذر به “آشوکای بی رحم” شهرت یافت. آشوکا از همان آغاز شاهنشاهی اش درصدد برآمد که قدرت خود را مستحکم سازد و این امر را با خاموش ساختن مخالفان، به قتل رسانیدن منتقدان و فرستادن بسیاری به شکنجه گاه های تودرتویی که به “جهنم آشوکا” مشهور شده بودند، به انجام رساند. سپس در 260 قبل از میلاد ناحیه کالینگا را فتح کرد. اما هنگامی که مشغول بازبینی میدان جنگی بود که نیروهایش با پیروزی در آن سلطۀ او را بر تمام هندوستان برقرار ساخته بودند، متوجه شد که به جای شادمانی به شدت دچار انزجار و بیزاری است. بخصوص او چنان از مشاهدۀ اینکه رودخانۀ دایا (Daya) از خون صدهزار کشته سرخ رنگ شده بود دچار بیزاری شد، که سوگند خورد از آن پس از خشونت دست خواهد شست و به آیین بودا خواهد گروید.[xii]

گرچه جزییات تاریخی چگونگی این رویداد کماکان در هاله ای از ابهام قرار دارند، پژوهشگران در این امر هم نظرند که این رویداد آشوکا را چنان دگرگون ساخت که او به یکی از مشتاق ترین هواداران باورهای بودایی تبدیل شد و اینچنین به اصلاح پایه های دینی شاهنشاهی اش همت گماشت. او که تغییر مذهب شخصی خود را در پیش برد جهان بینی نویی که بدان گرویده بود کافی نمی دانست، فعالانه مبلغان بودایی را به جای جای جهان آن روز روانه ساخت تا پیام آیین بودا را به همه جا برسانند. او در این امر تا آنجا پیش رفت که به واسطۀ دوستی نزدیکی که با پادشاه سری لانکا، دوانامپیاتیسا، داشت، موفق به گروانیدن این پادشاه به آیین بودایی شد. اینگونه بود که آشوکا بخش بزرگی از ثروت خود را وقف ساختن هزاران معبد بودایی، وارد ساختن گیاهان دارویی و زدن چاه در جای جای شاهنشاهی اش برای منفعت عامه کرد.[xiii]

امروز، از میان تمام اصلاحات آشوکا، شهرت آشوکا بیش از هر چیز مدیون تلاش های شخصی او برای برپا ساختن جهانی هر چه  روادارتر برای اتباعش بود. فرمان های آشوکا – که زبیندۀ صدها ستون سنگی اند که تا به امروز از الله آباد هندوستان تا قندهار افغانستان همچنان برپا هستند- بیش از هر چیز به مثابۀ منشورنامه هایی از حقوق بشرند تا اوامر یک شاهنشاه. در تمامی این ستون ها آشوکا از خود به عنوان “دوستدار همۀ خدایان” یاد می کند:[xiv] “شهریار، چونان پدر است،….. و تنها منظور من این است که شما از زندگی ای بی واهمه برخوردار باشید….و من آورندۀ شادمانی برای شما باشم.”[xv]

پیام های ستون آسای آشوکا در پی برپایی آزادی و رواداری دینی بودند و تاکیدشان بر این امر بود که “همۀ ادیان می باید در همه جا مجاز باشند و همۀ ایشان  می باید از حق عاملیت و پاکدلی و از حسن نیت دیگران بهره مند باشند.” به باور آشوکا رواداری به معنی تأکید بر این باور است که “همۀ ادیان باید بتوانند به رشد و ترویج ضروریات اصلی خود بپردازند و محدود ساختن آزادی بیان ایشان در مدح و ستایش کیش شان و یا محکوم ساختن دین و آیین دیگران بدون سببی عادلانه مردود است و هر گونه نقدی، در صورت نیاز، می باید با ظرافت مطرح شود.”[xvi]

بنا بر این آشوکا چنین استدلال می کرد که “هر کس که در عین ارج نهادن به کیش خود به بدگویی از کیش دیگران بپرازد، در واقع بیشترین آسیب را به کیش خود وارد کرده است.” او همچنین از این امر که “آدمیان در طول قرن های متمادی به  کشتن و مصدوم ساختن دیگر جانداران پرداخته اند….و نیز از بدرفتاری روزافزون نسبت به پیروان آیین برهمایی و ریاضت کشان” اظهار تأسف کرد. اما آشوکا وعده داد که “اکنون آوای کوس جنگ جای خود را به آوای پارسایی (Dhamma) داده است.”[xvii]

آشوکا با آگاهی ژرف از اینکه “ارتکاب اعمال اهریمنی همواره بسیار آسان است،” بدین امر اعتراف کرد که کشتار کالینگا او را دچار “تأسف و محنت عمیقی” ساخت: “من عمیقا از کشتن، مرگ، و بیرون کردن اجباری ساکنان سرزمین های مستقلی که مغلوب می شوند بسیار دردمندم……و از آن بسیار اندوهناک و متأسفم.” آشوکا که خود بسیار از اینکه روزی از عفو و بخشش به خاطر کرده هایش بهره مند شود، چنین اسئدلال کرد که: “حتی آنان که خطا کارند باید بخشوده شوند” و”اگر بخشودگی ممکن باشد، و اگر بخشودگی طلبیده شود” در این صورت می باید هم در قانون و هم در تعیین کیفر همسانی وجود داشته باشد.[xviii]

بنا به برخی روایات، آشوکا در سخاوت چنان پیش رفت که  پس از بخشیدن صدهزار قطعه طلا به هشتادوچهار هزار معبد بودایی ورشکسته شد.[xix] ظرف مدت کوتاهی پس از مرگ آشوکا در 232 قبل از میلاد، شاهنشاهی موریه در پی نبرد مدعیان تاج و تخت بر سر قدرت و جانشینی وی فروپاشید. با این وجود گرچه چیزی جز تصاویری کهنه و گردگرفته از مجسمه های شکوهمند اما تخریب شده آن دوران باقی نمانده، فلسفۀ آشوکا به حیات خود ادامه داده است.

در اهمیت میراث آشوکا همین بس که جواهر لعل نهرو، از رهبران ضداستعمار و استقلال طلب هند بر ضد بریتانیا، در یکی از نامه های خود از زندان به دخترش ایندیرا از آشوکا به عنوان یکی از سرچشمه های انگیزه بخش جنبش ضدخشونت برای استقلال هندوستان یاد می کند و این چنین شد که در پی پیروزی جنبش استقلال طلب هندوستان، سمبل بودایی “چرخ قانون”  اکنون زینت ساز پرچم سه رنگ هندوستان است. اهمیت نمادین و فلسفی آشوکا چنان است که بسیاری از پادشاهان و دولتمردان از تایلند و کامبوج تا چین کوشش کرده اند که آموزه های او را به اجرا درآورند.[xx]

اکبرشاه: فیلسوف-شهریار هندوستان

“به دیدۀ من در جستجوی فضیلت از مرگ نباید اندیشناک بود؛ فضیلت جویی بایسته است چرا که عین نیکی است.”

در پی ترور یکی از جانشینان آشوکا، خورشید بخت شاهنشاهی موریه غروب کرد. پس از ایشان، سلسله سانگاس برای مدتی حکمرانی کرد ولی نهایتا شاهان هندویونانی جای ایشان را گرفتند. و اینچنین در طول هزار سال پس از سرنگونی شاهنشاهان موریه، شاهنشاهان، پادشاهان، و سلسله های گوناگونی یکی از پس از دیگری در شبه قاره هند ظهور و سقوط کردند تا بالاخره نوبت به سلاطین مغولی هند رسید. در سال 1556 میلادی، جوان سیزده ساله ای  که بعدها در تاریخ از او به عنوان اکبر کبیر یاد شد به تخت پادشاهی مغولان هند نشست.[xxii] “با چشمانی درخشان،” هوش سرشار در امور نظامی، و شخصیت نیرومند بسیار متمایزی که داشت، “هر کس به آسانی می توانست در نگاه اول تشخیص دهد که او پادشاه می باشد.”[xxiii]

اکبرشاه (1542-1645)[xxi]

درست در زمانی که در اوج جنبش اصلاح دینی پروتستان اروپا به شدت دستخوش هرج و مرج بود، شاهنشاهی اکبر به پایداری و ثبات بر بنیان آزادی دینی برپا بود و اکبر شخصا به داوری مباحثات دینی  گوناگونی که به تشویق او میان رهبران و پیشوایان ادیان گوناگون در دربارش صورت می پذیرفتنند، می نشست. اکبر، با وجود اینکه شاهنشاهی مسلمان بود، به منظور نشان دادن عمق احترامش به تنوع دینی، و در نتیجه تعلیماتی که از مربیان آیین جین (Jain) دریافت کرده بود، به گیاهخواری روی آورد.

گرچه اکبر تا پایان مسلمانی مؤمن باقی ماند، او متقاعد شده بود تشابهات کلی و عامی میان ادیان عمدۀ جهان وجود دارد و بدین دلیل تلاش کرد که همۀ آنها را در چارچوب آیینی واحد یا همان «دین الهی» (دین خداوندی) در هم بیامیزد.[xxiv] به گفتۀ اکبر “بسیارند کسانی که به مداقه دربارۀ احتجاجات دینی خود نمی پردازند و در عوض کورکورانه به پیروی از دینی که در آن به دنیا آمده اند و در آن تربیت شده اند می پردازند و اینچنین خود را از امکان دستیابی به حقیقت، که همانا عالی ترین آرمان فراست بشری می باشد، محروم می کنند.”[xxv]

گرچه اکبر هرگز خواندن و نوشتن نیاموخت، وی تربیت شدۀ مکتب استادان پارسی گوی دربار بود، و به گردآوری هزاران کتاب به زبان های گوناگون پرداخت و دینوران و روحانیان و کاهنان گوناگون از کیش و آیین های مختلف را، از خداناباوران تا زرتشتیان، به دربار خود می خواند تا به مباحثه دربارۀ دین و باورهای شان بپردازند.[xxvi] به باور اکبر، “جستجوی  خردورزی”  بر کورکورانه “اتکا کردن بر مرداب سنت” برتری دارد؛ و چنین باور محکمی تأثیری به سزا در احکام قضایی ای که اکبر صادر می کرد، داشت.[xxvii]

اندیشمندی اکبر به آموزه های دینی محدود نبود. با اینکه ازدواج خردسالان سنتی پذیرفته در هند مغولی بود، اکبر با آن به شدت مخالف بود. او چنین استدلال می کرد که: “در ازدواج خردسالان مقصود اصلی ازدواج عملا غایب است و چه بسا احتمال آسیب دیدن اطفال نیز وجود دارد.”

او همچنین تخصیص میزان کمتری از سهم الارث به زنان را در حقوق ارث اسلامی پرسش انگیز دانست: “اگر دختر بالنسبه ضعیف تر از یک پسر است در این صورت می باید سهم الارث بیشتری به او تعلق گیرد.” در 1582 او فرمان داد که تمام بردگان و غلامان دولت و دربار آزاد شوند چرا که “حوزۀ نیک کرداری و دادگستری” والاتر از آن است که بخواهد “با زور بهره کشی کند”.[xxviii]

همچنین به فرمان اکبر، پرداخت جزیه از سوی نامسلمانان لغو شد، تغییر مذهب از هر دین به دین دیگر آزاد اعلام شد، و پیروان همۀ ادیان اجازه یافتند که به ساختن و بازسازی نیایشگاه ها و معابدشان بپردازند. هنگامی که پسرش از چنین فرمان هایی به شدت گیج شده بود و از او پرسید چرا اجازه می دهد که وزیران هندویش برای ساختن معبد پول خرج کنند، اکبر پاسخ داد: “پسرم من دین خود را دوست دارم. …اما یک وزیر هندو نیز دین اش را دوست دارد. اگر او بخواهد پولش را خرج دینش کند، من چه حقی دارم که او را از این امر محروم کنم؟…..آیا او حق ندارد آنچه را که از آن خود اوست دوست داشته باشد؟”[xxix] اکبر که مصمم بود بهترین و هنرمندترین موسیقیدان ها را برای زینت دربارش داشته باشد، هندویان و مسلمانان را در کنار یکدیگر به استخدام در آورد و در این برابرگرایی تا آنجا پیش رفت که فرماندهی ارتشش را به پادشاهی هندو داد که در جنگ از اکبر شکست خورده بود.[xxx] معماری تلفیقی پایتخت شخصی اکبر، شهر فاتح پور سیکری (Fatehpur Sikri)، نمادی گویا از آمیختن اینگونه سنن گوناگون دینی فرهنگی هند است که در آن ساختمان ها و بناهایی با ساختارهای هندی با جزییات و نازک کاری های سبک معماری اسلامی کامل شده اند.[xxxi]

رواداری صریح اکبر به دشمنی بسیاری منجر شد، و برخی از دشمنان وی بسیار نیرومند بودند. سرانجام، حتی بزرگترین پسر اکبر، سلیم، هم در مخالفت با او به مسلمانان متعصب پیوست. در مدت کوتاهی پس از مرگ اکبر در نتیجۀ بیماری اسهال خونی در 1605، اورنگ زیب نوه اش به الغای بسیاری از امتیازات دینی ای که پدربزرگش به غیرمسلمانان اعطا کرده بود پرداخت و اینچنین شاهنشاهی روادار اکبر رو به فروپاشی گذاشت.[xxxii] به تدریج بسیاری از معابد ویران شدند، و در نتیجۀ باز شدن گسل های ستیزه جویی دینی هرج و مرج چنان شدت یافت که به استعمارگران بریتانیایی فرصت داد تا با به اجرا در آوردن سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن، حاکمیت خود را بر شبه قاره هند مستولی کنند.

تفرقه و سقوط: اتحاد و شکوفایی

“هندویان و مسلمانان دشمنان طبیعی یکدیگرند، و در مورد سیک ها هم همین قاعده صادق است، اما گردهم آوردن همۀ آنها در یک قالب منجر به پیوستن ایشان به یکدیگر علیه دولت بریتانیا خواهد شد….تمام تلاش ما باید بر این امر تمرکز یابد که با تمام نیرو جدایی موجود (از بخت و اقبال مان) میان قومیت ها و ادیان گوناگون ادامه یابد و ما به هیچ عنوان نباید درصدد در هم آمیختن ایشان برآییم. تفرقه اندازی و حکمرانی  می باید بنیان اصولی حکومت [بریتانیایی] هند باشد.”

ژنرال جان کوک، کمپانی هند شرقی بریتانیا[xxxiii]

در نتیجۀ زمین گیر شدن هند بواسطۀ ستیزه جویی های دینی و سیاسی، افسران بریتانیا در به بردگی کشیدن، بهره کشی، و تاراج هندوستان توفیق یافتند. امروزه خواندن کتاب های تاریخ مدارس هندوستان به مثابۀ “خواندن روایتی است از یک رویای دهشت بار یا همان کابوسی که هند از آن گذر کرد” و ملتی را توصیف می کنند که هر از چندی گرفتار نمادستیزی، کشت و کشتارهای پس از استقلال، و اوج گیری تعصب گرایی دینی بوده است. مع الوصف، رابیندارنات تاگور شاعر بنگالی و برندۀ جایزۀ ادبی نوبل پیش از این چنین نگرشی را تحت عنوان “تاریخ نویسی بیگانگان” رد کرده است. از نظر او، بیگانگان در صدد “تاریک ساختن تاریخ راه و کارهایی ]هستند[ که اجازه می دادند مردمانی بسیار گوناگون و متنوع به جای اینکه دائما به جان هم بیفتند از همزیستی مسالمت آمیز در کنار یکدیگر بهره مند باشند”.[xxxiv]

هندوستان با داشتن حدود 780 زبان گوناگون، 29 ایالت، و هشت دین اصلی، کماکان یکی از متنوع ترین کشورهای جهان است. آمارتیا سن، یکی از اقتصاددانان معاصر، هند امروز را چنین توصیف می کند: “گویش ها از یک محله به محلۀ دیگر متفاوت اند…مردان لباس هایی می پوشند که از مد سده سیزدهم میلادی تبعیت می کند یا طرز لباس پوشیدن تازه ترین “آقا”ی محله است، و در همین ضمن در حالی که نوجوانان کوکاکولا می نوشند و یا قر می دهند، یک زاهد هندو خود را در رود گنگ غسل می دهد و برای برآمدن خورشید آواز می خواند.”[xxxv]

گرچه جهانیان عموما هندوستان را به عنوان کشوری که سرسختانه هندو است می شناسند، منتقدان بر این باورند که چنین دیدگاهی ساده انگارانه است. علیرغم کشتارهای پس از استقلال 1948، بسیاری از هندوستانیان با عزمی راسخ هر گونه فراخوانی برای “معاوضۀ جمعیت” را نادیده گرفتند، و یک سوم مسلمانان هند ترجیح دادند که در هندوستانی که اکثریت جمعیت در آن هندویان بودند (وهستند) باقی بمانند. امروز جمعیت مسلمانان هندوستان تقریبا هم اندازۀ جمعیت مسلمانان پاکستان است. [xxxvi] هزار سال پس از سفرهای خستگی ناپذیر سیذارتاگوتاما (بودا) از این سو به آن سوی شبه قاره، آیین بودایی دیگربار در هندوستان در حال شکوفایی است  و این کشور پناهگاهی امن برای پیروان آیین های جین، سیک، و زرتشت می باشد. هندوستان امروز موطن بزرگترین جامعۀ پیروان آیین بهایی و نیز موطن بیش از یک میلیون نفر از مسلمانان فرقه احمدیه است؛ واین در حالی است که پیروان هر دوی این آیین ها در کشورهای همسایه تحت آزار و تعقیب سیستماتیک قرار دارند.

حتی به عنوان یک آیین اکثریت، آیین هندو با تشویق فعالانۀ پرسشگری و تشکیک به پیروانش فضای کافی برای مباحثه را می دهد. در کتاب مقدس رامایانا شعری هست که در آن به زندگی با فضیلت قهرمان و خدایگان هندو، راما، پرداخته شده و در عین حال در همین شعر آموزگار پیشین و منتقد قهرمان این اسطوره، جاوالی (Javali)، آزادنه می تواند عملکردهای توخالی هندویان را به نقد کشد: “هیچ چیزی به نام جهان پسین (جهان آخرت) وجود ندارد، و نیز هیچ آیین مذهبی ای نمی تواند به کسی کمک کند که به آن جهان دست یابد، چنین آموزه هایی را افراد هوشمند در کتاب های مقدس نوشته اند که بوسیلۀ آنها بر مردمان دیگر حکمرانی کنند.”[xxxvii]

آموزه های خداناباور که در همه جوامع غربی برای قرن های متمادی رد و ممنوع شده بودند، آزادانه در هندوستان قرون وسطا رواج داشتند- هر چند که “دین محوری چشمگیر” امروز این سرزمین تا حدود بسیاری بر این واقعیت تاریخی سایه افکنده است. زبان سانسکریت که به عنوان زبان زاهدان و عارفان شناخته شده است، نه تنها زبان بزرگترین مجموعه ادبیات دینی به یک زبان کلاسیک در جهان است بلکه بزرگترین بخش ادبیات دینی به این زبان به خداناباوری و لاادری گری (ندانم که آیا خدایی هست) اختصاص دارد. درست در همان زمانی که در اروپای مسیحی برخی از مسیحیان که به اتهام باور به “طریقت های منحرف” در سده چهاردهم میلادی زنده زنده سوزانده می شدند، اندیشمند هندوی سده چهاردهم هندوستان، مادهاوا آکاریا (Madhava Acarya)، بدون هر گونه پوزشی، به انتشار “مجموعه ای از فلسفه های گوناگون” دست زد که فصل آغازین به دفاعیه ای از “خداناباوری” اختصاص دارد. او با صراحت  اظهار داشت: ” نه چیزی به نام عرش الهی وجود دارد، و نه چیزی به نام نجاتبخشی و نه چیزی به نام روح.”[xxxviii]

تفسیر هند از رواداری دینی منحصر به فرد است. چنین تفسیری در تضاد با مفهوم و پدیده دولت سکولار نیست. به منظور تضمین بی طرفی خود، دولت در هند فاصلۀ خود را به طور برابر از همۀ ادیان، از جمله از خداناباوران و لاادری گرایان، حفظ می کند تا اینچنین “با پیروان همۀ باورها به طور متقارن و به برابری رفتار شود.”[xxxix]

علی رغم چنین تاریخ پر بار و دیرپایی در رواداری دینی، چنان که شاهنشاهی های آشوکا و اکبر بهترین نمونه های چنین تاریخی هستند، سنت همزیستی روادارانۀ مسالمت آمیز در هندوستان دیگربار در معرض تهدید قرار دارد. حزب ملی گرایی هندوی بهاراتیا جاناتای نخست وزیر نارندرا مودی که در سال 1984 تنها برندۀ دو کرسی در پارلمان هندوستان شده بود با کسب اکثریتی قاطع در پی انتخابات سال 2014 مانند یک شهاب ثاقب به سریر قدرت صعود کرد.[xl] امروز، بسیاری از هندوستانیان از نفوذ آرام آرام این حزب واهمه دارند (بخصوص به خاطر نقش مناقشه انگیز مودی در جریان آشوب های مرگبار دینی و فرقه ای سال 2002 در گجرات).[xli] از زمان صعود این حزب به قدرت، کتاب های تاریخ مدارس بی سروصدا و “بی توجه به تاریخ نویسی حرفه ای آکادمیک” و بنا بر یک “ایدئولوژی تحریف گرا” در حال بازنویسی شدن هستند. در همین حال “تغییر دین جمعی به آیین هندو” ناگهان در هندوستان چنان متداول شده است که پارلمان ناچار شده است به بررسی یک طرح قانونی برای جلوگیری از “تغییر مذهب تحت اکراه و اجبار” دست بزند.[xlii]

اما در حال حاضر، همانگونه که آمارتیا سن می گوید: “بنیادگرایی دینی به بخش کوچکی از جامعه تعلق دارد.”  او در عین حال هشدار می دهد “اما گروه های بنیادگرای گوناگون فعالانه در پی افزایش شمار طرفداران خود هستند.”[xliii] هند در حالی به مصاف موج سرکش ملی گرایی می رود که “میراث چشمگیر اخلاقی و انسانی” دوره آشوکا و اکبر بزرگ کماکان میراثی غنی از رواداری را به عنوان فرهنگ جایگزین ارائه می کند.[xliv]


منابعی برای مطالعه بیش‌تر

Books

Allen, Charles. Ashoka: The Search for India’s Lost Emperor. London: Abacus, 2012.

Sen, Amartya. The Argumentative Indian: Writings on Indian History, Culture and Identity. New York: Farrar, Straus and Giroux, 2006.

Schlichtmann, Klaus. A Peace History of India from Ashoka Maurya to Mahatma Gandhi. Delhi: Vij Books India Pvt Ltd, 2016.

Articles

Considine, Craig. “Finding Tolerance in Akbar, the Philosopher-King.” The Huffington Post. June 10, 2013. <http://www.huffingtonpost.com/craig-considine/finding-tolerance-in-akba_b_3031746.html>.

Seneviratna, Anuradha. “King Ashoka and Buddhism: Historical and Literary Studies.” Buddha Dharma Education Association Inc. 1994. <http://www.urbandharma.org/pdf/king_asoka.pdf>.



[i] Charles Allen, Ashoka: The Search for India’s Lost Emperor (London: Abacus, 2012).

[ii] Sir H.M. Elliot, The History of India: as told by its own historians: The Muhammadan period (London: Trübner & Co, 1867), 217.

[iii] Allen, 3-5.

[iv] Allen, 1.

[v] T.B. Macaulay, “Minute by the Hon’ble T. B. Macaulay,” Columbia University, Frances W. Pritchett, Feb. 2, 1835. Accessed Oct. 6, 2016, at <http://www.columbia.edu/itc/mealac/pritchett/00generallinks/macaulay/txt_minute_education_1835.html>

[vi] William Dalrymple, “The East India Company: The Original Corporate Raiders,” The Guardian, March 4, 2015. Accessed Oct. 6, 2016, at <http://www.theguardian.com/world/2015/mar/04/east-india-company-original-corporate-raiders>.

[vii] K.M. Singh, R.K.P. Singh, M.S. Meena, and Abhay Kumar, “Dimensions of Poverty in Bihar” (presentation, 7th Asian Society of Agricultural Economists, January 2013). Accessed Oct. 6, 2016, at <http://www.researchgate.net/publication/234616137_Dimensions_of_Poverty_in_Bihar>.

[viii] Allen, 1.

[ix] Ibid.

[x] Ibid.

[xi] Ibid

[xii] Ibid.

[xiii] Ibid.

[xiv] Johnathan Dyck, The Theocratic Ideology of the Chronicler (Leiden: Brill, 1998).

[xv] Allen, 1.

[xvi] Ibid.

[xvii] Ibid.

[xviii] Ibid.

[xix] Allen, 1.

[xx] Ibid.

[xxi] Amartya Sen, The Argumentative Indian: Writings on Indian History, Culture and Identity (New York: Farrar, Straus and Giroux, 2006).

[xxii] Piero Scaruffi, “A Timeline of the Indian Subcontinent.” Piero Scaruffi, 2013. Accessed Oct. 6, 2016, at <http://www.scaruffi.com/politics/indians.html>.

[xxiii] Tancred Borenius, “Portraits of Akbar, the Great Mughal,” Burlington Magazine for Connaisseurs 82 (1943): 68.

[xxiv] Sen, 25.

[xxv] Craig Considine, “Finding Tolerance in Akbar, the Philosopher-King,” The Huffington Post, June 10, 2013. <http://www.huffingtonpost.com/craig-considine/finding-tolerance-in-akba_b_3031746.html>.

[xxvi] Ibid.

[xxvii] Sen, 25.

[xxviii] Ibid.

[xxix] Considine, 4.

[xxx] Sen, 25.

[xxxi] Ali Asif, “Syncretic Architecture of Fatehpur Sikri: A Symbol of Composite Culture,” Journal of Islamic Architecture, Vol. 2, no. 3 (2013): 101-105. Accessed Oct. 6, 2016, at <http://ejournal.uin-malang.ac.id/index.php/JIA/issue/view/205>.

[xxxii] Ibid.

[xxxiii] Neil Stewart, “Divide and Rule: British Policy in Indian History,” Science & Society 15, no. 1 (1951): 49-57. Accessed Oct. 6, 2016, at <http://www.jstor.org/stable/40400043>.

[xxxiv] Sen, 25.

[xxxv] Ibid.

[xxxvi] Ibid.

[xxxvii] Ibid.

[xxxviii] Ibid.

[xxxix] Ibid.

[xl] Amit Malviya, “Narendra Modi’s Big Southern Push,” Swarajya, Apr. 3, 2015. <http://swarajyamag.com/politics/narendra-modis-big-southern-push/>.

Anil Pathak, “Modi’s Meteoric Rise,” The Times of India, Oct. 2, 2001.

[xli] “Timeline of the Riots in Modi’s Gujarat,” New York Times, Sept. 26, 2014. <http://www.nytimes.com/interactive/2014/04/06/world/asia/modi-gujarat-riots-timeline.html?_r=0#/#time287_8514>.

[xlii] Sen, 25. Shanoor Seervai, “The Arguments for and Against a National Anti-Conversion Law,” The Wall Street Journal, Jan. 19, 2015. <http://blogs.wsj.com/indiarealtime/2015/01/09/the-arguments-for-and-against-a-national-anti-conversion-law/>

[xliii] Sen, 25.

[xliv] Gerald Draper, “The Contribution of the Emperor Asoka Maurya to the Development of the Humanitarian Ideal in Warfare,” International Review of the Red Cross, No. 305, Apr. 30, 1995. <https://www.icrc.org/eng/resources/documents/article/other/57jmf2.htm>.

فهرست لینک وبسایت هایی که تصاویر از آنها برگرفته شده اند به ترتیب نمایش

 

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/8/87/Portrait_of_East_India_Company_official.jpg(East India Company official with attendants)

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/3/3d/Maurya_Dynasty_in_265_BCE.jpg(extent of the Mauryan Empire in the reign of Ashoka)

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/1/10/AsokaKandahar.jpg (Edict of Ashoka found in Kandahar, Afghanistan)

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/d/d1/Jesuits_at_Akbar%27s_court.jpg(Akbar oversees a religious debate at the Idabat Khana in his capital, Fatehpur Sikri)

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/b/b3/Aurangzeb-portrait.jpg(Aurangzeb, 6th Mughal Emperor and great-grandson of Akbar, under who reinstated orthodox Islam and increased religious persecution. The long decline of the Mughal Empire dates from his death in 1707)

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/1/17/Ashoka_Chakra.svg/2000px-Ashoka_Chakra.svg.png (the Ashokachakra, as represented in the flag of India)

انتشارات بیشتر ...