Search

English

انتشارمطبوعات زیرزمینی «سامیزدات» در اتحاد شوروی و بلوک شرق

بینش و انگیزه

اتحاد شوروی و کشورهای اقمارش در اروپای شرقی که به عنوان بلوک شرق معروف بودند، نظام‌های اقتدارگرایی بودند که آزادی بیان را محدود کرده و گفتمان عمومی را نیز به انحصار خود درآورده بودند. تمام رسانه‌های ارتباط جمعی را تحت کنترل دولت گرفته و سانسور کردند. روزنامه‌هایی مانند پراودا به عنوان بلندگوهای حزب کمونیست شوروی عمل می‌کردند. مطبوعات، رادیو و تلویزیون در انحصار سازمان‌های دولتی مانند گوسکومیزدات (مطبوعات) و گوستل رادیو (رادیو و تلویزیون) بودند. آنها که مطالب منتشر شده‌شان در راستای اهداف سیاسی و ایدئولوژیک حزب کمونیست نبود، به شدت سرکوب می‌شدند. با همه اینها بعضی کشورهای بلوک شرقی در دوره‌هایی از فضای باز و آزادی بهره‌مند شدند. این دوره‌ها حتی قبل از دوران گلاسنوست (فضای باز) و پروسترویکا (بازسازی درزمان سیاست‌های اصلاح‌طلبانه گورباچف) بود که نهایتا سیاست‌های او منجر به فروپاشی اتحاد شوروی شد. این گشایش‌ها از جمله در دوران نخست‌وزیری خروشچف در اتحاد شوروی و نیز «بهار پراگ» در ۱۹۶۸ در چکسلواکی، سبب الهام بسیاری از نویسندگان، هنرمندان و ناراضیانی شد که شهامت پیدا کرده و نوشته‌های خود را در خارج از محدوده تعیین شده برای مطبوعات دولتی منتشر کردند. این نشریات زیرزمینی موسوم به «سامیزدات» به دور زدن محدودیت‌های سانسور دولتی، پخش اخبار، ادبیات و حتی موسیقی در بین کشورها مشهور شدند. اگرچه سامیزدات مخاطب محدود داشت، ولی به صورت کانالی اساسی برای مبادله اخبار سانسور نشده بین روشنفکران اتحاد شوروی و دنیای خارج درآمد.

تعداد اندکی از رهبران کومونیست مانند خروشچف در اتحاد شوروی و آلکساندر دوبچک در چکسلواکی، از خود تمایلات اصلاح‌طلبانه نشان داده و دست به اصلاح بخشی از سیستم زدند. این اصلاحات با مقاومت سرسختانه تندروهای هر دو حزب روبرو شد. مخالفت با سیاست‌های این دو به قدری شدید بود که سرانجام منجر به برکناری هر دوی آنها شد. خروشچف به عنوان مثال توسط لئونید برژنف که قبلا تحت‌الحمایه خروشچوف بود، مجبور به بازنشستگی شد و خود او نیز دستور دخالت نظامی در چکسلواکی و برکناری دوبچک را در سال ۱۹۶۸ صادر کرد.1 بازگشت به دوران قدرت‌طلبی، به سامیزدات انگیزه جدیدی برای فعالیت داد. آنها مجددا به فعالیت‌های زیرزمینی روی آوردند. حوادث مشخصی مانند محاکمه نویسندگان ناراضی و معاهده هلسینکی در سال ۱۹۷۵، گروه کوچک ولی مصممی از مخالفان را بر آن داشت تا تخلف‌های رژیم را با استفاده از سامیزدات افشا کنند. آنها زندان و تبعید را به جان خریدند تا خواستار رعایت حقوق بشر شوند. سامیزدات به عنوان یک از معدود نشریاتی که برای آزادی بیان فعالیت می‌کردند، به کار خود ادامه داد تا زمانی که سیاست گلاسنوست (فضای باز) گورباچف به مخالفان اجازه چاپ مطالب‌شان را در اواخر دهه هشتاد داد.

اهداف و مقاصد

لغت سامیزدات نخستین بار توسط نیکلای گلازکوف، شاعر روس به کار برده شد و معنی آن «من خودم منتشر می‌کنم» است.2 سامیزدات شامل مقالات سیاسی، اخبار، رمان، شعر و نیز کارهای توقیف شده خارجیان بود که در بین مخالفان و روشنفکران بلوک شرق دست به دست می‌شد. عوامل مختلفی باعث ایجاد انگیزه در آفرینندگان سامیزدات شد. سامیزدات بیشتر سیستمی برای نشر بود تا برای به وجود آوردن اتحادی ایدئولوژیک.

در آغاز بسیاری از نویسندگان، شاعران و موسیقی‌دانان به دنبال این بودند که آثار خود را در خارج از چهارچوب محدودیت رسانه‌های دولتی، عرضه کنند. آنها سامیزدات را برای نشر آثاری به کار گرفتند که برای رسانه‌های رسمی و یا صنعت ضبط موسیقی غیر قابل قبول بود.

در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ که فضای سیاسی محدودتر شد، بقیه مخالفان از نشریات زیرزمینی برای انتقاد از رژیم در زمینه رعایت نکردن حقوق بشر و نیز تخطی از قوانین بین‌المللی استفاده کردند.

هر چند بسیاری از سامیزدات‌ها سیاسی نبودند، ولی بسیاری از آثار ادبی معتبر اتحاد شوروی که انتقادهای تندی به رژیم داشتند، به صورت زیرزمینی چاپ و توزیع شدند. وارلام شالاموف و آلکساندرسولژنیتسین زندانیان سابق گولاگ استالین، هر دو داستان‌هایی نوشتند که به خاطر افشاگری درباره اردوگاه‌های کار اجباری استالین، مورد تحسین قرار گرفته و توجه جهانی را به خود جلب کرد. اردوگاه‌هایی که میلیون‌ها نفر از شهروندان اتحاد شوروی در آنها به زندان افتاده و نهایتا تعداد زیادی از گرسنگی مردند. بیشترین شهرت شالاموف به خاطر «داستان‌های کولیما» است که شامل مجموعه‌ای نیمه تخیلی از داستان‌های کوتاه است که به زندگی زندانیان در اردوگاه کار اجباری کولیما می‌پردازد. انتشار کتاب «یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ» نوشته آلکساندرسولژنیتسین نمونه برجسته‌ای از میزان آزادی بیان در دوران خروشچف است. این کتاب سبب شد که او برنده جایزه نوبل سال ۱۹۷۰ شود.

کار دوم او مجمع‌الاجزایر گولاگ، اعلام جرمی گسترده و بسیار دقیق علیه گولاگ است. این کتاب تجربه‌های ۲۲۷ نفر از زندانیان را همراه با رنج و مصایب آنان ترسیم می‌کند. کتاب همچنین به جنبه‌های مختلف زندگی در اردوگاه نیز می‌پردازد. سولژنیتسین، گولاگ را مانند مجمع‌الجزایری توصیف می‌کند که «مورب و نقش‌دار، مانند یک وصله غول‌آسا، مثل کشور دیگری که در داخل کشور قرار دارد، شهرها را قطع می‌کند و بر فراز خیابان‌ها سایه انداخته است. با همه اینها کسانی بودند که وجود آن را حتی حدس هم نمی‌زدند و بسیاری دیگر بودند که مطالبی مبهم درباره آن شنیده بودند. تنها کسانی که در آنجا بوده‌اند، همه حقیقت را می‌دانستند.»3

سولژنیتسین با انتشار کتاب مجمع‌الجزایر گولاگ به صورت سامیزدات، در سال ۱۹۷۳، این دنیای موازی را افشا کرد. او می‌گوید: «من با یازده سالی که آنجا بوده‌ام کنار آمده و آن را هضم کرده‌ام. نه آن را مایه شرمساری و نه آن را کابوسی لعنتی می‌دانم. من تقریبا عاشق آن دنیای هیولایی هستم و اکنون با پیشامدهای خوبی که اتفاق افتاده و نیز گزارش‌ها و نامه‌های جدیدی که اخیرا به من داده شده، شاید بتوانم داستان گوشت و استخوان آن سوسمار را که ممکن است اتفاقا زنده هم باشد، نقل کنم. (اشاره به ماهی‌های یخ‌زده ماقبل تاریخی که زندانیان پیدا می‌کردند و درجا می‌بلعیدند)».4 سولژنیتسین بهای گزافی برای این افشاگری پرداخت، او بازداشت و اخراج شد و تابعیت‌اش نیز لغو گردید.

در حالی که سامیزدات تنها به کارهای نوشتنی اطلاق می‌شد، انواع دیگر از رسانه‌های زیرزمینی در اتحاد شوروی بودند که اتفاقا مخاطبین بسیار بیشتری داشتند. این موضوع به خصوص درباره موسیقی‌های غیرمجازی به نام «مگنی تیزدات» صادق بود. این گونه موسیقی‌ها را خوانندگان پرطرفداری مانند «بولات اوکوژاوا» و «ولادیمیرویوتسکی» و «آلکساندر گالیچ» به وجود آورده بودند. تخصص این مردان در نوعی موسیقی بود که آن را « آوتورسکایا پسینا» می‌نامیدند. در این نوع موزیک تنها یک نوازنده گیتار می‌زند و شعر می‌خواند. این نوع موسیقی در تقابل کامل با ارکسترهای بزرگ موسیقی دولتی بود و بخشی از صنعت موسیقی رسمی محسوب نمی‌شد. بسیاری از آوازها نیز به نحوی آشکارا سیاسی نبودند. این هنرمندان نمی‌توانستند پخش موسیقی خود را کنترل و یا بابت آن پولی دریافت کنند. در حقیقت کار آنها نوعی خلاقیت هنرمندانه بود.5 در حالی که تعداد خوانندگان سامیزدات تنها به چند هزار نفر می‌رسید، میلیون‌ها نفر از شهروندان اتحاد شوروی به آهنگ‌های «مگنی تیزدات» گوش می‌کردند و آنها را به سادگی با استفاده از ضبط صوت‌های ریلی خود کپی می‌کردند، درحالی که برای کپی کردن سامیزدات، متکی به تنها چند ماشین تایپ شخصی بودند که توسط دولت کنترل نمی‌شد.6 مگنی تیزدات، موسیقی شخصی‌تر و صمیمانه‌تری را نسبت به موسیقی رسمی و دولتی عرضه می‌کرد. خوانندگان آوازهای خود را برای جمع کوچک‌تری می‌خواندند و به همین دلیل هم برای سرگرمی در اوقات فراغت مناسب‌تر بود. تصویر بی‌خطری که مقامات اتحاد شوروی از مگنی تیزدات داشتند و نیز محبوبیت گسترده این نوع موسیقی، سبب شده بود که کوشش زیادی برای سرکوب آن از خود نشان ندهند. با همه اینها آلکساندر کالیچ در یکی از آوازهای خود می‌خواند، «ما بدتر از هوراس نیستیم، دروغ، منطقه به منطقه پرسه می‌زند، تجربه خود را با همسایگان در میان می‌گذارد، اما آوازهایی که به آرامی و زیر لب خوانده می‌شود، نجواهایی است که به رعد مبدل می‌شود.»7

رهبری

سامیزدات یک جنبش نبود و رهبری و یا سازماندهی مشخصی نداشت. ایجاد یک اپوزیسیون رسمی در بلوک شرق امکان نداشت، برای اینکه رژیم‌های کمونیستی مخالفین سیاسی را تحمل نمی‌کردند. نیروهای امنیتی مثل کمیته امنیت ملی (کا.گِ.بِ.) مرتبا مخالفان و افرادی را که مورد سوءظن بودند، زیر نظر گرفته و آنها را تحت فشار قرار می‌دادند. با همه اینها گروهی از مخالفان، نیروهای امنیتی و تهدید آنها را به چالش کشیده و عملکرد آنها را مورد انتقاد قرار می‌دادند. این انتقادات معمولا در قالب سامیزدات مطرح می‌شد. در چکسلواکی بعضی از این مخالفان خواستار حذف سیستم کمونیستی و گذار به دموکراسی شدند.

پس از آن که نیروهای رژیم اتحاد شوروی در سال ۱۹۶۸، بهار پراگ را سرکوب و چکسلواکی را اشغال کردند، رژیم تلاش خود را برای «عادی‌سازی» شروع کرد و معنی آن این بود که استبداد و تعقیب و آزار مخالفان، به عبارت دیگر کسانی که به لحاظ اجتماعی و فرهنگی با آنها همسو نبودند، از سر گرفته شد.

از جمله این مخالفان گروه موسیقی «مردمان پلاستیکی جهان» بودند که به صورت سمبل شناخته شده مخالفان رژیم کمونیستی درآمده بودند و مجازات هم شدند. این گروه هرگز نمی‌خواست که به صورت سمبلی سیاسی درآید. نفر اول این گروه، میلان هلاوسا می‌گوید «ما فقط عاشق راک اند رول بودیم و می‌خواستیم مشهور شویم. راک اند رول فقط برای ما موزیک نبود بلکه خود زندگی بود».8 زمانی که گروه‌های راک، آهنگ‌های غربی را اجرا می‌کردند، تعداد زیادی از مردم را به سوی خود جذب می‌نمودند. در عین حال این عمل، کاری ضدفرهنگی و تهدیدی برای بقای رژیم بود. پس از آنکه در سال ۱۹۷۰، مجوز اعضای گروه لغو شد و در سال ۱۹۷۶ تحت محاکمه قرار گرفتند، ناچار به فعالیت زیرزمینی روی آوردند. عضو کانادایی گروه بیل ویلسون از کشور اخراج شد و نوازنده ساکسیفون گروه وراستیلاو براینک وادار به تبعید ناخواسته شد.9 محاکمه این گروه علی‌رغم التزام دولت به قرارداد هلسینکی بود. قراردادی که یک سال قبل امضاء شده بود و در آن بلوک شرق متعهد شده بود که از آزادی اندیشه و بقیه آزادی‌های مدنی محفاظت کند. محاکمه گروه مردم پلاستیکی جهان، منجر به درخواست فعالان و مخالفان از دولت برای پیروی از قوانین حقوق بشر شد. به گفته بیل ویلسون از اعضای گروه: «جالب است که گروه پلاستیکی مردم جهان، به عنوان یک کاتالیزور عمل کرد که این عناصررا گرد هم آورد. من نمی‌گویم که جنبش حقوق بشر در چکسلواکی بدون پلاستیک‌ها امکان نداشت، ولی در نوع خود، اولین موردی بود که افکار عمومی را به شدت جلب کرد».10

در ژانویه ۱۹۷۷، دویست وچهل فعال سیاسی از جمله واسلاو هاول، جان پاتوکا استاد دانشگاه، جیری هاجک دیپلمات و آناسابوتووا فعال سیاسی که در آن زمان بیست و پنج ساله بود، مخفیانه طوماری خطاب به دولت را فراهم آورده و امضا کردند و آن را منشور ۷۷ نامیدند. این منشور به تخلفات بی‌شمار دولت از مفاد قرارداد اشاره کرده و خواستار جامعه بزرگ مدنی و حقوق بشر در چکسلواکی شد. رهبران جنبش ۷۷ برای ایجاد اتحاد در میان اپوزیسیون نه تنها روشنفکران و هنرمندان، بلکه گروه‌های مختلف مخالف، مانند سازمان‌های مذهبی که رسما ممنوع شده بودند و جوانان ناراضی و حتی اعضای اخراجی حزب کمونیست پس از تهاجم سال ۱۹۶۸ را گردهم آوردند.

آناساناتووا در سال ۲۰۰۸ درباره اتحاد جنبش چنین می‌گوید: «منشور ۷۷ بین بی‌خدایان و گروه‌های مختلف مسیحیان ارتباط برقرار کرد. نویسندگان و هنرمندان را با دانشمندان و سیاست‌مداران متحد کرد و همچنین کارگران و کارمندان و نیز جوانان و سالمندان را گردهم آورد. مخالفان هفده ساله شانه به شانه مردانی که با فاشیسم هیتلری جنگیده و در اردوگاه‌های استالین زندانی کشیده بودند، فعالیت می‌کردند».11 ساختار رهبری جنبش به گونه‌ای طراحی شده بود که تداوم آن را تضمین کند. در سند اصلی به سه نفر اختیار سخنگویی و نیز مذاکره با دولت و سایر سازمان‌ها داده شده بود. هر کدام از این سخنگویان بازداشت می‌شد نفر بعدی جایگزین او می‌شد.12

اگر چه منشور ۷۷ سرکوب شد و بسیاری از رهبران آن هدف آزارهای رژیم قرار گرفتند، ولی این جنبش توجه گسترده جهانی را به خود جلب کرد و به نوعی پیش درآمد سقوط رژیم‌های کمونیستی در ده سال بعد شد.

ساناتووا به این موضوع اشاره می‌کند که «زمانی که رژیم‌های تمامیت‌خواه اروپای مرکزی و شرقی، دوازده سال بعد برافتادند، هیچ‌کس نه در داخل و نه در خارج نمی‌توانست منکر این شود که منشور ۷۷ و جنبش‌های مشابه، تاثیر عمیقی بر این تحولات گذاشته بودند. اینگونه سازمان‌ها نقش مهمی در فروپاشی رژیم‌های غیردموکراتیک بلوک شرق و خود اتحاد شوروی داشتند. آنها همچنین نیرو و کادرهای لازم را برای دوران بعد از حکومت‌های تمامیت‌خواه در اکثر کشورها فراهم آوردند.»13 واسلاو هاول یکی از چهره‌های اصلی پشت پرده منشور ۷۷ بود که بعدا انقلاب مخملی را رهبری کرد و به عنوان نخستین رئیس‌جمهور چکسلواکی بعد از دوران کمونیسم انتخاب شد.

فضای مدنی

پس از مرگ لنین در سال ۱۹۲۴، جوزف استالین کنترل اتحاد شوروی را به دست گرفت و زمام امور یکی از وحشیانه‌ترین دوران تمامیت‌خواهی در اتحاد شوروی را به دست گرفت. استالین برای مدت ۲۸ سال قدرت بلامنازع سیاسی بود و کنترل کامل جامعه را در اختیار داشت. او میلیون‌ها نفر را به مرگ، زندان و یا تبعید محکوم کرد و به گولاگ فرستاد. گولاگ مجموعه‌ای از اردوگاه‌های کار اجباری بود که توسط پلیس مخفی استالین «کمیساریای مردم برای امنیت داخلی» اداره می‌شد. تصفیه بزرگ ۱۹۳۷-۱۹۳۸، مخالفین مورد سوءظن در داخل حزب کمونیست و افراد مظنون به خرابکاری در جامعه اتحاد شوروی را هدف قرار داد. این افراد نه تنها روشنفکران و شخصیت‌های مذهبی، بلکه شامل دهقانان و کارگران کارخانه نیز می‌شدند. در دوران استالین هرگونه نوشته‌ای خطری بالقوه بود و امکان مجازاتی شدید را در پی داشت. اسیپ ماندلشتام، شاعر روسی که شعری در انتقاد از استالین در جمعی کوچک در سال ۱۹۳۳ خوانده بود، مدت سه سال در تبعید بود و سرانجام در مسیر حرکت به زندان در سیبری جان باخت. نویسندگان دیگری چون ایزاک بابل و باریس پیلنیاک محکوم به مرگ شده و توسط پلیس مخفی تیرباران شدند.14

پپس از مرگ استالین در سال ۱۹۵۳، نیکیتا خروشچف در سال ۱۹۵۶ تندروی‌های زمان استالین را در سخنرانی خود در پشت درهای بسته محکوم کرد. اگر چه دوران زمامداری خروشچف به معنی واقعی آزاد نبود، ولی آزادی‌های محدودی به وجود آمد که ابزارهای سرکوب رژیم استالین را برچید. سیستم گولاگ تقریبا بسته و پلیس مخفی تضعیف شد و اتحاد شوروی مبادلات فرهنگی و ورزشی را با بقیه کشورها شروع کرد. در دوران خروشچف، سامیزدات و مگنی تیزدات در اتحاد شوروی اهمیت بسیاری یافت و دیگر تهیه مطالبی که با ایدئولوژی رسمی همسو نبود، مجازات مرگ نداشت. گشایش فضا در دوران خروشچف سبب انتشار آثار تحریک‌آمیزی همچون یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ و نیز اعاده حیثیت از بسیاری از زندانیان سیاسی سابق دوران استالین شد.

پس از سقوط خروشچف، جانشینان او به دنبال حذف اصلاحاتی بودند که او نهادینه کرده بود و اتحاد شوروی را مجددا به جهت سیاست‌های استالینی برگرداندند. لئونید برژنف در دوران نخست‌وزیری‌اش، معروف به «دوران رکود»، بسیاری از آزادی‌های محدودی را که خروشچف به نویسندگان و هنرمندان و جمهوری‌های اتحاد شوروی داده بود، پس گرفت. این ممنوعیت‌ها به کشورهای کمونیستی اروپای شرقی نیز تعمیم داده شد. اگرچه سخت‌گیری‌ها مانند دوران استالین وحشیانه نبود، اما در دوران برژنف و جانشین‌اش- آندروپوف- نیز زندان و تبعید، وسیله‌ای برای ساکت کردن مخالفان بود. ضمن آن که سانسور آثار نیز به شدت گسترش یافت. تا زمان به قدرت رسیدن گورباچف، اتحاد شوروی سیستم بسیار بزرگی به نام «محدودیت دسترسی به مجموعه‌ها» داشت که شامل آثاری به زبان روسی و خارجی بود و دسترسی مردم عادی اتحاد شوروی به این مجموعه‌ها ممنوع بود. بزرگترین مجموعه در کتابخانه دولتی لنین بود که تا سال ۱۹۸۵ بیش از یک میلیون کتاب و مطلب در آنجا نگهداری می‌شد.15

یوری آندروپوف رئیس وقت «ک گ ب» در مطلبی در سال ۱۹۷۰، طرفداران حقوق بشر و دموکراسی در اتحاد شوروی را «جنبش‌های مخالف» نامید که توسط سرویس‌های امنیتی امپریالیسم و گروه‌های ضد شوروی حمایت می‌شوند و اطمینان داد که با آنها برخورد خواهد شد. «کمیته امنیت کشور اقدامات لازم را به کار خواهد گرفت تا تلاش کسانی را که می‌خواهند با استفاده از سامیزدات به اشاعه دروغ و طرح اتهامات واهی علیه اتحاد شوروی و جامعه سوسیالیستی بپردازند، خنثی سازد. آنان بر اساس قوانین موجود مجازات شده و کسانی که تحت تاثیر آنها قرار گرفته‌اند مشمول اقدامات پیشگیرانه خواهند بود».16

این مجازات‌ها بسیار سخت بود. نوشتن کتاب مجمع‌الجزایر گولاگ سبب شد که الکساندر سولژنیتسین درسال ۱۹۷۴ از اتحاد شوروی اخراج شود.

ناتالیا گوربانوسکایا فعالی که نقض حقوق بشر را از طریق انتشار سامیزدات «گاه‌شمار وقایع اخیر» پوشش می‌داد، در سال ۱۹۶۹ به مدت دو سال به اجبار در یک بیمارستان روانی بستری شد و سرانجام در سال ۱۹۷۵ به او اجازه خروج از کشور را دادند.17

 بسیاری از سران منشور ۷۷ در چکسلواکی با آزار و اذیت‌های بسیار شدیدی از ناحیه دولت مواجه شدند. جان باتوکا پس از بازجویی‌های طولانی توسط نیروهای امنیتی درگذشت و واسلاو هاول بیشتر سال‌های بین ۱۹۷۷ و ۱۹۸۸ را در زندان گذرانید.

پیام و مخاطب

به علت محدودیت‌های ویژه‌ای که حاکم بود، مطالب سامیزدات تنها در بین تعداد اندکی توزیع می‌شد و محدود به عناصر اندکی از جوامع اروپای شرقی بود. نویسندگان که به ماشین‌های چاپ و تکثیر دسترسی نداشتند، محدود به کپی‌هایی بودند که خود و یا خوانندگان آنها تولید می‌کردند. این کپی‌ها بین دوستان مورد اعتماد آنها دست به دست می‌گشت. سامیزدات بسته به مراحل تولید و تهیه آنها ظاهر و شکل به خصوصی پیدا می‌کرد. بسیاری از نویسندگان سامیزدات به خاطر خطراتی که با آن مواجه بوده و عدم امکان برای چاپ قانونی مطالبشان، از نام مستعار استفاده می‌کردند و اعتبار مطلب را به خود نسبت نمی‌دادند.

از طرف دیگر افرادی که از مطالب رسیده برای خود کپی تهیه می‌کردند، در آن دخل و تصرف نموده، بعضی چیزها را حذف و یا تصحیح می‌کردند و همین سبب می‌شد که مطالب از شخصی به شخص دیگر تغییر کند. نشریات سامیزدات زیرزمینی حتی در محدوده کوچک مخالفان، فعالین، روشنفکران، نویسندگان و هنرمندان، پیام‌های مختلفی را منتقل کرده و گروه مخاطبین مختلفی را هدف می‌گرفت. نشریات معمولا توسط اعضای زیرمجموعه‌های خاصی از جامعه تولید و منتشر می‌شد. این زیرمجموعه‌ها به عنوان مثال افرادی از سازمان‌های مذهبی سرکوب شده و یا علاقمندان گروه‌های موسیقی راک بودند و مطالب مورد علاقه آن گروه‌ها در نشریات منعکس می‌شد.18 سامیزدات امکانات زیادی را برای عرضه آثار برجسته ادبیات روسیه فراهم آورد. به عنوان مثال بعضی از بهترین آثار ادبی اتحاد شوروی به صورت سامیزدات منتشر شد. انتشار زیرزمینی این کتاب‌ها سبب می‌شد که نیازی به همخوانی با ایدئولوژی و تایید جامعه سوسیالیستی نباشد. به جز افرادی که به نوعی با سامیزدات سر و کار داشتند، مردم اتحاد شوروی دسترسی به چنین کتاب‌هایی را تا زمان به قدرت رسیدن گورباچف نداشتند.

ازاین دنیای زیرزمینی، یکی از مواردی که به شدت، هم نظر ک گ ب و هم ناظرین غربی را به خود جلب کرد، مسئله حقوق بشر در اتحاد شوروی بود. یکی از شناخته‌ترین خبرنامه‌هایی که در این زمینه منتشر می‌شد « گاه‌شمار وقایع اخیر» بود که گزارش‌های بسیار دقیقی از نقض حقوق بشر در اتحاد شوروی ارائه می‌کرد. این گزارش‌ها توسط ناتالیا گوربانوسکایا و گروهی از همکارانش تهیه می‌شد. «گاه‌شمار» در هر شماره با ماده ۱۹ اعلامیه جهانی حقوق بشر آغاز می‌شد: «هرکس حق آزادی بیان و اظهار عقیده دارد…..». این نشریه مرتبا بین سال‌های ۱۹۶۸ تا ۱۹۸۳ منتشرشد.19 گوربانوسکایا و همکارانش مانند اعضای منشور ۷۷ از سقوط رژیم دفاع نمی‌کردند. چنین پیامی آنها را در معرض خطرات بزرگ‌تری قرار می‌داد. اما با این وجود به آنها بر چسب مخالفان زدند. این فعالان، احترام به حقوق بشر را یک الزام اخلاقی دانسته و دولت اتحاد شوروی را مسئول می‌شناختند. به خصوص پس از آن که دولت قرارداد هلسینکی را امضاء کرد.20

اخبار دادگاه‌ها و سایر اطلاعات، در اختیار رسانه‌های دولتی گذاشته نمی‌شد و در نتیجه «گاه‌شمار» به عنوان تنها منبع و درعین حال منبع بی‌طرف و بسیار دقیق، اعتبار کسب کرده بود. بسیاری از مردم آن را مجددا برای توزیع بیشتر تایپ می‌کردند. دبیران مرکزی خبرنامه مخصوصا از «ناشرین داوطلب» می‌خواستند که آن را برای توزیع، تایپ مجدد کرده ولی از بروز هرگونه اشتباهی پرهیز کنند.21 الکساندرچرکاسف یک فعال حقوق بشر که تمامی نشریات «گاه‌شمار» را آنلاین قرار داده، توضیح می‌دهد که چرا روش صریح و بی‌طرف «گاه‌شمار» در تقابل کامل با پروپاگاندای رسانه‌های دولتی مانند پراودا بود: «تقریبا هیچ‌گونه اظهار نظری نمی‌شد، فقط حقایق، خبررسانی در کمال متانت و بدون اینکه گرفتار هیجان شود، انجام می‌شد و از آنها که استقلال آنها را هدف قرار داده بودند، تبعیت نمی‌کردند. این شاید مهم‌ترین مشخصه جنبش مخالفان در اتحاد شوروی بود، تقلید نکردن از دشمن، برای اینکه در غیر این صورت مانند او می‌شدند.»22

مخاطبین سامیزدات تنها شامل اعضای جوامع داخلی نمی‌شد که خطر دستگیری را پذیرفته بودند، بلکه تعداد زیادی درکشورهای غربی هم بودند. نشریات سامیزدات توجه بسیاری از فعالین حقوق بشر و سازمان‌های مربوطه در غرب را به خود جلب کرد. نویسندگان سامیزدات از این توجه بهره‌برداری کرده و کارهای خود را به خارج از کشور فرستادند تا آنجا در تیراژ بالا چاپ شده و مجددا به کشورهای بلوک شرق برگردد. این مرحله را « تامیزدات» یعنی «چاپ شده در آنجا» می‌نامیدند. به عنوان مثال گاه‌شمار وقایع اخیر متعلق به گوربانوسکایا توسط سازمان عفو بین‌الملل به انگلیسی ترجمه و تا سال ۱۹۸۴ منتشر می‌شد. کارهایی مانند مجمع‌الاجزایر گولاگ که در خود اتحاد شوروی منتشر نشده بود، به انگلیسی و سایر زبان‌ها ترجمه شده و با استقبال زیاد خوانندگان در ایالات متحده و کشورهای اروپای غربی روبرو شد.

نتیجه آنکه وقتی این گونه مخالفان مورد آزار رژیم‌ها قرار می‌گرفتند، مخاطبان بین‌المللی در مورد گرفتاری‌های آنها اطلاع‌رسانی نموده و از طرف آنان کشورهای کمونیستی را تحت فشار می‌گذاشتند. زمانی که گوربانوسکایا مکررا در بیمارستان‌های روانی زندانی می‌شد، جون بائز خواننده آمریکایی در کنسرت‌هایش از او نام برده و او را تحسین می‌کرد و یا زمانی که واسلاو هاول و یارانش منشور ۷۷ را آماده کرده بودند تا به دولت چکسلواکی تقدیم کنند، طرفداران آنها ترتیب چاپ منشور را در روزنامه‌های معتبر کشورهای غربی مانند تایمز لندن، لوموند فرانسه و روزنامه‌های آمریکایی همچون نیویورک تایمز و واشنگتن پست، دادند.23 توجهی که به این نویسندگان و کارهای آنها شد و مسائلی که مورد بحث قرار گرفت، سبب شرمساری رژیم‌های کمونیستی شد و امکان آزار مخالفان معروف را توسط آنها محدود کرد.

فعالیت های فراگستر

توجه زیادی که در غرب به سامیزدات شد، آن را تبدیل به یکی از جبهه‌های متعدد جنگ سرد کرد. مهاجرین روسی و شرکت‌های انتشاراتی غربی، مطالب سامیزدات را در خارج از کشورهای بلوک شرق چاپ کرده و حتی کوشش می‌نمودند که آنها را به داخل کشورهای کمونیستی بفرستند. گفته می‌شود که سازمان‌های اطلاعاتی غرب نیز با سامیزدات همکاری می‌کردند و این همکاری به صورت چاپ نوشته‌های آنها و یا تشویق دیگران به انجام این کار بود. در چهارچوب رقابت با اتحاد شوروی ادعا می‌شود که سازمان‌های اطلاعاتی مانند سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) از سامیزدات برای تقویت جنبش در داخل اتحاد شوروی استفاده کرده و همچنین اسباب شرمساری بین‌المللی را برای دولت شوروی فراهم می‌کردند. یکی از معروف‌ترین مثال‌های مربوط به سامیزدات، رمان دکتر ژیواگو از بوریس پاسترناک است. بررسی این مورد اقدامات متقابل بازیگران این رویداد و اثر سامیزدات بر دیپلماسی بین‌المللی را نشان می‌دهد.

دکتر ژیواگو داستان عاشقانه‌ای است که در متن انقلاب روسیه و سال‌های آغاز تاسیس اتحاد شوروی می‌گذرد. پاسترناک تصویری خشن و ناخوشایند از انقلاب و بازیگران آن از جمله بلشویک‌ها ارائه می‌دهد و سبب می‌شود که مقامات اتحاد شوروی او را منتقد نظام بدانند. وزیر خارجه، دیمیتری شپیلف آن را «عناد و توهین به اتحاد شوروی» می‌دانست.24 علی‌رغم دوران «گشایش فضا» در زمان خروشچف، کتاب اجازه انتشار نگرفت. پاسترناک برای دور زدن این محدودیت‌ها و چاپ کتاب، از همکاری جیان جیاکومو فرترینلی، ناشر ثروتمند و کمونیست ایتالیایی بهره گرفت. فرترینلی ترتیب انتقال قاچاق دست‌نویس دکتر ژیواگو به ایتالیا را داد و در شرکت انتشاراتی خود آن را چاپ کرد. ک‌گ‌ب و حزب کمونیست ایتالیا کوشیدند که پاسترناک و فرترینلی را زیر فشار بگذارند تا دست از چاپ کتاب بکشند. پاسترناک را وادار کردند که نامه بنویسد: «من اکنون قانع شده و به این نتیجه رسیده‌ام که آنچه نوشته‌ام یک کار ناتمام است. لطفا محبت کرده و نسخه دست‌نویس دکتر ژیواگو را که برای ادامه کار من ضروری است به آدرس من در مسکو ارسال کنید».25

کوشش‌های دولت شوروی به شکست انجامید و پاسترناک بعدا در نامه‌ای به فرترینلی، خوشحالی خود را از پیشرفت خوب چاپ کتاب نشان داد. «ما به زودی دکتر ژیواگوی ایتالیایی، فرانسوی، انگلیسی و آلمانی خواهیم داشت و یک روز البته در زمانی دور ژیواگوی روسی خواهیم داشت. کار بزرگی بود، خیلی بزرگ و بگذارید بیشترین تلاش خود را بکنیم تا روسی آن را نیز داشته باشیم».26

ناکامی در جلوگیری از چاپ دکتر ژیواگو شرمندگی بسیاری برای مقامات شوروی به همراه داشت. پاسترناک مورد حمله شدید رسانه‌های دولتی قرار گرفته و او را به شدت تحت فشار اقتصادی قرار دادند. فرترینلی از حزب کمونیست ایتالیا اخراج شد. کتاب با موفقیت خیره‌کننده‌ای درغرب مواجه گردید و پاسترناک نامزد جایزه نوبل ادبیات شد. جایزه‌ای که او قبلا چندین بار برای آن نامزد شده بود.27 علاوه بر تهدیدات رژیم برای مجازات پاسترناک، مهم‌ترین مانع در راه اعطای جایزه نوبل به او این بود که کتاب به زبان اصلی یعنی روسی چاپ نشده بود. برای اطمینان از اینکه پاسترناک حتما جایزه را ببرد و اسباب شرمساری بیشتری برای رژیم شود، گفته می‌شود که سیا در این کار دخالت کرد و از طریق عوامل خود در اروپا درست یک ماه قبل از اعلام برندگان توسط آکادمی سوئد، کتاب را چاپ کرده و روانه بازار کرد.28 در حالی که سیا از اظهارنظر در این ‌باره خودداری می‌کرد، پسر پاسترناک چنین دخالتی را تکذیب نمود. آکادمی نهایتا در سال ۱۹۵۸ جایزه را به او اهدا کرد و او را به صورت یک چهره بین‌المللی درآورد. دولت اجازه نداد پاسترناک برای شرکت در مراسم اهدای جایزه به استکهلم سفر کند و نیز او را تهدید کرد که چنانچه از کشور خارج شود، تبعید خواهد شد.29 دولت همچنین به فیلمی که دیوید لین در سال ۱۹۶۵ بر اساس رمان دکتر ژیواگو ساخته بود، اجازه نمایش نداد، با وجودی که این فیلم تحسین بین‌المللی را برانگیخته بود. سرانجام رمان پاسترناک اعتباری جهانی کسب کرد و کوشش‌های اتحاد شوروی برای بدنام کردن پاسترناک و نوشته‌هایش، لطمه زیادی به اعتبار رژیم در خارج از کشور و در اوج جنگ سرد وارد کرد.

سرنوشت کسانی چون پاسترناک، سولژنیتسین و گوربانوسکایا به این تفکر دامن زد که انتشارات زیرزمینی در اتحاد شوروی، نوعی مبارزه با رژیم تمامیت‌خواه است. اما کارهایی که در سامیزدات انجام شد، دامنه وسیع‌تری داشت که شامل گزارش‌های متفاوت، نوشته‌ها، موسیقی و هنر می‌شد. با آنکه سامیزدات مستقیما سبب فروپاشی رژیم شوروی نشد، ولی فرصت‌های بسیار استثنایی برای آزادی بیان در یک جامعه بسته به وجود آورد و با پروپاگاندا و اطلاع‌رسانی نادرست رژیم کاملا مقابله کرد. سامیزدات با چاپ آثار نویسندگانی مانند سولژنیتسین، بدترین جنایات رژیم اتحاد شوروی را افشا کرد و توجه مخاطبین بین‌المللی را به آن جلب کرد. در چکسلواکی از طرف دیگر کوشش‌ها برای تهیه سند منشور ۷۷ توسط گروه‌های متفاوت در جنبش مخالفان، صحنه را برای انقلاب مخملی به رهبری هاول آماده کرد .

امروز تکنولوژی در خدمت فعالان و نویسندگان است. اینترنت، وبلاگ و شبکه‌های اجتماعی، نقل وانتقال اطلاعات را بسیار ساده نموده و از طرف دیگر سانسور را بسیار مشکل کرده است. چالش‌ها و خطراتی که سر راه شهروندان اتحاد شوروی برای انتقال اطلاعات وجود داشت، شاهدی بر اراده و پایمردی آنها برای غلبه بر مشکلات بود.

Footnotes
[1]Medvedev, Roy. “THE WORLD: A Voice from Moscow; Burying the Brezhnev Era’s Cult of Stagnation.”The New York Times. April 17, 1988.
[2]Komaroma, Ann. “The Material Existence of Soviet Samizdat.” Slavic Review, Vol. 63, Autumn 2004.
[3]Solzhenitsyn, Aleksandr, translated by Thomas P. Whitney. The Gulag Archipelago, Parts I-II. Harper & Row. Preface, p. X.
[4]Ibid. p. XII.
[5]Daughtry, J. Martin. “Sonic Samizdat: Situating Unofficial Recording in the Post-Stalinist Soviet Union.” Poetics Today, Spring 2009. p. 52.
[6]Ibid.
[7]Daughtry p. 37.
[8]Stoppard, Tom. “Did Plastic People of the Universe topple communism?”Times Online. December 19, 2009.
[9]Ibid.
[10]Velinger, Jan. “Paul Wilson – the impact of the Plastic People on a communist universe.”Radio Praha. May 31, 2005.
[11]Sabatova, Anna. “From 1968 to Charter 77 to 1989 and Beyond.”Radio Free Europe/Radio Liberty. August 19, 2008.
[12]Ibid.
[13]Ibid.
[14]R. Eden Martin, “Collecting Mandelstam.”The Caxtonian, November 2006.
[15]Stelmakh, Valeria D. “Reading in the Context of Censorship in the Soviet Union.” Libraries & Culture. Winter 2001.
[16]Gribanov, Alexander. “Samizdat according to Andropov.” p. 100.
[17]“Russia: Chronicling A Samizdat Legend.” Radio Free Europe/Radio Liberty. May 3, 2008.
[18]Komaromi, Ann. “Samizdat and Soviet Dissident Politics.” Slavic Review, Spring 2012.
[19]“Russia,” Radio Free Europe/Radio Liberty.
[20]Ibid.
[21]Komaromi, Ann. “Samizdat and Soviet Dissident Politics.” Slavic Review, Spring 2012.
[22]“Russia.” Free Europe/Radio Liberty.
[23]“Charter 77 After 30 Years.”The National Security Archive. George Washington University.
[24]Finn, Peter. “The Plot Thickens.”The Washington Post. January 27, 2007.
[25]Carlo Feltrinelli, “Comrade millionaire.”The Guardian, November 2, 2001.
[26]Ibid.
[27]“The Plot Thickens.”
[28]Tolstoi, Ivan. “Was Pasternak’s Path to the Nobel Prize Paved By the CIA?”Radio Free Europe/Radio Liberty. February 20, 2009.

“The Plot Thickens.”

 

انتشارات بیشتر ...